eitaa logo
قاریان افضل ایران
385 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
5.6هزار ویدیو
164 فایل
خداوندا بفزونی جود و فروغ وجودت، که جان به وی جویا و خرد به وی گویا شده، گویائی ما را توانائی شمار نعمتهای تو ارزانی دار
مشاهده در ایتا
دانلود
ایی داره. مدنی همینطور که داشت سوار موتورش میشد گفت: دیگه حله! دعا کنین نقشه ام بگیره! مدنی موتورش روشن کرد و بسم الله گفت و گاز داد و رفت. خیابون شلوغ بود. فرعی مرعی هم تو اون یه تیکه نداشت. لحظه به لحظه به عامل اول که جلوی دکه روزنامه فروشی ایستاده بود و داشت یواش یواش به طرف مدرسه دخترونه میومد نزدیک و نزدیکتر میشد. دیگه فاصله اش خیلی کمتر شده بود. شاید کمتر از ده متر. که یهو ترمز کرد. صدای ترمزش وقتی به گوش عامل رسید و دید که یه موتوری داره با سرعت از بغل به طرفش میاد وحشت کرد اما چون سرعت موتوری زیاد بود، دیگه عامل نتونست کار خاصی بکنه. مدنی به شیوه ماهرانه ای بغلِ پایِ عامل توقف کرد و موتورشو کنترل کرد و محکم با نوک پاش به ساق پای اون تروریست کوبید. از اون طرف، عامل دوم که مثل گرگ داشت عامل اول رو میپایید، به محض این که دید عامل اول زمین خورده، نگران شد و از سر جاش بلند شد و مثل یه گرگ گشنه از لا به لای جمعیت، به عامل اول چشم دوخت. از این طرف، مدنی موتورو ول کرد روز زمین و افتاد رو عامل اول. اول دو تا مشت محکم خوابوند تو صورت و چشمش. و تا اون یارو میخواست به خودش بیاد، مدنی دستی به سر تا پاش کشید و مطمئن شد که مسلح نیست و فقط جلیقه انتحاری داره. عامل دوم بالاخره موفق شد از لا به لای جمعیت نگاه کنه و عامل اول رو ببینه که رو زمین افتاده. ولی تا دید یکی نشسته رو سینه اش و داره مُشت کوبیش میکنه، به طرفشون حرکت کرد. محمد که به مانیتور زل زده بود، تا دید عامل دوم داره حرکت میکنه به طرف عامل اول، اومد رو خط مدنی و گفت: مدنی! عامل دوم حرکت کرد. پاشو پسر! پاشو که داره میاد به طرفت! مدنی نگاهی به پشت سرش کرد. جمعیت کم کم داشت دور اونا جمع میشد. مدنی میدونست که اگه معطل کنه، دیگه نمیتونه جمعیتو بشکافه و بره. به خاطر همین یه مشت محکم به گردن و مشت آخرو به شقیقه تروریست اول کوبوند. اون هم گیج و متمایل به بی هوشی شد و دیگه هیچ حرکتی نداشت و تسلیم خوابیده بود جلوی مدنی! جلوی چشم همه، مدنی بلند شد. موتورش روشن کرد و گذاشت رو جَک. عامل اول رو نشوند و بعدش با یه نعره یاعلی، بلندش کرد و انداختش رو شونه اش! عامل دوم دید یه نفر داره عامل انتحاری رو میبره. به خاطر همین شروع کرد به دویدن. محمد به مدنی گفت: مدنی این یارو داره میدوه. چیکار میکنه؟ مدنی در حالی که نعش بی هوشِ اون جونِوَرو انداخته بود رو شونه اش، موتورو از رو جَک خارج کرد و با آخرین گازی که میتونست بده، جلوی چشم همه شروع به راندن موتور و دور شدن از محل کرد. فاصله اونا کمتر از صد متر بود. عامل دوم مثل سگ میدوید و سرعت زیادی داشت. مدنی دید فقط یه مسیر داره. و مسیر دیگری برای دور شدن از مدرسه دخترونه نیست. و اون مسیر هم دقیقا از جلوی مدرسه و سرویس مدارس و والدین مدارس رد میشد! هیچ کاریش نمیشد کرد. فقط همون یه مسیرو داشت. مدنی با صدای بلند و بوق ممتد زدن، واسه خودش مسیر باز میکرد: بروووووو کنار ... برووووو گفتم .... برو آقا .... عامل دوم دید داره موتوری دور میشه. فورا دست کرد تو جیبش و همین طور که داشت میدوید، میخواست ریموت رو بیاره بیرون که ریموت افتاد رو زمین و دوسه متر ازش دور شد. عامل دوم که مشخص بود از اون وحشیاست، خودشو فورا اندخت رو زمین و ریموت رو برداشت و شروع به دویدن کرد. مدنی دقیقا رسیده بود به مدرسه دخترونه. مدرسه تعطیل شده بود و همه دخترا اومده بودن بیرون و فضای خیابونِ جلوی مدرسه خیلی شلوغ بود. مدنی فریادشو بیشتر کرد و گفت: خانم برووووو ... بروووو کنار .... برو گفتم ... فقط دو سه متر از درِ مدرسه دورتر شده بود که یهو یه ماشین از سرویس مدارس، درِ سمتِ خیابونش باز شد و از شانس بدِ مدنی، جلوی راهِ اون سبز شد. مدنی و موتور و اون عامل بیهوش با شدت به در و ماشین برخورد کردند. مدنی که دستش به شدت آسیب دیده بود به زور پاشد و دید عامل دوم داره فاصله خودشو با اونا کمتر از دویست متر میکنه. کجا؟ دقیقا شلوغترین نقطه به مدرسه و دخترا و والدین و ... حالا تو همون لحظه، دخترا سرشون از سرویس درآورده بودند و داشتند به مدنی فحش میدادن و اهانت میکردند: مگه کوری؟ ترسوندیمون ... کثافت مگه رانندگی بلد نیستی؟ مدنی صبر نکرد. دید عامل دوم داره میاد. یه یاعلی دیگه گفت و عامل اول رو بلند کرد و انداخت رو کولِشو شروع به دویدن کرد. دخترا که دیدن یه ریشی، یه بدون ریش انداخته رو شونه هاش و داره میدوه، یکیشون گفت: این لابد بسیجیه و داره یه بیچاره رو با خودش میبره. نگاه کن چقدر نامرده! بعدش دخترا یک صدا شروع کردند: ولش کن ... ولش کن ... ولش کن ... عامل دوم ریموتو درست تو دست گرفت. میخواست بزنه که دید کار نکرد. مدنی با آخرین سرعت میدوید. کسی که رو کولِش بود وزن کمی نداشت و حتی هیکلش از مدنی بزرگتر بود. به خاطر همین مدنی زیرِ فشار اون نامرد داشت تحمل میکرد و به قلب و کمر و گردنش
اي دهمين رهبر والا مقام نجل محمد خلف نه امام روح دعا، روح سجود و قيام ساية لطفت به سر خاص و عام مهر تو امضاي صلات و صيام سيّدنا حضرت هادي سلام آينة احمدي و مرتضي واقف آينده اي و ما مضي هادي راه قدري و قضا نجل جواد استي و ابن الرضا جدّ و پدر هر دو امام همام سيّدنا حضرت هادي سلام خازن جنت به سرايت فقير پيش جلالت متوكل حقير ملك دل اهل ولا را امير دل كه نباشد به ولايت اسير نور الهي است بر آن دل حرام سيّدنا حضرت هادي سلام اي ز كرامت شده غمخوار من اشك تو در چشم گهربار من نام تو و ذكر تو گفتار من سامرة توست دل زار من اي حرم دل ز تو بيت الحرام سيّدنا حضرت هادي سلام اي غمت از جور عدو بي حساب اي جگر شيعه برايت كباب ديده مدام از متوكل عذاب از چه تو را برد به بزم شراب خوب گرفتند ز تو احترام سيّدنا حضرت هادي سلام خون عوض اشك فشانم همه نيست به سوز جگرم خاتمه ناله شده بر لب من زمزمه بزم شراب و پسر فاطمه سوزد از اين غم جگرم صبح و شام سيّدنا حضرت هادي سلام حيف كه اي بضعة پاك جواد خصم ستم پيشه تو را زهر داد داغ تو را بر دل عالم نهاد دور تو كم بود و مصائب زياد عمر تو با خون جگر شد تمام سيّدنا حضرت هادي سلام سينه ز سوز مِحَن ات سوخت سوخت شمع صفت جان و تنت سوخت سوخت شيعه به هر انجمنت سوخت سوخت آه كه قلب حسنت سوخت سوخت اشك فشاند ز فراقت مدام سيّدنا حضرت هادي سلام حيف كه شد صحن و سرايت خراب زائر قبر تو شده آفتاب غربت تو كرده دلم را كباب خون چكد از ديده به جاي گلاب سوخت از اين غم جگر خاص و عام سيّدنا حضرت هادي سلام
⭕️روزمان را با قرآن آغاز کنیم ◽️خدای من با من است محمد 🔹فلَا تَهِنُوا وَتَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَأَنتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَاللَّهُ مَعَكُمْ وَلَن يَتِرَكُمْ أَعْمَالَكُمْ 🔸ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺩﺷﻤﻦ، ﺳﺴﺘﻲ ﻧﻜﻨﻴﺪ ﻭ ﺳﺎﺯﺵِ ﺫﻟﺖ‌ﺑﺎﺭ ﻧﺨﻮﺍﻫﻴﺪ؛ ﺣﺎﻝ ﺁﻧﻜﻪ ﭘﻴﺮﻭﺯ ﻣﻴﺪﺍﻥ ﺷﻤﺎﻳﻴﺪ. ﺁﺧﺮ، ﺧﺪﺍ ﺑﺎ ﺷﻤﺎﺳﺖ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺰﺩ ﺯﺣﻤﺖ‌ﻫﺎﻳﺘﺎﻥ ﻛﻢ‌ﻭﻛﺴﺮی ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﮔﺬﺍﺷﺖ. (٣٥) ◽️در دیدار رئیس و اعضای مجلس خبرگان رهبری 1۳۹۶/۱۲/۲۴ 🔹در سوره‌ی مبارکه‌ی محمّد (صلّی ‌الله ‌علیه‌ و آله‌ و سلّم) میفرماید: فَلَا تَهِنُوا وَتَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَاللَّهُ مَعَکُمْ وَلَنْ یَتِرَکُمْ أَعْمَالَکُمْ؛یعنی این معیّت خدای عزّوجل با مؤمنین، با پیامبران، با همراهان و اصحاب پیامبران، یک چیزی است که خدای متعال مکرّر در قرآن آن را به رخ کشیده. آن‌وقت نتیجه این شده که پیغمبران به این وعده‌ی صادق الهی اعتماد کردند در این آیه‌ی شریفه که «فَلَمَّا تَرَاءَى الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسَى إِنَّا لَمُدْرَکُونَ * قَالَ کَلَّا إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ»؛ به‌مجرّدی که دیدند که سیاهیِ لشکرِ فرعون از دور پیدا شد و الان است که برسد -جلویشان دریا، پشت سرشان لشکر فرعون- دلها لرزید، [گفتند] «اِنّا لَمُدرَکون»؛ پدرمان درآمد. اینجا حضرت موسی به اعتماد همان وعده‌ی الهی میگوید: کـَلّا؛ چنین نیست؛ اِنَّ مَعِیَ رَبّی سَیَهدین
حدیث روز ۵ بهمن ماه ۱۴۰۱ 📲در شبکه های اجتماعی زیر با ما همراه باشید👇👇👇 🔹 سروش و گپ و بله و روبیکا و ایتا: @manzelgaheoshagh_tehran_bozorg
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منبر کوتاه 🔸خانه های خود را با تلاوت قرآن کریم نورانی کنید. 🔹استاد عالی 📲در شبکه های اجتماعی زیر با ما همراه باشید👇👇👇 🔹 سروش و روبیکا و بله و گپ و ایتا: @manzelgaheoshagh_tehran_bozorg
پرسش و پاسخ احکام طهارت بهمن ماه ۱۴۰۱ 📲در شبکه های اجتماعی زیر با ما همراه باشید👇👇👇 🔹 سروش و روبیکا و بله و گپ و ایتا: @manzelgaheoshagh_tehran_bozorg
🌸🌸🌸🌸🌸 آیت الله مجتهدی تهرانی(ره): گریه_ڪنید😊 ✔️دیده اید بچه ها با گریه کردن کار خود را پیش می برند؟؟🙄 تا گریه می کنند، پدرشان راضی می شود☺️ با گریه کردن از بابا پول می گیرند.😌 🍃درِ خانه خدا هم باید گریه کنید👌 تا گریه نکنید، کار پیش نمی رود. همین ڪہ میل پیدا کردی ڪہ گریه کنی و اشکی بریزی، معلوم می شود که خدا میخواهد تو را بیامرزد.😍 🌸بله، یکی از کارهای ما باید گریه باشد. شب ها طولانی است. از رختخوابتان بلند شوید. در گوشه اتاق بنشینید. کمی به حال خودتان گریه کنید. ✨شب ها به این فکر کنید که اگر در این حال بمیرم، دست خالی، چه خاکی بر سرمان بریزیم☹️😭 اگر وارد محشر شویم و به ما بگویند: «هیچ عمل خوبی نکرده ای» چه کنیم. 🍂در روایت آمده است که عده ای در روز قیامت در صحرای محشر پااانصد سال گریه می کنند، هق و هق می گریند که چرا پرونده شان درست نیست و اعمالشان خوب نمی باشد.😫😫😫 🌿در این حال ملکی نزد آنها می آید و می گوید: «اگر یک ساعت در دنیا اینگونه گریه کرده بودی، گرفتار این پانصد سال گریه نمی گشتی! می خواستی در دنیا این گریه ها را بکنی.»😒😒 خدایا، ما را گرفتار آن گریه ها نکن😔 ✨ 🌸🌸🌸🌸🌸 ❀ ┏━━━━━━┓ قاریان افضل ایران ┗━━━━━━┛
خیلی زیباست محله ما یک رفتگر دارد، صبح که با ماشین از درب خانه خارج می شوم سلامی گرم می کند و من هم از ماشین پیاده می شوم و دستی محترمانه به او می دهم، حال و احوال را می پرسد و مشغول کارش می شود. همسایه طبقه زیرین ما نیز دکتر جراح است، گاهی اوقات که درون آسانسور می بینمش سلامی می کنم و او فقط سرش را تکان می دهد و درب آسانسور باز نشده برای بیرون رفتن خیز می کند. به شخصه اگر روزی برای زنده ماندن نیازمند این دکتر شوم، جارو زدن سنگ قبرم به دست آن رفتگر، بشدت لذت بخش تر از طبابت آن دکتر برای ادامه حیاتم است... تحصیلات مطلقا هیچ ربطی به شعور افراد ندارد!! 👤پروفسور سمیعی ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌ 👳 @قا ریان 👳