eitaa logo
الفقه و الاصول
1.2هزار دنبال‌کننده
327 عکس
28 ویدیو
212 فایل
با ارائه #تحقیقات_فقهی_اصولی_رجالی با دغدغه #فقه_حکومت با نظری به #فلسفه_اصول ✍️مدرس_پژوهشگر فقه و اصول؛ محمد متقیان تبریزی ♨️مطالب این کانال تولیدی است، لطفاً با #لینک نقل کنید. مسیر گفتگو؛ @mmsaleh_313
مشاهده در ایتا
دانلود
❇️بحث رجالی 🔹اشاره در بحث از قاعده لاضرر، دو حدیث مطرح میشود که از آنها به عنوان «اقضیة رسول الله» (صلی‌الله علیه و آله) تعبیر میگردد. یک حدیث مربوط به جعل حق شفعه است و دیگری درباره منع فضل الماء است. سند این دو حدیث یکی است: مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ هِلَالٍ عَنْ عُقْبَةَ بْنِ خَالِد عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (سلام الله علیه)، قَالَ قَضَى رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله).... این سند، از ناحیه (محمد بن عبدالله بن هلال) و (عقبة بن خالد) مشکل دارد؛ اولی مجهول الحال است و دومی هم در بیان نجاشی بدون توصیف آمده است. با این وجود، شاید بتوان از راه دیگری اطمینان به صدور این روایت پیدا کرد. 🔹متن درباره سند این دو حدیث الشفعة و منع فضل الماء، شاید بتوان از طریق روش فهرستی به اعتبار حدیث دست یافت. ابتدائاً نکاتی تقدیم می شود و سپس جمع بندی می گردد: 1⃣مهمترین منبعی که سند مذکور در آن نقل شده و در کتب دیگر منعکس گردیده، کتاب شریف کافی است. این سند، ۱۶ بار در این کتاب آمده و به نقل مستقیم از همین کتاب در تهذیب الاحکام هم منعکس شده است. 2⃣عقبة بن خالد، تنها از امام صادق (سلام الله علیه) نقل روایت دارد، و به نقل از نجاشی، دارای کتابی است که طریق او به کتاب عقبة به واسطه پسرش علی بن عقبة است که نجاشی او را به (ثقة ثقة) توصیف میکند. و به احتمال زیاد، سند مذکور در کافی، سند نقل از کتاب و به عبارت دیگر اعتماد کتاب عقبة است. از این روی، باید به کسی که به کتاب او اعتماد کرده، توجه نمود. 3⃣محمد بن عبدالله بن هلال که هیچ توصیفی نداشته و مجهول الحال است و فقط در رجال نجاشی، در طریق اخبار به کتاب محمد بن عبدالله الهاشمی قرار دارد. و اتفاقاً در همین طریق، راوی از محمد بن عبدالله بن هلال، محمد بن الحسین بن أبی الخطابهم است. و تنها در یک روایت، راوی از محمد بن عبدالله بن هلال، الحسن بن علی بوده و در تمام اسنادی که او قرار دارد، راوی از او، ابن أبی الخطاب است. و اما ابن أبی الخطاب کیست؟ نجاشی درباره او چنین میگوید: « جليل من أصحابنا، عظيم القدر، كثير الرواية، ثقة، عين، حسن التصانيف، مسكون إلى روايته» ⏪به نظر میرسد، هرچند نتوان با کبرای اکثار روایت ابن ابی الخطاب از محمد بن عبدالله بن هلال، او را توثیق نمود لیکن، این نکته احراز میشود که، شخص محمد بن عبدالله بن هلال ناقل کتاب عقبة بن خالد برای ابن ابی الخطاب بوده و او به این نقل اعتماد کرده است. همانطور که علی بن عقبة نیز با نظر به جایگاهی که داشت، ناقل از کتاب پدر خود عقبة بن خالد بوده است. فلذا میتوان گفت؛ این اعتماد به کتاب عقبة از سوی کسانی که منزلت بالایی در حدیث دارند، نشان از اطمینان به صدور روایات دارد که؛ یا به خاطر توجه به مضامین روایات در کتاب عقبة بوده، یا به خاطر اطمینان از اسناد اخبار کتاب به امام صادق (سلام الله علیه). بنابراین، هرچند نتوان دو راوی مذکور را توثیق نمود، لیکن به دلیل اینکه سند مذکور، سند اعتماد به کتاب است، میتوان روایاتی را که از طریق این سند به ما رسیده است، معتبر دانست. https://eitaa.com/alfigh_alosul
♨️تغییر نظر استاد 🔹 استاد معظم آیت الله شهیدی(دام عزه) در جلسه روز شنبه ۶ /۳ / ۱۴۰۲ درباره تغییر نظر خود پیرامون معنای «منکر» چنین گفتند: «ما قبلا قائل بودیم به این که قدر متیقن از لفظ منکر، حرام منجز و حرام شرعی است زیرا این لفظ در لسان شارع منصرف است به آن چه که خود شارع آن را منکر می‌داند. و همچنین سایر الفاظ و عناوین اعتباری دیگری که در لسان شارع استعمال می‌شوند مانند عنوان زوج و عنوان مالک، منصرف به معنای آن نزد خود شارع هستند بر خلاف عناوین تکوینی مانند رکوع (که به معنای عرفی باید حمل شود). و هر مقننی قوانینی را بیان کند الفاظ بکار رفته در آن قانون منصرف به معنایی هستند که در اعتبار خودش است. لکن بعد از تامل دیدیم بین منکر عقلی و منکر عرفی فرق است زیرا منکر عرفی را ممکن است شارع منکر نداند مثل رد کردن مهمانی که به خانه ما آمده است که منکر عرفی است ولی دلیلی بر منکر بودن و حرمت شرعی آن وجود ندارد لذا ادله نهی از منکر شامل آن نمی‌شوند. ولی منکر عقلی آن است که شارع نیز منکر بودن آن را ادراک می‌کند منتهی در مورد آن تشریع ندارد و بعید نیست که گفته شود ادله وجوب نهی از منکر شامل نهی از منکر عقلی نیز می‌شوند.» 🔹غالب فقها، معروف و منکر را به واجب، حرام، مکروه و مستحب معنا کرده و برخی از ایشان نیز مانند ابی الصلاح از فقهای متقدم(۱) و حضرت امام از معاصرین(۲)، مصادیق واجب و حرام را از شرعیات به عقلیات هم توسعه داده اند. ----------------- ۱. الكافي في الفقه، ص: ۲۶۴ ۲. تحرير الوسيلة، ج‌۱ ص: ۴۶۲ https://eitaa.com/alfigh_alosul
❇️استفاده علمی از گعده‌ها 🔹حاج سیدعبدالعزیز طباطبائی، حفید صاحب عروه: «مرحوم سید در قیاس با اقران خویش، دیر (از محل تحصیل خویش: اصفهان) به نجف رفت و علت این امر هم، عدم تمکن مالی ایشان بود. نیز از سید نقل شده که میفرموده است: من از درسهای نجف، خیلی استفاده نکردم، بلکه بیشتر از مجالس نجف (یعنی از گفتگوهایی که نوعاً در مراسم ختم و گعده و امثال آن بین علمای حاضر در مجلس صورت میگرفت) بهره علمی بردم» 📚فراتر از آزمون و خطا، ص ۲۹ https://eitaa.com/alfigh_alosul
هدایت شده از الفقه و الاصول
☀️آن دو، مجتهدند؛ چه برخيزند، چه بنشينند! 🔹استعداد شگرف سيد (و هم دوره فاضلش: آخوند خراسانى) در دستيابى به قله‏ هاى بلند دانش، از همان سالهاى نخست حضور در نجف، بر استادان آن دو كاملا آشكار بود و گهگاه بدان تصريح مى‏كردند. جناب حاج سيد محمد رضا طباطبايى (حفيد صاحب عروه) با اشاره به آيت اللّه شيخ راضى نجفى (استاد سيد در فقه) اظهار داشتند: درباره مقام فقاهت مرحوم شيخ راضى نجفى گفته شده كه فقه نزد ايشان مانند انگشترى بود كه در دست داشته باشد؛ به هرطرف مى‏خواست مى‏چرخانيد ... 🔹نقل مى‏كنند كه مرحومان آخوند خراسانى و صاحب عروه، باهم به درس شيخ راضى مى‏رفته‏اند و هر وقت يكى از آن‏دو بر استاد اشكالى مى‏كرده، ايشان با كمال توجه به سخن وى گوش داده و پاسخ مى‏گفته‏اند، اما ساير شاگردان (كه غالبا از طلاب عرب بودند) از اين موهبت محروم بوده و چنانچه اشكالى مى‏كرده‏اند استاد به حرفشان چندان توجهى مبذول نمى‏داشته است. روزى يكى از طلاب عرب به مرحوم شيخ راضى اعتراض مى‏كند كه دليل اين رفتار دوگانه‏تان با شاگردان چيست و چرا هنگامى كه يكى از اين دو تن (كه عجم هستند) اشكالى مى‏كند به حرف وى توجه كامل كرده و پاسخش را مى‏دهيد، اما هرگاه يكى از ما (كه همه عرب و همزبان شماييم) اشكالى مى‏كنيم توجهى نشان نمى‏دهيد. ايشان در پاسخ آن طلبه عرب، با اشاره به آخوند و سيد فرموده بود: - ما تقول؟! هذان مجتهدان ان قاما و ان قعدا! چه مى‏گويى؟! اين دو مجتهدند، چه برخيزند و چه برنشينند. 📚فراتر از روش «آزمون و خطا»، ص۴۴ @alfigh_alosul
❇️مشهور غلط 🔹درباره آخوند خراسانی اینگونه شهرت یافته که، ایشان چندماهی در سبزوار اقامت داشته و از محضر ملاهادی سبزواری، معقول آموخته است. آقای عبدالرضا کفایی، فرزند میرزا احمد کفایی، نوه آخوندخراسانی این نقل را رد کرده و صورت صحیح را چنین گزارش میدهد: «میان این دو (آخوند و ملاهادی سبزواری)، جز یک جلسه برخورد نبوده که من آن را در شرح حال آخوند نوشته ام. آخوند به سبب تمام شدن زاد و توشه، در تهران توقف اضطراری کرد و مدت یک سال و شش ماه در تهران در مدرسه صدر در حجره شیخ عبدالرسول مازندرانی ساکن بود و فرموده بود چون من عازم نجف و شرکت در درس شیخ بودم نمیخواستم در درسهای خارج تهران شرکت کنم که تعلقی در من ایجاد کند و مرا از رفتن به نجف بازدارد. در آن زمان تهران مرکز معقول و تدریس فلسفه اسلامی بود و در این یک سال و شش ماه در تهران محضاً به تحصیل معقول پرداختند و فلسفه را در این مدت در تهران آموختند.» 📚حیات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آخوندخراسانی، ص ۶۴ @alfigh_alosul
💢توصیه سید سبب شد که من در تحصیل به اینجا برسم.💢 🔹سیدعلی شوشتری دو سال بعد از شیخ انصاری رحلت کرد و مرحوم آخوندخراسانی در این دو سال هم در درس فقه و اصول سید شرکت میکرد و هم در درس اخلاق سید شرکت میکرد. مرحوم آخوند میفرمود: سیدعلی شوشتری مرا به این درجه علمی رساند و جهت آن هم این بود: «یک روز سید مرا بعد از درس احضار کرد و از من پرسید که جناب آخوند، شما درس را مینویسید؟ عرض کردم بله. سید فرمود: جناب آخوند، اگر روش تحصیلی شما این باشد، هیچ وقت به جایی نخواهید رسید. عرض کردم چه کنم؟ سید فرمود: شب همان بحثی را که بناست من روز بعد تدریس کنم از منابع و کتب اصلی مطالعه کنید. فقه، اصول، روایت و هرچه را که من برای تدریس مطالعه میکنم شما هم همان کتابها را در آن مبحث مطالعه کنید. نظری را که از این مطالعات برایتان حاصل شده، در حول و حوش آن مبحث بنویسید مدللاً و مبرهناً. تشریف می آورید و بحث را گوش میدهید. یا با هم موافقیم یا مخالف. اگر موافق بودیم که جای بحثی نیست و اگر رأی شما با رأی من مخالف بود شما ادله تان را بیان کنید من هم ادله ام را بیان میکنم. یا شما مرا قانع میکنید یا من شما را قانع میکنم. همین توصیه سید سبب شد که من در تحصیل به اینجا برسم» 📚حیات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آخوند خراسانی، ص ۶۷ (با تلخیص) @alfigh_alosul
❇️یسر، امیرالمؤمنین است. 🔹در حال تحقیق پیرامون قاعده لاحرج بودم که این روایات زیبا را دیدم و قصد کردم به اشتراک بگذارم. مضمون این روایات از مجربات شیعه است: 1⃣عَنْهُ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ رَفَعَهُ: فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ» الْيُسْرُ الْوَلَايَةُ وَ الْعُسْرُ الْخِلَافُ وَ مُوَالاةُ أَعْدَاءِ اللَّه‏. (۱) 2⃣در تفسیر فرات کوفی هم اینگونه آمده: فُرَاتُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ الْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْفَزَارِي‏ قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَاتِمٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرٍ الصَّادِقِ ع فِي قَوْلِهِ تَعَالَى يُرِيدُ اللَّهُ ... الْعُسْرَ الْآيَةَ قَالَ فَذَلِكَ الْيُسْرُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(سلام الله علیه). (۲) 3⃣در تفسیر عیاشی: عن الثمالي عن أبي جعفر (سلام الله علیه) في قول الله «يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ» قال اليسر علي (سلام الله علیه)، و فلان و فلان العسر، فمن كان من ولد آدم لم يدخل في ولاية فلان و فلان‏. (۳) الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ. --------------- ۱. المحاسن، ج‏۱ ص: ۱۸۶ ۲. تفسير فرات الكوفي، ص: ۶۲ ۳. تفسير العياشي، ج‏۱ ص: ۸۲ @alfigh_alosul
❇️معنای «حکومت» 🔹محقق بروجردی(رضوان الله علیه)، در حاشیه‌ای که بر کفایة الاصول دارد، پیرامون معنای «حکومت» نکته ای دقیق را تذکر میدهد: «و بعبارة أخرى معنى حكومة أحد الدليلين على الآخر هو ان يكون ناظرا إلى نفس الحكم المستفاد منه نفيا أو إثباتا لا ان يكون ناظرا إلى دليله كما يتوهم ذلك من ظاهر عبارة شيخنا الأنصاري قدّس سرّه، و ذلك لأنه ليس في الأدلّة الّتي بأيدينا ما كان ناظرا إلى نفس الدليل، و خفاء ذلك على مثل الشيخ بعيد في الغاية، و الظاهر انّ مقصوده رضوان اللّه تعالى عليه ما ذكرناه خصوصا مع ملاحظة ما ذكره من الأمثلة في المقام للحكومة، فانه ليس فيها ما كان ناظرا إلى نفس الدليل فراجع كلامه تعرف مرامه.» 📚الحاشية على كفاية الأصول، ج‏۲، ص: ۴۶۴ 🔸نظیر آنچه ایشان درباره معنای حکومت تذکر داده که باید آن را به نظارت بر «حکم» معنا کرد نه نظارت به «نفس دلیل»، درباره تعریف تعارض هم مطرح میشود و دارای ثمره هم است که در فرصتی به آن خواهم پرداخت. @alfigh_alosul
هدایت شده از تنبیه الأمة
❇️ جزوه «تأملی در رابطه دین و آزادی» 📝 پژوهشی مستدل و فقهی ✅ پاسخ به برخی شبهاتی که پیرامون آزادی در دین مطرح می‌شود: 1⃣ آیا الزامات حکومت نسبت به امور دینی، سلب حق آزادی مردم و ظلم به آنهاست؟ 2⃣ آیا الزامات حکومتی با کرامت و ارزش انسان منافات دارد؟ 3⃣ آیا آیات قرآن، نافی الزامات حکومتی در امور دینی هستند؟ 📌 دانلود در کانال نخبگانی «تنبیه‌الأمة»:👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3310420148Ca673c3add8
❇️ادله قرآنی قاعده لاحرج 🔹برای قاعده لاحرج مستنداتی را از آیات و روایات طرح کرده اند. در باب ادله قرآنی این قاعده، چهار آیه شریفه مطرح میشود: الحج: ۷۸ (وَ جَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَ مَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ...) المائدة:۶ (...مٰا يُرِيدُ اللّٰهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ...) البقرة: ۱۸۵ (...يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لاَ يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ ...) البقرة: ۲۸۶ (لاَ يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَ عَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَ لاَ تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْراً كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنَا رَبَّنَا وَ لاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ...) 🔹فقهایی که یا ذیل قاعده نفی حرج یا بدون طرح این قاعده، از همه این آیات معنا و مقصود واحدی را استنباط کرده اند؛ شیخ یوسف بحرانی، هم در الحدائق الناظرة (۱) و هم در الدرر النجفیة (۲) سیدمجاهد در مفاتیح الأصول (۳) ملااحمد نراقی در عوائد الأیام (۴) سید عبدالحسین لاری در تعلیقه بر مکاسب (۵) ملاعبدالله مامقانی در حاشیه بر رساله مواسعه و مضایقه (۶) میرزامحمدتقی آملی در مصباح الهدی (۷) و سیدحسن بجنوردی در القواعد الفقهیة (۸). تعداد بسیار قلیلی هم مانند سید عبدالله شبر، از خطاب (لاَ يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَهَا) قاعده‌‌ای به این عنوان استفاده میکند: «بطلان تکلیف ما لایطاق»، و این باب را غیر از باب (نفی العسر و الحرج) قرار میدهد (۹) -------------- ۱. الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، ج۴، ص: ۲۷۶ ۲. الدرر النجفية من الملتقطات اليوسفية، ج۲، ص: ۳۹۷ ۳. القواعد و الفوائد و الاجتهاد و التقليد (مفاتيح الأصول)، ص: ۵۳۵ ۴. عوائد الأيام في بيان قواعد الأحكام، ص: ۱۷۴ ۵. التعليقة على المكاسب (لللاري)، ج۱، ص: ۲۱۱ ۶. حاشية على رسالة في المواسعة و المضايقة، ص: 320 ۷. مصباح الهدى في شرح العروة الوثقى، ج۷، ص: ۱۷۱ ۸. القواعد الفقهية (للبجنوردي، السيد حسن)، ج۱، ص: ۲۴۹ ۹. الأصول الأصلية و القواعد الشرعية، ص: ۳۰۴ @alfigh_alosul
❇️دسته‌بندی اخبار مربوط به «قائم» در منابع روایی از فحصی که در کتاب شریف کافی و الغیبة نعمانی انجام شده است، اینگونه به ذهن میرسد که، واژه «قائم» در احادیث، به چند صورت استعمال گردیده است: 1. به صورت وصفی، مانند؛ کلام امام رضا (سلام الله علیه) در توصیف امام و امامت: «...عَالِمٌ بِالسِّيَاسَةِ مَفْرُوضُ الطَّاعَةِ قَائِمٌ‏ بِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ نَاصِحٌ لِعِبَادِ اللَّه...‏» یا کلام امام صادق (سلام الله علیه) در توصیف امام: «... فَالْإِمَامُ هُوَ الْمُنْتَجَبُ الْمُرْتَضَى وَ الْهَادِي الْمُنْتَجَى وَ الْقَائِمُ‏ الْمُرْتَجَى اصْطَفَاهُ اللَّهُ بِذَلِكَ...» 2. به صورت تطبیق بر امام ثانی عشر (سلام الله علیه). این مورد در احادیث کافی، استعمال بیشتری نسبت به بقیه استعمالات دارد. مانند: «إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ اللَّهُ يَدَهُ عَلَى رُءُوسِ الْعِبَاد...»، «إِنَّ الْقَائِمَ‏ إِذَا قَامَ بِمَكَّةَ- وَ أَرَادَ أَنْ يَتَوَجَّهَ إِلَى الْكُوفَة...»، «وَ سُئِلَ عَنِ الْقَائِمِ‏ فَقَالَ لَا يُرَى جِسْمُهُ وَ لَا يُسَمَّى اسْمُهُ»، «إِنَّ لِلْقَائِمِ‏ ع غَيْبَةً قَبْلَ أَنْ يَقُوم‏...»، «لِلْقَائِمِ‏ غَيْبَتَانِ يَشْهَدُ فِي إِحْدَاهُمَا الْمَوَاسِمَ يَرَى النَّاسَ وَ لَا يَرَوْنَهُ.»، «يَقُومُ الْقَائِمُ‏ وَ لَيْسَ لِأَحَدٍ فِي عُنُقِهِ عَقْدٌ وَ لَا عَهْدٌ وَ لَا بَيْعَة»، «سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ مِنَّا اثْنَا عَشَرَ مُحَدَّثاً السَّابِعُ مِنْ بَعْدِي وَلَدِيَ الْقَائِم‏». 3. به صورت تطبیق بر همه ائمه اطهار(سلام الله علیهم). با نظر به احادیث معلوم میگردد که وجه این تطبیق هم همان جنبه توصیفی است که گفته شد. مانند: «عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ الْجُعْفِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (سلام الله علیه) قَالَ: سُئِلَ عَنِ الْقَائِمِ‏ (سلام الله علیه) فَضَرَبَ بِيَدِهِ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (سلام الله علیه) فَقَالَ هَذَا وَ اللَّهِ قَائِمُ‏ آلِ مُحَمَّدٍ (سلام الله علیه) قَالَ عَنْبَسَةُ فَلَمَّا قُبِضَ أَبُو جَعْفَرٍ (سلام الله علیه) دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(سلام الله علیه) فَأَخْبَرْتُهُ بِذَلِكَ فَقَالَ صَدَقَ جَابِرٌ ثُمَّ قَالَ لَعَلَّكُمْ تَرَوْنَ أَنْ لَيْسَ كُلُّ إِمَامٍ هُوَ الْقَائِمَ‏ بَعْدَ الْإِمَامِ الَّذِي كَانَ قَبْلَهُ.» «عَنْ أَبِي هَاشِمٍ دَاوُدَ بْنِ الْقَاسِمِ الْجَعْفَرِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الثَّانِي (سلام الله علیه) قَالَ: أَقْبَلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (سلام الله علیه) وَ مَعَهُ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ (سلام الله علیه) ...أَشْهَدُ أَنَّكَ وَصِيُّ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ الْقَائِمُ‏ بِحُجَّتِهِ وَ أَشَارَ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَمْ أَزَلْ أَشْهَدُ بِهَا وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ وَصِيُّهُ وَ الْقَائِمُ‏ بِحُجَّتِهِ وَ أَشَارَ إِلَى الْحَسَنِ (سلام الله علیه)وَ أَشْهَدُ أَنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ وَصِيُّ أَخِيهِ وَ الْقَائِمُ‏ بِحُجَّتِهِ بَعْدَهُ...» «ِعَنِ الْحَكَمِ بْنِ أَبِي نُعَيْمٍ قَالَ: أَتَيْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (سلام الله علیه) ‏...فَقَالَ يَا حَكَمُ كُلُّنَا قَائِمٌ‏ بِأَمْرِ اللَّهِ قُلْتُ فَأَنْتَ الْمَهْدِيُّ قَالَ كُلُّنَا نَهْدِي إِلَى اللَّهِ قُلْتُ فَأَنْتَ صَاحِبُ السَّيْفِ قَالَ كُلُّنَا صَاحِبُ السَّيْفِ وَ وَارِثُ السَّيْفِ قُلْتُ فَأَنْتَ الَّذِي تَقْتُلُ أَعْدَاءَ اللَّهِ وَ يَعِزُّ بِكَ أَوْلِيَاءُ اللَّهِ وَ يَظْهَرُ بِكَ دِينُ اللَّهِ فَقَالَ يَا حَكَمُ كَيْفَ أَكُونُ أَنَا وَ قَدْ بَلَغْتُ خَمْساً وَ أَرْبَعِينَ سَنَةً وَ إِنَّ صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ أَقْرَبُ عَهْداً بِاللَّبَنِ مِنِّي وَ أَخَفُّ عَلَى ظَهْرِ الدَّابَّةِ.» «عَنْ أَبِي خَدِيجَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (سلام الله علیه) أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ الْقَائِمِ فَقَالَ كُلُّنَا قَائِمٌ بِأَمْرِ اللَّهِ وَاحِدٌ بَعْدَ وَاحِدٍ حَتَّى يَجِي‏ءَ صَاحِبُ السَّيْفِ فَإِذَا جَاءَ صَاحِبُ السَّيْفِ جَاءَ بِأَمْرٍ غَيْرِ الَّذِي كَانَ.» «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: قُلْت‏ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (سلام الله علیه) - يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ‏ قَالَ إِمَامِهِمُ الَّذِي بَيْنَ أَظْهُرِهِمْ وَ هُوَ قَائِمُ أَهْلِ زَمَانِه‏» @alfigh_alosul
❇️جلالت قدر عنوان «حجة الاسلام»مرحوم ابوالحسنی منذر مینویسد: 🔹در اهمیت عنوان «حجة الاسلام» در ایام سابق، همین بس که به گفته بیان المفاخر: «پس از رحلت علامه بزرگوار، مرحوم آیت الله آقامیرزامحمد حسن شیرازی، از طرف ناصرالدین شاه تلگرافهای تسلیتی به علمای ولایات مخابره شد. از آن جمله، تلگرافی به مرحوم آقامیرزا محمد هاشم چارسوقی اصفهانی مخابره گرددی که در عنوان آن نوشته بود: «حجة الاسلام میرمحمدهاشم»؛ آن مرحوم پس از وصول تلگراف نامبرده، نامه ای جهت شاه نوشته و پس از تشکر از مراحم شاهانه مرقوم فرموده بود: پس از وفات مرحوم حاج سیدمحمدباقر شفتی معروف به حجة الاسلام، شایسته نیست کسی را دیگر به این عنوان مخاطب سازند». 🔹شهید آیت الله قاضی طباطبائی، در کتاب گرانسنگ خویش موسوم به «تحقیق درباره اول روز اربعین حضرت سیدالشهداء علیه السلام» به مناسبت اطلاق عنوان «حجة الاسلام» بر امام غزالی چنین مینویسد: «مراد، حجة الاسلام بودن غزالی نزد اهل سنت است. اما حجة الاسلام علی الاطلاق نزد شیعه امامیه عبارت از سیدالفقهاء و المجتهدین حاج سیدمحمدباقر حجة الاسلام شفتی اصفهانی - قدس سره- است که در سال 1260 هجری قمری وفات یافته و صاحب تألیفات است، و در شهرستان زنجان و اطرافش، حجة الاسلام مطلق، عبارت از یگانه مرد بزرگ دینی و فقیه و مجتهد کبیر، عالم ربانی آخوند ملاقربانعلی زنجانی - قدس سره- میباشد.» 📚سلطنت علم و دولت فقر، ج۱، صص۵۸-۵۹ @alfigh_alosul