eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
8.6هزار ویدیو
233 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️سلام و صلوات خداوند بر 🕊️ارواح شهدا ی خانطومان ،ویژه شهید با کرامت از ذریه حضرت زهرا سلام الله علیها ❣️ سید جواد اسدی❣️ ▪️اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم▪️
هدایت شده از یا زهرا «س»
☘💚 💚🍃السلام‌علیڪ‌یااباصالح‌المهدے 💚🍃یاخلیفة الرحمن 💚🍃ویاشریڪ القرآن 💚🍃ایهاالامام الانس والجان 🌷"سیدے"و"مولاے"الامان‌الامان🌷 #دعــــای_فـــــــــرج #اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج
🔴 شاهراه ظهور ..... 🔶تا از مظلومیت یمن وفلسطین وغزه و..... حرف میزنیم عده ای فریاد میزنن ایران خودمان! . 🔶خواستم بگویم بله محکوم است چه در باشد با آن فاجعه ای که برای مسلمانان ایجاد کرده اند،چه در بعضی نقاط کشور خودمان ایران ( ) که مسئولین ذی ربط باعث ظلم به مردم خصوصا کارگران آن منطقه و..... میشوند! تا حدّی که گفته شده بعضی با نوشتن روی کاغد خواستار قرض گرفتن نان میشوند زیرا فروشندگان به کارگران آنجا نان نمیفروشند!😔 🔶پس مسئولین به داد کارگران آنجا برسید و مردم عزیز مظلومیت یمن را فریاد بزنید! . امّا خدا میداند یمن کجا و ایران کجا ! کشتار میلیون ها نفر انسان بی گناه کجا ودرد بیکاری و...... کجا! . 🔶عزیزانم باید بگوییم، ڪه امروز بزرگترین نقطۀ قدرت امام زمان (عج) و بزرگترین جا برای هدایت پرچمِ ظهورِ امام زمان(عج) یمن است! . 🔶دشمنان قصد دارند،به هرطریقی شده یمن را نابود ڪنند،تااین اتفاق نیفتد، و یاران امام زمان(عج) از آنجا به پا نخیزند، چون میدانند، با نابودی یمن ماندگاری آنها بیشترمیشود... . آزادی یمن، استقلال یمن، یعنی نابودی دشمنان! . 🔶 یادمه سیدحسن نصرالله فرموده بودن: با پیروزی یمن ڪل منطقه تغییر میڪند، شڪل منطقه کلاً تغییر میڪند،دشمن امروز دارد تمام تلاش رابرای بقامیڪند، ما شیعیان ڪه ادعا میڪنیم میخواهیم امام زمان را یاری ڪنیم و هر روز داریم دعای عهد میخوانیم چه ڪرده ایم؟! برای پیروزی چه ڪرده ایم؟! . اینها میدانند وقتی امام زمان ،ظهور میڪند دو تا پرچم وجبهه برای یاری دارد، یڪی و یڪ ، ، اینها دارند پول، جان و وقتشان را میدهند تاازاین واقعه ڪه وقوع آن حتمیست، جلوگیری ڪنند! . 🔶پس بیایید صدای مظلومیت یمن باشیم و برای پیروزی مردم یمن، وبرادران یمنی ،ڪه باتمام وجودشون،، باپای برهنه وتشنه وگرسنه ، مقاومت میڪنند، ازعمق جانمان ڪنیم😭 . 👈سعی کنیم به فرموده ی بزرگان دین برای پیروزی یاران یمانی مولا،،بعدازهرنمازیڪ سوره ی وبرای نابودی دشمنان، یڪ سوره ی قرائت ڪنیم .😭 . ✋بااین ڪارمون میگیم براداران وخواهران مسلمان یمانی شما تنها نیستید!😭 . ♦️یمـــــن مظلوم هست ،یمن را دریابید! . پ.ن: سلبریتی که دم از حب الایران یجمعنا میزدی شما به همان هفت تپه هم برسی برای ایران بس است!
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
❌صوتی منتشر نشده از 👆👆👆 🎙 پادکست | توبه نامه ▫️درد دل های شهید حججی ▫️با شهید_حاج_احمد_کاظمی شادی ارواح مطهر شهداء 👈 صلوات
وقتی همت وارد سوریه شد... آغاز دوران مقاومتِ حزب الله در لبنان... #شهید... #سوریه #لبنان #حزب_الله #مقاومت @moghavematt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ سلام علیکم هجدهمین روز از🌷چله نهم🌷 اعمال مستحبی امروزمان را به از شهید با کرامت از ذریه حضرت زهرا سلام الله علیها ❣️سید علی حسینی❣️ می کنیم محضر نورانی ☀️ حضرت جوادالائمه علیه السلام☀️ و از حضرتش می نماییم تا با نگاه کریمانه خود؛ ✅ما و تمام جوانان ایران اسلامی را گردانند و ✅زندگی ما را به سمتی سوق دهند که ، حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه گردیم ان شاء الله
شهید «سیدعلی حسینی» در سال 1334 در مشهد به دنیا آمد. وی به «امیر محسن» معروف بود. در کودکی به همراه پدر به مکتب خانه رفت و قرآن را فرا گرفت. در سال 1341 وارد مدرسه ابتدایی «هروی» شد و تحصیلات ابتدایی را در سال 1346 در مشهد یه پایان رساند. شهید با تلاش و علاقه، دوره راهنمایی را پشت سر گذاشت و وارد دبیرستان «جلیل نصیرزاده» شد. اوقات فراغتش را با کارهای فنی یا شرکت در مجالس مذهبی مساجد سپری می کرد و گاهی کمک مادرش در کارهای منزل بود. او تحصیلاتش را تا سوم دبیرستان ادامه داد و سپس به استخدام نیروی هوایی در آمد اما به دلیل نحوه برخورد بعضی از فرماندهان از خدمت در نیروی هوایی انصراف داد و به کارهای ساختمانی روی آورد. در سال 1355 عازم خدمت سربازی شد. در سایه تعالیم اسلام و شناختی که از دستگاه ستم شاهی داشت فعالیت های خود را با تشکیل هسته هایی از جوانان آغاز کرد، به طوری که در حین خدمت در تهران مبارزه مخفی علیه طاغوت را سامان داد. در سال 1357 در حالی که دو ماه به پایان خدمتش بیشتر باقی نمانده بود، به فرمان امام خمینی(ره) از پادگان فرار کرد و به صفوف مستحکم امت حزب الله پیوست.
با پیروزی انقلاب اسلامی، «سید علی» جزو اولین کسانی بود که به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست. او پس از طی دوره های آموزشی در مدتی کوتاه در زمره مسئولان آموزش سپاه قرار گرفت. او برای مقابله با قائله «کردستان» همراه گروهی به سرپرستی شهید گرانقدر دکتر «مصطفی چمران» عازم این خطه از کشورمان شد. شهید «حسینی» در این اعزام، مأموریت های محوله را با موفقیت سپری کرد. وی پس از مراجعه از «کردستان» برای ادامه آموزش نظامی رهسپار تهران شد. با شروع جنگ تحمیلی و علی رغم نیاز به وجود او در مشهد، بلافاصله پا به عرصه پیکار گذاشت. اخلاص، ایمان و مدیریت او با حضورش در جبهه های نبرد بیش از پیش آشکار شد و به مسئولیت‌های مهمی از جمله، فرماندهی تیپ برگزیده شد. قداست روحی، اخلاص، ایمان، مهارت، باعث شد تا در میان همرزمانش به عنوان یک فرد برجسته شناخته شود و شایستگی قبول مسئولیت‌های مهم را در او به وجود آورد. او در طول حیات دنیایی خود مسئولیت هایی همچون مسئول اطلاعات و عملیات ستاد خراسان، مسئول اطلاعات و عملیات تیپ 21 امام رضا (ع)، فرماندهی اطلاعات قرارگاه قدس، جانشین اطلاعات نیروی زمینی سپاه، بنیانگذار و فرمانده تیپ «313 حر» (تیپ تخصصی نیروهای اطلاعات) و جانشین اطلاعات و عملیات قرارگاه خاتم الانبیاء(ص) را عهده دار بود. حضور بی وقفه «سیدعلی» در جبهه های نبرد آن چنان پیوند محکم و استواری بین او و جبهه به وجود آورد که هیچ چیز جز شهادت نتوانست این پیوند را بگشاید. سرانجام سردار رشید خراسانی «سید علی حسینی» در نیمه شب 24 بهمن 1366 در عملیات «بیت المقدس2» در منطقه «ماووت» بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید. پیکر مطهر این شهید والامقام در جوار دیگر همرزمان شهیدش در بهشت رضا (ع) به خاک سپرده شد.
پیش بینی پایان جنگ محمد باقر قالیباف روزی شهید «سیدعلی حسینی» به من گفت: از شواهد و قرائن این طور برداشت می شود که تا 6 ماه دیگر جنگ تمام می شود. به «سیدعلی» گفتم: خالی می بندی. اگر واقعیت را می گویی گفته ات را بنویس و امضاء کن. «سیدعلی» همین مطالب را در دفترم نوشت و امضاء کرد. بعد از مدتی به شهادت رسید و دقیقاً بعد از 6 ماه جنگ تمام شد.
کم محلی به «بنی صدر» محمد جواد عصاران در آن زمان که «بنی صدر» مسئولیت فرماندهی کل قوا را بر عهده داشت یک نوبت به همراه جمع زیادی از محافظان خود، برای بازدید به منطقه آمد. آن روز من و حاج «سیدعلی حسینی» و تعداد دیگری از دوستان نیز حضور داشتیم. در آن مقطع، بر روی لباس کاری که بر تن داشتیم علاوه بر آرم سپاه، پلاکی بر روی سینه ما بود که گروه خونی ما را نشان می داد. گروه خونی حاج «علی» AB مثبت بود. «بنی صدر» خطاب به حاج علی گفت: «شما هم A هستی و هم B؟» شهید حسینی با جدیت جواب داد: «بله من هم A هستم و هم B». با این جوابی که حاج «علی» به «بنی صدر» داد خیلی خندیدیم. سپس «بنی صدر» شروع کرد به دست دادن با بچه ها، وقتی به حاج «علی» رسید او هنگام دست دادن با حالت بی اعتنایی صورتش را برگرداند. همگی از این حرکت حاج «علی» لذت بردیم. در آن ردیف، بچه هایی که بعد از حاج «علی» با «بنی صدر» دست می دادند همگی به تقلید از او، حرکت شهید «حسینی» را تکرار کردند، چرا که آن زمان همگی با حاج «علی» همدل بودیم. شهید «حسینی» با این طرز برخورد، قصد داشت تنفر خود را نسبت به «بنی صدر» نشان دهد.
🌹سلام و صلوات خداوند بر 🕊️ارواح شهدا ی دفاع مقدس ،ویژه شهید با کرامت از ذریه حضرت زهرا سلام الله علیها ❣️ سید علی حسینی❣️ 🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷
هدایت شده از بصیـــــــــرت
💞«واعتصموا بحبل الله جمیعا ولا تفرقوا » همگي به ريسمان الهي چنگ زنيد و پراكنده نشويد. (آل عمران ، آيه ۱۰۳) 🌺گرامى باد هفته وحدت كه در آن ميثاق ها تحكيم ميشود،خون ها در هم مى جوشد،دست ها و بازوها در كنار هم قرار مى گيرد،چهره ها بر يكديگر لبخند پيروزى و صفا ميزنند،قشرها همه با همند و امت يكپارچه و منسجم است. #هفته_وحدت مسلمین جهان مبارک و گرامی باد گرامیباد یاد و خاطره شهدای اهل تسنن برای شادی روحشان #صلوات
هدایت شده از آقا تنها نیست
✨امام خامنه ای✨ 🔴شهادت، گل خوشبو ومعطری است که جز دستِ برگزیدگان خداوند درمیان انسان‌ها،به آن نمی‌رسد. 🆔👇👇👇 @agha_tanha_nist
این کانال در خدمت شهدا ست🌷🌷🌷🌷 همه ی ما خادم الشهدا هستیم امروز روز هجدهم از چله ی شهدا ی سادات با کرامت هست
☺️ لبخند بزن رزمنده ... 💑 تصمیم داشتم تا جنگ تموم نشده ازدواج نڪنم . هر وقت ڪه می اومدم مرخصی مادرم اصرار می ڪرد برام بره خواستگاری ؛ ولی من زیر بار نمی رفتم .🏃🏃🏃 ولی این بار با دفعات پیش فرق داشت . مادرم پاش را ڪرده بود توی یه ڪفش👟 ڪه آدرس هر ڪسی را می خوای بده تا برات برم خواستگاری . بعد از ساعتها اصرار ، ناچار برای اینڪه قضیه را تمام ڪنم ، نشانی الڪی دادم .😎 اسم و فامیل دختر را از من پرسید ، گفتم فامیلش را نمی دانم ولی اسمش مریم است . آن روز مادر خوشحال و خندان ☺️برای اینڪه دختر را ببیند و از او خواستگاری کند ، از خانه بیرون رفت . بعد از دو ساعتی دیدم عصبانی آمد . و مفصل با من دعوا ڪرد . در حالی ڪه می خندیدم ، گفتم : ندادند ڪه ندادند ، نه ؟؟😅😅 مادر در حالی ڪه دست از دعوا ڪشیده بود و مثل من می خندید گفت : آخه پسر این چه نشانی ای بود به من دادی ؟؟!!! این نشانی پیرزنی 90 ساله ای بود به نام مریم خانم . همه او را می شناختند ؛ با این ڪارت آبروی من را بردی 😅 آن روز با مادرم ڪلی سر خواستگاری مریم خانم خندیدیم 😂😂😂 و مادر فهمید سر تصمیمم جدی هستم . و این چنین بود ڪه در نهایت در منطقه ی عملیاتی فاو به اوج آسمان ها پر ڪشید .
هدایت شده از آقا تنها نیست
✅نام سه سردار سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به همراه امام خامنه ای بعنوان 4 ایرانی در لیست 500 نفره قدرتمند ترین مردان دنیا 🍁🍁🍁 🔹این لیست که توسط روزنامه آمریکای فاکس سیسپر تهیه شده است 500 نفر از مردان و سران دنیا را بعنوان قوی ترین مردان دنیا معرفی کرده است که 4 تن از مردان ایرانی در این لیست موجود می باشد. 1⃣حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای رهبر شیعیان جهان که درباره آن می نویسد: 🔸او شیخی هوشمند و مرجعی راه بلد است و دارای ثروت و ارتشی عظیم و فداییانی کثیر می باشد. 🔹تا کنون هیچ کسی حریف او در حمله به ایران نشده است. 🔸قدرت او در این است که می تواند اسرائیل را نابود کند و همین خط قرمزی است که امریکا از آن می ترسد. 🔹سید علی خامنه ای پتانسیل این را دارد که جنگ جهانی سوم را راه اندازی کند. 2⃣سردار محمد علی جعفری معروف به عزیز جعفری فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی 🔸درباره او چنین می نویسد: او فرمانده بزرگ ترین و قویترین نیروی ایرانی است و قویترین نیروی موشکی خاورمیانه را او هدایت می کند. 🔹او فرمانده سپاهی است که نهمین سپاه از نظر ذخایر تانک در جهان است و ششمین سپاه جهان از نظر ذخایر موشکی بالستیک است و سومین سپاه جهان که سلاح کلاشینکف تولید می کند. 3⃣سردار حسین سلامی جانشین کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: 🔸درباره او می نویسید: او فردی نترس و بسیار با تجربه است و سید علی خامنه ای او را قدرت زیادی دادن و تجربه و نترسی او با سپاه عظیمی تحت فرماندهی اش باعث شد تا بعنوان یکی از کسانی باشد که دنیا از او حساب ببرد. 4⃣سردار قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس؛ درباره اش می نوسد: 🔸سیاست قهارش و نیرویی که در اختیار دارد باعث شده تا خاورمیانه سر انگشتش بچرخد. 🔹از سرداران نترس ایرانی است که خودش هم مخوف است داعش از ناتو با آن همه قدرتش نمی ترسد از یک ژنرال ایرانی عده ای نیروی عراقی را دور خود جمع کرده می ترسد. 🆔👇👇👇 @agha_tanha_nist
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ سلام علیکم نوزدهمین روز از🌷چله نهم🌷 اعمال مستحبی امروزمان را به از عالم شهید با کرامت از ذریه حضرت زهرا سلام الله علیها ❣️سید مجتبی صالحی❣️ می کنیم محضر نورانی ☀️ حضرت جوادالائمه علیه السلام☀️ و از حضرتش می نماییم تا با نگاه کریمانه خود؛ ✅ما و تمام جوانان ایران اسلامی را گردانند و ✅زندگی ما را به سمتی سوق دهند که ، حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه گردیم ان شاء الله
سید مجتبی صالحی خوانساری» از روحانیون فعال و همراهان نزدیک شهید آیت الله سعیدی در دوران قبل از انقلاب بودند. ایشان بعد از پیروزی انقلاب اسلامی مجاهدت های خالصانه خود را در سنگر دفاع مقدس ادامه دادند تا سرانجام در 30 بهمن ماه سال 62 در منطقه جوانرود کردستان به دست کوردلان ضدانقلاب به فیض عظیم شهادت نائل آمدند
از زبان همسر شهید👇👇
کتک هایی بود که از سازمان می خوردند. بعدها معلوم شد بین اعضای جلسه آنها یک نیروی نفوذی از ساواک بود که اطلاعات و آمار جلسه را به طور کامل به سازمان می رساند. ساواک هم هر هفته ایشان را می خواستند و بازجویی شان می کردند. یک روز که آیت الله سعیدی آمده بودند منزل ما، با خنده از آقا مجتبی پرسیدند بالاخره چه کار کردی؟ به فیض رسیدی یا نه؟ آقا مجتبی هم گفت آنقدر خودم را زدم، که فکر کردند من از نظر روانی مشکل دارم؛ طوری بهشان جواب می دادم که انگار چیزی متوجه نمی شوم. یک مرتبه ساواک به ایشان گفته بود شما منبر که می روی چقدر می گیری، ما چندین برابر آن را به تو می دهیم به شرطی که با ما باشی. آقا مجتبی هم گفته بودند من نه سواد دارم، نه حوصله این حرف ها را. من خیلی اعصاب ندارم ماجرای شهادت آیت الله سعیدی خرداد ماه سال 49 بود. آقا مجتبی برای جلسه به منزل آیت الله سعیدی رفته بودند. بعد از اتمام جلسه، آقا مجتبی می گویند من می خواهم اینجا بمانم و مطالعه کنم، بقیه اعضا هم به مسجد موسی بن جعفر(ع) می روند. موقع ورود به مسجد، حاج آقای صالحی(پسر عموی آقا مجتبی) می بینند دو تا ماشین مشکوک به طرف منزل آیت الله سعیدی می روند. چون تجربه برخورد با نیروهای ساواک را داشت حدس زدند نیروهای ساواک باشند. حدسشان درست بود. نیروهای ساواک می روند منزل آیت الله سعیدی و ایشان را همراه با آقا مجتبی دستگیر می کنند. ما آن موقع منزل حاج آقای صالحی مستاجر بودیم. آن روز هرچه منتظر شدم، خبری از آقا مجتبی نشد. حدود ساعت 2 بعد از ظهر بود که آقا مجتبی همراه چهار نفر از نیروهای ساواک آمدند منزل ما و شروع کردن به تفتیش منزل. همسرم یک کتابی داشتند که گذرنامه سفر عراقشان هم داخل آن بود. می گفت اگر آن کتاب را پیدا می کردند همان جا ایشان را می کشتند. آقا مجتبی مدام «وجعلنا...» می خواندند که مبادا کتاب را پیدا کنند. جالب آنکه چندین بار آن کتاب را برداشتند اما متوجه نشدند. در جستجوهایشان یکی از عکس های امام(ره) به همراه تعدادی از اعلامیه های ایشان را پیدا کردند به همین خاطر آقا مجتبی را با توهین و تحقیر بردند. حدود ساعت 9 شب بود که آقا مجتبی با ظاهری آشفته به خانه برگشت. نیروهای ساواک دست و پایش را به صندلی بسته بودند و کتک خیلی مفصلی به او زده بودند. خیلی نگران حال آیت الله سعیدی بود. می گفت آیت الله سعیدی به نیروهای ساواک گفته شما با من کار دارید، این فرد(آقا مجتبی) کاره ای نیست، رهایش کنید. آنها هم که از شکنجه ایشان نتیجه ای نگرفته بودند، آزادش کرده بودند. گریه می کرد و می گفت دعا کنید حاج آقای سعیدی را نکشند. از آن ماجرا چند روز گذشت تا به خانواده آیت الله سعیدی یک وقت ملاقات دادند. وقتی خانواده ایشان برای ملاقات می روند، می فهمند که آیت الله سعیدی را به طرز فجیعی شهید کردند. این روال ادامه داشت تا اواخر سال 52 که به شهر مقدس قم آمدیم. اعلامیه هایی که از سوریه برای آقا مجتبی آوردم سال 56 به همراه چند نفر از آشنایان برای زیارت به سوریه رفتم. در مدت اقامتمان به همراه یکی از دوستانمان به سفارت ایران رفتم و از آنجا چند تا از اعلامیه ها و نوارهای حضرت امام(ره) را گرفتم تا همراه خودم به ایران بیاورم. موقع برگشت در مرز ترکیه، چون پوشیه زده بودم مامورها به من شک کردند و جلوی مرا گرفتند. من اعلامیه ها و نوارها را زیر مانتوام پنهان کرده بودم. تمام وسایلم را گشتند و چیزی پیدا نکردند. وقتی به خانه رسیدم، آقا مجتبی گفتند سوغاتی برای ما چه آوردی؟ گفتم نوار و اعلامیه حضرت امام(ره). ایشان ابتدا خیلی تعجب کردند و ناراحت شدند که چرا چنین کار خطرناکی کردم اما بعد خوشحال شدند. در آن دوران به ایشان در انجام فعالیت هایشان کمک می کردم و هر کاری که از دستم برمی آمد برایشان انجام می دادم. وقتی شهید صالحی نانوایی کردند! آقا مجتبی خیلی خوش اخلاق بودند. با همه جور آدمی از هر سن و سال و هر طیفی ارتباط برقرار می کردند. همه شیفته ایشان بودند. خیلی آدم فعالی بودند؛ آرام و قرار نداشتند. از 7 روز هفته، فقط 2 روزش را قم بودند. بقیه روزها به تهران می رفتند و آنجا مشغول برنامه ها و فعالیت هایشان بودند. آدمی نبودند که وقتی کاری بیرون انجام می دهند بیایند منزل بگویند. کمک های مردمی و خیرین را جمع می کردند و برای فقرا و مستمندان هزینه می کردند. نزدیک عید که می شد زیر زمین منزلمان را برای ایتام، فروشگاه خوراک و لباس و کفش می کردند. محل فعالیتشان حسینیه «خوانساری ها» در خیابان نیروی هوایی تهران بود. در آنجا برای پشتیبانی جبهه هم فعالیت می کردند. یک دفعه که می خواستند تعداد زیادی نان برای جبهه بفرستند می بینند نانوا خسته شده و چون کسی هم نبوده که به او کمک کند، کار را متوقف کرده. آقا مجتبی آستین هایش را بالا می زند و مشغول کمک به نانوا می شود. گاهی اوق
ات آنقدر مشغول کار می شد که فراموش می کرد ناهار بخورد! شهید صالحی در جبهه طلبه باید این طوری باشد شب های پنج شنبه در منزلمان هیئت داشتیم و دعای توسل می خواندیم. گروهی از طلاب را پیدا کرده بود و هر هفته در این مراسم دور هم جمع می شدند. می گفت برای هیئت غذای خوب درست کن، این ها طلبه هستند و در طول هفته غذای خوب گیرشان نمی آید. برای رفتن به تهران از اتوبوس استفاده می کرد. حاضر نبود ماشین بگیرد. معتقد بود طلبه باید جوری زندگی کند که مردم به قشر آنها بدبین نشوند. می گفت وقتی پیاده می روم یا از وسایل شخصی عمومی استفاده می کنم، می توانم با مردم صحبت کنم و به سوالات شرعی شان پاسخ بدهم. خیلی به آقا مجتبی پیشنهاد پست و مقام می شد اما ایشان قبول نمی کردند. می خواستند بین مردم باشند. یک خانه برای سه خانواده! وقتی به قم آمدیم پدرم برای ما یک خانه گرفت که نرویم مستاجری. بعدها آن منزل را فروختیم و یک خانه بزرگتر ساختیم. وقتی خواستیم به منزل جدیدمان برویم آقا مجتبی گفت می خواهد منزل را بفروشد. گفت دو تا از دوستانش زن و بچه دار هستند و خانه ندارند و اوضاع مالی شان خیلی بد است. می خواست با پول آن خانه، برای آنها هم خانه بخرم. آن خانه را فروخت و با پولش برای دوستانش خانه خرید و با باقی مانده آن، برای خودمان یک خانه کوچکتر خرید. با این کار 3 خانواده صاحب خانه شدند. نامه ای که بوی شهادت می داد ایشان زیاد به جبهه می رفتند. دفعه آخری که می خواستند به جبهه بروند، در تهران بودند. قبل از رفتن، برای ما نامه نوشتند و از طریق مادرم به دست ما رساندند. برای ما خیلی عجیب بود. چرا که آقا مجتبی هیچ وقت نامه نمی نوشتند. وقتی نامه اش را خواندم خیلی دلشوره گرفتم و حالم منقلب شد. آنجا بود که به دلم افتاد باید خودم را برای شهادت ایشان آماده کنم. دختر بزرگم هم زد زیر گریه و گفت پدر هیچ وقت نامه نمی داد، نکنه می خواد شهید بشه. البته من از سال پیش آمادگی شهادت ایشان را داشتم. نحوه شهادت ایشان قرار بود روز 29 بهمن سال 62 ساعت 4 صبح به سمت کردستان حرکت کنند اما وقتی می خواستند راه بیفتند، می بینند که درب گاراژ باز نمی شود. هرچه تلاش می کنند موفق نمی شوند آن را باز کنند. راننده به آقا مجتبی می گوید بیایید از سفر امروز منصرف شویم و یک روز دیگر حرکت کنیم. ایشان قبول نمی کنند و می گویند هر طور که شده باید امروز حرکت کنیم. بالاخره با هر زحمتی بوده در را باز می کنند و ساعت 7/5 صبح حرکت می کنند. در بین راه در باختران توقف می کنند. در آنجا براداران سپاهی به آقا مجتبی می گویند 3 روز است که به بچه های خط مقدم ذخیره نرسیده، اگر می توانید سهمیه آنها را ببرید. ایشان هم بعد از مشورت با راننده قبول می کنند. اجناس را بار می زنند و حرکت می کنند. در طول مسیر، آقا مجتبی بین راننده و کمک راننده نشسته بودند اما وقتی برای بنزین زدن می ایستند، جایشان را با کمک راننده عوض می کنند و کنار پنجره می نشینند. در منطقه جوانرود کرمانشاه ماشین شان توسط عوامل ضد انقلاب مورد هدف تیراندازی قرار می گیرد. تیر اول به پهلوی آقا مجتبی می خورد و فریاد یا زهرا(س) سر می دهد. به فاصله کمی گلوله ای دیگری به پشت سرش اصابت می کند و به شهادت می رسد اما راننده و کمک راننده با اینکه مجروح شده بودند، زنده می مانند. منافقین بعد از بردن اجناس، ماشین را آتش می زنند و همین موقع نیروهای سپاه از راه می رسند. راننده و کمک راننده از ماشین خارج شوند و پیکر آقا مجتبی را هم از ماشین خارج می کنند. آقا مجتبی دفترچه ای داشتند که خیلی از مطالبشان را داخل آن می نوشتند که متاسفانه در آن واقعه به طور کامل سوخت. پیکر مطهر ایشان بعد از مراسم تشییع باشکوه مردم، در گلزار شهدای قم و در قطعه چهارم، ردیف 5 به خاک سپرده شد. ماجرای کرامت شهید بعد از شهادت بعد از شهادت آقا مجتبی، مراسم های متعددی از سوی ارگان ها و گروه های مختلف به منظور بزرگداشت ایشان برگزار شد. قرار بود در خوانسار هم مراسمی به همین منظور از سوی فرماندار آنجا برگزار شود. به همین خاطر ما را هم به این مراسم دعوت کرده بودند. دخترهای کوچکم به خاطر درس و مدرسه شان نتوانستند همراه ما به خوانسار بیایند و در قم ماندند. آن روز برای دخترهای من روز عجیبی بوده است. خودشان می گویند در آن روز همه اش احساس می کردند کسی آنها را دنبال می کند. حتی وقتی به گلزار شهدا و نانوایی رفته بودند این احساس را داشتند. دخترم زهرا کلاس اول راهنمایی بود. وقتی به مدرسه می رود، مدیرشان برنامه امتحانات ثلث دوم را بین دانش آموزان می کند و از بچه ها می خواهد که والدینشان آن را ملاحظه و امضا کنند. دخترانم هم با ناراحتی به خانه بر می گردند. بچه ها را به خواهرم سپرده بودم، به همین خاطر شب هم پیش آنها مانده بود. آن شب زهرا پدرش را در خواب می بیند. از او می پرسد بابا غذ