eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.9هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
210 ویدیو
28 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
صبحت بخیر آقای من آقای دلتنگی صبحت بخیر آقای من آقای تنهایی الهم عجل لولیک الفرج 👉 @Alamdarkomiel 👈
آغاز شد امروز هم به یاد تو❤️ میخواهم امروز باشم روزم به نامت ✋ 🏴🍃🏴🍃🏴🍃 👉 @Alamdarkomeil 👈
☘️ سلام بر ابراهیم ☘️ 💥قسمت نهم : قهرمان ✔️راوی : حسين الله كرم 🔸مسابقات قهرماني 74 کيلو باشگاهها بود. همه حريفان را يکي پس از ديگري شكست داد و به نيمه نهائي رسيد. آن سال ابراهيم خيلي خوب کرده بود. اکثر حريفها را با شکست داد. 🔸اگر اين مسابقه را ميزد حتماً در ميشد. اما در نيمه نهائي خيلي بد کشتي گرفت. بالاخره با يک امتياز بازي را واگذار كرد! آن سال ابراهيم مقام سوم را کسب کرد. اما سالها بعد، همان پسري که حريف نيمه نهائي ابراهيم بود را ديدم. آمده بود به ابراهيم سر بزند. آن آقا از خاطرات خودش با ابراهيم تعريف ميکرد. همه ما هم گوش ميکرديم. 🔸تا اينکه رسيد به ماجراي آشنائي خودش با ابراهيم و گفت: آشنائي ما بر ميگردد به نيمه نهائي کشتي باشگاهها در وزن 74 کيلو، قرار بود من با ابراهيم بگيرم.اما هر چه خواست آن ماجرا را تعريف کند ابراهيم بحث را عوض ميکرد! آخر هم نگذاشت كه ماجرا تعريف شود! روز بعد همان آقا را ديدم وگفتم: اگه ميشه قضيه کشتي خودتان را تعريف کنيد. او هم نگاهي به من کرد. نَفَس عميقي کشيد و گفت: 🔸آن سال من در نيمه نهائي حريف ابراهيم شدم. اما يکي از پاهايم شديداً ديد.به ابراهيم که تا آن موقع نميشناختمش گفتم: رفيق، پاي من آسيب ديده هواي ما رو داشته باش. ابراهيم هم گفت: باشه داداش، چَشم. بازيهاي او را ديده بودم. توي كشتي بود. با اينکه شگرد ابراهيم فنهایي بود که روي پا ميزد. اما اصلاً به پاي من نزديک نشد! ولي من، در کمال نامردي يه خاک ازش گرفتم و خوشحال از اين پيروزي به رفتم. ابراهيم با اينکه راحت ميتونست من رو شکست بده و قهرمان بشه، ولي اين کار رو نکرد. 🔸بعد ادامه داد: البته فكر ميكنم او از قصد كاري كرد كه من بشم! از شکست خودش هم ناراحت نبود. چون قهرماني براي او تعريف ديگه اي داشت.ولي من خوشحال بودم. خوشحالي من بيشتر از اين بود که حريف فينال، بچه محل خودمون بود. فکر ميکردم همه، مرام و داش ابرام رو دارن. 🔸اما توي فينال با اينکه قبل از مسابقه به دوستم گفته بودم که پايم آسيب ديده، اما دقيقاً با اولين حرکت همان پاي آسيب ديده من را گرفت. آه از نهاد من بلند شد. بعد هم من را انداخت روي زمين و بالاخره من ضربه شدم. آن سال من دوم شدم و ابراهيم سوم. اما شک نداشتم ابراهيم قهرماني بود. از آن روز تا حالا با او رفيقم. چيزهاي عجيبي هم از او ديد هام. را هم شکر ميکنم که چنين رفيقي نصيبم کرده. 🔸صحبتهايش که تمام شد خداحافظي کرد و رفت. من هم برگشتم. در راه فقط به صحبتهايش فکر ميکردم. يادم افتاد در مقر گيلان غرب روي يكي از ديوارها براي هر كدام از رزمنده ها جمله اي نوشته شده بود. در مورد ابراهيم نوشته بودند: «ابراهيم هادي رزمنده اي با خصائص پورياي ولي » 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 @Alamdarkomeil 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🍃🌷🍃🍃 مولایم، کمکمان کن تا در بدی‌‌ها را به روی خودمان ببندیم تا مهیای دیدار تو شویم. یا 🍃🍃🌷🍃🍃 👉 @Alamdarkomeil 👈
کانال شهید ابراهیم هادی
برگزاری مسابقه کتابخوانی سلام بر ابراهیم در مدرسه دبیرستان فنی حرفه ای و کاردانش شهید فهمیده، بالاده،استان فارس 👉 @Alamdarkomeil 👈
بسم الله الرحمن الرحیم مدت‌ها بود مانند کرم ابریشمی شده بودم که در پیله خود در آرزوی پروانه شدن است اما پرواز را نیاموخته بودم و همچنان در انتظار به سر می‌بردم. یک روز در همین روزهای انتظار وقتی از سرکار به خانه آمدم کتاب "سلام بر ابراهیم" را دیدم چندماهی بود قدم در خانه ما گذاشته بود ولی گرد و خاک فراموشی روی آن نشسته بود. احساس کردم مأمن آرامشم را پیدا کردم در حین خوانش اشک‌هایم سرازیر می‌شد آن‌قدر غرق در روایت‌ها شدم که خودم را فراموش کردم. وقتی به روایت انتخاب نام کتاب و روایت چگونگی شهادت ایشان رسیدم دلم بی‌تاب‌تر شد. از آن روز به بعد شهید "ابراهیم هادی" ناجی دل بی‌قرارم شد کسی که از جنس نور بود و مرا به سرچشمه نور نزدیکتر کرد. رفاقتم با او به حدی است که اگر یک روز عکسش را نبینم یا دو رکعت نماز برایش نخوانم دلم آرام نمی‌گیرد. وقتی نگاه به چشمانش می‌کنم ناگفته‌های من را می‌داند. تصمیم گرفتم به بهشت زهرا سفر کنم تا به او و رفقای همکیش او ادای احترام کنم. بر سر مزارش بسیار بی‌قرار بودم دلم می‌خواست همچون کبوتری پربگشایم و پرواز کنم؛ اما من کجا و پرواز کجا؟! از کنار قبور شهدا با ذکر صلوات و چشمانی گریان عبور می‌کردم؛ به عکس شهیدی برخوردم که لبخند زیبایی بر لب داشت. خنده‌اش آن‌قدر واقعی بود که اصلا احساس نمی‌کردم یک عکس بیش نیست! آنقدر محو لبخندش شدم که نمی‌دانم اسم آن پایین عکس بود یا نه؟! سنگ قبر زیبایی هم داشت که با گل‌ تزیین شده بود، بدون توجه به نام این شهید عکس گرفتم. پس از مدتی آرشیو عکس‌هایی که گرفته بودم را نگاه کردم تا این که روی عکس قبری که بدون توجه به نام او گرفته بودم نوشته بود "محمد هادی ذوالفقاری" در ذهنم مرور می‌کردم ابراهیم هادی، محمد هادی ذوالفقاری چه ارتباطی می‌تواند داشته باشد؟! اصلا ارتباطی دارند؟! سوالاتم بدون پاسخ ماند. در یکی از صفحات شبکه‌های مجازی عکس این دو شهید را در کنار هم دیدم چیزی که پیش از این ندیده بودم! با تحقیقات بیش‌تر متوجه شدم این شهید مدافع حرم شیفته و دلداده شهید ابراهیم هادی بود و سعی داشته خلق و خوی او را در خود پرورش دهد. من به لطف و عنایت رفیق شهیدم "ابراهیم هادی" با دستی پُر از این سفر برگشتم؛ چه چیزی بهتر از اینکه رفیق شهید دیگری هم پیدا کنی؟! آری! شهدا زنده‌اند و حواسشان به ما هست فقط کافیست ساز دلت را با ساز آن‌ها کوک کنی.
کانال شهید ابراهیم هادی
"مهـــدی جـــان" 🍂در وفایت روز و شب هر دم صدایت میکنم 🍃 🍂روح خود آزاد و قلبم را فدایت میکنم 🍃 🍂چشمهایم را برای روز وصل جان و تن را هر دو با هم من نثارت میکنم🍃 " أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج " 👉 @Alamdarkomeil 👈 ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌
سهم شما تنها ۵ صلوات به نیابت از 💚شهید ابراهیم هادی اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم... ❤️شهادت زیباست... 👉 @Alamdarkomiel 👈
🍀یاالله یا زهـ️ــــــــرا سلام الله علیها🍀 🔷بیا باهم بخوانیم به نیابت انبیاوحضرت زهرا س راکه هست گشایش امور دنیا را ... 🔷بیا باهم بخوانیم به نیابت شهدای گمنام را برا امدن یوسف زهرا س را... 👉 @Alamdarkomeil 👈