eitaa logo
❀شَـھٖـید؏‍ٰـݪاءحَـسَـݩ‌نِـجـمِـہْ❀🇵🇸
498 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.7هزار ویدیو
14 فایل
وقتےبراےِدنیاےِبقیہ‌ازدنیاٺ‌گذشتے میشےدنیاےِیھ‌دنیاآدم! آره همون‌قضیه‌«عزّتِ بعدِ شھادت» اینجا‌ دعوت‌ شدہ‌ۍ‌خو‌د‌ِ شھیدی🌱🌻 اطلاعاتمونھ⇩ @alahassanenajmeh_ir نـٰاشنـٰاسمونہ⇩ https://harfeto.timefriend.net/16639225622260
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•|چہ‌شقـایق‌باشد… •|چہ‌گݪ‌نرگس‌و‌یــاس✨ •|جاےیڪ‌گݪ… •|همچنان‌خالیسـټ🌱 < ♥️>
شبتـ‌ون مهـدوے ...🌱🥀 نفستـ‌ون حیـدری ... 💐☘ ذکـ‌رتون یـا علـی ...🌺🍃 مهـ‌رتون فـاطمـی ...🌸🍀 عشقتـ‌ون حسینـی ... 💔🌿 قلبتـ‌ون رضـایـی ...❤️ 🌹 شبتـ‌ون متعـالـی ...🌘🌙 شبتون منور به نگاه داداش علاء🙃🌻 ✨التماس دعاے شھادت✨ یاعلی مدد ‌ •┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈‌• @alahassanenajmeh •┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈‌•
•°🌱 ❤️ هر روز همچـنان جـــای خـــالی‌ات را نشانــمان مـی‌دهــد، سـلام حاضــرتــرین غـایــــب زمیـــــن.. ✨ ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج✨ ‌ •┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈‌• @alahassanenajmeh •┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈‌•
.. ' 12 '.. 9- ↑ -3 ♥️⁰⁰:⁰⁰♥️ ' . 6 . ` یہ‌روز‌گذشتـ🙂 آرزوی‌ دیدن اقا .عجل.لولیک.الفرج 🤲 .یا.مهدی✋
•°🌱 ➘عمری‌ست‌گفته‌ایم‌به‌عشق‌تویاعلے:➘ «یا مُظهِرَ اَلعَجائِبَ یا مُرتَضی عَلی» ❁دست‌مرابگیرکه‌ازپافتاده‌ام تاکی‌کنم‌به‌بحربلایاشناعلی!؟ #من‌ڪنت‌مولا‌فهذاعلی‌مولاے‌ماست☝︎ #روزشمارغدیر #شهید_علاء_حسن_نجمه #تراب_الحسین ‌ •┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈‌• @alahassanenajmeh •┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈‌•
.... صبح علی الطلوع سلامٌ علے الحسین بالدمِ والدُموع سلامٌ علے الحسین این عین عاشقے ست که هر روز میشود با نامتان شروع سلامٌ علے الحسین ‌ •┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈‌• @alahassanenajmeh •┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈‌•
- _ اے شقایق هـا! ایثار ازآن شماسـٺ... ڪہ دنیا را گـوشہ اے افڪندید🦋 و با پروازعـاشـقانہ ےخـود🕊 بـر روز هـاے مـا نسـیـم بہشت پاشیدید♥( : - _ ‌ •┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈‌• @alahassanenajmeh •┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈‌•
❀شَـھٖـید؏‍ٰـݪاءحَـسَـݩ‌نِـجـمِـہْ❀🇵🇸
- _ اے شقایق هـا! ایثار ازآن شماسـٺ... ڪہ دنیا را گـوشہ اے افڪندید🦋 و با پروازعـاشـقانہ ےخـود🕊 بـر ر
°•🌱 خوش نشستی به دلم عطرِ گرانقیمت عشق بر تو و صبح دل انگیز چو الماس سلام ... جان تشنه است نهضت عطش را بشکن و هر صبح جرعه ایی نور بنوشان ما را.. ‌ •┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈‌• @alahassanenajmeh •┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈‌•
رسول اکرم سرافرازترین‌ قتل و کشتارها شهادت شهیدان است. . ‌ •┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈‌• @alahassanenajmeh •┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈‌•
•|🧡🔗|• 『شهادت‌یعنے...♥️ ڪوچہ‌ی‌خلوتے‌را‌مے‌خواهم بے‌انتها،براے‌رفتن🌱 بے‌واژه،‌براے‌سرودن🎶 و‌آسمانے،براے‌پرواز‌ڪردن🕊 عاشقانہ‌اوج‌گرفتن‌و‌رها‌شدن🦋』 🌼⃟💛¦⇢ 🌼⃟💛¦⇢ •┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈‌• @alahassanenajmeh •┈┈••✾•🇱🇧🥀🇮🇷•✾••┈┈‌•
ثوابی که از بیست هزار سال نماز بالاتر است ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺩﺭسفر ﻣﻌﺮﺍﺝ ﺑﻮﺩ ﻣﻠﻜﯽ ﺧﺪﻣت ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﻛﻪ ﻣﻦ ﺩﻭ ﺭﻛﻌﺖ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﺠﺎ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻡ ﻛﻪ ﺑﯿﺴﺖ ﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﻝ ﻃﻮﻝ ﻛﺸﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﭘﻨﺞ ﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﻝ ﺩﺭ ﻗﯿﺎﻡ ﻭ ﭘﻨﺞ ﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﻝ ﺩﺭ ﺭﻛﻮﻉ ﻭ ﭘﻨﺞ ﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﻝ ﺩﺭ ﺳﺠﻮﺩ ﻭ ﭘﻨﺞ ﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﻝ ﺩﺭﺣﺎﻝ ﺗﺸﻬﺪ ﺑﻮﺩﻡ . ﺣﺎﻻ ﺛﻮﺍﺏ ﺍﯾﻦ ﻧﻤﺎﺯ ﺭﺍ ﻫﺪﯾﻪ ﻣﯽ ﻛﻨﻢ ﺑﻪ ﺍﻣﺖ ﺷﻤﺎ . ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: ﻛﻪ ﺍﻣﺖﻣﻦ ﺍﺣﺘﯿﺎﺝ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﺗﻮ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ . ﭘﺲ ﺑﺪﺍﻥ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻋﺰﺕ ﺧﺪﺍوند ﻫﺮ ﻛﺲ ﺍﺯﮔﻨﺎﻫﻜﺎﺭﺍﻥ ﺍﻣﺖ ﻣﻦ ﯾﻚ ﺑﺎﺭ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﺑﻔﺮﺳﺘﻨﺪ، ﺛﻮﺍﺏ ﺁﻥ ﺍﺯ ﺑﯿﺴﺖ ﻫﺰﺍﺭﺳﺎﻝ ﻃﺎﻋﺖ ﺗﻮ ﺑﺮﺗﺮ ﺍﺳﺖ. 📚 اﻣﺎﻟﯽ ﺻﺪﻭﻕ، جلد۳، صفحه429
بُردباماست‌اگرجان‌بھ‌توبازنده‌شویمـ(꧇🌿
‹💙› - حقاکہ‌توازسلالہ‌فاطمہ‌ا؎ باخنده‌خودبہ‌‌دردماخاتمہ‌ا؎...!ジ - - "🦋"
.✌️🏾.👤؛ راست میگفت! از گناه که بگذری، به راحتی از جانت هم میگُذری ... :)
﷽🦋﴿ ا؁دوســــتــــ بہ‌حــنــجــرشہــیــدان صــلــواتــــ...🌱❦
ای‌کاش‌شهیدبشیم‌تامَردُم‌ شاهدباشندسربازخامنه‌ای‌ مَردشهادته‌نه‌تسلیم...!✨(: 🌸🌦'
🌈 🌈 ⭐️ رمان محتوایی ناب🌼🍃 بستنی پرید تو گلوش و سرفه ش گرفت...😳😣 مریم دستمال کاغذی بهش داد و نگاهش کرد. محمد هم به مریم خیره👀👀 شده بود. منم باتعجب نگاهشون میکردم.گفتم: _چیزی شده؟!!😟 محمد سرشو انداخت پایین و با بستنی ش بازی میکرد.مریم همونجوری که به محمد نگاه میکرد،گفت: _چیزی نیست زهراجان.ظاهرا داداشت قراره به همین زودیا بره.😢 صداش بغض داشت ولی نارضایتی تو صداش نبود.رو به محمد گفتم: _آره داداش؟!!😢😟 محمد گفت: _تو چی میگی این وسط؟ 😕اصلا برا چی یهو،بی مقدمه همچین سؤالی میپرسی؟😅 مریم گفت: _چه اشکالی داره خب.بالاخره که باید میگفتی دیگه.تازه کارتو راحت کرده که.😒 بعد یه کم مکث گفت: _کی میخوای بری؟🙁 محمد همونجوری که سرش پایین بود،گفت: _ده روز دیگه.😔 با خودم گفتم پس احتمالا با امین باهم میرن... دلم هری ریخت...😥 نکنه محمد دیگه برنگرده.وای خدا! فکرشم نمیتونم بکنم.😣 یاد به حانیه افتادم.من اونقدر خودخواه هستم که بشم بخاطر من سعادت شهادت نصیب محمد نشه؟ نمیدونم.. شاید هم خودخواه باشم.به چهره ی محمد از پشت سر نگاه میکردم و آروم اشک میریختم.ضحی تا چشمش به من افتاد گفت: _عمه چرا گریه میکنی؟!👧🏻☹️ محمد و مریم برگشتن سمت من.سرمو انداختم پایین و هیچی نگفتم. محمد به ضحی گفت: _شاید چون بستنی ش آب شده گریه میکنه.😁 نگاهی به ظرف بستنی تو دستم کردم،خنده م گرفت.😅 سرمو آوردم بالا.از توی آینه چشمهای اشکی محمد😢 رو که دیدم خنده م خشک شد. گاهی به مریم نگاه میکرد و باشرمندگی لبخند میزد.😊مریم رو نمیدیدم که بفهمم چه حالی داره.😣 جلوی در خونه نگه داشت... مامان شام دعوتشون کرده بود.یه نگاهی به مریم کرد،یه نگاهی به من،گفت: _با این قیافه ها که نمیشه رفت تو،چکار کنیم؟😕🤔 مریم برگشت سمت من و باخنده گفت: _به مامان میگیم بستنی زهرا آب شده بود،گریه کرد.ما هم بخاطرش گریه کردیم.😄 هرسه تامون خندیدیم.😁😃😄 محمد گفت: _چطوره بگیم زهرا دلش برای گچ دستش تنگ شده؟😁 بازهم خندیم.😁😃😄 مریم گفت: _یا بگیم از اینکه از این به بعد مجبوره کارهای خونه رو انجام بده،ناراحته.😄 بازهم خندیدیم...😁😃😄 همینجوری یکی مریم میگفت،یکی محمد و هی میخندیدیم. مریم به من گفت: _تو چرا ساکتی؟ قبلا یکی از این حرفها بهت میگفتیم سریع جواب میدادی.😄 گفتم: _احتمالا نمکم تو گچ دستم بوده که تو بیمارستان جا گذاشتم.😃 بازهم خندیدیم.😂😁😄محمد گفت: _بسه دیگه.برید پایین.دلم درد گرفت. میخندیدیم... ولی هرسه تامون تو دلمون غوغا بود... تو حیاط محمد تو گوشم گفت: _پیش مامان و بابا به روی خودت نیاری ها.😊 با تکون سر گفتم باشه.😔 اون شب با شوخی های محمد گذشت. هشت روز دیگه هم گذشت.من تمام مدت به فکر رفتن محمد و حال مریم و خودم و حانیه بودم. شب محمد با یه دسته گل💐 اومد خونه ی ما؛تنها.مامان و بابا با دیدن محمد همه چیزو فهمیدن. آخه محمد همیشه دو شب قبل از رفتنش با یه دسته گل تنها میومد خونه ی ما و به ما میگفت میخواد بره سوریه...💐😔 هربار من اونقدر حالم بد میشد که به مامان وبابام فکر نمیکردم.اون شب هم با اینکه حالم بد بود ولی به مامان و بابام دقت کردم. بابا که همون موقع چند تا چین افتاد رو صورتش.فکرکنم چند تا دیگه از موهاشم سفید شد.😣 مامان تا چشمش به محمد و دسته گلش افتاد با حال زار و اشک چشم همونجا روی زمین نشست.😢😔ولی نه نارضایتی تو صورتشون بود و نه گله ای. تازه اون شب فهمیدم چه پدر و مادر و دارم. محمد هم وقتی حال مامان و بابا رو دید به نشانه ی شرمندگی دستی به پیشونیش کشید و بالبخند مثلا عرق شرمشو پاک کرد.😊✋ رفت پیش مامان،روی زمین نشست.دستشو بوسید و بالبخند دسته گل رو سمت مامان گرفت و گفت: _بازهم پسرت دسته گل به آب داده.☺️ مامان هم فقط اشک میریخت😭 و به محمد نگاه میکرد.محمد گل رو روی زمین گذاشت و رفت پیش بابا.بابا به فرش نگاه میکرد. محمد اول دستشو بوسید و بعد شونه شو.بعد بابغض گفت: _حلالم کنید.من شما رو خیلی اذیت میکنم.دعا کنید دیگه دفعه ی آخر باشه و شما...😊☝️ ادامه‌ دارد... 📚 نویسنده : بانو مهدی‌یار منتظرقائم
خنــدھ هـایـت دلمـ ࢪا زیـࢪوࢪو مـیکــند🥺❤ یــہ ڪانال پـࢪ از . #؏َڪس‌نــوشتھ . ᨺـرافـے 😍 مخصـــوص حـاجـღـؽ شـجـا؏ِمــون😌🤞 بــفـــرمـایـید لینـك ڪانال⇟⇟ ❧:https://eitaa.com/joinchat/3701538872C48f77f001e بــزن رو لـیـنك تا كسي نديدھ🙊👀 بــہ کـسے نـدے خــزمـیـشـھ😒🔪
سلام‌رفقا✋🏻🦋 ‌داریم‌کم‌کم‌به‌غدیر‌نزدیک‌میشم🌿! بقول‌رفیقمون‌کم‌کم‌داره‌صدای‌: مَنْ‌کُنْتُ‌مَولاهُ‌فَهذا‌عَلِی‌مَولاهُ🖇 میپچه‌توگوش‌هامون🐚🎈! پس‌برای‌اینکه‌ثابت‌کنیم‌‌: علی‌امام‌من‌است‌ومنم‌غلام‌علی🌱.. ومبلغ‌غدیر‌باشیم‌‌کمترین‌کار‌عوض‌کردن پروفایل‌هامونہ! اگه‌هستی‌رفیق‌ اگه‌میخوای‌مبلغ‌غدیر‌باشی پروفایل‌‌خودتو،‌گروه‌تو،‌کانال‌تو عوض‌کن‌✨! 🌿! 💛! 🖇! با ما همراه باشید💕😍😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خواهرم میدانی شیرینی چادر در چیست ..؟🤔 اینکه تو لباس سربازی حجت ابن الحسن را بر تن میکنی ..😇 این که مولا با دیدنت لبخند رضایت بر لب هایش می آید ..😍 و تو دو گوهر گرانبهای خویش را که و میباشد را حفظ میکنی ..🤩 با همین یک چادر ساده میدانی به استحکام چند خانواده کمک کرده ای ..؟☝️🏻 میدانی جلوی چه میزان گناه را گرفته ای ..؟👌🏻 به خدا قسم اینها با دنیایی قابل تعویض نمیباشن .. ✋🏻✨