eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
20هزار عکس
10.3هزار ویدیو
259 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
حاج قاسم! باور رفتنت وقتی تنها کمتر از یک ماه تا بامداد ۱۳ دی باقیست، هنوز هم سخت است.. تو برای من که روزهای انقلاب و جنگ را ندیدم ، باور تمام حماسه ها، باور تمام حماسه آفرینان بودی! تو برای من رجایی و بهشتی، چمران و آوینی، همت و باکری، صیاد شیرازی بودی! میانه ی میدان جنگ، تدبیر چمران بودی. بین کودکان یکرنگی رجایی بودی! منش تو بوی بهشتی داشت.. چشم های تو نشان از چشم های همت داشت.. تو یک تنه رسانه ی آوینی بودی! هر آنچه آوینی خواست از بزرگان و از مقاومت بگوید را در تو دیدم، در تو باور کردم! سیزدهم دی ماه تا همیشه برایم تاریک و محزون شد.. سیزدهم دی ماه ۹۸ من تمام قهرمانانم را یک جا از دست دادم.. من دیدم که همت در مجنون دوباره در خون غلطید.. آن قهرمان ایستاده در غبار را دوباره در لبنان اسیر دیدم. حججی را بی سر دیدم.. من دست تو را دیدم که از تن جدا بود، تا علقمه رفتم! من زینب را در تل زینبیه دیدم.. حاج قاسم! ۱۳ دی ماه ۹۸ فرو ریختم و دوباره متولد شدم! من دوباره آرمان‌هایم را دوره کردم! دعا کن آنگونه زندگی کنم که شرمنده چشمانت نشوم!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ صلوات خاصه حضرت زهرا سلام الله علیها به نیابت از سردار حاج قاسم سلیمانی ✅ خواندن زیارت عاشورا از طرف شهید آنروز به حضرت زینب سلام الله علیها ✅ خواندن وصیت نامه سردار که هر روز بخشی از آن گذاشته می شود تطبیق گام دوم انقلاب با آیات قرآن 👇👇 ✅ احسان والدین بیش از پیش ویژه👈 برای مجردها ✅ علاوه بر احسان والدین ، ( قاعده حسن التبعل )خوب شوهر داری کردن ویژه 👈 متاهلین
سید عبدالحسین ولی پور ،اولین فرزند سید خلیفه و سیدی بود . در دوازدهم مهر ماه 1342 در روستای ده بر آفتاب شهرستان بویراحمد در خانواده ای مستضعف و مذهبی به دنیا آمد . در هفت سالگی همراه و کمک کار پدرش بود . با سن کم در جاهای مختلف به کار مشغول شد و نتوانست به موقع به مدرسه برود . در سال 1352 وارد مدرسه ی عشایری بلیو شد . تا سال 1356 (اول راهنمایی) ادامه داد و شاگرد اول مدرسه بود . با مادرش بسیار مهربان بود و احترام زیادی برایش قائل بود . با همه خوب و صمیمی بود و به همه احترام می گذاشت . در همه ی مراسمات دینی و مذهبی شرکت می کرد . پیرو ولایت فقیه بود . بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ،در حوزه های مختلف  اجتماعی ،فرهنگی و آموزشی ،حضوری فعال داشت .
عبدالحسین برای مقابله با ضد انقلاب به سنندج رفت و به عنوان بسیجی با برادران ارتشی برای پاکسازی کردستان فعالیت می کرد . شانزده ساله بود که اولین بار در پی دستور امام خمینی ،برای شکست حصر آبادان از طریق سپاه عازم جبهه شد . او آموزش فشرده ی فرماندهی گردان های خط شکن را به مدت شش ماه گذراند و سپس سپاه نوح ،وی را برای آموزش بسیجیان به پادگان آموزشی کازرون فرستاد. انگیزه ی او از رفتن به جبهه ، دفاع از اسلام ، انقلاب و جمهوری اسلامی بود . همیشه می گفت : یا جنگ یا پیروزی . در اغلب عملیاتها معاون گردان بود و در چندین عملیات فرماندهی گردان را بر عهده داشت. مدتی هم فرمانده گردان رزمی دریایی بود . هر وقت از جبهه می آمد ، از رشادت و پایمردی رزمندگان صحبت می کرد .در سال 1361 ازدواج کرد و حاصل سه سال و شش ماه زندگی مشترک یک فرزند پسر  است .
به شناخت و تسلط بر تاکتیک های رزمی ،سلاح ها و ادوات جنگی همیشه قبل از عملیات بسیار تاکید داشت . و شناخت کافی نسبت به شناسایی و واگذاری مسئولیت به افراد را داشت . به طوری که فرماندهان تحت امر او ،از فرماندهان گردان جنگ شدند . او برای عقب راندن دشمن ،سر از پا نمی شناخت . همیشه قبل از عملیات ، نماز شب را با ناله و تضرع به جا می آورد .با اینکه فرمانده بود ولی برخوردش با نیروها توام با تواضع بود . قدرت جذب او قابل تحسین بود . چنان در قلب رزمندگان جای داشت که بیشتر اوقات مشکلات خصوصی خود را با او در میان می گذاشتند . او نه فقط فرمانده بلکه آرپی چی زن ،تک تیرانداز و تیر بارچی هم بود . هر گاه دشمن قصد تنگ کردن عرصه را بر نیروها داشت ،با سرعت عمل به قلع و قمع دشمن می پرداخت و آرامش را بر نیروهای خودی حاکم می کرد . عبدالحسین در عملیاتهای مسلم بن عقیل ،محرم ،طریق القدس، رمضان و خیبر شرکت داشت . همرزم شهید ولی پور بیان می کند : "در عملیات خیبر در محور طلاییه ،شب عملیات ، ترکش به پیشانی عبدالحسین اصابت کرد . ما به او اصرار کردیم که به عقب برگردد ،ولی او گفت : من از این بچه هایی که تکه پاره شده اند مهم تر نیستم ." و تا لحظه آخر استقامت کرد."
آرزویش پیروزی اسلام و مسلمین و شهادت بود . خواسته های دنیوی برایش ارزشی نداشت . شهید ولی پور در عملیات بیت المقدس در شلمچه ،و عملیات رمضان در تسخیر پاسگاه فکه ،که فرماندهی عملیات را بر عهده داشت ، زخمی شد .در جبهه فرمانده گردان امام علی (ع) از لشکر 19 فجر فارس بود وپس از شش سال تلاش در جبهه ها،سرانجام در عملیات والفجر 8 در دریاچه ی نمک فاو ،در دوم اسفند سال 1364 در بمباران شیمیایی دشمن مجروح شد و در بیمارستان امام خمینی تهران ، به شهادت رسید. او اولین شهید خانواده بود .
مادر شهید :👇👇 خواب دیدم کنار رودخانه ای خشک ایستاده ام. ماموران ساکنان اطراف رودخانه را کوچ می دادند. گفتم چه خبر است. گفتند اقا صاحب الزمان می خواهند از اینجا عبور کنند. هر کاری کردند نرفتم. گفتم من باید اقا را ببینم. انقدر ایستادم تا رودخانه پر شد از ابی زلال. بعد اقا امد. دنبال ایشان راهی شدم. رفت تا کنار چشمه ای. انجا ایستاد و وضو گرفت و به نماز ایستاد. من هم به ایشان اقتدا کردم.بعد از نماز دو اقای بزرگوار دیگر امدند. گفتم اقا اینها کی هستند. گفتند اجدادم, حضرت رسول(ص) و امام علی(ع). گفتم اینجا چه کار دارید؟ گفتند امده ایم امانتی را که به تو سپرده بودیم پس بگیریم. از خواب پریدم. فهمیدم قرار است برای پسرم اتفاقی بیافتد, چون با ارزشترین چیزی بود که داشتم. یکی دو ماه بعد بود که سید امد. چند ساعتی ماند,خداحافظی کرد تا برود. گفتم بابا جان امشب را نرو! گفت باید بروم, وقت ندارم. رفت. چند متری که رفت تسمه ماشینش پاره شد و برگشت. ان شب تا شد پسرم را نگاه کردم,فهمیدم این رفتنش فرق دارد…
قبل از عملیات بدر بود.یکی از روحانیان سرشناس امده بود خط ما. سید گفت حاج اقا چرا من شهید نمی شم! حاج اقا جا خورد و گفت:برادر اگه همه خوبا با هم شهید بشن پس کی جنگ رو پیش ببره! همان عملیات بود یا عملیاتی دیگر. درگیری شدید بود, انقدر به دشمن نزدیک بودیم که با نارنجک می جنگیدیم. دیدم ترکشی فرق سید را شکافته و خون از سرش می چکید. گفتم برو عقب. ناراحت شد و گفت:الان وقت عقب رفتن نیست. اگر من عقب بروم جواب شهدا و امام را چی بدهم! تا پایان عملیات ماند.خیلی مجروح می شد, اما یا نمی رفت عقب یا اگر می رفت زود بر می گشت.