هدایت شده از الحقنی بالصالحین«یرتجی»
مراقبت به ادعیه خاص ماه رمضان
✅ 1-خواندن دعای افتتاح به نیابت از شهید روز
✅ 2-نماز استغاثه به امام زمان عج
✅3- دعای اللهم ادخل علی اهل القبور السرور
✅ 4- جزء خوانی هرروز از طرف شهید روز هدیه کنیم به تمام انبیا، صدیقین، وتمام حق وحق داران شهید روزمان
✅ 5 - خواندن حرز امام زین العابدین علیه السلام
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
مراقبت به ادعیه خاص ماه رمضان ✅ 1-خواندن دعای افتتاح به نیابت از شهید روز ✅ 2-نماز استغاثه به امام
سلام علیکم
بیست و ششمین روز از 💫 چله بیست و دوم 💫 مهمان سفره شهید 🌷 حسن سلیمانی 🌷هستیم.
بسم رب الشهدا والصدیقین🌹🌹🌹
من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا علیه...
شهیدحسن سلیمانی در سال 1345در خانواده ای متدین پا به جهان گذاشت.از سن 12سالگی در دوران رژیم طاغوت فعالیت سیاسی خود را با ضبط و پخش سخنرانیهای امام خمینی رحمه الله علیه وپخش اعلامیه های انقلابی آغاز نمود.بسیار مقید نماز اول وقت و جماعت بوده وبرای احترام به پدر ومادرارزش زیادی قائل بود.در سن 15سالگی به جبهه میرفت ودر سن 16سالگی از ناحیه ی دست مجروح شدو با همین جانبازی به فعالیت خود برای حفاظت از امام و انقلاب ادامه داد
تا در سال 1364در منطقه ی مهران جهت آبرسانی و سقائی رزمندگان با اصابت ترکش به گلوی مبارکشان به درجه ی رفیع شهادت نائل آمده وبه مولای بی دست ابولفضل العباس (س)
در ملکوت اعلا پیوستند .روحشان شاد وقرین رحمت خاص الهی.
🌿یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیة مرضیه فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی🌿
خواهرشهیدحسن سلیمانی..
زمانی که حسن به دهلران فرستاده شدبرای دوره دوماهه اموزشی
من درسنندج زندگی میکردم بخاطرشغل همسرم که نظامی بودندورییس پاسگاه سنندج زمانی بودکه اوضاع درکردستان بسیاربحرانی بودحسن درعرض این دوماه اموزشی بسیارمهربان ودلسوزانه به دیدارمن می آمد به اومیگفتم عزیزدل خواهرازامدنت به این شهربیم وواهمه دارم مگه اوضاع شهررونمیبینی زنده زنده درشهرسربچه های سپاه راازتن جدامیکننداومیگفت تقدیرالهی هرچه باشدهمان است دفعه اخرکه به دیدنم امدمن خیلی بیقراربودم چون میدانستم دیگراورانخواهم دیدحسن متوجه شدگفت خواهرم چی شده چرااینقدربیقراری گفتم چیزی نیست گفتم چراهست من خودم میدانم که بوی الرحمان میدهم گفتم خواب دیدم سفره عقدی بسیارزیبا پهن شده وهمه سفیدومن درمیان سفره شادی میکنم درخواب به من گفتنداین سفره متعلق به توست ولی برای اخرتت حسن
بسیارشادشدوگفت خودم هم خواب شهادتم رادیده ام
اگربدانیدباچه غم عظیمی برادررابدرقه کردم ویادخداحافظی حضرت زینب واقام امام حسین افتادم واین اخرین دیدارخواهرباعزیزجانش بود
بیست روزبودکه ازحسن خبری نداشتم وهمچنان مضطرب ونگران .
که خواب دیدم که اقایی عصابدست وبالباس عربی وعمامه سبزوعباپیش میرود وبرادرم حسن هم بدنبالش میدود ومدام صدامیکند مولاجان اقای من تا به دریا رسیدند اقاجان عصایش رابه آب زدند پلی روی دریاظاهرشد واقا به روی پل رفتندوحسن هم به دنبال ایشون روی پل رفتندمقداری که اقاجلورفتنددوباره عصای خودراازطرف راستشون به دریا زدندوپلی بسیارطویل ظاهرشدحسن وسط پل اول بود
تا اقا وارد پل دوم شدند ،پل اول شکست وحسن داخل اب فرورفت فریادمیزد اقاجان به فریادم برس اقابرگشت وعصایش رابه طرف چپ آب زد وپلی دیگرظاهرشدعصایش رادراب فروبردوحسن روگرفت ،وروی پل گذاشت
وفرموداین پلی که دیدی شکست پل دنیای توبود واین پل اخرت توست
بروواسوده باش ازاینجاراه من ازشماجدامیشود حسن مایوسانه بانگاه اقارابدرقه میکردومیگفت مولاجان که بیدارشدم ویقین دانستم که حسن به درجه شهادت رسیده اند