۴۴۳/
سَخُن بهتر از گوهرِ نامدار
چو بر جایْگهبر برندش به کار!
#شاهنامه_فردوسی
داستان دهی که در دورهی بهرام گور به یک جمله نابود شد و سال بعد به یک جمله آباد.
فرستادهی شاه همه را از کودک و جوان و پیر به خط کرد، گفت شما همه دوستان گرم است و سرورید و همه کدخدایید، از بس که همه خوبید! نتیجهی اون شد کشت و کشتار و جنگ و درگیری که هر کسی حرف خودش را به کرسی بنشاند... هر کسی تونست جونش را برداشت و از ده رفت. مشتی پیرپاتال باقی ماندند.
سال بعد، فرستاده شاه اومد و یکی از پیران را انتخاب کرد که فقط تو کدخدایی و همه باید به حرف تو گوش کنند و ... ده آباد شد🤓 نتیجهگیری اخلاقی؟
بوزَرْجْمهر، هفت جلسه برای کِسری نوشینروان سخنرانی میکنه.
در جلسه اول این بیت میاد که خیلی معروفه:
۱۱۰۴/
ز نیرو بود مرد را راستی
ز سستی دروغ آید و کاستی
•
ز دانش چو جانِ تو را مایه نیست
به از خاموشی هیچ پیرایه نیست
#شاهنامه_فردوسی
در جلسه دوم، یه لشکر از بزرگان و موبدان و وزیران و ... در برابر بوزرجمهر قرار میگیرند و سوال پشت سوال، و این جوانک پاسخ میده به تک تک سوالات و ابهامات که در نهایت بقول فردوسی:
۱۲۳۸/ ازو نامداران فروماندند
همه هم زوان آفرین خواندند.
قبل از این بیت، آخرین سوال را یکی میپرسه که توانگر کیه؟ درویش کیه؟ فردوسی میگه اونی که هرچی داره بسشه! توانگره! و اونی که هجوشهجوش میزنه و مثل اسکروچ! زندگی میکنه، ...
۱۲۳۵/
دگر گفت: «مردم تُوانگر به چیست
به گیتی پر از رنج و درویش کیست؟»
°
چُنین گفت کـ«آن کس که هستش بسند
به بخشِ خداوندِ چرخِ بلند!
°
کسی را کجا بخت همباز نیست
بدی در جهان بتّر از آز نیست!»
#شاهنامه_فردوسی
قانون جذب به زبان بوزرجمهر در #شاهنامه_فردوسی
در مجلس سوم سخنرانی بوزرجمهر، در بیت ۱۲۵۹ میگه که:
گشاده دلان را بود بخت یار
انوشه کسی کو بود بردبار!
پ.ن: یاد حرف و گفتار آقای جلال از همنوردان افتادم💚 تقریباً هر جلسه کوه با موضوع جذب💥 میگذره 👌
یکی گفت دلم واست تنگ شده... یاد این سخن بوزرجمهر افتادم که توی #شاهنامه_فردوسی اومده:
۱۲۵۸/ مکن نیکمردی به رویٍ کسی
که پاداشِ نیکی نیابی بسی!
خلاصه ایرو، بوزرجمهر نصیحت کرده که خیلی لیلی به لالای مردم بیوفا نگذارید. منم یک آدمِ بیوفا🤓 و کچل😄
#تذکره_الاولیاء :
نقل است که یک روز [ابراهیم ادهم] درویشی را دید که مینالید.
گفت: پنداریم که درویشی را به رایگان خریدهای.
گفت: درویشی را خرند؟!
گفت: باری، من به مُلکِ بلخ خریدم، هنوز به ارزد.
پ.ن: ابراهیم ادهم، پادشاه زادهی بلخی، قرن دوم هجری، بر طبق افسانهها سرگذشت او شباهتی به سرگذشت بودا دارد.
در تاریخ است که امروز تولد محمد ص است. کسی که درویشتر از همه بود.
۳۹۷۱/
سَخُن ماند از ما همی یادْگار
تو با گنج، دانش برابر مدار!
#شاهنامه_فردوسی
رسیدم به داستان بهرام چوبین با خاقانِ چین.
در ابتدای داستان، آقای فردوسی میگه که شست و پنج ساله شده و در سوگ فرزندش نشسته،
۲۱۷۳/
که نوبت مرا بود، بی کامِ من
چرا رفتی و بردی آرامِ من؟!
فرزند سی و هفت ساله، و اینکه به نظر اختلاف عقیده هم داشتند چون میگه که فرزندش همواره به درشتی با او صحبت می کرده.
۲۱۷۷/
همی بود همواره با من درشت
برآشفت و یَکباره بنمود پشت!
...
آرزو دارم صف زندگی و مرگ بهم نریزد. غم و سوگ جوان و فرزند به نظر خیلی سخته، خیلی سخت.
#آرمیتا_گراوند
زیرآبزدن!
معنی زیرآب کسی را زدن: اورا نزد کسی متهم کردن و بدین وسیله دست او را از عملی و جز آن کوتاه کردن . چاکری را پیش خواجه به غمازی منفور ساختن و سبب اخراج او شدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). کسی را از سر کاری برداشتن و از خدمت معاف کردن یا بشدت بر ضرر و به ضد او اقدام کردن و او رابی آنکه بداند از جایی راندن . (فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده ).
تا بوده، زیرآبزنی و نامردمی بوده! به نظر برای آقای فردوسی هم نامردی شده و زیرآبش را مشتی زدن🫠
در ابتدای داستان خسرو و شیرین، پیرمرد (آقای فردوسی) میگه که اگر این شاهنامه را بخوانید کمتر از پانصد بیتِ بد! پیدا میکنید و شاه (احتمالاً محمود غزنوی) کتاب را نخوانده و از بدگویی و بدشانسی حسودان، این همه زحمات من جلوی شاه کم ارزش شد:
۳۳۷۶/
اگر بازجویی از او بیتِ بد
همانا که باشد کم از پانسد!
چُنین شهریاری و بخشندهیی
به گیتی ز شاهان دَرخشندهیی،
نکرد اندرین داستانها نگاه
ز بدگوی و بختِ بد آمد گناه!
حسد کرد بدگوی در کار من
تبه شد برِ شاه بازار من!
#شاهنامه_فردوسی
خیالم آقای فردوسی در حد و اندازهای مرغ هم صدا نداشته! چرا که مرغ وقتی تخم میذاره، تمام خونه و محله را میزاره روی صدای قدقدش! که بعله اینجوریاس ما هنر خرج کردیم😄
و اینجوری صاحبش را زودی خبر میکنه که بیا تخمم را بردار😁
فردوسی و مرغ را بیخیال، الان هم باید هر چهار پنج روز کاری، بروی به بالادستی سلام کنی و گزارش بدهی که همکاران و رفقا را خلع سلاح کنی وگرنه تخمات را بنام خود میکنند یا میشکنند😎
مواظب تخماتون باشید.🤪
155/
کـاگر خر نیاید به نزدیکِ بار
تو بارِ گِران را به نزدِ خر آر!
#شاهنامه_فردوسی
شده حکایت سامانههای متعددی که راه اندازی شده برای راحتی کار بروبچ شرکتها!
سامانه راه میوفته، هیشکی استفاده نمیکنه، حمایتها و تسهیلات منوط میشه به استفاده از سامانه، بازم کسی استفاده نمیکنه.
در نتیجه من کارمند هم سامانه درست میکنم، هم اطلاعاتش را بارگزاری میکنم، هم برای خودم گزارش میگیرم، هم از گزارش تعجب میکنم، هم راهکار میدهم که چه چیزی به سامانه اضافه کنیم! که گزارش بهتر بشه! هم دوباره اضافهکاری میکنم که اطلاعات را بجای کاربر شرکتی وارد کنم...
و بعدها در دورهمیها از بزرگی سامانه اظهار شگفتی میکنم.
هشتگ سامانه رصد
هشتگ سامانه خدمت
هشتگ سامانه غزال
هشتگ سامانه میراکام
هشتگ سامانه جان
هشتگ سامانه🤪