حوصلم سر می‌ره میرم کانالای ایتا رو می‌خونم، بعد یهو می‌بینم عه یکی از پیامای کانال تلگرامم رو بدون هیچ اسم و منبعی گذاشته انقدر خوشحال میشم که نگو اصلا بیاید کاپی کردن رو نرمالایز کنیم بره دیگه اینهمه سختگیری برای چیه

حالا درسته خیلی نوشته‌های شاخی نیستن و خب خیلی هم از مغزمون استفاده نمی‌کنیم(خودمو میگم، نه بقیه ادمینا) ولی بالاخره از کپی کردن یه متن شروع میشه و همینطوری به لایه‌های بالایی زندگی هم می‌رسه در آینده

نه من ناراحتیام به حدی زیاده که دیگه نمی‌تونم برای اینم ناراحت بشم

عاح روزگار قلمت بشکند اگر ننویسی بر ما‌ چه گذشت تا پروکسی‌هایمان کانِکتِد شود.

-یکی که اینجوری برامون تکیه‌گاه باشه-

از اومدن پاییز خوشحال بودم چون دیگه از گرما نمی‌پزم، یهو یادم افتاد که سینگلم یادم افتاد که سینگلم... یادم افتاد که سینگلم...

اینجارو چهارصد کنید رند شه

رند شدی آخرش که چی احمدی؟ یه برانداز آتیش میگیره؟ نه. از یه برانداز رب درست می‌کنی؟ نه

برای خندیدن به وقت پول دیدن.

خب از هر چه بگذریم، سخن یار خوش‌تر است

از برعندازان عزیز و گوگولی تقاضا دارم بجای لخت شدن، به سمت پاساژ علاءالدین و بازار موبایل برن و اونجا اغتشاش کنن. منم همراهی‌شون می‌کنم و یه آیفون ۱۴ برمی‌دارم و میام.

اینجوری شما حداقل یدونه پاساژ گرفتید و منم صاحب آیفون ۱۴ شدم کاملا برد-برده این موضوع.