🍃آیت الله خامنه ای ⬇️
آن روزها دروازه شهادت داشتیم
حالا چی ! معبری تنگ
اما هنوز هم فرصت برای شهید شدن
هست
دل را باید فقط صاف کرد ؛
بله ! دل را 🌹
👉 @Alamdarkomeil 👈
صبحت بخیر آقای من
آقای دلتنگی
صبحت بخیر آقای من
آقای تنهایی
الهم عجل لولیک الفرج
👉 @Alamdarkomiel 👈
آغاز شد امروز هم
به یاد تو❤️
میخواهم امروز
#ابراهیمی باشم
روزم به نامت
#به_نام_خدای_ابراهیم
#صبحت_بخیر_رزمنده✋
🏴🍃🏴🍃🏴🍃
👉 @Alamdarkomeil 👈
☘️ سلام بر ابراهیم ☘️
💥قسمت نهم : قهرمان
✔️راوی : حسين الله كرم
🔸مسابقات قهرماني 74 کيلو باشگاهها بود. #ابراهيم همه حريفان را يکي پس از ديگري شكست داد و به نيمه نهائي رسيد. آن سال ابراهيم خيلي خوب #تمرين کرده بود. اکثر حريفها را با #اقتدار شکست داد.
🔸اگر اين مسابقه را ميزد حتماً در #فينال #قهرمان ميشد. اما در نيمه نهائي خيلي بد کشتي گرفت. بالاخره با يک امتياز بازي را واگذار كرد!
آن سال ابراهيم مقام سوم را کسب کرد. اما سالها بعد، همان پسري که حريف نيمه نهائي ابراهيم بود را ديدم. آمده بود به ابراهيم سر بزند. آن آقا از خاطرات خودش با ابراهيم تعريف ميکرد. همه ما هم گوش ميکرديم.
🔸تا اينکه رسيد به ماجراي آشنائي خودش با ابراهيم و گفت: آشنائي ما بر ميگردد به نيمه نهائي کشتي باشگاهها در وزن 74 کيلو، قرار بود من با ابراهيم #کشتي بگيرم.اما هر چه خواست آن ماجرا را تعريف کند ابراهيم بحث را عوض ميکرد!
آخر هم نگذاشت كه ماجرا تعريف شود! روز بعد همان آقا را ديدم وگفتم: اگه ميشه قضيه کشتي خودتان را تعريف کنيد. او هم نگاهي به من کرد. نَفَس عميقي کشيد و گفت:
🔸آن سال من در نيمه نهائي حريف ابراهيم شدم. اما يکي از پاهايم شديداً #آسيب ديد.به ابراهيم که تا آن موقع نميشناختمش گفتم: رفيق، پاي من آسيب ديده هواي ما رو داشته باش. ابراهيم هم گفت: باشه داداش، چَشم. بازيهاي او را ديده بودم. توي كشتي #استاد بود. با اينکه شگرد ابراهيم فنهایي بود که روي پا ميزد. اما اصلاً به پاي من نزديک نشد! ولي من، در کمال نامردي يه خاک ازش گرفتم و خوشحال از اين پيروزي به #فينال رفتم.
ابراهيم با اينکه راحت ميتونست من رو شکست بده و قهرمان بشه، ولي اين کار رو نکرد.
🔸بعد ادامه داد: البته فكر ميكنم او از قصد كاري كرد كه من #برنده بشم! از شکست خودش هم ناراحت نبود. چون قهرماني براي او تعريف ديگه اي داشت.ولي من خوشحال بودم. خوشحالي من بيشتر از اين بود که حريف فينال،
بچه محل خودمون بود. فکر ميکردم همه، مرام و #معرفت داش ابرام رو دارن.
🔸اما توي فينال با اينکه قبل از مسابقه به دوستم گفته بودم که پايم آسيب ديده، اما دقيقاً با اولين حرکت همان پاي آسيب ديده من را گرفت. آه از نهاد من بلند شد. بعد هم من را انداخت روي زمين و بالاخره من ضربه شدم. آن سال من دوم شدم و ابراهيم سوم. اما شک نداشتم #حق ابراهيم قهرماني بود. از آن روز تا حالا با او رفيقم. چيزهاي عجيبي هم از او ديد هام. #خدا را هم شکر ميکنم که چنين رفيقي نصيبم کرده.
🔸صحبتهايش که تمام شد خداحافظي کرد و رفت. من هم برگشتم. در راه فقط به صحبتهايش فکر ميکردم. يادم افتاد در مقر #سپاه گيلان غرب روي يكي از ديوارها براي هر كدام از رزمنده ها جمله اي نوشته شده بود. در مورد ابراهيم نوشته بودند:
«ابراهيم هادي رزمنده اي با خصائص پورياي ولي »
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم
👉 @Alamdarkomeil 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🍃🌷🍃🍃
مولایم،
کمکمان کن تا در بدیها را
به روی خودمان ببندیم
تا مهیای دیدار تو شویم.
یا #امام_زمان_عج
🍃🍃🌷🍃🍃
👉 @Alamdarkomeil 👈
کانال شهید ابراهیم هادی
برگزاری مسابقه کتابخوانی سلام بر ابراهیم در مدرسه دبیرستان فنی حرفه ای و کاردانش شهید فهمیده، بالاده،استان فارس
👉 @Alamdarkomeil 👈
بسم الله الرحمن الرحیم
مدتها بود مانند کرم ابریشمی شده بودم که در پیله خود در آرزوی پروانه شدن است اما پرواز را نیاموخته بودم و همچنان در انتظار به سر میبردم.
یک روز در همین روزهای انتظار وقتی از سرکار به خانه آمدم کتاب "سلام بر ابراهیم" را دیدم چندماهی بود قدم در خانه ما گذاشته بود ولی گرد و خاک فراموشی روی آن نشسته بود.
احساس کردم مأمن آرامشم را پیدا کردم در حین خوانش اشکهایم سرازیر میشد آنقدر غرق در روایتها شدم که خودم را فراموش کردم. وقتی به روایت انتخاب نام کتاب و روایت چگونگی شهادت ایشان رسیدم دلم بیتابتر شد. از آن روز به بعد شهید "ابراهیم هادی" ناجی دل بیقرارم شد کسی که از جنس نور بود و مرا به سرچشمه نور نزدیکتر کرد.
رفاقتم با او به حدی است که اگر یک روز عکسش را نبینم یا دو رکعت نماز برایش نخوانم دلم آرام نمیگیرد. وقتی نگاه به چشمانش میکنم ناگفتههای من را میداند.
تصمیم گرفتم به بهشت زهرا سفر کنم تا به او و رفقای همکیش او ادای احترام کنم. بر سر مزارش بسیار بیقرار بودم دلم میخواست همچون کبوتری پربگشایم و پرواز کنم؛ اما من کجا و پرواز کجا؟!
از کنار قبور شهدا با ذکر صلوات و چشمانی گریان عبور میکردم؛ به عکس شهیدی برخوردم که لبخند زیبایی بر لب داشت. خندهاش آنقدر واقعی بود که اصلا احساس نمیکردم یک عکس بیش نیست! آنقدر محو لبخندش شدم که نمیدانم اسم آن پایین عکس بود یا نه؟! سنگ قبر زیبایی هم داشت که با گل تزیین شده بود، بدون توجه به نام این شهید عکس گرفتم.
پس از مدتی آرشیو عکسهایی که گرفته بودم را نگاه کردم تا این که روی عکس قبری که بدون توجه به نام او گرفته بودم نوشته بود "محمد هادی ذوالفقاری" در ذهنم مرور میکردم ابراهیم هادی، محمد هادی ذوالفقاری چه ارتباطی میتواند داشته باشد؟! اصلا ارتباطی دارند؟! سوالاتم بدون پاسخ ماند.
در یکی از صفحات شبکههای مجازی عکس این دو شهید را در کنار هم دیدم چیزی که پیش از این ندیده بودم! با تحقیقات بیشتر متوجه شدم این شهید مدافع حرم شیفته و دلداده شهید ابراهیم هادی بود و سعی داشته خلق و خوی او را در خود پرورش دهد.
من به لطف و عنایت رفیق شهیدم "ابراهیم هادی" با دستی پُر از این سفر برگشتم؛ چه چیزی بهتر از اینکه رفیق شهید دیگری هم پیدا کنی؟!
آری! شهدا زندهاند و حواسشان به ما هست فقط کافیست ساز دلت را با ساز آنها کوک کنی.
کانال شهید ابراهیم هادی
"مهـــدی جـــان"
🍂در وفایت روز و شب
هر دم صدایت میکنم 🍃
🍂روح خود آزاد و
قلبم را فدایت میکنم 🍃
🍂چشمهایم را برای
روز وصل جان و تن را هر
دو با هم من نثارت میکنم🍃
" أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج "
👉 @Alamdarkomeil 👈
هدایت شده از کانال شهید ابراهیم هادی
#قرار_شبانه
سهم شما تنها ۵ صلوات به نیابت از
💚شهید ابراهیم هادی
اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم...
❤️شهادت زیباست...
👉 @Alamdarkomiel 👈
هدایت شده از کانال شهید ابراهیم هادی
🍀یاالله یا زهـ️ــــــــرا سلام الله علیها🍀
🔷بیا باهم بخوانیم #دعای_فرج به نیابت انبیاوحضرت زهرا س راکه هست گشایش امور دنیا را ...
🔷بیا باهم بخوانیم #دعای_فرج به نیابت شهدای گمنام را
برا امدن یوسف زهرا س را...
👉 @Alamdarkomeil 👈
کانال شهید ابراهیم هادی
سلام امام زمانم✋
تا وعده قیامت تو صبر می کنیم
برداغ بی نهایت تو،صبر میکنیم
ای از تبار آینه و آفتاب وعشق
تا مژده زیارت تو،صبر میکنیم
👉 @Alamdarkomeil 👈
سلام برشهیدان
سلام بر مردان به معنای واقعی
همانند برادرم ابراهیم
سلام دلاور صبح پاییزیت بخیر
سلام بر همه صبحتون بخیر
👉 @Alamdarkomeil 👈
🍃🍃🌷🍃🍃
#امام_زمان_عج
#آیت_الله_بهجت:
اگر کسی بخواهد تشنگی و عطش دیدار آنها را، در وجود خود تخفیف دهد، زیارت مشاهد مشرفه بهمنزلۀ ملاقات آنها و دیدار حضرت غایب عجلاللّهتعالیفرجهالشریف است.
آنها در هرجا حاضر و ناظرند.
هرگاه انسان به یکی از آنها متوجه شود، مانند آن است که به همه متوجه شده و همه را زیارت و دیدار کرده است.
گذشته از اینکه [امام عصر عجلاللّهتعالیفرجهالشریف] در برخی تشرفات فرمودهاند: شما خود را اصلاح کنید، ما خودمان به سراغ شما میآییم و لازم نیست شما به دنبال ما باشید.
رحمت واسعه، ص٢٢٢
🍃🍃🌷🍃🍃
👉 @Alamdarkomeil 👈
کانال شهید ابراهیم هادی
🌹 مژده به علاقمندان آذری زبان شهید ابراهیم هادی 🌹
📚 با همت تعدادی از دلدادگان شهید ابراهیم هادی کتاب سلام بر ابراهیم 1 به زبان ترکی آذری ترجمه گردید .
علاقمندان می توانند برای دریافت کتاب به بخش آذری تارنمای شهید ابراهیم هادی به آدرس زیر مراجعه کنند و کتاب را به صورت رایگان دریافت نمایند .
⭕️ از شما همسنگران عزیز توقع داریم تا ما را در معرفی شهید ابراهیم هادی به سایرین یاری نمایید.
کافیست ترجمه کتاب سلام بر ابراهیم که به زبانهای انگلیسی ، اردو، عربی ، آذری ، روسی و آلمانی ترجمه گردیده است را برای ایشان ارسال نمایید.
🌏 http://ebrahimhadi.ir/index.php/az/az.html 🌏
👉 @Alamdarkomeil 👈
هدایت شده از کانال شهید ابراهیم هادی
#قرار_شبانه
سهم شما تنها ۵ صلوات به نیابت از
💚شهید ابراهیم هادی
اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم...
❤️شهادت زیباست...
👉 @Alamdarkomiel 👈
هدایت شده از کانال شهید ابراهیم هادی
🍀یاالله یا زهـ️ــــــــرا سلام الله علیها🍀
🔷بیا باهم بخوانیم #دعای_فرج به نیابت انبیاوحضرت زهرا س راکه هست گشایش امور دنیا را ...
🔷بیا باهم بخوانیم #دعای_فرج به نیابت شهدای گمنام را
برا امدن یوسف زهرا س را...
👉 @Alamdarkomeil 👈
🍃🍃🍃
السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه
سلام بر شما آقای مهربانی
سلام به همه ی عزیزان
صبح پاییزیتون بخیروپر از شادی
👉 @Alamdarkomeil 👈
🍃🍃🍃🌺🌺
سلام بر شهیدان در راه خدا
🍃🍃🍃🌺🌺
سلام بر شهیدان کانال کمیل
🍃🍃🍃🌺🌺
سلام بر برادرم ابراهیم
🍃🍃🍃🌺🌺
سلام به همه ی عزیزان مهدوی وشهدایی
صبح زیباتون بخیر وشادی
👉 @Alamdarkomeil
🔸 میلاد یازدهمین نور آسمان ولایت مبارک باد
🔹 امام حسن عسکری (ع): رزق و روزیِ ضمانت شده، تو را از كار واجب باز ندارد.
👉 @Alamdarkomeil 👈
🍃🍃🌷🍃🍃
دو حدیث از #امام_حسن_عسکری_ع
تحفالعقول، ص ۴۸۹
#امام_حسن_عسکری_ع فرمودند:
هرکس دوست و برادر خود را محرمانه موعظه کند، او را زینت بخشیده؛ و چنانچه علنی باشد، سبب ننگ و تضعیف او گشته است.
🍃🍃🌷🍃🍃
بحارالأنوار، ج ۷۵، ص ۳۷۲، ح ۱۱
#امام_حسن_عسکری_ع فرمودند:
یکی از مصائب و ناراحتیهای کمرشکن، همسایهای است که اگر به او احسان و خدمتی شود، آن را پنهان و مخفی دارد و اگر ناراحتی و اذیّتی متوجّهاش گردد، آن را علنی و آشکار سازد.
🍃🍃🌷🍃🍃
👉 @Alamdarkomeil 👈
4_5812221543362593678.mp3
6.91M
▪️موسیقی «دومین حسن» با صدای حسین حقیقی
💠بهمناسبت ولادت امام حسن عسکری(ع)
👉 @Alamdarkomeil 👈
کانال شهید ابراهیم هادی
ولادت #امام_حسن_عسکری_ع مبارک
#آیت_الله_بهجت:
هر بلایی که به ما میرسد، در اثر دوری از اهلبیت علیهمالسلام و روایات مأثوره از ایشان است.
در محضر بهجت، ج ۱، ص ۲۷۴
🍃🍃🌷🍃🍃
#آیت_الله_بهجت:
وای بر ما، اگر مثل دشمنان اهلبیت علیهمالسلام باشیم و قدر آنها و قدر آثار آنها را ندانیم!
در محضر بهجت، ج۳، ص۲۳
🍃🍃🌷🍃🍃
👉 @Alamdarkomeil 👈
☘️ سلام بر ابراهیم ☘️
💥قسمت دهم : پورياي ولي
✔️راوی : ايرج گرائي
🔸مسابقات #قهرماني باشگاهها در سال 1355 بود. مقام اول مسابقات، هم #جايزه نقدي ميگرفت هم به انتخابي کشور ميرفت. ابراهيم در اوج آمادگي بود. هرکس يک مسابقه از او ميديد اين مطلب را تأييد ميكرد. مربيان ميگفتند:امسال در 74 کيلو کسي #حريف ابراهيم نيست.
🔸مسابقات شروع شد. ابراهيم همه را يکي يکي از پيش رو برم يداشت. با چهار کشتي که برگزار کرد به نيمه نهائي رسيد. کشتيها را يا ضربه ميکرد يا با #امتياز بالا ميبُرد.
🔸به رفقايم گفتم: مطمئن باشيد، امسال يه کشتي گير از باشگاه ما ميره تيم ملي. در ديدار نيمه نهائي با اينکه حريفش خيلي #مطرح بود ولي ابراهيم برنده شد. او با اقتدار به فينال رفت.
حريف پاياني او آقاي «محمود.ك» بود. ايشان همان سال قهرمان مسابقات ارتش هاي جهان شده بود.
🔸قبل از شروع #فينال رفتم پيش ابراهيم توی رختکن و گفتم: من مسابقه هاي حريفت رو ديدم. خيلي ضعيفه، فقط ابرام جون، تو رو خدا دقت كن. خوب کشتي بگير، من مطمئنم امسال برا تيم ملي انتخاب ميشي.
🔸مربي، آخرين توصيه ها را به #ابراهيم گوشزد ميکرد. در حالي که ابراهيم بندهاي کفشش را ميبست. بعد با هم به سمت تشک رفتند. من سريع رفتم و بين تماشاگرها نشستم. ابراهيم روي تشک رفت. حريف ابراهيم هم وارد شد. هنوز داور نيامده بود. ابراهيم جلو رفت و با #لبخند به حريفش سلام كرد و دست داد. حريف او چيزي گفت كه متوجه نشدم. اما ابراهيم سرش را به علامت تائيد تکان داد. بعد هم حريف او جائي را در بالاي سالن بين تماشاگرها به او نشان داد!
🔸من هم برگشتم و نگاه کردم. ديدم پيرزني تنها، تسبيح به دست، بالاي سکوها نشسته. نفهميدم چه گفتند و چه شد. اما ابراهيم خيلي بد کشتي را شروع کرد. همه اش #دفاع ميکرد. بيچاره مربي ابراهيم، اينقدر داد زد و راهنمائي کرد که صِدايش گرفت. ابراهيم انگار چيزي از فريادهاي مربي و حتي داد زدنهاي من را نميشنيد. فقط وقت را تلف ميکرد!
🔸حريف ابراهيم با اينکه در ابتدا خيلي ترسيده بود اما #جرأت پيدا کرد. مرتب حمله ميکرد. ابراهيم هم با خونسردي مشغول دفاع بود. داور اولين اخطار و بعد هم دومين اخطار را به ابراهيم داد. در پايان هم ابراهيم سه اخطاره شد و #باخت و حريف ابراهيم قهرمان 74 کيلو شد!
وقتي داور دست حريف را بالا م يبرد ابراهيم خوشحال بود! انگار که خودش قهرمان شده! بعد هر دو کشت يگير يکديگر را بغل کردند.
🔸حريفِ ابراهيم در حالي که از خوشحالي گريه ميکرد خم شد و دست ابراهيم را بوسيد! دو کشتي گير در حال خروج از سالن بودند. من از بالاي سکوها پريدم پائين. باعصبانيت سمت ابراهيم آمدم. داد زدم و گفتم: آدم عاقل، اين چه وضع کشتي بود؟ بعد هم از زور عصبانيت با مشت زدم به بازوي ابراهيم و گفتم: آخه اگه نميخواي کشتي بگيري بگو، ما رو هم معطل نکن. ابراهيم خيلي #آرام و با لبخند هميشگي گفت: اينقدر #حرص نخور!
🔸بعد سريع رفت تو رختکن،لباسهايش را پوشيد. سرش را پائين انداخت و رفت.
از زور عصبانيت به در و ديوار مشت ميزدم. بعد يك گوشه نشستم. نيم ساعتي گذشت. کمي آرام شدم. راه افتادم که بروم. جلوي در ورزشگاه هنوز شلوغ بود. همان حريف فينال ابراهيم با مادر و کلي از فاميلها و رفقا دور هم ايستاده بودند. خيلي #خوشحال بودند. يکدفعه همان آقا من را صدا کرد. برگشتم و با اخم گفتم: بله؟! آمد به سمت من و گفت: شما رفيق آقا ابرام هستيد، درسته؟ با عصبانيت گفتم: فرمايش؟!
🔸بي مقدمه گفت: آقا عجب رفيق با مرام يداريد. من قبل مسابقه به آقا ابرام گفتم، شک ندارم که از شما ميخورم، اما هواي ما رو داشته باش، #مادر و برادرام بالاي سالن نشستند. كاري كن ما خيلي ضايع نشيم. بعد ادامه داد: رفيقتون سنگ تموم گذاشت. نميدوني مادرم چقدر خوشحاله. بعد هم گريه اش گرفت و گفت: من تازه #ازدواج کرد هام. به جايزه نقدي مسابقه هم خيلي احتياج داشتم، نميدوني چقدر خوشحالم. مانده بودم كه چه بگويم. کمي سکوت کردم و به چهر هاش نگاه كردم.
🔸تازه فهمیدم ماجرا از چه قرار بوده. بعدگفتم: رفيق جون، اگه من جاي داش ابرام بودم، با اين همه تمرين و سختي کشيدن اين کار رو نميکردم. اين کارا مخصوص آدماي بزرگي مثل آقا ابرامه. از آن پسر خداحافظي کردم. نيم نگاهي به آن پيرزن خوشحال و خندان انداختم و حرکت کردم. در راه به کار ابراهيم فکر ميکردم. اينطور گذشت کردن، اصلاً با عقل جور درنمياد!
🔸با خودم فکر ميکردم، پوريايِ ولي وقتي فهميد حريفش به قهرماني در مسابقه احتياج دارد و حاکم شهر، آنها را اذيت کرده، به حريفش باخت. اما ابراهيم...
ياد تمرينهاي سختي که ابراهيم در اين مدت کشيده بود افتادم. ياد لبخندهاي آن پيرزن وخوشحالي آن جوان، يكدفعه گريه ام گرفت. عجب آدميه اين ابراهيم!
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم
👉 @Alamdarkomeil 👈