#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#حاج_قاسم_سلیمانی
#چارپاره
🔹علمدار عزت🔹
میزبان تو میشود ملکوت؟
یا ملائک در آستان تواند؟
لحظهای که قنوت میگیری
همۀ شهر میهمان تواند
چتر این رحمت الهی را
بر سر اهل شهر گستردی
با تو همسایهها چه خوشبختند
همه را یک به یک دعا کردی
ماکه همسایۀ تو نه... اما
از ازل زیر سایهات هستیم
در هیاهوی روز محشر هم
به نخ چادر تو دل بستیم
درس عشق است، درس زندگی است
بین خانه، صفا و سادگیات
چه دفاع مقدسی شده است
در دل جبهه ایستادگیات
بهتر از این کدام تقدیر است؟
در دفاع از علی شهید شدن
باب شد بعد از آن حماسۀ تو
در رکاب ولی شهید شدن
نام زهرا میان معرکهها
نقش سربند حاج قاسمهاست
دل سردار ما سرای علی
خانهاش وقف روضۀ زهراست
سالها بود بانی روضه
حال بر سفرۀ تو مهمان است
حاج قاسم که مرد میدان بود
حاج قاسم که مرد میدان است
تو علمدار عزت و غیرت
کوثری... کوثری و بیمانند
تو شب قدر عالمی زهرا
حیف قدر تو را ندانستند
ما از آن قدر ناشناسیها
ما از این زخمها عزاداریم
با در خانۀ تو میسوزیم
با در خانۀ تو میباریم
آه! بر غربتت شهادت داد
ریسمان... شعله... میخ... در... دیوار
سر به دیوار غم گذاشت علی
تکیه دادهست کوه بر دیوار
گوشهای بچههای تو گریان
روضه برپاست کنج خانۀ تو
در دل آسمان چه غوغاییست
وقت تشییع مخفیانۀ تو
آه... همراه یاس پرپر خود
باغبان را علی به خاک سپرد
مثل گنجی که میشود پنهان
آسمان را علی به خاک سپرد
#سیدمحمدمهدی_شفیعی
#سیدعلیرضا_شفیعی
@aleyasein
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#قصیده
🔹دریغ🔹
ستمگران همه از خشم، شعلهور بودند
به خون چلچله از تیغ تشنهتر بودند...
همان گروه که با دعوی مسلمانی
اسیر پنجۀ تزویر و زور و زر بودند،
همان گروه که از فیض صحبت معصوم
به زعم خود، همه اصحاب معتبر بودند
اگر نبود طلوع ستارۀ اسلام
هنوز در طلب کفر، رهسپر بودند
اگر نبود فروغ هدایت نبوی،
هنوز دشمن خونریز یکدگر بودند
بهار وحی که چشم از جهان فرو میبست،
معاشران گل، از غصه خونجگر بودند
هنوز روی زمین بود چلچراغ امید،
که این گروه در اندیشۀ دگر بودند
در سقیفه گشودند و چشم دل بستند،
تمام مدعیانی که فتنهگر بودند
چه زود خاطرههای غدیر رفت از یاد
چه زود در پی ایجاد شور و شر بودند
برای بستن دست برادر خورشید،
سپیدهدم دَم دروازۀ سحر بودند
خدا گواست که در کوچۀ بنیهاشم
ز قدر و حرمت آن خانه، باخبر بودند
ولی دریغ که آن دستهای نامحرم،
برای چیدن گل، همدم تبر بودند
بَدا به حال کسانی که روز غارت باغ
سکوت کرده و تنها نظارهگر بودند
کسی نگفت که نوغنچههای یاس کبود
درختِ طیبۀ وحی را ثمر بودند
کسی نگفت که این آیههای نورانی،
برای شوکت اسلام، بال و پر بودند...
شکست شاخۀ طوبی در آستانۀ در،
و خلق، شاهد الماسهای تر بودند
به جز حمایت از باغبان چه میکردند؟
سهچار غنچه و یک گل، که پشت در بودند...
#محمدجواد_غفورزاده
@aleyasein
ما عشق را پشتِ درِ این خانه دیدیم
زهرا در آتش بود حیدر داشت می سوخت...
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#حضرت_زهرا
#امیرالمؤمنین
#ام_ابیها
#فاطمیه
@aleyasein
بسم الله الرحمن الرحیم
#بحرطویل
#فاطمیه
اگر آتش به دلت هست اگر حالِ مُشَوَش داری و اگر تب داری
یا شکایت زِ خود و از همه بر لب داری
یا اگر از غم و اندوه و بلا سینه لبالب داری
و اگر زندگیِ سرد و پُر از درد و دل آشوب مرتب داری،
یا پریشانیِ روز و دل آتش زده هرشب داری
روز و شب تب داری
چارهاش نور علی نور ، دعای نور است
بسم رَبِ نور است
گرچه او مستور است
چارهاش زمزمهی نور دعای زهراست
چارهاش یک مدد از چادر بانوی خداست
نور خورشید نه ، مهتاب نه ، اینها همه هیچ
نور میخواهی از آن چادر مشکی دریاب ، نور آن عصمت ناب
نور از ریشهی آن چادر قدسی است که قدیسهی صدیقه به سر داشت
که بر افلاک گذر داشت
که از او نور ، سحر داشت
همه شب یا همه روز
نور میتابد از آن چادر مشکی تا ماه
نور میگیرد از آن نور سرِ صبح ، پگاه
نور میجوشد از این چادرِ پُر وصلهی خاتون علی ، سِرِ مکنون علی
چادری که نه به هر ریشه فقط معجزه پنهان کرده
عرش از حسرت آن پاره گریبان کرده
چادری که در آن
جمع اسماء خدا است و خدا
در دلش فاطمه پنهان کرده
چادری که همه افلاک پریشان کرده
زخم کتمان کرده
درد درمان کرده
جمعِ هفتاد یهودی همه یک روز مسلمان کرده
در دل این گرداب
سیرهاش را دریاب
ریشهاش را دریاب
چادر ارث زهراست
این سلاحِ تقواست
رنگی از نورِ خداست
هرکه دارد ، به سرش سایهی رحمت دارد
حسِ آرامشی از باغِ نجابت دارد
عفّت و عاطفه و لطف و محبت دارد
عطرِ عصمت دارد
چادرِ مشکیِ او ریشهی غیرت دارد
آی عزت دارد
چادرت را دریاب
چیست آن پوشش بیت الله است
مشکی اما به به دلش جوشش بیت الله است
چیست چادر صدف گوهرهاست
حرم دخترهاست
حافظ باورهاست
چادر مشکی تو شهپر توست
خواهرم سنگر توست
دست زهراست که روی سر توست
وارث نور حجاب
چادرت را دریاب
حاضری در همه جا
ولی از پلکِ هوسهایی دور
مثل قرآن کریم
فی کتابٍ مکنون
فی حجابٍ مَستور
چادر آرامشِ یاس از اثر طوفانهاست
سِتر ناموس خداست
چادر آسودگی لاله از اندیشهی باد
چادر آسایش گلبرگ از احساس نظر بازیهاست
خیمهی عاشوراست
صاحبش با زهراست
چادرِ مادرمان دست مرا میگیرد
با همان انوارش
با همان اسرارش
با همان حِسِ صمیمیتِ خود
با همان غیرتِ خود
بِینِ راه و بیراه
بِینِ گاه و بیگاه ...
تا که لب باز نکرده است دعا میگیرد
با همان مادریش فکر من است
روز وشب روضهی او ذکر من است
نه فقط دست من و تو به پرش هست دخیل
همه از نوح و خلیل
فطرس و جبرائیل
دودمان آدم
سالها هست که حاجات از آن میگیرند
از همان مقنعه جان میگیرند
ناتوانند و توان میگیرند
قرنها هست زبان میگیرند:
چادرت را بتکان لطف خدا را بفرست
چادرت را بتکان روزی ما را بفرست
و خدا نیز از آن نور مباهات کند
فخر بر مادر سادات کند
محورِ اهلِ کسا معنی آل عبا
پنج دفعه به علی جلوه به میقات کند
چادری که به پَرَش
بوسهی ، احمد دارد
روی هر ریشهی آن بوی محمد دارد
چقدر چشم کشیده است علی بر رویش
چادرِ بانویش
نورِ سرمد دارد
ولی افسوس که یک روضهی پر غُصهی بی حد دارد
روضهای بد دارد
ای مدینه ای داد
دادها از بیداد
از نگاهی سنگین
آه این چادر پُر نور زمین خورد زمین
چه شده ، طعمهی بی باکی شد
یک نفرکاش بگوید که چرا خاکی شد
پشت در بود که آتش سر زد
یک نفر شعلهای آورد و به جانِ در زد
در آتش زده را وای که بر مادر زد
زینب اُفتاد حسن بر سر زد
دید در کَنده نشد
ضربهی دیگر خورد وای که محکمتر زد
...
(قنفذ از راه از آن لحظه که آمد میزد
تازه می کرد نفس را مجدد میزد
وای از دست مغیره چقدر بد میزد
جای هرکس که در آن روز نمیزد میزد)
....
کربلا چادرِ زهرا به سرِ زینب بود
سپرِ زینب بود
لشکری دور و بر زینب بود
در میان گودال
جگر زینب بود
آنطرفتر حرمِ شعلهورِ زینب بود
اینطرف بر سرِ نِی همسفرِ زینب بود
گرچه زینب از غم غیر خوناب نخورد
گرچه مانند دلش
جگری چاک نشد
زیر لب گفت ولی
«مادر آب ببین که پسرت آب نخورد
پدرِ خاک بیا که پسرت خاک نشد»
چادرش را دو گره بست ، قدم را برداشت
کوهِ غم را برداشت
بی حسین و عباس
دو عَلَم را برداشت
یک تنه بارِ حرم را برداشت
نعرهاش کاخ ستم را برداشت..
(حسن لطفی ۱۴۰۰)
@aleyasein
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#غزل
🔹چه اتفاق غریبی...🔹
چه شد که یاس من آشفته است و تاب ندارد؟
سؤال بحث برانگیز من جواب ندارد
چقدر دور خود از درد و آه و ناله بپیچد
گل بهاری من تاب پیچ و تاب ندارد
چه رفته بر سر او این چه اتفاق غریبیست
که قرص صورت او طاقت نقاب ندارد
جهان شبزده در خواب غفلت است به هر حال
چرا که درک درستی از آفتاب ندارد
اگر بخواهد و نفرین کند چه جای تعجب؟
مگر کتاب خدا آیۀ عذاب ندارد؟
#سیدمهدی_موسوی
@aleyasein
#جمعه
#فاطمیه
#امام_عصر علیهالسلام
🔹مزار بینشان
ببین، تاریخ در تکرار ماندهست
جهان در حسرت بسیار ماندهست
نمیآیی چرا؟ چشمانتظارت
گلی بین در و دیوار ماندهست
دل سبز و جوانی دارد این گل
ولی قدِّ کمانی دارد این گل
بیا، چشمانتظار توست آخر
مزار بینشانی دارد این گل
جهان در انتظار آفتاب است
تمام رنجهایش بیحساب است
کسی با ذوالفقار از دور پیداست
جهان در معرض یک انقلاب است
سیدحبیب نظاری
@aleyasein
13.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥| میدونستي تسبیحات حضرت زهرا(س) چنین معناي قشنگي داره؟
#استادپناهیان
@aleyasein
#شعر_پایداری
#ایران_اسلامی
#قصیده_واره
🔹لبخند جماران🔹
دوباره پر شده از عطر گیسویت شبستانم
دوباره عطر گیسویت؛ چقدر امشب پریشانم
کنارت چای مینوشم به قدر یک غزل خواندن
به قدری که نفس تازه کنم، خیلی نمیمانم
کتاب کهنهای هستم پر از اندوه یا شاید
درختی خسته در اعماق جنگلهای گیلانم
رها، بیشیله پیله، روستایی، سادۀ ساده
دوبیتیهای باباطاهرم عریان عریانم
شبی میخواستم شعری بگویم ناگهان در باد
صدای حملۀ چنگیزخان آمد؛ نمیدانم -
چه شد اما زمین خوردم میان خاک و خون؛ دیدم
در آتش خانهام میسوخت، گفتم آه... دیوانم
چنان با خاک یکسان کرد از تبریز تا بم را
زمان لرزید از بالای میز افتاد لیوانم..
فراوان داغ دیدنها؛ به مسلخ سر بریدنها
حجاب از سر کشیدنها؛ از این غمها فراوانم
شمال و درد کوچک خان؛ جنوب و زخم دلواری
به سینه داغدار کشتۀ حمام کاشانم
سکوت من پر از فریاد یعنی جامع اضداد
منم من اخم سعدآباد و لبخند جمارانم
من آن خاکم که همواره در اوج آسمان هستم
پر از عباس بابایی پر از عباس دورانم
گرفته شعله با خون جوانانم حنابندان
که تهرانتر شود تهران؛ من آبادان ویرانم
صلات ظهر تابستان، من و بوشهر و خوزستان
تو را لب تشنهایم از جان، کمی باران بنوشانم
سراغت را من از عیسی گرفتم باز کن در را
منم من روزبه، اما پس از این با تو سلمانم
شکوه تخت جمشید اشک شد از چشم من افتاد
از آن وقتی که خاک پای سلطان خراسانم
اگر سلطان تویی دیگر ابایی نیست میگویم
که من یک شاعر درباریام مداح سلطانم
#سیدحمیدرضا_برقعی
@aleyasein
ح مسلم وافی:
🌸سلام علیکم
🔸 کانال محتواهای جمعیتی 👇
https://eitaa.com/joinchat/3788177457C1c24ab6741
🔸 کانال نهضت جمعیتی 👇
http://eitaa.com/joinchat/2386952243Ca908266e74
🔸 کانال مهارتهای کاربری تربیت فرزند👇
https://eitaa.com/joinchat/455475216C36f34d8b06
👇👇
http://eitaa.com/Moslemvafi
⭕️ اینستا گرام👇👇
https://instagram.com/vafi_moslem?igshid=1iifwat4z6pis
🇵🇸کانال رسمی شعر آل یاسین
ح مسلم وافی: 🌸سلام علیکم 🔸 کانال محتواهای جمعیتی 👇 https://eitaa.com/joinchat/3788177457C1c24ab674
پیشنهاد عضویت به همه عزیزانم و ارسال برای دیگران ...
بیا طی کن شب لبتشنگی را
ببین تاب و تب لبتشنگی را
هزاران سال شد چشمانتظاریم
بنازم مکتب لبتشنگی را
#سیدحبیب_نظاری
#شعر_انتظار
@aleyasein
#حضرت_ام_البنین علیهاالسلام
فرازی از یک #ترکیب_بند
🔹شانۀ صبوری🔹
تا چون تو را زمانه به ماتم قرین کند
داغی چنان رساند که غربتنشین کند
در غربت مدینه بدل میشود به خون
خاکی که نقش مهر تو، داغ جبین کند
از نالههای گرم تو نای زمان پُر است
تا خود چهها که این نفس آتشین کند
بیشک به چلّه با تو نشستهست آسمان
تا گریه پا به پای تو یک اربعین کند
دود از خیام سوخته برخاست، نوحه کن
چندان که تیره آه تو روی زمین کند
«کوه از کمر شکست»، مگر یک دم اقتدا
با شانۀ صبوری «امّ البنین» کند
برآن سرم که «فاطمه» را همرهی کنم
با روضهخوان داغ تو قالب تهی کنم
با «فاطمه» مخواه برابر صدا کنند
نام مرا مباد که «مادر» صدا کنند
با کودکان خویش سپردم، مرا مباد
همنام «یادگار پیمبر» صدا کنند
میخواستم «حسین و حسن» را به خانهات
باری، امام! «سید و سرور» صدا کنند
میگریم از تداعی عصری که خیمهها
«عباس» را به گریه، مکرر صدا کنند
شاید به دیدن زره چاک چاک او
شیر مرا«شقایق پرپر» صدا کنند...
راوی نشست و قصۀ دست بریده کرد
با من حکایت تو به آب دو دیده کرد...
از حال روزگار، خبر میرسد به من
باری، خبر به حال دگر میرسد به من
از داغها هر آنچه بجویی سترگتر
داغ سترگ چار پسر میرسد به من
چشمی به روزگار ندارم، ولی دریغ
از دست او دو دیدۀ تر میرسد به من
خشکیده خون بازوی عباس روی آن
وقتی به یادگار، سپر میرسد به من
زان حج ناتمام، طواف سر «حسین»
یا استلام دست «قمر» میرسد به من؟
خورشید روی نیزه به زینب رسیده بود
مهتاب روی نیزه اگر میرسد به من
ابری برآمد و خبر از کاروان رسید
راوی به گریه پیشتر از کاروان رسید...
ای غربت مدینه به شام تو، نوحهخوان
عالم ز نالههای مدام تو نوحهخوان
شبهای بیشماری از این دست، اختران
بر زخمهای «ماه تمام» تو نوحهخوان
ای چاوشان قافلۀ غربت حسین
در لحظۀ وداع و سلام تو نوحهخوان
عرش خدا، نظاره کن! آنک به قتلگاه
بر پیکر غریب امام تو نوحهخوان
راوی رسید و نوحهکنان گفت: «جان آب
برخیل تشنگان خیام تو نوحهخوان»
در من هزار حنجره روزی هزار بار
اینگونه با شنیدن نام تو نوحهخوان
در ماتم حسین تو همدوش فاطمه
گرید بقیع با تو در آغوش فاطمه
#علیرضا_رجبعلی_زاده
@aleyasein
#حضرت_ام_البنین علیهاالسلام
#غزل
🔹روضهخوان حسین🔹
فدای حُسن دلانگیز باغبان شده بود
بهار، با همه سرسبزیاش خزان شده بود
چهار دسته گُلش را به پنج تن بخشید
مقیمِ خاکِ درش، هفت آسمان شده بود
چه سربلند و سرافراز امتحان پس داد
برای عرض ادب، سخت امتحان شده بود
به عشق «شیر خدا» از یل دلاور خود
گذشت اگر چه در این راه نیمهجان شده بود
چه امتحان بزرگی! که در رثای حسین
-و نه به خاطر فرزند- روضهخوان شده بود
اگر چه پیر شد از داغِ بیامان، اما
به پشتوانهٔ زینب دلش جوان شده بود
فدای «اُمّ اَبیها» شدن علامت داشت
به این سبب قد «اُمّ البنین» کمان شده بود
#سیدمهدی_موسوی
@aleyasein
#حضرت_ام_البنین علیهاالسلام
#حضرت_عباس علیهالسلام
#قصیده
🔹سائل هر ساله🔹
گویند فقیری به مدینه به دلی زار
آمد به درِ خانۀ عبّاس علمدار
زد بوسه بر آن درگه و اِستاد مؤدب
گفتا به ادب با پسر حیدر کرّار
کِای صاحب این خانه یکی مرد فقیرم
بیمار و تهیدست و گرفتار و دلافکار
هر سال در این فصل از این خانه گرفتم
بر خرجی یکسالۀ خود هدیۀ بسیار
گفتا به زنان امّبنین مادر عبّاس
با سوز دل سوخته و دیدۀ خونبار
کز زیور و زر هرچه که دارید بیارید
بخشید بر این مرد فقیر از ره ایثار
خود سائل هر سالۀ عبّاسِ من است این
عبّاس، دلآزرده شود گر برود زار
دادند بدو زیور و زر آنچه که میبود
از لطف و کرم عترت پیغمبر مختار
سائل که نگاهش به زر و سیم بیفتاد
بگذاشت ز غم، گریهکنان چهره به دیوار
گفتند همه هستی این خانه همین بود
ای مرد عرب اشک میفشان تو به رخسار
آن سائل دلباخته با گریه چنین گفت
کِای در همهجا بوده به خیل ضعفا یار
بر من درِ این خانه گداییست بهانه
من عاشق عبّاسم، نه عاشق دینار
من آمدهام بازوی عبّاس ببوسم
من در پی گل، روی نهادم سوی گلزار
هر سال زدم بوسه بر آن دست مبارک
هر بار شدم محو رخ صاحب این دار
یک لحظه بگویید که عبّاس بیاید
باشد که برم فیض از آن چهره دگربار
ناگاه، زنان شیونشان رفت به گردون
گفتند فروبند لب ای مرد گرفتار
ای عاشق دلسوخته! ای محو رخ دوست!
ای سائل دلباخته! ای طالب دیدار!
دستی که زدی بوسه، جدا گشت ز پیکر
ماهی که تو دیدی، به زمین گشت نگونسار
آن دست کز او خرجی یکساله گرفتی
شد قطع ز تیغ ستم دشمن خونخوار
سر بر سرِ نی، دست جدا، تن به روی خاک
لب تشنه، جگر سوخته، دل شعلهای از نار
این طایفه هستند در این خانه سیهپوش
این خانه بُوَد در غم عبّاس، عزادار...
#غلامرضا_سازگار
@aleyasein
فرق مادر شهید
با تمام مادران دیگر زمین
خلاصه میشود به این:
مادر شهید
پیش از آنکه مادر شهید میشود
«شهید» میشود...
#مریم_سقلاطونی
@aleyasein
بسمالله الرحمن الرحیم
#ولادت_حضرت_زهرا_سلامالله
گرچه در سِرِّ هوالهو همهی ها زهراست
گرچه در جانِ حرا چلهی اِحیا زهراست
گرچه در عینِ علی معنی اَعلی زهراست
گرچه در معنیِ لولاک معما زهراست
بنویسید فقط حضرتِ زهرا زهراست
آنکه در ذائقهی عشق تصرف کردهاست
آنکه پیش از قدم خویش تشرف کردهاست
آنکه در قامت یک نور توقف کردهاست
شب معراج خودش سیب تعارف کردهاست
تا بدانند چرا اُمِابیها زهراست
از خدا جلوهی او گرمِ دلآرایی بود
موقع آمدنش عشق تماشایی بود
عرش تا فرش فقط غرقِ شکوفایی بود
آنکه در گوش خدیجه خودِ لالایی بود
قبل میلادِ خدیجه به تماشا زهراست
دید حق نور فقط نور جهان میخواهد
قلبِ بی جانِ زمین یک ضربان میخواهد
دید حق ظلمت مکه فوران میخواهد
جمع احمد و علی ، فاطمهجان میخواهد
گفت ای جهل و خرافات مهیا زهراست
دختری آمده تا زن به کمالش برسد
تاکه زمزم به تماشای زُلالش برسد
تا پیمبر به جوابش به جلالش برسد
صلواتی که خدا داده به آلَش برسد
تا ببینند همه کار فقط با زهراست
آمده تا بنشیند به شبستان علی
آمده تا برود باز به قربان علی
تا که نُهسال شود بی سرو سامان علی
تا بسازد فقط او با نمک و نان علی
تا بمیرند حسودانِ علی تا زهراست
شیر وقتی که به سر ، تیغِ دوسر میچرخاند
مثل گرداب سر و دست و سپر میچرخاند
گِرد خود دست خدا کوه و کمر میچرخاند
درِ خیبر به رویِ دست اگر میچرخاند
همه دیدند رجزهای علی یازهراست
آب را مهریهاش ساخت که باران بشود
دو سه خرما به کسی داد که سلمان بشود
چادرش داد که یک قوم مسلمان بشود
او رضا داد به ما ، کشورم ایران بشود
مادر اینهمه آلالهی زیبا زهراست
مادری کرد و به ما لطف ، فراوان کرده
با حسینش همه را مستِ حسن جان کرده
کربلا را جگرِ مردم ایران کرده
خاکِ ما را حرمِ شاهخراسان کرده
به شهیدان حرم زمزمهی ما زهراست
گفته بودیم به این خصم خزانش برسد
صبر کردیم فقط تا هیجانش برسد
رخش بر رستم و آرش به کمانش برسد
انتقامی که بزرگ است زمانش برسد
لب اگر تر بکند نعرهی ما یازهراست
(حسن لطفی ۹۹/۱۱/۱۴)
@aleyasein
بسم الله الرحمن الرحیم
#ولادت_حضرت_زهرا_سلامالله
از نجف آمدهام از نجف آبادِ علی
تا بخوانم همه جا نادِعلی نادِعلی
من و ایوانِ علی پنجرهفولادِ علی
که علی عشق ، علی جام ، علی باده علی
هرکه شد غرقِ علی دید علی فاطمه است
مرتضی مثل کسی نیست ولی فاطمه است
باید از خلق چهل سال جدا بنشیند
تا چهل سال فقط پیشِ خدا بنشیند
هِی به معراج رَوَد هِی به دعا بنشیند
چلهای آخرِ سر غارِ حرا بنشیند
تا خدا هرچه که دارد به پیمبر بدهد
تا به قرآنِ خودش سوره کوثر بدهد
باید او عینِ پیمبر خودِ خاتم باشد
باید انگار خداوند مجسم باشد
باید او معنیِ اسلام مُسَلم باشد
جمع اسماء خدا جامعِ اعظم باشد
باید این مرد علی باشد و حیدر بشود
تا که با حضرتِ صدیقه برابر بشود
مادرِ آخرت آمد که به دنیا برسد
خاکِ لب تشنه مُهیاست که دریا برسد
مریم و آسیه و هاجر و حوا برسد
فاطمه آمده تا اینکه به زهرا برسد
نقطهی فا به بَرِ نقطهی باء آمده است
آی جبریل بخوان مادرِ ما آمده است
چارده مرتبه حق گفت که تنها زهراست
چار علی چار محمد همه زهرا زهراست
یک حسین و دو حسن این سه به یکجا زهراست
حضرتِ جعفر از او حضرت موسی زهراست
او که مادر شده بر سرورِ پیغمبرها
پس بگو نیست مگر مادر پیغمبرها
هرچه جبریل پریده نرسیدهاست به او
هرکجا عقل دویده نرسیدهاست به او
کعبه از حج که رسیده نرسیدهاست به او
سینه را باز دریده نرسیده است به او
فاطمه کعبه شده مکه اسیرش باشد
خواست تا کعبه فقط جایِ امیرش باشد
چادرش را که تکان داد جهان پیدا شد
اولین بار که خندید زمان پیدا شد
آمد از پیشِ خداوند و مکان پیدا شد
تا به لب گفت علی جان ضربان پیدا شد
آفرینش شده خم بوسه زند خاکش را
دید چشمانِ نبی معنیِ لولاکش را
کیست او اینکه رسیده به تماشای خودش
امتحان داده ولی قبلِ خودش جای خودش
هیچ کس نیست شبیهَش بجز آقای خودش
تا خداوند ببیند رُخِ زهرای خودش
او که آمد به زمین سجده بر آدم کردند
شد زمین هرچه که از باغ جنان کم کردند
او رحیم است خدا هم کرمش فاطمه است
ذوالفقار است علی و دو دمش فاطمه است
هرکه از تیرهی مولاست است غمش فاطمه است
دلِ او شد حرم و در حرمش فاطمه است
تا گرفتیم از این سینه نشانیِ تو را
یافتیم از دلِ خود قبرِ نهانیِ تو را
پایِ انوارِ تنورِ تو که مهمان بشویم
تازه سلمان شده و تازه مسلمان بشویم
ما که بر راه توئیم آنچه شدی آن بشویم
مثل تو پای ولایت همه طوفان بشویم
تا علی هست همه یک رگِ غیرت داریم
به تو سوگند که ما عِرقِ ولایت داریم
چه غم از حادثهها پیرِ خراسانی هست
چه غم از این همه غم غیرتِ ایرانی هست
آی ای خصم زبون خونِ سلیمانی هست
منتظر باش که یک سیلیِ طوفانی هست
منتظر باش که تیغِ عَلَوی تر گردد
«رفته سردار نَفَس تازه کند برگردد»
(حسن لطفی ۹۸/۱۱/۲۵)
@aleyasein
بهار، سفرۀ سبزیست از سیادت تو
شب تولّد هستیست یا ولادت تو؟
تو سرّ مخفی لولاکی و جهان گم بود
اگر نبود گلافشانی ولادت تو
شهود، شمّهای از ربّنای شعلهورت
حضور، گوشهای از خلوت عبادت تو
تو نورِ نورٌ علی نوری، ای تمامت نور!
کدام ذرّه ندارد سرِ ارادت تو؟...
پُر از جمال و جلالِ جمادی و رجبم
شب ولادت مولاست یا ولادت تو؟!
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح_ولادت
#علیرضا_قزوه
@aleyasein