بسم الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه
شام شهادت
ای کاش آه عمرِ مرا سر بیاوَرَد
یا یار رفته را دمِ آخر بیاوَرَد
ای کاش باز پا شود اینبار فاطمه
آبی برای شستنِ حیدر بیاوَرَد
ای کاش ردِ خونِ تو میشُست فضهات
یا محرمی به خانهی من در بیاوَرَد
آتش گرفته لانهام و هیچکس که نیست
مرحم برای زخمِ کبوتر بیاوَرَد
دیدی چگونه جفتِ مرا بی هوا زدن
بالت شکست داد مرا در بیاوَرَد
من چند بار شستهام هم نیامده
ای وای اگر که زخمِ تو سر بر بیاوَرَد
در زیرِ نورِ ماه کبودیت دیدنی است
باید که فضه چادر و معجر بیاوَرَد
این یک کفن کم است جراحات خونی است
باید که چند تکهی دیگر بیاوَرَد
رفته حسن به گریه که سلمان خبر کند
تا او مرا به دوشِ ابوذر بیاوَرَد
غرق تَرَک تویی و به جبریل گفتهام
تابوت را چو ابر روی پَر بیاورد
آهسته میروی به رویِ بالِ جبرئیل
تاکه تو را کنارِ پیمبر بیاوَرَد
من که توان نداشتم ای کاش دستِ او
این میخ را زِ پهلوی تو در بیاوَرَد
(حسن لطفی ۹۸/۱۱/۰۹)
@aleyasein
بسم الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه
از زبان مولا امیرالمومنین(علیهالسلام)
با گزیدنهای لب این درد را پنهان مکن
هرچه خواهی کُن ولی این خانه را ویران مکن
یاکه جارو میزنی یاکه غذا را میپزی
جانِ زینب این مکن ، جان حسینت آن مکن
منکه میدانم که از این زخم میپیچی به خود
تاکه میآیم به زور این چهره را خندان مکن
زینبت را میکُشی وقتی که خود را میکِشی
مردِ خود را بیش از این شرمنده از طفلان مکن
سرفههایت را رها کُن لااقل آهی بکش
شیشهام میپاشی از هَم سینه را زندان مکن
بر تَرکهایت ضرر دارد بغل وا میکنی
با بغل واکردنت این جمع را گریان مکن
بشکند دستِ کسی که دستِ او دستت شکست
هیچ کس آنجا نگفت اینگونه با قرآن مکن
چهره پنهان کن وصیت کن شکایت کن ولی
با فشردنهای دندان درد را پنهان مکن
(حسن لطفی ۹۹/۱۰/۲۱)
@aleyasein
#حضرت_زهرا
اشکش چکید آرام؛ دانه دانه در بستر
دارد به پایان میرسد پیمانه در بستر
بال و پرش در شعله مانده در هجومی سخت
تب می چکد از صورتِ پروانه در بستر
همسایه ها با خاطری آسوده میگفتند
افتاده دیگر مادرِ این خانه در بستر
تا که نبیند لرزش ِ دستِ کبودش را
موهای زینب(س)شد شبانه شانه؛ در بستر
پهلو شکسته! ضربه خورده سخت بازویش
مجروح می پیچد به خود دردانه در بستر
دلداده بود و عاشقانه از علی(ع) میگفت
جانِ دو عالم با غمی جانانه در بستر
دیگر جوابِ «کلّمیني» یک تبسم بود
از درد می لرزید وقتی چانه در بستر
دست علی(ع) در دستهایِ ناتوانش بود
با دلخوشی های جهان بیگانه؛ در بستر...
داغش به دل ماند و نفس محکم زد و یخ کرد-
انگشتهایش دانه دانه دانه در بستر!
مرضیه عاطفی
@aleyasein
باز دارد می رود چاهے بنا سازد علے
مرد وقتے گریھ دارد زود خلوت میڪند...
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#حضرت_فاطمه
#حضرت_زهرا
#امیرالمؤمنین
#امام_علی
#فاطمیه
@aleyasein
اشک از دیده ي خونبار بیفتد سخت است
هر کجا بستر بیمار بیفتد سخت است
اوج این واقعه را جان علی می داند
خانم خانه که از کار بیفتد سخت است
به خدا فرق ندارد که کجا ، یک مادر ...
کوچه یا در خم بازار بیفتد سخت است
مرد باشد ، و زنش پشت در خانهء او
در دل آتش اغیار بیفتد سخت است
سینه اش شد سپر شیر خدا ، امّا حیف
کار این سینه به مسمار بیفتد سخت است
صورت حور که از برگ گلی نازک تر
گذرش چون که به دیوار بیفتد سخت است ...
آنکه مادر شده این واقعه را می فهمد
بعدِ شش ماه اگر بار بیفتد سخت است
خواست تا شانه کند موی سر زینب را ...
شانه از دست گرفتار بیفتد سخت است !
دیدنِ نیمه در سوخته سخت است ولی
دیدنِ صحنه به تکرار بیفتد سخت است ...
کوچه ها اوّل غم واقعهء کرببلاست
... علم از دست علمدار بیفتد سخت است
وحید محمدی
@aleyasein
#فاطمیه
#تصویر_پروفایل
مادری... الحق چه میآید به نامت، فاطمه!
میدهد از سوی ما، مهدی سلامت، فاطمه!
[با قراردادن این تصویر در #پروفایل
سهمی، در #ترویج شعائر الهی داشته
باشیم!]
@aleyasein
تا زمانی که خدا دارد خدایی می کند
تک تک این روضه ها پاینده تر خواهند بود
این زمستان میرود با روسیاهی به ذغال
بی تفاوت ها فقط شرمنده تر خواهند بود ...
@aleyasein