3. نووی در توضیح این حدیث میگوید: قبر نباید از زمین بلندتر یا سطح آن مسنّم (پشت ماهی) باشد‚ بلکه باید یک وجب از زمین بلندتر و روی آن مسطّح باشد.
4. قرطبی در تفسیر خود‚ حدیث یاد شده را نقل کرده و میگوید: از حدیث برمیآید که مسطّح بودن سنت‚ و مسنّم بودن بدعت است.
5. ابن حجر عسقلانی ضمن بیان استحباب مسطّح بودن روی قبر‚ مینویسد: مقصود از حدیث ابی الهیاج آن نیست که قبر با زمین از نظر سطح یکسان باشد‚ بلکه مقصود آن است که روی قبر‚ صاف و مسطّح گردد‚ هرچند خود قبر بلندتر از زمین باشد.
چنانچه همه این سخنان را نیز نادیده بگیریم (فرض کنیم که حدیث میگوید قبر را باید با زمین یکسان کرد)‚ باز استدلال به این حدیث در تخریب بناء قبور‚ دو اشکال جدّی دارد:
اوّلاً: برابری قبر با زمین‚ برخلاف اتفاق آرای همه فقهای اسلام است‚ زیرا همگی اتفاق دارند که قبر باید یک وجب از زمین بلندتر باشد.
ثانیاً: اگر تفسیر یاد شده را بپذیریم و بگوییم حدیث ناظر به لزوم برابری قبر با زمین است‚ باید قبر را تخریب کرد و آن را با زمین یکسان نمود‚ نه بنایی را که روی قبر ساخته شده است. اساساً حدیث‚ ناظر به بنای روی قبر نبوده و محور سخن در آن‚ خود قبر است‚ نه بنا و سایبان روی آن!
۲۰ آبان ۱۴۰۱
همگی میدانیم سبط اکبر پیامبر صلیاللّهعلیهوآله در سرزمین بقیع و سبط اصغر وی در کربلابه خاک سپرده شدهاند و مرقدشان پیوسته زیارتگاه مسلمانان بوده و خواهد بود. ساختن هر نوع سایبان برای حفاظت از تربت پاک آنان نوعی ابراز محبت به دو سبط بزرگوار پیامبر صلیاللّهعلیهوآله است و این عمل همان پاداش را خواهد داشت که پیامبر صلیاللّهعلیهوآله در روایت فوق متذکر شده است.
امروز، ملل زنده جهان، سعی میکنند که یاد شخصیتهای ملی و مذهبی خویش(سران نظامی، سیاسی و اصلاحگران عرصه فرهنگ) را به اشکال گوناگون زنده نگه دارند، و بدین خاطر پیکر آنان را با عظمت، تشییع میکنند و در محلی با صفا تحت بنای مجلّلی به خاک میسپارند، تا آیندگان نیز همچون نسل حاضر، شخصیتهای مزبور را همواره مد نظر داشته و گرامیبدارند،ما مسلمانان نیز بایستی با شیوههای گوناگون (ساختن آرامگاه، بنای یادبود و غیره) شخصیتهای برتر و بینظیر خویش را پاس بداریم.
5- اصحاب کهف و ساختمان بر قبور آنان
آنگاه که سرگذشت اصحاب کهف پس از سیصد و اندی سال بر مردم کشف شد، همه مردم آن منطقه دور غار آنان را فراگرفته و به دو گروه تقسیم شدند: گروهی گفتند: بر روی قبر، بنای یادبودی بسازیم و آرامگاه آنان را با این بنا گرامی بداریم. گروهی دیگر گفتند: بر روی غاری که اجساد آنان در آن نهفته است، مسجد بسازیم. قرآن این حقیقت را چنین بیان میکند: فقالواابنوا علیهم بنیانا ربهم اعلم بهم قالالذین غلبوا علی امرهم لنتخذن علیهم مسجدا، کهف /21
از این آیه استفاده میشود که در آن زمان هم، بنا بر روی قبر امری رایج بود و هم مسجد سازی روی قبر، چیزی که هست نظریه نخست مربوط به غیر مومنین و نظریه دوم، مربوط به موحدان بوده است. گواه بر اینکه پیشنهاد دوم از آن موحدان بوده است، تاریخ معروفی است که درباره زندگانی اصحاب کهف در کتب تفسیر و تاریخ موجود است و آن اینکه آنان وقتی از خواب بیدار شدند، فردی را روانه شهر کردند، و او وضع شهر را دگرگون دید و گرایشهای مردم به مسیح رامشاهده کرد و تعجب کرد که چگونه این شهر که مرکز مشرکان بود، بلکه وجود موحدان در آن غیر قانونی بهشمار میرفت به چنین حالت و وضعی درآمده است، گویا برای تبیین یک چنین دگرگونی در اوضاع دینی میفرماید: قالالذین غلبوا علی امرهم ...، یعنی کسانی که بر گروه نخست پیروز شده بودند و مقصود این است که از نظر فکر و اندیشه و ایدئولوژی پیروز شده بودند نه از نظر سیاسی، و پیشنهاد مسجدسازی گواه بر این است که پیشنهاد دهندگان مردم متدین بودند و از این نظر، بر گروه دیگر غلبه کرده بودند، نه اینکه اهل قدرت و سلطه بودند تا گفته شود: گفتار چنین گروه، شایسته پیروزی نیست.
بنابراین آیه از دو جهت میتواند سند ما باشد: الف- از اینکه قرآن بنا بر مدفن اصحاب کهف را از زبان گروهی نقل میکند، بدون اینکه آن را نقد کند، واین خود نشانه مشروع بودن آن است. زیرا در غیر اینصورت، آن را نقد میکرد. شما اگر به آیات قرآن نظری بیفکنید آنجا که گفتاری را از دیگران نقل میکند، در صورت غیر صحیح بودن به نقد آن میپردازد مگر اینکه بیپایگی آن روشن باشد- مثلافرعون به هنگام غرق شدن در امواج دریا اظهار ایمان کرد و گفت: آمنت انّه لااله الاالذی آمنت به بنوا اسرائیل و انا من المسلمین، یونس / 90
من ایمان آوردم که خدایی جز آنکه بنی اسرائیل به او ایمان آوردهاند،نیست و من از مسلمانان هستم. قرآن برای اینکه دیگران نپندارند که ایمان در چنین لحظای نافع و سودمند است، فورا نقد میکند و میفرماید: الان وقد عصیت من قبل و کنت منالمفسدین، یونس/91
(آیا اکنون <ایمان آوردهای> در حالی که در گذشته عصیان کردی و از مفسدان بودی). ب- قرآن، این دیدگاه (بنای بر قبور به صورت مسجدسازی) را از جمعیت پیروز بر مشرکان نقل میکند، و این خود حاکی از آن است که این گروه چنین پیشنهادی را به عنوان حکم شریعت خود مطرح میکردند و همگی میدانیم که شرایع سماوی از نظر اصول و قواعد کلی یکسانند و اختلاف، در کیفیتها و جزئیات است از این جهت فقها میگویند احکام ثابت در شرایع پیشین برای ما حجت است، مگر اینکه دلیل محکمی بر منسوخ شدن آن داشته باشیم.
با توجه به این ادله پنجگانه: الف. سیره سلف صالح در حفظ قبور انبیای پیشین. ب. صیانت آثار، حفظ اصالتها است.ج. حفظ ابنیه مربوط به اولیا نوعی ترفیع بیوت آنها است.د . حفظ آثار اولیا مظهر مهر و مودت آنها است.ه. بنای یادبود یا مسجد بر قبور اصحاب کهف;
برای احدی جای شک و تردید باقی نمیماند که بنای بر قبور، نه تنها مشکل شرعی ندارد، بلکه امری مطلوب و مرغوب است.
تنها چیزی که باقی مانده است، تفسیر روایتی است که دستاویز وهابیان قرار گرفته است.
بخش سوم:
دستاویز وهابیان برای ویرانی قبور
۲۰ آبان ۱۴۰۱
دلایل گرامیداشت مزار پاکان را از دیدگاه قرآن و سنت و سیره عملی مسلمانان، بررسی کردیم، وقت آن رسیده است که دلیل مخالفان را که عمدتاً روایت <ابی الهیاج اسدی> است، مورد بررسی قرار دهیم و عیار صحت آن را با محک نقد بسنجیم.
مسلم در صحیح خود از ابی الهیاج نقل میکند که: <قال لی علی بن ابی طالب الاابعثک علی ما بعثنی علیه رسول اللّه، ان لاتدع تمثالاً اںلاطمسته و لاقبراً مشرفاً اںلاسوّیته>.
<علی بن ابی طالب به من گفت: آیا نمیخواهی تو را به ماموریتی که پیامبر مرا برای آن اعزام کرد، اعزام کنم، این که: هیچ تصویر (ذی روحی) را ترک مکن مگر آنکه آن را محو کنی، و نیز هر قبر بلندی را که دیدی آن را مساوی و برابر ساز>.
مخالفان بنای قبور، این حدیث را دلیل بر حرمت ساختن آرامگاه میگیرند و در شوال 1344 هجری قمری که قبور ائمه بقیع ویران گردید، همان روز در روزنامه <ام القری> پرسش و پاسخی انتشار یافت و در لزوم تخریب گنبد و بارگاه به این حدیث استدلال شد.
برای روشن شدن میزان صحت استدلال به این حدیث، آن را از نظر سند و دلالت مورد بررسی قرار میدهیم:
الف: سند حدیث
راویان حدیث به قرار زیرند: 1. وکیع، 2. سفیان الثوری، 3. حبیب بن ابی ثابت، 4. ابو وائل، 5. ابوالهیاج الاسدی.
درباره راوی نخست (وکیع) همین بس که احمد بن حنبل، استاد حدیث، درباره او میگوید: وکیع در پانصد حدیث خطا کرده است. و نیز میگوید: او حدیث را نقل به معنی میکرد و آشنایی کافی با آن نداشت.
درباره راوی دوم (سفیان ثوری) کافی است بدانیم که ابن حجر او را مدلّس شمرده و از <ابن مبارک> نقل میکند که: سفیان ثوری نقل حدیث میکرد، و من که رسیدم دیدم او در نقل خود تدلیس مینماید; همین که مرا دید از کار خود خجالت کشید.
تدلیس، به هر صورت تفسیر شود، با ملکه عدالت سازگار نمیباشد.
درباره راوی سوم (حبیب بن ابی ثابت)، ابن حبّان از عطا نقل میکند: او در حدیث تدلیس میکرد، و از احادیث او پیروی نمی شود.
راوی چهارم (ابووائل) که نام او شقیق بن سلمه اسدی کوفی است، با علی بن ابی طالب علیهالسلام سرسنگین بوده است ابن ابی الحدید میگوید: وی از مخالفان امیرمومنان علی علیهالسلام بوده است وقتی از او پرسیدند علی را دوست داری یا عثمان را گفت: روزگاری علی را، ولی اکنون عثمان را.
درباره راوی پنجم یعنی <ابو الهیاج اسدی> که نام او حیّان بن حصین است، هر چند تضعیفی درباره او در کتب رجال مشاهده نمیشود، ولی ترمذی از نقل احادیث وی خودداری کرده و صحاح ششگانه نیز، جز همین روایت، روایتی دیگر از وی نیاوردهاند.
ب: دلالت حدیث
وضع سند حدیث ابوالهیّاج، از آنچه گفتیم، روشن شد. پیداست با حدیثی چنین که راویانش به خطای در نقل و تدلیس در روایت متهم هستند، نمیتوان بر حکمی شرعی استدلال کرد. خاصّه آنکه، با فرض چشمپوشی از قدح راویان حدیث فوق، دلالت آن بر مدّعا نیز ضعیف و مخدوش است. برای روشن شدن این مسئله، ضروری است دو واژه کلیدی در فهم
حدیث را بررسی کنیم: 1. قبراً مشرفاً، 2. اںلّا سوّیته.
درباره واژه اول (مشرفاً) یادآور میشویم: <مشرف> از ماده <شرف> به معنی علوّ و بلندی گرفته شده است و کسانی که از نژاد والایی برخوردارند (همچون فرزندان پیامبر صلیاللّهعلیهوآله) <شریف> نامیده میشوند و به کوهان شتر نیز که از سایر اعضای بدن وی، ارتفاع چشمگیری دارد <شرف> گفته میشود.
در تاج العروس آمده است: <الشرف: العلوّ و المکان العالی، و من البعیر سنامه، و شرفات القصر اعالیه>: <شرف به معنی بلندی و مکان بلند است. کوهان شتر را شرف مینامند و نقاط بلند و مرتفع کاخها، و احیاناً بلندیهای روی دیوار نیز <شرفه> نامیده می شود>.
آیا مقصود از <مشرفاً> هر نوع بلندی است یا بلندی خاصی همچون بلندی شبیه به کوهان شتر یا بلندی پشت ماهی؟! با توجه به مفهوم واژه دوم <سوّیته> خواهیم دید که بلندی خاصی مورد نظر است.
درباره واژه دوم (سوّیته) نیز یادآور میشویم: فعل <سوّیته> در حدیث، از مادّه <تسویه> گرفته شده که در لغت عرب، دو کاربرد دارد:
1. برابری چیزی با چیزی، در اندازه، چگونگی و غیره، مانند مساوات دو خط متوازی در طول، یا برابری دو سیب از نظر وزن.
در این کاربرد، فعل <سوّی> به دو مفعول نیاز دارد و مفعول دوم نیز باید با حرف جرّ (مانند <با>) همراه باشد. مانند: سوّی هذا بهذا: این دو شیء را با هم یکسان کرد.
2. از بین بردن ناهمواریها و زدودن کجیها و پستی و بلندیها از پیکره یک شیء. در این کاربرد، فعل <سوّی> یک مفعولی بوده و نیازی به مفعول دوم نخواهد داشت. مثلاً هرگاه نجّار، ناهمواریهای چوبی را با تراشیدن آن از بین ببرد، گفته می شود: سوّی الخشب.
۲۰ آبان ۱۴۰۱
قرآن، هرجا که درباره معبد و پرستشگاه جمعی مسلمانان سخن میگوید، لفظ مسجد یا مساجد را به کار میبرد، و لذا این واژه در قرآن 28 بار به صورت جمع و مفرد بهکار رفته است، در حالیکه هرگاه قرآن از مسکن و ما›وی سخن به میان آورد، از واژه بیت بهصورت جمع یا مفرد بهره میگیرد. لذا این واژه66 بار در قرآن در همین مورد به کار رفته است. نتیجه این که در زبان قرآن بیت و مسجد مصداقاً یکی نبوده و یکی شمردن آن دو، مدعایی بیدلیل است.
بهطور مسلم، مقصود از این بیوت، بیوت انبیا و اولیا و انسانهای وارسته است که در آنها، صبح و شام، خدا را تسبیح میگویند. جلالالدین سیوطی، از انسبن مالک نقل میکند: زمانی که رسول خدا صلیاللّهعلیهوآله آیه فی بیوت اذناللّه ان ترفع را در مسجد تلاوت کرد، فردی از یاران رسول خدا صلیاللّهعلیهوآله به پا خاست و پرسید: مقصود از این خانهها چیست؟ پیامبر صلیاللّهعلیهوآله فرمود: خانههای پیامبران; در این هنگام ابوبکر برخاست و گفت: ای پیامبر خدا صلیاللّهعلیهوآله این خانه (اشاره به خانه علی و فاطمه) از همین خانههاست که خدا رخصت بر رفعت و بالابردن منزلت آنها داده است؟ پیامبر صلیاللّهعلیهوآله فرمود: آری از برترین آنهاست.
تا اینجا روشن شد که مقصود از بیوت، خانههای پیامبران است نه مساجد، اکنون باید دید مقصود از رفع چیست؟ در اینجا دو احتمال است: -1 مقصود از رفع، رفع حسی است. -2 مقصود رفع معنوی است.بنابر احتمال اول، مقصود، بالابردن دیوارها و زدن سقف است، چنانکه در آیه میفرماید: رفع سمکها فسواها، نازعات/ 28; ولی چون قرآن درباره بیوتی سخن میگوید که دیوار و سقف دارند، طبعاً مقصود از ترفیع، رفع معنوی است، یعنی رفعت و منزلت و بزرگداشت آنها; و یکی از مظاهر ترفیع این بیوت، آن است که از هر نوع آلودگی حفظ شوند و به هنگام فرسودگی تعمیر شوند.
این ویژگیها به پاس حضور مردان بزرگی است که در آن خانهها به راز و نیاز پرداخته و خدا را یاد میکنند; و داد و ستد،آنان را از برپاداشتن نماز و پرداخت زکات باز نمیدارد. به پاس وجود این شخصیتها، خدا اذن داده است که به این آثار، از دیده تعظیم و تکریم نگریسته شود و از ویرانی و آلودگی صیانت گردد.
همگی میدانیم که پیامبر گرامی صلیاللّهعلیهوآله در خانه خود به خاک سپرده شد، یعنی در آن نقطهای که خدا را یاد میکرد و ستایش مینمود. خانه وی، به حکم این آیه، دارای ارج و احترام بوده و هر نوع ایجاد ویرانی و تخریب و ایجاد آلودگی در آن، دور از شان آن و بر خلاف دستور قرآن است.
بلکه بخشی از بیوت مدینه مدفن و آرامگاه شخصیتهای بزرگی است: و بنابر روایت صحیح حضرت زهرا سلاماللّهعلیها در خانه خود که تاکنون نیز موجود است به خاک سپرده شد.
حضرت هادی و حضرت عسکری علیهماالسلام نیز در خانههایی که خدا را پرستش میکردند به خاک سپرده شدند. در این صورت این خانهها به تصریح آیه دارای منزلت و رفعت هستند و تخریب آنها با مفاد این آیه ناسازگار است.
در محله بنیهاشم مدینه، تا چندی قبل خانههای حسنین علیهماالسلام و مدرسه امام صادق علیهالسلام برپا بود، و نگارنده خود در سال 1335 به زیارت این بیوت تشرف یافت، ولی متاسفانه به عنوان توسعه مسجد نبوی همه این آثار نابود گشت، در حالی که توسعه مسجد النبی صلیاللّهعلیهوآله با حفظ این آثار منافاتی نداشت.
4- صیانت قبور، نشانه مهر و محبت است
دوستی پیامبر صلیاللّهعلیهوآله و خاندان او از اصول موکد اسلام است، و آیات و روایاتی بر این مورد گواهی میدهد، پیامبر اکرم صلیاللّهعلیهوآله فرمود: ثلاث من کنّ فیه وجد حلاوة الایمان و طعمه، ان یکوناللّه و رسوله احبّ الیه مما سواهما، جامعالاصول1/37
سه چیز است که هر کس آن را دارا باشد مزه شیرین ایمان را میچشد، یکی از آنها این است که خدا و پیامبر او، نزد انسان از همه چیز مجبوبتر باشند ... .
مهر ورزیدن به پیامبر صلیاللّهعلیهوآله روشهای گوناگونی دارد که به برخی اشاره میکنیم: نشر سخنان و برنامههای آنها. حفظ و صیانت آثار و یادگارهای آنان. بنای یادبود بر قبور آنان. همه این امور، نوعی مهرورزی به آنان شمرده میشود. ترمذی در سنن خود نقل میکند که: ان النبی اخذ بیدالحسن و الحسین و قال: من احبّنی و احبّ هذین الغلامین و اباهما و امّهما کان معی فی درجتی یومالقیامة. پیامبر دست حسن و حسین را گرفت و فرمود: هر کس مرا و این دو کودک و پدر و مادر آنها را دوست بدارد، روز رستاخیز با من همدرجه خواهد بود.
بخش دوم:
۲۰ آبان ۱۴۰۱
تفاوت میان دو کاربرد روشن است: در کاربرد نخست، <مساوات> وصفی است قائم به دو شیء، در حالی که در دومی وصفی است قائم به یک شیء (به اعتبار زدودن ناهمواریهای مثلاً چوب، بدون اینکه مقایسهای در کار باشد).
اکنون که مفهوم هر دو لفظ (<مشرفاً> و <سوّیته>) برای ما روشن شد، باید گفت حدیث درباره کیفیت خود قبر سخن میگوید (به دلیل یک مفعولی بودن آن در حدیث) نه در مقایسه آن با زمین، والّا لازم بود بفرماید: <اںلاسویته بالارض>.
غرض آن حضرت این بود که ابی الهیّاج هر قبری را که در آن ناهمواری و بلندی و پستی (مانند کوهان شتر، و یا پشت ماهی) وجود دارد، صاف کند و به صورت مسطّح دربیاورد، و حدیث گواه بر این است که باید روی قبر مسلمان، مسطح باشد، نه مسنم، مانند پشت ماهی.
در آن زمان سطح قبور هموار نبود، و وسط آنها مانند کوهان شتر ارتفاع داشت، و یا به صورت پشت ماهی بود، امام علیهالسلام دستور داد که ابی الهیاج قبور را از این حالت بیرون آورد و این سخن چه ارتباطی به ویران کردن قبر از اساس و یا تخریب ابنیه روی آن دارد؟!
اتفاقاً ناقلان حدیث و شارحان آن، حدیث را به نحوی که گفتیم، تفسیر کردهاند.
1. مسلم نویسنده <صحیح> این روایت را تحت این عنوان آورده است: <باب الامر بتسویة القبر> و معنی این عنوان چنین است: <بابی که در آن روایت مربوط به صاف کردن قبر وارد شده است>. و این حاکی از آن است که نویسنده حدیث نیز از <مشرف> ضدّ مسطح، و از <تسویه> تسطیح آن را فهمیده است.
2. مسلم در آغاز بابی که این حدیث در آنجا آورده است نقل میکند که فضالة بن عبید با گروهی در سرزمین روم بود. یک نفر از یاران وی درگذشت و او پس از دفن، قبر وی را مسطح کرد و گفت: از پیامبر صلیاللّهعلیهوآله شنیدهام که قبرها را مسطّح و مساوی سازید.
همه این قراین گواهی میدهد که مقصود از <مشرفاً>، بلندی سطح قبر از زمین نیست، بلکه بلندی خاصی در خود قبر، مدّ نظر میباشد. (اعم از آنکه با زمین مساوی، و یا بلندتر و پستتر از آن باشد)
3. نووی در توضیح این حدیث میگوید: قبر نباید از زمین بلندتر یا سطح آن مسنّم (پشت ماهی) باشد، بلکه باید یک وجب از زمین بلندتر و روی آن مسطّح باشد.
4. قرطبی در تفسیر خود، حدیث یاد شده را نقل کرده و میگوید: از حدیث برمیآید که مسطّح بودن سنت، و مسنّم بودن بدعت است.
5. ابن حجر عسقلانی ضمن بیان استحباب مسطّح بودن روی قبر، مینویسد: مقصود از حدیث ابی الهیاج آن نیست که قبر با زمین از نظر سطح یکسان باشد، بلکه مقصود آن است که روی قبر، صاف و مسطّح گردد، هرچند خود قبر بلندتر از زمین باشد.
چنانچه همه این سخنان را نیز نادیده بگیریم (فرض کنیم که حدیث میگوید قبر را باید با زمین یکسان کرد)، باز استدلال به این حدیث در تخریب بناء قبور، دو اشکال جدّی دارد:
اوّلاً: برابری قبر با زمین، برخلاف اتفاق آرای همه فقهای اسلام است، زیرا همگی اتفاق دارند که قبر باید یک وجب از زمین بلندتر باشد.
ثانیاً: اگر تفسیر یاد شده را بپذیریم و بگوییم حدیث ناظر به لزوم برابری قبر با زمین است، باید قبر را تخریب کرد و آن را با زمین یکسان نمود، نه بنایی را که روی قبر ساخته شده است. اساساً حدیث، ناظر به بنای روی قبر نبوده و محور سخن در آن، خود قبر است، نه بنا و سایبان روی آن!
حدیثی از امام صادق علیهالسلام در تعمیر قبور اولیاء
امام صادق علیهالسلام فرمود: پدرم از پدرش و او از حسین بن علی و او از علی بن ابی طالب علیهمالسلام نقل کرد که پیامبر صلیاللّهعلیهوآله فرمود: ای علی! تو را در سرزمین عراق میکشند و در آنجا به خاک سپرده میشوی، علی علیهالسلام میگوید: به پیامبر صلیاللّهعلیهوآله عرض کردم: کسانی که قبرهای ما را زیارت کنند و در آبادی آن بکوشند و پیوسته به آنجا رفت و آمد نمایند، چه پاداشی دارند؟ پیامبر صلیاللّهعلیهوآله فرمود: ای ابالحسن! خدا مرقد تو و مرقد فرزندان تو را بخشی از سرزمین بهشت و قسمتی از خاک آن قرار داده است، و خدا دلهای انسانهای بزرگوار و برگزیده از بندگان خود را به شما علاقهمند ساخته است. آنان اذیت و آزار را در راه شما پذیرا میشوند، قبور شما را آباد میکنند و آن هم برای تقرب به خدا و اظهار دوستی به پیامبر صلیاللّهعلیهوآله.
2. مسلم در آغاز بابی که این حدیث در آنجا آورده است نقل میکند که فضالة بن عبید با گروهی در سرزمین روم بود. یک نفر از یاران وی درگذشت و او پس از دفن‚ قبر وی را مسطح کرد و گفت: از پیامبر صلیاللّهعلیهوآله شنیدهام که قبرها را مسطّح و مساوی سازید.
همه این قراین گواهی میدهد که مقصود از <مشرفاً>‚ بلندی سطح قبر از زمین نیست‚ بلکه بلندی خاصی در خود قبر‚ مدّ نظر میباشد. (اعم از آنکه با زمین مساوی‚ و یا بلندتر و پستتر از آن باشد)
۲۰ آبان ۱۴۰۱
آیا پیامبر زیارت قبور را توصیه کرده اند؟
پرسش
آیا پیامبر زیارت قبور را توصیه کرده اند؟
پاسخ
از احاديثي که صحاح و سنن آنها را نقل کرده اند، استفاده ميشود که پيامبر خدا به علّتي، بطور موقّت از زيارت قبور نهي کرده بود سپس اجازه داد که مردم راهيِ زيارت آنها شوند.
شايد علت نهي اين بوده که اموات گذشته آنان، غالباً مشرک و بت پرست بوده اند و اسلام علاقه و پيوند آنان را با جهان شرک قطع کرده بود. ممکن است علت نهي چيز ديگري بوده باشد و آن اين که گروه تازه مسلمان، بر سر خاک مردگان به باطل نوحه سرايي مي کردند و سخنان خارج از ادبِ اسلامي به زبان مي راندند. ولي پس از گسترش اسلام و پا برجايي نهال ايمان در دل افراد، اين نهي برداشته شد و پيامبر گرامي به خاطر منافع تربيتي که در زيارت قبور هست اجازه داد تا مردم به زيارت قبور بشتابند. نويسندگان سنن و صحاح در اين زمينه چنين نقل ميکنند:
1 - «زُورُوا القبورَ فإنها تُذَکِّرُکم الآخِرَةَ...»(1).
«قبرها را زيارت کنيد؛ زيرا زيارت آنها، مايه يادآوري سراي ديگر ميگردد.»
2 - «کُنْتُ نَهَيْتُکُمْ عَنْ زِيارَةِ الْقُبُورِ فَزُورُوا، فَاِنَّها تُزَهِّدُ فِي الدُّنْيا وَتُذَکِّرُ الآخِرَةَ»(2).
«من شما را از زيارت قبور نهي کرده بودم، از اين به بعد زيارت کنيد؛ زيرا زيارت قبور، شما را نسبت به دنيا بياعتنا ميسازد و آخرت را به ياد مي آورد.»
روي همين اساس است که پيامبر گرامي، قبر مادر خود را زيارت ميکرد و مردم را به زيارت قبور سفارش ميفرمود؛ زيرا زيارت قبور مايه يادآوري آخرت است.
3 - «زارَ النّبيّ قَبْرَ اُمِّهِ فَبَکي واَبْکي مَنْ حَولَه... إستأْذَنْتُ رَبِّي في اَنْ أَزُورَ قَبرها، فَاَذِنَ لِي، فَزُورُوا الْقُبُورَ فَإِنَّها تُذَکِّرُکُمُ الْمَوْتَ»(3).
«پيامبر - ص - قبر مادر خود را زيارت کرد و در کنار قبر او گريست و کساني را که دورش گرد آمده بودند گرياند، آنگاه فرمود: از خدايم اجازه گرفته ام که قبر مادرم را زيارت کنم، شما نيز قبرها را زيارت کنيد، زيرا زيارت آنها مرگ را به ياد مي آورد.»
4 - عايشه ميگويد:
«أنَّ رَسُولَ اللَّهِ رَخَّصَ في زِيارَةِ الْقُبُورِ»(4).
«پيامبر خدا بر زيارت قبور اجازه داد.»
5 - عايشه همچنين ميگويد: پيامبر کيفيت زيارت قبور را اين چنين برايم آموخت:«فَأمَرَني رَبِّي آتي الْبقِيعَ فَأَسْتَغْفِرَلَهُمْ، قُلْتُ کَيفَ أقُولُ: يا رسول اللَّهَ، قالَ: قُولي: السلامُ علي أهل الدِّيارِ مِنَ الْمُؤمنينَ والمُسْلِمينَ يَرْحمُ اللَّه المُسْتَقْدِمينَ مِنّا وَالمُسْتأخِرينَ وإنَّا إنْ شاءاللَّه بِکُمْ لاحِقونَ»(5).
«پروردگارم دستور داد که به بقيع بيايم و بر خفتگان در آن طلب آمرزش کنم، (عايشه) ميگويد: گفتم اي رسول خدا چگونه بگويم؟ فرمود: بگو سلام بر اهل اين ديار؛ از مؤمنان و مسلمانان. خداوند پيشينيان از ما و آنان که به دنبال ما ميآيند را رحمت کند، ما به همين زودي به شما ملحق ميشويم.»
6 - در احاديث وارد شده که پيامبر با چه جمله هايي به زيارت قبور ميپرداخت، مانند:«السَّلامُ عَلَيْکُم دارَ قَوْمٍ مُؤمنينَ وإنّا واِيَّاکُمْ مُتواعِدونَ غَداً ومُواکِلُونَ، واِنَّا اِنْ شاءاللَّهُ بِکُم لاحِقُونَ، أللّهمَّ اغْفِر لأِهْلِ بقيع الغَرْقَدِ»(6).
در حديث ديگر، چنين آمده:«السَّلامُ عَلَيْکُمْ أهْلَ الدِّيارِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُسْلِمِينَ وَإنَّا اِنْ شاءاللَّهُ بِکُمْ لاحِقونَ، اَنتُم لنا فَرَطٌ ونَحْنُ لَکُم تَبَعٌ أسْئَلُ اللَّه الْعافِيةَ لَنا وَلَکُمْ»(7).
از حديث عايشه استفاده ميشود که هرگاه آخر شب فرا ميرسيد، پيامبر به سوي بقيع ميرفت و ميگفت:«السَّلامُ عَلَيْکُمْ دارقَوْمٍ مُؤْمِنينَ وَاَتاکُمْ ما تُوعَدُونَ، غَداً مُؤَجِّلُونَ، وَاِنَّا اِنْ شاءَاللَّهُ بِکُمْ لاحِقُونَ أَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِأهْلِ بَقِيعِ الْغَرْقَدِ»(8).ازحديث ديگري استفاده مي شود که پيامبر گرامي بطور دست جمعي به زيارت قبور ميشتافت و به آنان تعليم مي کرد که اهل قبور را چگونه زيارت کنند.
«کانَ رسوُلُ اللَّهَ يُعَلِّمُهُمْ اِذا خَرَجوا اِلَي الْمَقابِرِ فَکانَ قائِلُهُمْ يَقُول: السَّلامُ عَلَي أهلِ الدِّيارِ (يا) السَّلامُ عَلَيْکُمُ أهْلَ الدِّيارِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُسْلِمِينَ وإنّا إنْ شاءَاللَّهُ لاحِقُونَ أَسْئَلُ اللَّهَ لَنا وَلَکُم الْعافِيَةَ...»(9).
(1) صحیح ابن ماجه 1 :113.
(2) سنن ترمذی 3 :274.
(3) صحیح مسلم 3 :65.
(4) سنن ابن ماجه 1 :113.
(5) صحیح مسلم 3 :64 وسنن نسایی 3: 76.
(6) سنن نسایی 4 :76.
(7) همان.
(8) صحیح مسلم 3 : 63.
(9) صحیح مسلم 3 : 11.
۲۰ آبان ۱۴۰۱
ساختن بناء بر قبر
پرسش
آیا طبق روایات شیعه، ساختن بناء بر قبر حرام است؟
پاسخ
در روایات شیعه، چند دسته روایت در ظاهر بر عدم جواز بناء بر قبر دلالت دارند ولی با دقت در سند و دلالت این روایات معلوم میشود که بناء بر قبور نهی نشده است، بلکه منظور روایات مطلب دیگری است. در اینجا روایات را بررسی میکنیم:
1. قبر را با خاك خودش پر كنيد
از سه روايت استفاده مي شود كه در خاكسپاري ميت و پر كردن قبر ، فقط از همان خاك خود قبر استفاده شود و از خاك اطراف قبر بر روي آن نريزند :
1 . « إنّ النَّبيّ نَهي أنْ يُزادَ علي القَبْرِ تُرابٌ لَمْ يُخْرَج مِنْهُ » .
« پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از پر كردن قبر با خاك اطراف قبر ، نهي كرد » .
شیخ صدوق بدون سند از امام صادق ( عليه السلام ) نقل مي كند :
2 . « كُلّما جُعلَ علي القبرِ مِنْ غيرِ تُرابِ القَبْرِ فَهُوَ ثِقْلٌ عَلي المَيِّتِ » .
« هر چه كه بر روي قبر از غير خاك آن قرار دهند آن سنگيني بر ميت است » .
3 . « لا تُطَيِّنُوا الْقَبْر مِنْ غَيْر طينِه »(وسائل الشيعه ، ج2 ، باب36 ، از ابواب دفن ، روايات 1 ، 2 ، 3) .
« قبر را از غير خاك خودش ، گِل مالي نكنيد » .
تحليل روايات
اوّلاً : روايت دوم فاقد سند است ونمي توان با آن استدلال كرد .
و روايت اوّل و سوم با سندي نقل شده كه در آن دو فرد غير امامي است به نام هاي « نوفلي و سكوني » .
ثانياً : اين روايات در صورت صحت حاكي از آن است كه در قبر سازي از خاك بيرون نبايد بهره گرفت . در اين صورت مضمون اين احاديث پيوندي با موضوع بحث ندارد و آن بناي بر روي قبر كه چيزي بر قبر افزوده نمي شود آن هم براي اين كه زائران قبر در حال زيارت و خواندن قرآن بر آن بزرگواران از سرما و گرما در رفاه و امان باشند و در ساخت و ساز بر روي قبور اولياي الهي ، چيزي بر خاك قبر افزوده نمي شود .
ثالثاً : مضمون اين روايات با عمل قطعي پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) در تدفين عثمان بن مظعون منافات دارد ، زيرا آن حضرت پس از خاكسپاري فرزند مظعون سنگ بزرگي را روي قبر نهاد تا نشانه ی قبر باشد ومسلمانان بتوانند به آساني آن را شناسايي و زيارت نمايند .
ابن ماجه از انس بن مالك نقل مي كند كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) قبر عثمان بن مظعون را با سنگ بزرگي علامت گذاشت و « سندي » در حاشيه سنن ابن ماجه مي نويسد : صخره اي را بر روي قبر نهاد تا شناسايي شود . ( سنن ابن ماجه ، كتاب جنائز ، ص 365 ، 1551)
سمهودي در وفاء الوفاء مي نويسد : وقتي عثمان بن مظعون خاكسپاري شد پيامبر مردي را مأمور كرد تا سنگ بزرگي را با خود حمل كند و بياورد . آن مرد نتوانست آن سنگ را حمل نمايد . رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله ) آستين ها را بالا زد و آن را به سوي قبر عثمان حمل نمود و آن را بالاي سر او نهاد و فرمود : اين كار را مي كنم كه قبر برادرم را بشناسم و بستگانم را كنار آن به خاك بسپارم . ( وفاء الوفاء ، ج2 ، ص 85)
رابعاً : گزاردن ضريح و يا صندوق بر روي قبر ارتباطي به روايات ندارد ، زيرا پايه هاي ضريح در چهار گوشه بيرون قبر قرار مي گيرد . و كوچك ترين سنگيني بر قبر ندارد .
2 . نهي از بناي بر قبور
از برخي روايات چنين برمي آيد كه از بناي بر قبور نهي شده است .
1 . امام كاظم ( عليه السلام ) مي فرمايد : « لا يَصْلُحُ البِناءُ عليه ولا الجُلُوسُ ولا تَجصيصُه ولا تَطيينُه » ( التهذيب ، ج 1 ، باب تلقين المحتضرين ، ص 461) .
« ساختن بنا بر قبر و نشستن بر آن و گچ كاري و گل كاري آن ، كار خوبي نيست » .
2 . يونس بن ظبيان از امام صادق ( عليه السلام ) نقل كرده كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله ) از سه چيز نهي كرده : 1 . أن يُصلّي عَلي قبر : بر روي قبري نماز گزارده شود .
أو يُقْعَد عليه : بر روي آن نشسته شود .
أو يُبني عليه : بر روي آن ساختمان سازي شود . ( وسائل الشيعه ، ج2 ، باب 44 از ابواب دفن ، حديث2)
3 . جراح مدائني از امام صادق ( عليه السلام ) نقل مي كند :
« لا تَبْنوا علي القُبورِ ولا تُصوِّروا سُقوفَ الْبيوتِ » ( همان ، حديث 3) .
« بر روي قبرها ساختمان نسازيد و سقف خانه ها را نقاشي نكنيد » .
تحليل روايات
1 . روايت دوم ضعيف است ، در سند آن افرادي به نام هاي زياد بن مروان قندي و يونس بن ظبيان وارد شده اند . « كشي » درباره زياد بن مروان قندي روايتي نقل كرده كه حاكي از خبث اوست . علامه مي گويد : روايات او نزد من پذيرفته نيست .
و « نجاشي » درباره يونس بن ظبيان مي گويد : جداً ضعيف است و به روايات او توجه نمي شود تا آنجا كه مورد لعن امام هشتم ( عليه السلام ) قرار گرفته است و « كشي » مي گويد : او از دروغگويان معروف در حديث است . ( الموسوعة الرجالية ، شماره2459 و شماره 6713)
۲۰ آبان ۱۴۰۱
جمله « لا يصلح » در روايت اول بر كراهت دلالت دارد و روايت سوم كه مي گويد كه : « لاتَبْنُوا علي القبور » به قرينه روايت اول ، حمل بر كراهت مي شود .نتيجه اين كه روايت دوم ضعيف و اولي و سومي حاكي از كراهت است نه حرمت .
آنچه كه مهم است اين است كه بدانيم مورد كراهت كجا است ؟
2 . مورد روايات زمين هاي عمومي است كه مردم براي دفن اموات آماده كرده اند . مسلماً بنا در چنين قبور با مشكل مواجه مي شود زيرا اگر هر فردي يا خانواده اي متمكن بخواهند بر روي قبر بنايي بسازند دفن ميت پس از اندكي با مشكل مواجه مي شود . ( علامه حلي در المنتهي ، ج7 ، ص 403 مي گويد:« لانّ في ذلك تضييقاً علي الناس ومنعاً لهم عن الدفن هذا مختص بالمواضع المباحة ، امّا الاملاك فلا . . . » .)
3 . از آنجا كه مضمون اين روايات در كتاب هاي حديثي اهل سنت نيز وارد شده است ، برخي از فقيهان مالكي مورد اين احاديث را افرادي دانسته اند كه به عنوان فخرفروشي بر روي اموات خود بنا مي نهند . ( الموسوعة الفقهية الكويتيه 32 / 250 مادة قبر )
افزون بر اين وجوه سه گانه ، مي توان گفت ساختن بنا بر روي قبور اولياي الهي از مورد روايات بيرون است ؛ زيرا مقابر آنان يا در زمين هاي موات و يا خانه هاي شخصي آنان بوده و هدف از بنا سازي تسهيل زيارت براي زائران شيفته آنان است .
مؤلف « الفقه علي المذاهب الاربعه » مي گويد : بناي بر قبر آن گاه كه مقصود از آن فخرفروشي نباشد ، مكروه است . مگر اين كه در زميني بسازد مانند زمين وقف و يا زميني كه براي دفن اموات آماده شده است كه در اين صورت جايز نمي باشد ؛ زيرا در اين صورت جا براي ديگران تنگ خواهد شد . ( الفقه علي المذاهب الاربعه ، ج1 ، ص 505 )
به مقتضاي آنچه كه در مورد قبور اوليا و انبيا از نظر قرآن و سنت و اتفاق فقيهان اسلام بيان شد ، مي توان گفت : مورد اين روايات افراد عادي و انسان هاي معمولي است كه حفظ مقابر آنان نه تنها فاقد اثر سازنده است ، بلكه چه بسا مايه مزاحمت و فخرفروشي است . ولي قبور انبيا و اوليا بر خلاف آن است و در نتيجه اين روايات ناظر به آنها نيست . ( الذكري ، شهيد اوّل ، ج2 ، ص 35 )
3 . گچ كاري و گِل كاري قبر
از برخي روايات استفاده مي شود كه گچ كاري و گِل كاري قبر صحيح نيست . در اين مورد فقط يك روايت وارد شده كه متن آن در گروه دوم به شماره اوّل گذشت و شيخ طوسي در نهايه و عماد الدين طوسي بر كراهت آن فتوا داده اند . ( النهايه ، ص 44 ، الوسيله إلي نيل الفضيله ، ص 62 )
تحليل روايت
اوّلاً : واژه « لا يصلح » حاكي از كراهت است .
ثانياً : كليني با سند صحيح از يونس بن يعقوب نقل مي كند : آنگاه كه يكي از فرزندان امام كاظم (عليه السلام ) در مدينه درگذشت ، فرمود قبر او را گچ كاري كنند و نام او را بر سنگي بنويسند و بر روي قبر او بگذارند . ( وسائل الشيعه ، ج2 ، باب36 از ابواب دفن ، ح1 .)
ثالثاً : اصولاً فقيهان اسلام بدون استثنا اتفاق نظر دارند كه مستحب است قبر را به مقدار چهار انگشت باز ، يا يك وجب از زمين بلندتر قرار داد . اكنون سؤال مي شود هرگاه قبر بدون گِل كاري و گچ كاري صورت سازي شود ديري نمي پايد كه باد و باران و طوفان هاي تند همه را به هم ريخته و قبر را با زمين يكسان مي سازد . صيانت قبر در گرو اين است كه با يك عامل طبيعي اجزاي خاك به هم پيوسته شود و آن جز با گِل كاري و گچ كاري و نظاير آنها امكان پذير نيست . از اين جهت ، اين روايت ناظر به داخل قبر است كه به حالت طبيعي باقي بماند و ناظر به ظاهر آن نيست .
4 . ارتفاع قبر به اندازه چهار انگشت يا يك وجب
روايات متعددي از امامان معصوم ( عليهم السلام ) وارد شده است كه مستحب است قبر به اندازه چهار انگشت باز و يا يك وجب و يا كمي افزون ارتفاع داشته باشد . اين روايات را شيخ حر عاملي در وسائل الشيعه باب 31 از ابواب دفن آورده است و مجموع آنها يازده روايت است . در تمام روايات فقط وارد شده است كه قبر از سطح زمين به مقدار چهار انگشت يا يك وجب بلندي داشته باشد و
هرگز حكم افزون بر اين مقدار را متعرض نشوند . مثلاً محمد بن مسلم از امام باقر ( عليه السلام ) نقل مي كند كه آن حضرت فرمود :« ويُرفعُ القبرُ فوقَ الأرضِ أربعَ أصابعَ » ( وسائل الشيعه ، ج2 ، باب30 ، از ابواب دفن ، حديث1 )
« و قبر از سطح زمين به مقدار چهار انگشت بالاتر قرار مي گيرد . »
روايات ديگر نيز همگي به همين مضمون است و مي رساند كه مستحب است قبر چهار انگشت ارتفاع داشته باشد ولي ارتفاع بالاتر از آن را نفي نكرده است ، بلكه بلندي لازم را براي شناسايي قبر يا اين كه زير پاي عابران قرار نگيرد چهار انگشت و يا يك وجب مي دانند .
۲۰ آبان ۱۴۰۱
ثالثاً : حديث به چهار صورت نقل شده است و معلوم نيست آنچه كه امام ( عليه السلام ) فرمود ، كدام يك از صور چهارگانه است :
الف : جدّد قبراً : قبر را نوسازي كند .
ب : حدّد قبراً : قبر را تيز كند .
ج . جدث قبراً : كسي را در قبر ديگري دفن كند .
د . خدَّد قبراً : قبري را بشكافد . ( الذكري ، نگارش شهيد اول : 2/44)
با توجه به اين نسخه بدل هاي چهارگانه چگونه مي توان با اين حديث استدلال كرد ؟ !
روشن گشت كه از نظر شیعه و روایات اهل بیت(ع) از بناء بر قبور نهی نشده است.
۲۰ آبان ۱۴۰۱
فقط يك روايت از موسي بن جعفر (ع) مي فرمايد : آنگاه كه مرا به خاك سپردند قبر من بيش از چهار انگشت باز بلندتر نباشد . و نكته آن روشن است ، زيرا ارتفاع قبر امام بيش از چهار انگشت مايه تحريك دشمنان او بود و مسلماً هارون و همفكران او به راحتي از كنار آن نمي گذشتند . چه بسا به آن اهانت مي كردند و لذا حضرت ارتفاع بيشتر را اجازه نمي دهد و به همان مقدار استحباب اكتفا مي نمايد .
5 . تسويه قبور
شيخ كليني از امام صادق ( عليه السلام ) نقل مي كند كه اميرمؤمنان ( عليه السلام ) فرمود :
« بَعَثَني رسولُ اللهِ إلي المدينةِ فقالَ لا تَدَعْ صورةً إلاّ مَحَوْتَها ولا قبراً إلاّ سَوَّيْتَه ولا كَلْباً إلاّ قَتَلْتهُ » ( همان ، باب43 ، از ابواب دفن ، حديث2 .) .
« پيامبر خدا مرا به مدينه اعزام كرد و فرمود تا سه كار را صورت دهم : هر نوع تصويري را نابود كنم و هر قبري را صاف گردانم و هر سگي را بكشم » .
با اين روايت كه اهل سنت نيز آن را روايت كرده اند بر عدم جواز ساختن بنا بر روي قبور استدلال كرده است . حتي در سال 1344 هجري كه مدينه منوره به اشغال وهابيان درآمد قاضي وقت به نام ابن بليهد به بهانه اين حديث ، تمام آثار گذشتگان را با خاك يكسان كرد و تنها از ويران كردن مرقد پيامبر(ص) به خاطر ترس از مسلمانان جهان خودداري نمود .
اوّلاً : مضمون حديث با تاريخ قطعي زندگاني پيامبر سازگار نيست ؛ زيرا بايد ديد پيامبر خدا ، علي ( عليه السلام ) را در چه سالي به مدينه فرستاده تا اين سه كار را انجام دهد ، آيا قبل از هجرت بوده يا پس از هجرت ؟ ! . . .
احتمال نخست قطعاً منفي است ؛ زيرا علي(عليه السلام ) قبل از هجرت پيامبر (ص)به مدينه از مكه خارج نشده تا به مدينه اعزام گردد و اين سه كار را انجام دهد ، از طرفي با سيطره مشركان بر مدينه توانايي انجام آنها را نداشت .
صورت دوم با مشكل بيشتري روبرو است ؛ زيرا پس از گرويدن اوس و خزرج به آيين اسلام ، بت و يا صورت بتي در ميان مدنيان نبود كه علي ( عليه السلام ) مأمور شكستن آن باشد . ( صحيح مسلم ، ج3 ، كتاب جنائز ، ص 61 )
ثانياً : واژه « سويته » در زبان عرب دو نوع كاربرد دارد :
الف : « سوّيته » به صورت يك مفعولي .
ب : « سوّيتُ هذا بهذا » به صورت دو مفعولي .
آنگاه كه به صورت نخست استعمال شود « تسويه » صفت خود آن شيء خواهد بود چنان كه قرآن مي فرمايد :( فَإذا سَوَّيْتهُ وَنَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوْحي فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ ) ( حجر/29 ) .
« آنگاه كه آفرينش آدم را به پايان رساندم و در آن از روح خود دميدم همگي بر او سجده كنيد » .
در اين آيه « تسويه » به معناي كامل كردن و كنايه از پايان پذيري آفرينش آدم است .
ولي آنگاه كه به صورت دوم استعمال شود صفت خودش نبوده ، بلكه صفت براي چيز ديگر خواهد بود . مثلاً آنگاه كه انسان دو چوب يا دو نخ را از نظر طول يكسان كند مي گويد : « سَوَّيْتُ هذا بهذا » .
قرآن مجيد از زبان مشركان نقل مي كند كه آنها روز قيامت به جهت پرستش بت ها ، خود را سرزنش مي كنند و مي گويند :( إذ نُسوّيكُمْ بِرَبِّ الْعالَمين ) ( شعراء/98 ) .
« آنگاه كه شما را با خداي جهانيان يكسان مي شمريم » .
بنابراين ، « تسويه » صفت خود قبر خواهد بود و مقصود اين است كه سطح قبر را صاف و مسطح قرار بده يعني سطح آن يكنواخت باشد . در مقابل « تسنيم » كه قبر به صورت پشت ماهي يا كوهان شتر در مي آيد و لذا فقيهان شيعه مي گويند مستحب است قبر مسطح و صاف باشد نه غير آن .
حديث ياد شده در صحيح مسلم نيز وارد شده و شارحان صحيح مسلم حديث را به نحوي كه ما گفتيم شرح كرده اند .
نووي شارح معروف صحيح مسلم حديث را اين گونه تفسير مي كند : « سنت اين است كه قبر از زمين زياد بلند نباشد و به شكل كوهان شتر درنيايد بلكه به مقدار يك وجب بلند و مسطح باشد . » ( نووي شرح صحيح مسلم : 7/41 )
ابن حجر قسطلاني در كتاب « ارشاد الساري بشرح صحيح البخاري » حديث را چنين تفسير كرده و مي گويد : « سنت در قبر اين است كه تسطيح شود و ما هرگز نبايد سنت را به خاطر اين كه تسطيح شعار رافضي هاست ترك كنيم . . . » . ( ارشاد الساري2/468 )
6 . تجديد قبر
اصبغ بن نباته از اميرمؤمنان ( عليه السلام ) نقل كرده است كه آن حضرت فرمود :« مَن جَدَّدَ قَبراً أو مَثّل مِثالاً فقد خرج عَن رِبقةِ الإسلامِ » ( وسائل الشيعه ، ج10 ، باب 43 ، از ابواب دفن ، حديث1 ) . « هر كس قبري را نوسازي كند و يا تصويري بكشد از آيين اسلام بيرون رفته است » .
نويسنده اين حديث را دليلي بر تحريم ساختن بنا بر قبر گرفته است ، در حالي كه اين روايت هيچ ارتباطي با موضوع بحث ندارد ؛ زيرا
اوّلاً حديث از نظر سند فوق العاده ضعيف است آن هم به خاطر دو نفر : 1 . محمد بن سنان ؛ 2 . ابي الجارود .
ثانياً مضمون حديث با اصول مسلم مخالف است . چگونه نوسازي قبري و يا تصوير حيواني سبب بيرون رفتن از اسلام مي باشد ؟ !
۲۰ آبان ۱۴۰۱
اولين بار چه کسي از زيارت قبر پيامبر جلوگيري کرد؟
پرسش
اولين بار چه کسي از زيارت قبر پيامبر جلوگيري کرد؟
پاسخ
حاکم نيشابوري (متوفاي 405 هـ .) از داود بن ابو صالح نقل مي کند : روزي مروان حَکَم ديد که شخصي صورت خود را بر قبر پيامبر گذاشته است، با شتاب سوي او آمد. گردن او را گرفته، از جاي خود بلند کرد و گفت: مي داني چه مي کني ! منظور وي اين بود که چرا به زيارت سنگ و کلوخ آمده اي ! زائر که ابو ايوب انصاري ـ از صحابه پيامبر(ص) بود ـ گفت: آري خوب مي دانم که چه مي کنم ! من هرگزبه زيارت سنگ نيامده ام، بلکه به زيارت پيامبر(ص) آمده ام.
از پيامبر خدا(ص) شنيدم که فرمود:
بر دين خدا اگر متولّيان آن اهل بودند،گريه نکنيد و اگر نااهلان برآن حاکم بودند بگرييد.
جالب است که اين حديث را حاکم و ذهبي هر دو صحيح مي دانند. از اين رخداد تاريخي به خوبي روشن مي شود که ريشه اين تفکّر از بني اميه و به خصوص مروان بن حکم ، همان طرد شده رسول خدا(ص) است.(1)
توسل به اولیای الهی و درخواست حاجت از آنها
پرسش
از نظر علمای اهل سنت، توسل به صالحین برای رسیدن به حاجات جایز است؟ لطفا نمونههایی را از علمای اهل سنت ذکر کنید.
پاسخ
اگر کسي بگويد: اي محمد، حاجت مرا روا کن و منظورش شفاعت و وساطت و دعا براي تعجيل و انجام کار باشد هيچ اشکالي ندارد. آيات فراواني در قرآن هست که ظاهر آنها صدور فعل از بنده خداست:
.وَارْزُقُوهُمْ فِيهَا وَاکْسُوهُمْ... نساء : 5
وَمَا نَقَمُوا إِلاَّ أَنْ أَغْنَاهُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ... توبه : 74
وَلَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا مَا آتَاهُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ... توبه : 59
با اين که بي نياز کننده، تنها خداوند است، ليکن در اين آيات، خداوند ـ عزّ و جلّ ـ پيامبر و مؤمنين را نيز رازق و شريک در بي نياز ساختن مردم دانسته است. علاوه بر اين ، صحابه به هنگام گرفتاري به قبر پيامبر متوسّل مي شدند.
ابن حجر عسقلاني مي گويد : در زمان خلافت عمر مردم گرفتار قحطي و خشکسالي شدند، شخصي از اصحاب به قبر پيامبر متوسّل شد و گفت : يا رسول الله اِسْتَسْقِ لاُِمَّتِکَ فَاِنَّهُمْ قَدْ هَلَکُوا ...فتح الباري، ج2، ص557
شخصيت هايي چون ابن حِبّان و ابن خُزيمه و ابوعلي خلال، شيخ الحنابله در زمان گرفتاري ، به قبور اهل بيت پيامبر متوسّل مي شدند:
* الف . ابن حبان (متوفاي 350 هـ .) در کتاب خود الثقات مي گويد: بارها به زيارت قبر علي بن موسي الرضا(ع) رفتم و در مدتي که در طوس بودم، هر وقت مشکلي بر من عارض مي شد، به زيارت قبر آن حضرت مي رفتم و از خداوند مي خواستم که مشکلم را برطرف کند و الحمد للهِ مشکلم برطرف مي شد و اين را مکرّر امتحان کردم و نتيجه گرفتم. کتاب الثقات، ج8، ص456
* ب. محمد بن مؤمل شاگرد ابن خُزيمه که شيخ بخاري و مسلم و به اصطلاح شيخ الاسلام است مي گويد: به همراه استادم ابن خزيمه و جمعي از اساتيد به زيارت بارگاه قبر علي بن موسي الرضا(ع) در طوس رفتيم، استادم ابن خزيمه چنان در برابر آن بقعه متبرکه تعظيم و تواضع کرد که همگي در شگفت مانديم. تهذيب التهذيب، ج7، ص339
* ج. ابو علي خلال، شيخ حنابله، مي گويد: هرگاه مشکلي بر من عارض شود، قبر موسي بن جعفر(ع) را زيارت مي کنم و به ايشان متوسل مي شوم و خداوند مشکل مرا آسان مي کند.
تاريخ بغداد، ج1، ص120
* د. محمد بن ادريس شافعي به قبر ابو حنيفه ، و احمدبن حنبل به قبر شافعي متوسل مي شد. مناقب ابي حنيفه، ج2، ص199
* هـ . مسلمانان، به قبر ابو ايوب انصاري متوسل مي شدند و براي طلب باران به قبر او پناه مي بردند. مستدرک حاکم، ج3، ص518
* و. مردم سمرقند براي طلب باران به قبر محمدبن اسماعيل بخاري متوسل شدند.
سير اعلام النبلاء، ج12، ص469 ; طبقات الشافعيه، ج2، ص234
نکته مهم اين است که بزرگان اهل سنت به صراحت مردم را تشويق به استغاثه و توسل کرده اند.
قسطلاني گويد: سزاوار است که زائر در کنار قبر پيامبر(ص) زياد دعا و استغاثه کند و متوسل شود و طلب شفاعت و بي تابي کند و سزاوار است که خداوند شفاعت پيامبر را در حق او بپذيرد.
المواهب اللدنيه، ج3، ص417
۲۰ آبان ۱۴۰۱
آیا علمای اهل سنت، تبرک به آثار و قبر پیامبر(ص) و قبور صالحین را قبول دارند؟
پرسش
آیا علمای اهل سنت تبرک به آثار و قبر پیامبر(ص) و قبور صالحین را قبول دارند؟
پاسخ
آرى ، از احمد بن حنبل رييس مذهب حنابله ، و رملى شافعى و محب الدين طبرى و ابو الصيف يمانى - يكى از علماى بزرگ مكه و زرقانى مالكى و عزامى شافعى و ديگران نقل شده است ، كه تفصيل آن به اين شرح است:
1 - عبداللّه ، فرزند احمد بن حنبل مىگويد: از پدرم پرسيدم: مسّ منبر رسولاللّه و تبرّك با مس آن ، و بوسيدن و يا مس و متبرّك شدن به قبر شريف و يا بوسيدن آن به قصد ثواب ، چه حكمى دارد؟ پدرم گفت: هيچ اشكالى ندارد .( الجامع فى العلل و معرفة الرجال ، ج2 ، ص32 ؛ وفاءالوفا ، ج4 ، ص1414.)
2 - رملى شافعى مىگويد: تبرّك به قبر پيامبر ( ص ) و يا عالم و يا اوليا جايز است و بوسيدن و استلام آن ايرادى ندارد .( كنز المطالب ، ص219)
3 - محب الدين طبرى شافعى گويد: بوسيدن قبر و دست گذاشتن روى آن جايز است و سيره و عمل علما و صالحان بر آن است .( اسنى المطالب ، ج1 ، ص331)
4 - از نظر تاريخى ثابت شده است كه مردم از خاك پاك قبر پيامبر( ص ) و حضرت حمزه بلكه از كلّ مدينه به عنوان تبرك بر مى داشتند و رواياتى هم وارد شده كه تربت مدينه شفاى هر دردى است و امان از جذام و صداع. از جمله زركشى مىگويد : تربت قبر حمزه از منع برداشتن خاك حرمين ، استثنا شده است؛ زيرا اتفاق همگان بر جواز نقل آن براى معالجه صداع است .( وفاء الوفا ، ج1 ، ص69)
ابو سلمه از پيامبر ( ص ) نقل مىكند :غُبارُ الْمَدِينَةِ يُطْفِي الْجذام .
ابن اثير جزرى از پيامبر ( ص ) نقل كرده: وَالَّذي نَفْسِي بِيَدِهِ إنَّ في غُبارِها شِفاءٌ مِنْ كُلِّ داءٍ . سوگند به كسى كه جان من در دست اوست ، غبارِ خاك مدينه شفاى از هر دردى است .
سمهودى مىنويسد: روش صحابه و ديگران اين بود كه از خاك قبر پيامبر ( ص ) برمىداشتند( وفاء الوفا ، ج1 ، ص544)
۲۰ آبان ۱۴۰۱