؛🎻🍂
تغییر کردن در زندگی،
همانند هم زدن غذا در آشپزیست!
تغییر نکنی، ته میگیری،
تلخ میشوی و میسوزی...!
#انگیزشی
#حال_خوب
#دخترانه
︎ִֶָ ̽𓏲 @alhanolhoda シ
این شعر ملکالشعرای بهار رو بذار جلوی چشمت هرموقع ترسیدی برای خودت بخونش :
وحشت راه دراز از نظر کوته ماست
رخ متاب ای دل ازین ره که خدا همره ماست 🤍
@alhanolhoda
اگر میخواهی محالترین اتفاق زندگیت رخ بدهد،
باور محال بودنش را عوض کن...!🕯☕️
#دخترانه
#انگیزشی
#حال_خوب
︎ִֶָ ︎ִֶָ ̽𓏲 @alhanolhoda シ
دخترانی که زیر شکنجههای وحشتناک ساواک اونقدر روی ارزشهاشون موندن تا شهید شدن ...
یه صلوات برای شادی روحشون بفرستید🌹
@alhanolhoda
"شهیددکترمحمدعلی رهنمون"🌷
●خیلی درس می خواند، هلاک می کرد خودش را. هربار که بهش می گفتم:
بسه دیگه. چرا این قدر خودت رو اذیت می کنی؟
●می گفت: اذیتی نیست. اولا خیلی هم کیف میده، ثانیا وظیفمونه. باید این قدر درس بخونیم که هیچ کس نتونه بگه بچه مسلمون ها بی سوادند.
📎پ ن : برادر و خواهر محترمی که می گوئی ما دنبال شهادت هستیم و نمی خواهیم خیلی عمرمان را روی درس و علم آموزی بگذاریم، لطفا مشاهده کن این وصیت شهید را ، او دارد به تو نقشه راه می دهد
👈 خودت را از نظر علمی آن قدر قوی کن که دشمن به علم تو حسادت کند و به خاطر علمت تو را به شهادت برساند مثل شهدای هستهای.
🕊أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🕊
#خاطرات_شهدا
@alhanolhoda
امروز...
صبح که دل از رختخواب کندم چشمم به یادداشت روبه روی تختم افتاد، چندباری پلک زدم و بادقت نگاه کردم
شماهم دعوتید...
یه کم مرور کردم تا یادم بیاد داستان چیه و نم نم رفتم که اماده بشم
مانتو سورمه ای تنم کردم وکوله قرمزم روی شونه ام انداختم
پله هارو یکی درمیون باعجله اومدم پایین و راهی شدم، هوا یه کم گرفته بود پیاده روی سختترین کارممکن بود، اونم تو این هوای آلوده که شش های بدنمم صداشون در اومده.
تندتند سرفه میکنم و انگار اکسیژنی تو هوا نیست که بخواد روح ام رو تازه کنه.
ولی هرجوری بود رسیدم
پله هارو شمردم تا خودمو جلو در ورودی دیدم. کارهر روزمه!
این پله شمردن هارو میگم
وارد راهرو که شدم یکی از دخترای دبیرستان رو دیدم یه پشمک زرد دستش بود
بالبخند گفت بفرمایید داخل
شماهم دعوتید...
یادداشتم برام تداعی شد دوست داشتم برم ولی حس کردم تنهام
داشتم بی تفاوت رد میشدم که چشمم به دوستام افتاد
عه اوناهم که دعوتن
رفتم داخل ببینم چه خبره
یه بوی خوبی به مشامم رسید عطر خاص و دلنشینی بود
ساتن های رنگی که با ظرافت کنارهم چیده شده بودن معلوم بود یه دختر ساعتهاوقت گذاشته تا به اون زیبایی بشه.
جلو در چای وشکلات داد دستم و بالبخند مهربونش گفت بشینید میل کنید.
هرچی جلوترمیرفتم کمبود اکسیژنم برطرف میشد!
بیرون برای نفس کشیدن هواکم بود
اما اینجا پر از انرژی مثبتِ
همکلاسی خودم بود همونی که زیارت عاشورا میخوند!
چقدر کله صبحی باانرژین
باانرژی تر هم شدن وقتی که مسئول ریزه میزه هیئت گفت: قرعه کشی مشهد داریم برای کسایی که متوالی هیئت بیان.. 🌱
@alhanolhoda
✨شماهم دعوتید... ✨
هرهفته سه شنبه ها ساعت ۷:۱۵
نمازخونه مدرسه
هیئت الحان الهدی
@alhanolhoda
وإن اعتقدت يوماً أن حلمك بعيد...
فتذكر أن الله قريب !
اگه یه روزی فکر کردی آرزوهات دوره، یادت بیار که #خدا نزدیکه...
@alhanolhoda