#حدیث_گرافے🌸☘
#امام_علی(علیه السلام):
حیا، وسیله اے بہ سوے
همہ زیبایے هاست🏆
📚 بحار الانوار، ج 77، ص211
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
@alahassanenajmeh
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
❀شَـھٖـید؏ٰـݪاءحَـسَـݩنِـجـمِـہْ❀🇵🇸
غیرازشما کہکسےخریدارمننشد... دراوجبےکسےبہکجاهارسیدهام💔🌿 #برادرشھیدم🎈 #شهید_علاء_حسن_نجمه🌿'
گشتم همہ جا را پے چشمان پر از شوق تو
اما...
فرسنگ بہ فرسنگ نبودے کہ بدانے
چہ کشیدم!💔🥀
#برادرشھیدم🎈
#شهید_علاء_حسن_نجمه🌿'
#نجوا_با_شہدا⚘
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
@alahassanenajmeh
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
❀شَـھٖـید؏ٰـݪاءحَـسَـݩنِـجـمِـہْ❀🇵🇸
😒 خجالت بکشید عه 😶
#تلنگر
#دختره،
چادر سرش میکنه، مُحَجّبه است...
❌ ولی با نامحرم در ارتباطه...
❌ #و_پسرِ
نامحرمِ فضای مجازی
رو «داداشی» خطاب میکنه...
#پسره_هیأت_میره،
و برای روضه حضرت زینب
و ناموس اهلبیت گریه میکنه...
❌ ولی با ناموسِ مردم چت میکنه...
❌ و حریمِ نامحرم رو تو
فضای مجازی رعایت نمیکنه...
📣📣#قرآن_داره_صدا_میزنه:↶
🕋 فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ (تکویر/۲۶)
💢️ کجا دارید میرید؟!❗️
⁉️#آخه_ارتباط_با_نامحرم
#چه_فایدهای_داره؟!
⛔️️ از تنهایی در میایی؟!
⛔️️ همدم میخوای؟!
⛔️️ مونس میخوای؟!
⛔️️ رفیق میخوای؟!
⁉️ پس سجادهات چی میشه؟!
⁉️ پس خدا چی میشه؟!
❓ مگه تو دعای جوشن کبیر نمیخونی:↶
⚡️يَا خَيْرَ مُؤْنِسٍ وَ أَنِيسٍ⚡️
💢️ ای خدایی که تو بهترین مونس
و انیسِ من هستی.
⚡️يَا رَفِيقَ مَنْ لَا رَفِيقَ لَهُ⚡️
💢️ ای خدایی که تو رفیق اون کسی هستی،
که رفیقی نداره.
☝️#خواهرم_برادرم!
همین که اجازه بدی یه غریبه👤
به حریمت وارد بشه،
و تو رو از خدا دور بکنه،
برای سقوط کافیه...☜🕳
⁉️ #چرا_قلب_امام_زمانت
#رو_به_درد_میاری؟!
میدونستی یکی از حسرتهای جانسوز
#اهل_جهنم،
همین رفاقتها و دوستیهاست؟!👇️
🕋 یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَی یَدَیْهِ یَقُولُ...
یَا وَیْلَتَی لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ
فُلَانًا خَلِیلًا
(فرقان/۲۷و۲۸)
💢 به خاطر بیاور روزی را که،
گنهکار دست خود را از شدّت
حسرت به دندان میگزد،
و میگوید:
💢 «ای وای بر من،
کاش فلانی را بعنوان
دوست خود انتخاب نکرده بودم!»
حالا این دوست میتونه:
✔️ #همکلاسیت...
✔️ #همسایه_ات...
✔️ #همکارت...
✔️ همون نامحرمِ فضای مجازی...
✔️ یا حتّی گوشیِ موبایلت باشه...📱
⚠️ #حواست_هست؟
معلوم نیست ملک الموت کِی بیاد سراغت...
┅•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
@alahassanenajmeh
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
‹📗💚›
✾|میگفت:
✾|مناونکسـےروکـھبینمـردمجـاانداخت
✾|دختـراشھیدنمیشنروحلالنمیکنم :)💔•
💚⃟📗¦↫ #شهیدهزینبکمایے
💚⃟📗¦↫#شهیدانه
﹝@alahassanenajmeh🕊﹞
#تلنگر
ادم شیشه کثیف رو پاک میکنه
حسش خوب میشه؛
ببین دلو پاک کنی چی میشه! :)🙂❤️
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
@alahassanenajmeh
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
❀شَـھٖـید؏ٰـݪاءحَـسَـݩنِـجـمِـہْ❀🇵🇸
💔 کورے چــشم هر نمک به حـرام بعد حـیدر مرا حــسن مولاست... #صلیاللهعلیکیامعزالمؤمنین✋💚 "اَلسَّل
بگـذاࢪیـد بگویند گـداییـم گـدا..
غـم نـداࢪیـم سپـࢪدنـد گـدا ࢪا بہ #حسـن💚🌿
#صلیاللهعلیکیامعزالمؤمنین✋💚
"اَلسَّلامُعَلَيْكَياحَسَنَبْنَعَلِیوَرَحْمَةُ اللّهِوَبَرَكاتُهُ"
#اݪحمداللہڪہنوڪرتم:)🍃
#دوشنبه_های_امام_حسنی
#هرگزنمیردآنکهدلشمستمجتباست
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
@alahassanenajmeh
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
❀شَـھٖـید؏ٰـݪاءحَـسَـݩنِـجـمِـہْ❀🇵🇸
±ما وِصال تو به زارے و دعا مےطلبیم دَردمندیم و زِ لَعل تو دوا مےطلبیم..💔 • #یاایهاالعزیز🥀✨ #السلام_ع
اےقبلهےنمازگزارانِآسمان..
هجرتوکردهقامتِاسلامراکمان💔
خورشیدتابهکےبهپسابرهانهان⛅️!
عجِّلعلےظهورکَياصاحبالزمان((:
•
#یاایهاالعزیز🥀✨
#السلام_علیک_یا_قائمآلمحمد🌱🌸
| #اللهـمعجـللولیـڪالفـرجـــ|
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
@alahassanenajmeh
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
❀شَـھٖـید؏ٰـݪاءحَـسَـݩنِـجـمِـہْ❀🇵🇸
اےقبلهےنمازگزارانِآسمان.. هجرتوکردهقامتِاسلامراکمان💔 خورشیدتابهکےبهپسابرهانهان⛅️! عجِّلع
+حافظ کجایِ کاری!؟
فالتغلط در آمد...گفتی غمت سر آید!
مهدی!؟ولی نیامد((:
_
-مواظب باشیم
که صدایِ خودسآزیمون
از خودِ خودسازیمون
بیشتر نبآشه! :)
+ادعا ..
____
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_ارسالی_ازاعضا 🙏
کپی حلال ✨
به عشق صاحب الزمان
(دوست داشتی یه صلوات بفرست)
-🍃💚-
هنگامی کہ امور بہ #صاحبالامر واگذار شود؛
خداوند همه نقاط پست زمین را برای او پر میڪند
و همہی نقاط مرتفع جهان را برای او هموار می سازد.
تا همہ ڪره ی خاڪی همچون کف دسـت او در افق دید او قرارگیرد.
اگر یڪی از شما؛ مویی بر کف دست داشته باشیـد؛
مگر ممکن اسـت کہ از دیدن آن ناتوان باشید.
همہ جهان برای او چنیـن خواهد بـود.
.
📚 کمال الدین و تمام النعمه ج ۲ ص ۶۷۴
#حکومت_مهدوی
❀شَـھٖـید؏ٰـݪاءحَـسَـݩنِـجـمِـہْ❀🇵🇸
وش کرد برای این اردو خیلی ذوق داشت این اردو براش تازگی داشت و مطمئن بود با زهرا و مریم خوش میگذره..
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗جانم میرود 💗
پارت48
مهیا با دیدن زهرا براش دست تکون داد و به سمتش رفت
_سلام زهرا یه خبر دسته اول دارم برات
زهرا با ذوق دستاش و به هم کوبید
ــ واقعا چی؟؟
_فردا میریم راهیان نور با مریم...
گفت تو هم میتونی بیای
_زهرا با تو جایی نمیره
هردو به طرف صدا برگشتن
نازی با قیافه ای عصبانی نگاهشون می کرد دست زهرا رو گرفت
_هر جا دوس داری برو ولی لازم نیست زهرارو با خودت ببری تا یه املی مثل خودت بارش بیاری و بعد به مقنعه مهیا اشاره کرد
اجازه نداد که مهیا جوابش وبده دست زهرا رو کشید... و به طرف کافی شاپ رفت
مهیا سری به علامت تاسف تکون داد
با صدای موبایلش به خودش اومد
_جانم مری
_کوفت اسممو درست بگو
_باشه بابا
_عصر بیکاری با هم بریم خرید
ــ باشه عصر میبینمت
_باشه گلم خداحافظ
_بابای عجقم
.......
_ببخشید خانم رضایی
مهیا به طرف صدا برگشت با دیدن
مهران ای بابایی گفت
_بله بفرمایید
_میخواستم بدونم میتونم جزوه هاتونو بگیرم
_چرا خودتون ننوشتید
_سرم درد می کرد تمرکز نداشتم
مهیا سری تکون داد و جزوه رو به سمتش گرفت
_خب چطور به دستتون برسونم
_هفته دیگه کلاس داریم اونجا ازتون میگیرم من برم دیگه
_بسلامت خانم رضایی
رضایی و برای تمسخر خیلی غلیظ تلفظ گفت
مهیا پوزخندی زد و زیر لب "عقده ای " گفت
مهیا تاکسی گرفت و محض رسیدن به خونه به اتاقش رفت و مشغول آماده کردن کوله اش شد
_مهیا مادر بیا این آجیله بزار تو ڪیفت
مهیا آجیلا رو از دست مادرش گرفت و تشکری کرد مهلا خانم روی تخت نشست
و به دخترش نگاه می کرد مهیا مهیای قبلی نبود...
احساس می کرد دخترش آروم تر شده و به اون و احمد آقا بیشتر نزدیڪ شده سرش و بالا گرفت و خداروشڪری گفت
_مامان مامان
مهلا خانم به خودش اومد
_جانم
_عصری با مریم میریم بازار خرید کنیم برا فردا
_خب
_گفتم که بدونید
_باشه عزیزم من برم نهارو آماده کنم
قبل از بیرون رفتن از اتاق نگاهی به دخترکش انداخت
از کی مهیا برای بیرون رفتن خبر می داد لبخندی زد و در و بست...
_یعنی نمیاد؟؟
مهیا کیفش و روی دوشش جابه جا کرد
_نه زهرا اینهو برده است برا نازی.. هرچی نازی میگه انجام میده هر کجا نازی میگه میره اصلا هم عکس العملی به توهینایی که بهش میشه نمیده این دختر خره خر...
مریم به مغازه ی اشاره کرد
_بیا بریم اینجا باید برای دخترا مدارس چفیه بخرم
_برا همشون؟
خودت بلندشون کن من یکی اصلا نمیتونم
_عقل کل مگه یکی دوتان صدتا چفیه هستن آماده شدن شهاب با حاج آقا مرادی میاد
مهیا لبخند مرموزی زد
_آها بله
بعد سفارش ۱۰۰تا چفیه سفید مریم با شهاب تماس گرفت تا بیاید و سفارشات و تحویل بگیرد
بعد چند دقیقه محسن و شهاب وارد مغازه شدند... سلامی کردن
محسن سرش و پایین انداخت
مریم سلام آرومی کرد و سرش و پایین انداخت
مهیا سعی کرد جلوی خنده اش و بگیرد
_سلام حاج آقا ،خوب هستید
محسن سربه زیر جواب مهیا رو داد
شهاب و محسن کیسه ها رو بلند کردن و به سمت ماشین بردند مهیا به مریم نزدیک شد
_میگم مریم سرخ شدی چرا ؟؟
مریم هول کرد و دستی بر روی صورتش کشید
_نه نه من سرخ نشدم
_بله راست میگی من چشام یکم مشکل پیدا کردن شهاب برگشت و به سمت صاحب مغازه رفت و با هاش حساب کرد وبه سمت دخترا اومد
_مریم اگه کاری ندارید بیاید برسونمتون
مهیا دست مریم و کشید
_نه سید ما کار داریم
نگاهی به مریم انداخت و با ابرو یه اشاره داد
_بریم دیگه مریم جان. ما دیگه رفتیم
مریم دستش و کشید
_وای آرومتر مهیا.. چرا دروغ گفتی ما که خریدامون تموم شده با شهاب میرفتیم دیگه
_مری جان من هنوز خرید دارم میخوام چندتا روسری بگیرمو
روی روسری مریم محکم زد
_از اینا
مریم اخمی به مهیا کرد
_دیونه چرا میزنی خب مثل آدم بگو طلق روسری
_همون
وارد مغازه شدند به سلیقه مریم چند تا
روسری و طلق و گیره روسری خرید
_خب بریم دیگه
_نه عزیزم الان دیگه هوا تاریکه وقت چیه
_خوابه باشه همینجا میخوابیم
مهیا گونه ی مریم و کشید
_نمک، بامزه،الان وقت شامه باید دعوتم کنی بهم شام بدی
_کارد بخوره اون شکمت بریم
🍁نویسنده: فاطمه امیری 🍁
﴿❀ۺھیڋعݪاءحښݩڹجݥہ➺﴾
•.' ⸤@alahassanenajmeh⸣✿⠕
❀شَـھٖـید؏ٰـݪاءحَـسَـݩنِـجـمِـہْ❀🇵🇸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗جانم میرود 💗 پارت48 مهیا با دیدن زهرا براش دست تکون داد و به سمتش رفت _سلام زهرا یه
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗جانَم میرَوَد💗
قسمت49
_آخ چقدر خوردیم
_چی چی و خوردیم هنوز یه بستنی باید به من بدی مریم از زیر میز لگدی به پاهای مهیا زد
_برو بچه پرو .به شهاب پیام دادم بیاد دنبالمون الان میرسه بریم
_چرا گفتی خو خودمون میرفتیم
_نه این وقت شب لازم نکرده تنها بریم
به محض رفتن از پاساژ شهاب و کنار پژو مشکیش دیدن به طرفش رفتن و سوار ماشین شدند مهیا بار اولش بود که سوار ماشین شهاب می شد با کنجکاوی همه جای ماشین و نگاه می کرد که با صدای مریم به خودش اومد
_شهاب وایسا
شهاب ماشین و نگه داشت
_شهاب بی زحمت برامون بستنی بگیر قولشو به مهیا دادم ولی نگرفتم
شهاب باشه ای گفت و از ماشین پیاده شد
بعد چند دقیقه شهاب سینی به دست به سمت ماشین اومد
دخترا بستنی هاشون و برداشتند
شهاب پشت فرمون نشست
_داداش چرا برا خودت نگرفتی
_پشت فرمون که نمیشه مریم جان
مهیا دهانش و با دستمال پاک کرد
_خب سید میخوردید، فوقش جریمه شدید دنگی میدادیم جریمه رو مگه نه مریم؟؟
_خانم رضایی بحث جریمه نیست خطرناکه
مهیا سرش و تکون داد
_میگم سید شما خیلی خوب قوانینو رعایت می کنید میشه تو این مورد الگو ی خودم قرارتون بدم فقط تو همین مورد ها شهاب خیلی تلاش کرد تا خنده اش و جمع کنه ولی زیاد موفق نبود چون لبخندی روی لبش شکل گرفت
_هر جور راحتید خانم رضایی
تا رسیدن دیگر صحبتی نکردند...
دم در، مهیا از هردو تشکر کرد
_مری جون فردا میبینمت به عشقم سلام برسون
_کوفت و مری جون فردا ساعت 7ادرسی که برات فرستادم
_۷صبح مگه می خوایم بریم کله پزی؟
_بله میخوایم بریم کله ی تورو بپزیم
_نمک
مهیا وارد خانه شد...
مهلا خانم با دیدن دخترش ذوق زده به طرفش رفت
_اومدی مادر
_نه هنو تو راهم
_دختر گنده منو مسخره میکنی
_مسخره چیه شما تاج سری
_حالا این چیه دستت
مهلا خانم با یادآوری قضیه اخم هاش و باز کرد
_بیا ببین شال گردنتو آماده کردم
مهیا از دستش گرفت و دور گردنش انداخت... گونه ی مادرش و بوسید
_وای مامان خیلی قشنگه مرسی...
بابایی کجاست
_رفته مسجد
_پس من برم بخوابم شب بخیر
_شب بخیر
مهلا خانم اشک گوشه ی چشمش و پاک کرد
_خدایا شکرت دخترمو بهم برگردوندی
شهاب نمی دونست که چرا اینقدر روی این قضیه حساس شده بود...
نمی دونست از مریم بپرسه یا نه ولی دید اصلا نمی تونه تحمل کنه
_میگم مریم تو نامزد خانم رضایی رو میشناسی
_خانم رضایی؟مهیارو میگی؟
_آره
_مهیا اصلا نامزد نداره
_پس چرا بهت گفت به عشقش سلام برسونی
مریم خندیدو گفت
_آها،مهیا به مامانم میگه شهین جونم یا عشقم... مامانی حرص میخوره اینم نقطه ضعف پیدا کرده از مامانم... به من میگه مری اسم به این قشنگیو خراب میکنه
_برو پایین می خوام برم کار دارم
مریم پیاده شد آیفون و زد با صدای شهاب برگشت
_به مامان بگو رفتم مسجد دیر میکنم نگران نشه
_چشم
_چشمت بی بلا مری
_شهاب خیلی ....
شهاب خندید و ماشین و حرکت داد....
ماشین و ڪنار پایگاه پارک کرد
به سمت مسجد رفت با وارد شدن شهاب کلی چیز به سمتش پرت شد
_اِ چتونه
محسن اخمی بهش کرد
_مرد حسابی گفتی میرم خواهرمو و دوستشو دو دقیقه ای میرسونم الان یه ساعتی میشه رفتیشهاب کنارشون نشست
_شرمنده بخدا دیگه دیر شد همه کارا تموم شد دیگه کاری نداریم؟
محسن با حاجی هماهنگ کردی
محسن لیست ها رو به سمت شهاب گرفت
_خیالت تخت همه چی هماهنگ شده است اینم اسامی دانش آموزا و همراه ها هستن پیشت بمونن
_شهاب پسرم
شهاب با دیدن احمد آقا بلند شد
_سلام حاج آقا خوب هستید
_سلام پسرم خوبیم شکر تو خوبی چطورید با زحمتای ما
_این چه حرفیه رحمته
_پسرم، مهیا باهاتونه حواشو داشته باش یکم فضوله سپردمش به تو
_چشم حتما نگران نباشید
_خب من مزاحمت نمیشم خداحافظ
_بسلامت حاج آقا
به محض اینکه شهاب نشست علی شروع کرد به خندیدن
_چته ؟؟
_خجالت نمیکشی میگی رحمته
شهاب گنگ نگاهی به اونا انداخت با چیدن قضیه ها کنار هم
پوشه رو به سمت علی پرت کرد
_خجالت بکش مومن من از کجا بدونم از زحمت منظورش دخترشه
محسن به هردویشون اخمی کرد
_علی خوبیت نداره این بحثو تموم کن برید استراحت کنید فردا کلی کار داریم...
🍁نویسنده :فاطمه امیری 🍁
﴿❀ۺھیڋعݪاءحښݩڹجݥہ➺﴾
•.' ⸤@alahassanenajmeh⸣✿⠕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلامی گرم به تمامی شما همسنگران همیشه آماده:)🌼
تمامی مطالب سوال مهدوی ،پاسخ سوال مهدوی و دانستنی های مهدوی همه آنها از داخل این کتاب مطرح شده بود 🍀
امیدوارم که از همراهی با ما خرسند و راضی باشید 🌱 ان شا الله از این ببعد با توکل بر خداوند و عنایت امام زمان سوالات و دانستنی ها از یک کتاب حجیم تر و مطالبی کامل تر باهم برای بالا بردن اطلاعات مهدوی مان پیش میرویم 🌷
به امید ظهور امام زمان 🍂
نام کتاب 👈 شناسنامه امام زمان {ارواحنافداه}
#با_ما_همراه_باشید ✊
ضمن اطلاع به اعضای خوب کانال شهید علاحسن نجمه🕊 در این کانال تعداد سوالات و دانستنی ها کمتر از کانال های دیگر بنده هست[علتش دیرتر به خادمی در این کانال منتخب شدم ] میخواستم که بهتون اطلاع بدم این کتاب مطالبش خیلی فراتر از این پنج تا سوال و دانستنی هاست...
⊰✾﷽✾⊱
بِسمِ رَبِّ نـٰآمَتْـ ڪِھ اِعجٰاز میڪُنَد...
روزتونمعطربہنامامامزمان"؏ـج"🌱
نظرتون تا الان راجع پاسخ سوال ها و دانستنی های مهدوی 👇
https://harfeto.timefriend.net/16436555572747
نظر بدید تا اگر کمبودی در کار بود بهبود داده شود 🙏
#سپاس_از_همراهیتون 🕊
🏴 إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ
◾️بامداد امروز روح بلند مرجع عالیقدر شیعه آیت الله العظمی صافی گلپایگانی به ملکوت اعلیٰ پیوست
این فقیه عالیقدر، از شاگردان برجسته آیات عظام بروجردی، حجت، خوانساری و گلپایگانی بودند و مدتی نیز در نجف اشرف از آیات عظام محمدکاظم شیرازی و محمدعلی کاظمی بهره برده بودند.
❀شَـھٖـید؏ٰـݪاءحَـسَـݩنِـجـمِـہْ❀🇵🇸
🏴 إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ ◾️بامداد امروز روح بلند مرجع عالیقدر شیعه آیت الله ال
جهت شادی روح این عالم بزرگوار وتمام شهدا وامام شهدا شهدای مدافع حرم وشهدای دانش آموز همه صلواتی هدیه میکنیم
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم 🌹
❀شَـھٖـید؏ٰـݪاءحَـسَـݩنِـجـمِـہْ❀🇵🇸
سلام میکنم از دور بر تو و حرمت سلام من به بلندای بیرق و علمت🕊 #صلےاللهعلیڪیااباعبدالله #اللهما
لُڪنَتزبانگرفتہامازرقصپرچمت؛
یڪ ڪربلا بطلـبجانمادرت :)✋🏻♥️
#حُبُّالحُســیـنهُویَّتُنا
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#اللهمالرزقناحرم
#ما_ملت_امام_حسینیم
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
@alahassanenajmeh
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❝
موسیِ زمان آمـد ،
مردۍکه تمامحرڪاتش ؛
براۍِرضاۍِخُـدا بود و بَس..!
آغازدههفجرانقلاباسلامی...(:♥️
#دهه_فجر
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
@alahassanenajmeh
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
||••🦋📘↺
.•
هࢪگزنمیࢪدآنکھدلشزندھشدبھعشق
ثبتاستبࢪجࢪیدهعالمدوامما...🙂💔"
#شهید_علاء_حسن_نجمه
#برادرم_علاء
#ســلام_الي_علاءالغالے
#ساخټ_خودمونہ
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
@alahassanenajmeh
•┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈•
❀شَـھٖـید؏ٰـݪاءحَـسَـݩنِـجـمِـہْ❀🇵🇸
نظرتون تا الان راجع پاسخ سوال ها و دانستنی های مهدوی 👇 https://harfeto.timefriend.net/1643655557274
چشم حتما 💐
سلام علیکم حتما راجعش فکر میکنیم 🕊
الحمد الله قصدمان همین بود 🙏🌷
ان شاءالله با توکل برخدا و عنایت خاص امام زمان ارواحنافداه 🍀
حمایت✋ https://eitaa.com/joinchat/4073717925C1acc19a21e
جانمونی ... نظرتو بده👇🐚🍀
https://harfeto.timefriend.net/16436555572747
#دلتنگۍ
چقـدرزخمِنبودتعمیـق و
جآنفرسـٰاست…!🖐🏼🥀'
کجـٰآسٺداغِ تـورا التیـٰامفرمـٰانده؟!🕊
❀شَـھٖـید؏ٰـݪاءحَـسَـݩنِـجـمِـہْ❀🇵🇸
🏴 إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ ◾️بامداد امروز روح بلند مرجع عالیقدر شیعه آیت الله ال
عاشقانیکهمدامازفرجتمیگفتند..
عکسشانقابشدوتونیامدیهنوز..
صاحبالزمان..💔