زمانی که مادر حشمت برای خواستگاری به منزل ما آمد من در تهران و خانواده حشمت در شهرستان ساکن بودند. به علت دوری مسافت و غربت تصميم گرفتم جواب منفی بدهم.
اما همان شب خوابی ديدم که مرا منصرف کرد؛ در خواب جمعيت عظيمی را ديدم که با پرچم های سبز و قرمز به دست در حالی که فرياد يا محمد و يا حسين می دادند در حرکت بودند. سوال کردم اينان کيستند ؟ جواب دادند اين ها کاروان محمد (ص) هستند.
خيلی خوشحال شدم چرا که با شروع جنگ هميشه غبطه می خوردم چرا نمی توانم به جبهه بروم. اما ناگهان يکی از بين جمعيت فرياد زد تو که سرباز ما را قبول نداری از ما نيستی. روز بعد قبل از دادن جواب به خانواده حشمت برای يکی ازدوستانم خوابم را تعريف کردم و او پيشنهاد استخاره داد.
متوسل به قرآن شدم و اين آيه آمد : ازدواج و تقوا را پيشه کنيد تا رستگارشوید. جواب مثبت دادم و با مهريه ای شامل يک جلد کلام اللّه مجيد و يک جلد نهج البلاغه به عقد ايشان در آمدم. روز عقد بعد از صرف ناهار، حشمت ميهمانان را که از آمل آمده بودند، به ملاقات امام خمينی (ره) برد. آيت اللّه جوادی آملی در سخنرانی روز نيمه شعبان همان سال درباره ازدواج او چنين گفت : بعضی می گويندنمی شود زندگی علی (ع) را پياده کرد ولی من امروز به عينه ديدم که بخشی از زندگی علی (ع) پياده شده است.
درعملیات والفجر ۸ با فرماندهی یکی از گردانهای خط شکن به تثبیت مواضع در شهر فاو پرداخت. رمز عملیات والفجر ۸ ـ یا زهرا ـ را برای نیروهای گردان مالک اشتر اعلام کرد. او تا پایان عملیات حضور داشت و هرگز خستگی به تن راه نداد . در ۶۴/۱۱/۲۸ در یکی از پاتک های سنگین دشمن در جنگ تن به تن پس از نابودی یکی از تانک های دشمن از ناحیه ی شکم، جراحات سختی برداشت و شریان های دست و فک او پاره شد.
طاهری از لحظه لحظه های عمر کمال استفاده را می کرد، چنان که مدتی بستری بود برای کنکور ثبت نام و تقاضای کتاب های درسی کرد. با همان حال بیماری به مطالعه ی کتاب های درسی می پرداخت.
پس از چند هفته و بهبودی نسبی از تهران به آمل انتقال یافت. در آمل با اینکه مجروح بود همچون گذشته به صله رحم می پرداخت. همواره خانواده را به تقوا و پاکدامنی، معرفت و سادگی دعوت می کرد. علی رغم بدن رنجور و خسته کار ناتمام مسجد علی ابن ابی طالب محله را که خود بانی آن بود با جدیت به اتمام رساند.
در همین ایام خانه مسکونی اش را که ناتمام مانده بود به پایان برد. در تشییع جنازه شهید سید جواد علوی ـ از همرزمانش ـ در پایان مراسم به همسرش گفت : «انشاءاللّه برای من نیز چنین مراسم با شکوهی برگزار خواهند کرد.» وقتی همسرش می گوید : «شما که به شدت مجروح هستی و نمی توانی به این زودیها به جبهه برگردی.» با اطمینان خاطر گفت : «به این بودنم در کنارتان دلخوش نباشید.»
به شهادت قریب الوقوع خود بصیرت و آگاهی داشت و سعی می کرد در خانواده آمادگی لازم را ایجاد کند. همسرش شهادت او ر ا اینگونه روایت می کند:
لحظاتی بعد از اذان صبح در حالی که حالش بسیار وخیم بود ناگهان دیدم به صورت نیمه نشسته روی تحت با احترامی خاص تعظیم کرد. گویا شخصی یا اشخاص بزرگواری به دیدار او آمده اند. شروع به تلاوت قرآن کرد و سپس پرسید : «این کاخها برای کیست؟» در آخر در حالی که دستهایش را با احترام روی سینه گذاشته بود، گفت : «چشم می آیم، می آیم.» آرام سر را روی تخت گذاشت و نگاهی به من انداخت و شهادتین را بر زبان جاری کردو لحظاتی بعد روح او از قفس تن جدا شد. با چشمانی باز و لبانی خندان در سالگرد تولد پسرش در حالی که بیست و هفت سال بیش نداشت به دیار باقی شتافت.
✍به روایت همسربزرگوارشهید
📎فرماندهٔ گردان مالک اشتر لشگر۲۵کربلا
#شهید_حشمتالله_طاهری🌷
وصیتنامه:
خدایا! من نمی دانم چگونه با تو صحبت كنم و از تو آمرزش بطلبم، چون زبان من سخن می گوید و قلبم و درونم وسوسه می كند. این روش مورد پسندت نیست. اما می دانم بزرگواری، می دانم كریمی، رحمانی، سبحان الله...
مادرم! هرگز مگو فرزندم از دستم رفت؛ بگو به سوی خدا شتافت، دار فانی را وداع گفت، به دیار ابدی پیوست و به سوی خدایش حركت كرد...
اكنون زینبم و زهرایم و... به آیندگان بگویید كه ما فرزند كسی هستیم كه برای یاری خدا رفت. ما فرزند كسی هستیم كه از حسین(ع) آموخت و از محمد(ص) درس گرفت و بگویید به ما وصیت كرد كه پیرو فاطمه(س) باشیم و وارث زینب(س) و یار حسین(ع) تا سر حد جان و آن چنان عفیف باشیم كه فاطمه(س) را خوشحال و آن چنان وفادار باشیم كه زینب(س) را در یادمان همیشه زنده نگه داریم...
1– ای همسرم ! ... از تو انتظار دارم که رضایت خدا را جلب می کند ، بعد از من رفتار کنی . مطمئینم که سر افراز و سربلند خواهی بود و جز این نیست ... ترا به صبر و تقوا دعوت می کنم و از تو می خواهم قدم بردارید که رضایت خدای بزرگ جلب شود و تصمیم بگیرید و بیندیشید که فقط خدا از تو راضی باشد .
2 – ای برادران عزیز ! بدانید ایمان به خدا و اعتقاد به روز قیامت ، موجب سعادت در زندگی ، و ایثار در را ه خدا و انجام تکالیف الهی ، باعث خوشبختی می شود ; جز این ، بن بست است و نا امیدی و جز این ، فنا است و زبونی .
3 – شما ای خواهران مهربان تر از جانم ! شما را به صبر و حجاب و عمل به اسلام و انجام واجبات و ترک محرمات دعوت می کنم . دوست دارم زندگی کنید و در تربیت فرزند کوشا باشید که خدا از شما راضی باشد و در آینده سرباز اسلام و بازوی امام زمان تحویل جامعه بدهید .
دعای «اللهم ارزقنا توفیق الطاعه و بعد المعصیه» از امام زمان (ع)
این دعا ، از سری دعاهای کاملی است که توسط علمای شیعه، به خواندن آن بسیار سفارش شده است. با توجه به معنی آن قرائت شود
#دعای_حضرت_مهدی
التماس دعا
حاج مهـدی طائب:
اگر تا ظهـور امام زمـان(عج)
هزار کیلومتـر فاصله داشتیم
با خون حــاج قاســم
این هزارکیلومتر به ده متر رسید...
#توراقسمبهخونشهیدانظهورکن
#امام_زمان
💠جنگ امروز ما، جنگ با اسرائیل نیست. جنگ ما، جنگ با ابرقدرتهای شرق و غرب نیست. جنگ ما، جنگ مکتب ماست علیه تمامی ظلم و جور. جنگ ما، جنگ اسلام است علیه تمامی نابرابریهای دنیای #سرمايه_داری و #کمونيزم. جنگ ما، جنگ پابرهنگي علیه خوشگذرانیهای مرفهین و حاکمان بیدرد کشورهای اسلامی است. این جنگ، سلاح نمیشناسد. این جنگ محصور در مرز و بوم نیست. این جنگ، خانه و کاشانه و شکست و تلخی و کمبود و فقر و گرسنگی نمیداند. این جنگ، #جنگ_اعتقاد است؛ جنگ ارزشهای اعتقادی_انقلابی علیه دنیای کثیف زور و پول و خوشگذرانی است. جنگ ما، جنگ قداست، عزت و شرف و استقامت علیه نامردمیهاست.
#امام_خمینی
#سید_روح_الله_موسوی_خميني
#صحیفه_امام
📚صحیفه نور ، جلد ۲۱ ، صفحه ۶۹
🌷 اللهم عجل لولیک الفرج 🌷
4_5821303067026391202.pdf
1.05M
وصیت نامه سیاسی الهی امام خمینی ره
🌸🍃امام میدانست؛
که شما می شوی ناخدای باخدای
کشتی انقلاب
والا با دلی آرام و قلبی مطمئن
نمی رفت .....
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
🌸🍃امام میدانست؛ که شما می شوی ناخدای باخدای کشتی انقلاب والا با دلی آرام و قلبی مطمئن نمی رف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۳۱ سال پیش، دقیقاً در همین دقایق روح #امام_خمینی به ملکوت اعلی پیوست؛ تصور دشمنان و حتی برخی دوستان این بود که کار انقلاب تمام است!
ولی به فضل خدا، آقا سیدعلی خامنهای راه #امام_بزرگوار_ما را ادامه داد و انشاءالله به کوری چشم دشمنان، انقلابمان #تا_انقلاب_مهدی استوار خواهد ماند..
💬 حاج حیدر
بخش دوم از مراقبتهای چله بیست و دوم 👇👇👇
✅ 1 - نماز استغاثه به امام زمان عج
✅ 2- تلاوت قرآن، حداقل سوره یس شبی یکبار
✅ 3- مراقبت به بیداری بین الطلوعین
✅ 4- خواندن دعای اللهم الرزقنا توفیق الطاعه
✅ 5- سجده طولانی
سلام علیکم
چهلمین روز از 💫 چله بیست و دوم 💫 مهمان سفره شهید 🌷ابوالفضل پاکداد 🌷هستیم.
وقتی تصمیم گرفت به جبهه برود با مخالفت پدر و مادرش روبروشد، با بوسیدن دست پدر و مادرش گفت: پدرم، مادرم، جبهه سفره شهادتی است که به واسطه امام گسترده شده و صاحب احسان خداست، به بازار خدا می روم، خریدار خداست، چرا نروم ؟
کلام شهید:
۱- من جاهل بودم خداوند به وسیله خمینی (ره) مرا عاقل کرد.
۲- من گمراه بودم خداوند به وسیله خمینی (ره) مرا هدایت کرد.
۳-من فقیر بودم خداوند به وسیله خمینی (ره) مرا غنی کرد.
۴- من در کل بیسرپرست بودم خداوند روح را بر من سر پرست قرار داد.
🌷شهید ابوالفضل پاکداد🌷
دهم شهریور ۱۳۴۰ در خانواده ای مذهبی و متوسط در زنجان به دنیا آمد . مادرش می گوید :پس از تولدش در خواب دیدم که حضرت زهرا) س)و امام حسین(ع) به منزل ما آمدند ، حضرت زهرا (س)کودک مرا در آغوش گرفت و صورتش را بوسید و به من گفت : که نام کودک را ابوالفضل بگذارید .ابوالفضل ، تحصیلات ابتدای را در دبستان خاقانی و دوره راهنمایی را در مدرسه راهنمایی انوری به پایان برد .
در دوره راهنمایی بود که عکس شاه و تزییناتی را که برای مراسم جشن روز چهارم آبان (روز تولد شاه) در مدرسه نصب کرده بودند به همراه دوستانش پاره کرد . به همین دلیل پدرش را به شهربانی احضار کردند و خواستار تحویل دادن ابوالفضل به شهربانی شدند که با اصرار او از دستگیری ابوالفضل صرفه نظر و به گرفتن تعهد از پدرش اکتفا کردند . ابوالفضل از مدرسه اخراج شد و او را در آن سال مردود اعلام کردند . وی دوره متوسطه را در دبیرستان (شریعتی فعلی) گذراند .
پس از پیروزی انقلاب اسلامی به مدت سه ماه در دوره ای که از طرف شهید محمد علی رجایی در دوران وزارت آموزش و پرورش و تربیت مربیان پرورشی برگزار شده بود ، در تبریز شرکت کرد . وی چنان به امام علاقه داشت که خود را آزاد شده امام خمینی می دانست و به این اعتقادش می بالید . از این رو در پی صدرو امام (ره) مبنی بر تشکیل نهضت سواد آموزی به همکاری با نهضت سواد آموزی پرداخت . قبل از شکل گیری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ، حفظ امنیت شهر بر عهده گروه های ضربت بود و وی فعالانه با این گروه ها همکاری می کرد .
خرابکاری های ضد انقلاب که در کردستان آغاز شد او تصمیم گرفت نهضت سواد آموزی را رها کرده و به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آید. در مقابل مخالفت دوستانش ساعتها با آنان درباره این موضوع بحث و استدلال می کرد که :اگر تاکنون با قلم و در عرصه فرهنگی مبارزه می کردیم ، امروز تکلیف فرق می کند و باید عملا وارد مبارزه شویم و در کنار آن به امر تعلیم و تربیت نیز ادامه دهیم .
ابوالفضل وقتی از ماموریت مریوان بر گشت ، آقای محجوب – فرمانده عملیات و آقای خردمند – فرمانده سپاه زنجان – در صدد بودند تا مسئولیت یکی از واحد ها ی سپاه را به او واگذار کنند ولی او نپذیرفت . همچنین وقتی به او پیشنهاد شد در دوره ای که برای آموزش فرماندهی بود شرکت کند ، چون می دانست این دوران طولانی خواهد بود و مانع شرکت او در جبهه می شود از پذیرش آن خود داری کرد . قبل از عملیات فتح المبین نیز وقتی یک گروهان مستقل از زنجان به جبهه اعزام شد ، زیر بار مسئولیت گروهان نرفت و حتی در مصاحبه ای که با نیروهای اعزامی ، قبل از عملیات ترتیب داده شده بود ، شرکت نکرد .
شهید اصغر محمدیان و دوستانش تصمیم گرفتند این تعداد را از افراد داوطلب جمع آوری کنند ، ابوالفضل پاکداد ، معاون اول فرمانده گردان مذکور بود . از آنجا که منطقه مذکور ، بسیار هموار و عاری از هر گونه جان پناه بود ، نیروها کاملا در تیر راس آتش شدید دشمن قرار می گرفتند .
در جریان عملیات ، اصغر محمدیان فرمانده گردان در اثر اصابت گلوله دوشکا به پا مجروح شد و از ابوالفضل خواست که هدایت حمله را به عهده بگیرد گردان مذکور ماموریت خود را با موفقیت به انجام رساندند اتما ابوالفضل پاکداد در ۵ فروردین ۱۳۶۱ در اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید .
به علت درگیری شدید در منطقه اجساد شهدای عملیات حدود سه روز بر زمین ماند . پس از پایان موفقیت آمیز عملیات فتح المبین و عقب نشینی نیروهای عراقی ، پیکر او را در آن سوی میدان مین دشمن یافتند . همیشه می گفت : یک پاسدار بیش از یازده ماه زنده نمی ماند . او هم خود شاهد صدق این سخن شد و دقیقا یازده ماه پس از ورود به سپاه به شهادت رسید . همکاران او در حراست زندانیان سیاسی نقل کرده اند که وقتی خبر شهادت وی به زندانیان رسید ، آنان نیز گریستند .
ابوالفضل به هنگام شهادت ۲۱ ساله بود و پیکرش در گلزار شهدای زنجان به خاک سپرده شد .
وصیت نامه او مفقود شده ولی یک صفحه از وصیت نامه ای که در اوایل ورود به سپاه نوشته بود در لابه لای صحیفه سجاده اش پیدا شد . پدر و مادرش را برای آخرین وداع به دیدار پیکر فرزند بردند . مادرش در کنار جنازه اش نشست و با چشمانی اشک بار و سینه ای پر سوز گفت : خداوندا این قربانی را از ما بپذیر .
آنگاه پدر پیرش دست همسرش را گرفت و هر دو با بوسه ای بر پیکر ش از او وداع کردند .
هدایت شده از الحقنی بالصالحین«یرتجی»
دعای «اللهم ارزقنا توفیق الطاعه و بعد المعصیه» از امام زمان (ع)
این دعا ، از سری دعاهای کاملی است که توسط علمای شیعه، به خواندن آن بسیار سفارش شده است. با توجه به معنی آن قرائت شود
#دعای_حضرت_مهدی
التماس دعا
امید است که در این را ه ثابت قدم بمانیم وقیامت شرمنده شهدا نباشیم
سلام برامام شهیدان ،روح الله الخمینی 🏴🏴
سلام بر شهیدان انانکه از هستی خود گذشتند🌷🌷🌷
دعا یم این است
که زلال شویم
چون آب
و ببخشیم
چون خورشید
و زنده شویم
بر قدم مولایم
حضرت عشق
👇👇👇👇
در روز آخر چله (امروز)
جهت شکرانه سه کار انجام دهیم:
۱)صدقه برای سلامتی امام زمان علیه السلام
۲) خواندن دو رکعت نماز شکر
۳) اطعام در حد توان
یا علی مدد ✋