#یاوجیهة_عندالله_إشفعي_لنا_عندالله
چی شد که بعد از اون کوچه
هنوز چشمات ورم داره
سه ماه داره از پهلوت
فقط خونابه می باره
چقدر بی رحم بود اون آتیش
چه کرده با سر و رویت
چی شد بالا نمی یادش
دیگه یک لحظه بازویت
چقدر نامرد بود اون مسمار
چرا لج کرد با پهلویت
تو رو تنها دید و افتاد
به جون دست و بازویت
تو افتادی ولی اول
با صورت خوردی توو دیوار
رد دستای پر خونت
هنوزم مونده رو دیوار
#فاطمیه
#زمزمه
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#شهادت_حضرت_زهرا_س
@aleyasein
﷽
"زبانحال اميرالمومنين با حضرت صديقه عليهماالسلام"
تو بیقراری و من نیز بیقرارترینم
که من غریب ترین مرد در تمام زمینم
کشیده است از آن سو مدینه تیغ به رویم
نشسته است از این سو فراق تو به کمینم
به حال و روز تو گیرم که اشک شرم نبارم
چه سازم این عرقی را که مانده روی جبینم
علی به خاطر بسترنشینی تو بگرید
تو هم به خاطر من گریه کن که خانه نشینم
به چادرت متوسل شدم که باز بمانی
منی که کهف امانم منی که حصن حصینم
برای سنگ مزارم پس از فراق تو بگذار
ز باغ پیرهنت لاله های سرخ بچینم
مرا شکستن پهلو مرا شکستن بازو
چنان شکست که من بعد با شکست عجینم
تو را زدند و خدا خواست من ببینم و دیدم
خدا کند که فراق تو را به چشم نبینم
محمدعلي بياباني
@aleyasein
شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
شمعم که با شرار خودم گریه میکنم
دریایم و کنار خودم گریه میکنم
بی اختیار جای نفس آه میکشم
با آه بی شمار خودم گریه میکنم
روز مرا کبودی رویی سیاه کرد
هر شب به روزگار خودم گریه میکنم
بی تاب میشود حسن از یاد کوچه ها
با طفل بی قرار خودم گریه میکنم
بر جان خویش نیمه ی شب چیده ام لحد
حالا سر مزار خودم گریه میکنم
#شهادت_حضرت_زهرا_س
#فاطمیه
@aleyasein
زبانحال امیرالمومنین علی علیه السلام
چند بیت از یک مثنوی.....
ای شکسته پر ، شکستن زود بود
پر زدن از خانه ی من زود بود
نور تو نشناختند این سایه ها
ای قنوتت برکت همسایه ها
ای گلم ، میگریم از عمر کمت
از تو کمتر بود عمر شبنمت
ای شده روح القدس را همسخن
جان مولا، با علی حرفی بزن
کوثرم ، با رفتنت طوفان مکن
خانه را از داغ خود ویران مکن
ای کبودی ، زائر روبند تو
ای صفای خانه از لبخند تو
ای سلام تو تسلای علی
ای شکسته پشت در جای علی
با سر و دست و تنت ، جوشن شدی
تو بلا گردان جان من شدی
در شرر ای طائر من سوختی
تو برای خاطر من سوختی
.............
#فاطمیه
#شهادت_حضرت_زهرا_س
@aleyasein
#فاطمیه
خواست خاموش کُنَد دور و بَرَش را که نشد
پشتِ در جمع کُنَد بال و پَرَش را که نشد
در آتش زده شد ضربدرِ ضربهی پا
خواست تا دفع کند ضربِ دَرَش را که نشد
تاکه در خورد به او داد علی در آمد
هرچه او کرد نفهمد اثرش را که نشد
آتش ، جمعیت ، داد ، در ، دود ، علی
خواست از اینهمه گیرد خبرش را که نشد
خم شده تا نرسد بر پسرش زخمی تیز
تا به گهواره ببیند پسرش را که نشد
***
تاکه فهمید کشیدند علی را بردند
رفت با دست بگیرد کمرش را که نشد
تا به مسجد برسد آنقدری راه نبود
رفت... بستند مسیرِ گذرش را که نشد
قنفذ آمد نگذارد برسد تا مسجد
تا مغیره شکند بال و پَرَش را - که نشد
گرچه او رد شد و تا خانه علی را آورد...
خواست پنهان بکند زخمّ سرش را که نشد
(حسن لطفی ۹۸/۱۱/۰۷)
@aleyasein
#فاطمیه
از زبان مولا امیرالمؤمنین علیهالسلام
امشب که ناله از لبت اُفتاده رو مَگیر
بعد از سه ماه که تبت اُفتاده رو مَگیر
دیدار تو اگرچه غم انگیز میشود
بعد از سه ماه قسمتِ من نیز میشود
دردِ عیال دارم و پیرم نمودهاند
سی و سه سال دارم و پیرم نمودهاند
این آشیانه داغِ پرستو ندیده بود
من را مدینه دست به زانو ندیده بود
امروز فضه گفت که خانم وضو گرفت
بعد از سه ماه خانهی ما رنگ و بو گرفت
گفتم که کار کم بکن اینجا عزیزِ من
ممنونِ نان تازه ام اما عزیزِ من
نان را بدونِ قوَت بازو نمیپزند
نان را که با جراحت پهلو نمیپزند
این خانه مدتیست که جارو ندیده بود
من را مدینه دست به زانو ندیده بود
اصرار میکنیم که نانی -کمی- بخور
ای پلکِ نیمه باز تکانی -کمی-بخور
رد تو از تنور به بستر هنوز هست
زینب دوید گفت که مادر هنوز هست
او دختر است حسرتِ آغوش میخورد
این سینهی شکسته-بمان-جوش میخورد
دستت شکسته است که بالا نمیرود؟
این شانهات چه دیده چرا جا نمیرود
چشمِ تو نیز بستن بازو ندیده بود
من را مدینه دست به زانو ندیده بود
یادم نرفته تا در خانه تو را زدند
یادم نرفته با در خانه تو را زدند
چشمِ علی شکستنِ اَبرو ندیده بود
من را مدینه دست به زانو ندیده بود
امشب چقدر پیشِ حسن سوخت دخترت
امشب ببین که با سه کفن سوخت دخترت
گفتی وصیتت دو سه بوسه به حنجر است
گفتی لباسِ محسنِ تو قدِ اصغر است
**
بس کن رباب دستِ خودت را تکان نده
بر رویِ نیزه زخمِ گلو را نشان نده
بس کن رباب حرمله بیدار میشود
سهمت دوباره خندهی انظار میشود
(حسن لطفی)
@aleyasein
یا امام رضا(ع)
معمار می شوی و بَنای تو می شوم
مانند یک ضریح برای تو می شوم
قلب مرا به پایِ ضریحَت گره بزن
بیمارم و دَخیل شفای تو می شوم
بالم به بامِ هیچ کسی پَر نمی دهد
تا یا کریم صحن و سرای تو می شوم
حتی کنار کعبه تو را می دهم نشان
قبله توئی و قبله نمایِ تو می شوم
میلَت اگر کشید ضمانت کنی مرا
آهوی باوفای وفای تو می شوم
روزی اگر بناست فدای کسی شوم
سوگند می خورم که فدای تو می شوم
ناراحتم خدایِ نکرده وِلَم کنی
من تازه دارم از فقرای تو می شوم
شبهای قبر منتظرم ایها الرئوف
بیهوده نیست اینکه گدای تو می شوم
دست مرا برای گدایی نوشته اند
رزق مرا امام رضایی نوشته اند
علی اکبر لطیفیان
@aleyasein
بسمالله الرحمن الرحیم
#وفات_حضرت_امالبنین_سلامالله
خانهاش ساکت است و ایوانش
هرچه گُل داشت حیف چیده شدند
نه پسرها فقط ، نوههایش
یا شهیدند یا شهیده شدند
سینهاش آتش است و باید که...
غمِ عالم به آن اضافه کنی
اینهمه غم به یک طرف وقتی
شرم را هم به آن اضافه کنی
خانهاش ساکت است وقتی شد
خالی از بازیِ نوههایش
سینهاش آتش است وقتی هست
شرمگینِ رُباب و لالایش
هیچکس نیست وقتِ تسکین جز ،
آهِ سوزان و داغِ سنگینش
خبری نیست از عزیزانش
هیچکس نیست گِردِ بالینش
چادرش خاکی است عزادارِ
رفتنِ دودمانِ خود شده است
مجلسِ روضهاش اگر خالیست
او خودش روضه خوانِ خود شده است
روضه میخواند این دمِ آخر
چشمِ بیمار را بگریاند
روضه میخواند از حسینش تا...
در و دیوار را بگریاند
از همان لحظهای که مَشک اُفتاد
قدِ من خَم شد و حرم پاشید
چشم من تار شد از آن دَم که
چشمِ عباسِ من زِ هم پاشید
(حسن لطفی ۹۸/۱۱/۱۸)
@aleyasein
#امام_زمان_علیه_السلام
دیدگانم لایق دیدار دلدارم نشد
عمر من طی شد ولی آقا خریدارم نشد
نیستم آن بنده ی خوب و به دور از معصیت
وای بر من صاحبم راضی ز کردارم نشد
بدتر اینکه من بدانم ناظرم بود و ولی
بر بدی اصرار کردم ، خوب رفتارم نشد
رو به این و آن زدن ، غیر از ضرر چیزی نداشت
بارم افتاد و کسی گرمی بازارم نشد
کاش آقای خودم را میزدم از دل صدا
هیچ کس غیر از عزیز فاطمه یارم نشد
بین مردم عزتم داد و گناهان مرا
پیش خود مخفی نمود و فاش اسرارم نشد
من مریضم به دوا محتاجم و جز تربتِ
کربلا مرهم به قلب زار و بیمارم نشد
اربعین یادش بخیر ایوان طلا زانو زدم
من بدهکار آمدم آقا طلبکارم نشد
روضه ها را خواندم اما ماجرایی بدتر از
درد پهلو باعث اندوه بسیارم نشد
یک پسر در بین کوچه ناله میزد آمدم
گوشوار مادرم از خاک بردارم نشد
#روح_الله_پیدایی
@aleyasein