🔹پوستر؛ هستههای بیکران علم
🔻به مناسبت چهلمین روز شهادت دانشمند هستهای دکتر محسن فخریزاده
#سلیمانی_هستهای
#شهید_محسن_فخریزاده
#چهلمین_روز_شهادت
هدیه به روحشان 14 صلوات 🌷🌷🌷
14.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دلتنگی😭
شده یک سال و سردارم نیومد
بگویید طاقت رهبر سر اومد
تو که رفتی دیگر ما، در عذابیم
دستت افتاده زمین ما دست نداریم
#فاطمه_مغنیه دختر عمادمغنیه از سردار میخواهد در سفر عراق فرزندش که مدتهاست پدر را ندیده همراه ببرد .
حاجی منوط به رضایت پدرش میکند و دختر شهید مغنیه با همسرش تماس میگیرد، سامر میگوید اوضاع عراق خوب نیست بگو سردار هم نیاد.
🌹مغنیه گریان به سردار سلیمانی میگوید شماهم به عراق نروید، حاج قاسم پاسخ میدهد: هوا خوب است و شب مهتابی و بسمت قتلگاه میروم!
#سردار_دلها
#حاج_قاسم
هدایت شده از الحقنی بالصالحین«یرتجی»
#مراقبتهای_چله_بیست_هفتم
✅ صلوات خاصه حضرت زهرا سلام الله علیها به نیابت از سردار حاج قاسم سلیمانی
✅ خواندن زیارت عاشورا از طرف شهید آنروز به حضرت زینب سلام الله علیها
✅ خواندن وصیت نامه سردار که هر روز بخشی از آن گذاشته می شود
تطبیق گام دوم انقلاب با آیات قرآن
#مراقبتهای_عملی👇👇
✅ احسان والدین بیش از پیش ویژه👈 برای مجردها
✅ علاوه بر احسان والدین ، ( قاعده حسن التبعل )خوب شوهر داری کردن ویژه 👈 متاهلین
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
#مراقبتهای_چله_بیست_هفتم ✅ صلوات خاصه حضرت زهرا سلام الله علیها به نیابت از سردار حاج قاسم سلیمانی
بیست و هشتمین شب از 🌟💫چله ( بیست و هفتم ) 🌟💫 مهمان سفره شهید🌷اسدالله کشمیری قرقی 🌷 هستیم.
شهید اسدالله کشمیری
فرمانده محور تیپ ویژه شهداء
تولد: روستای حسین آباد قرقی مشهد – 1341
شهادت: کربلای هفت– مریوان– 1364
سنی نداشت، هنوز مدرسه می رفت. توی عالم کودکانه ی خودش نذر کرده بود که اگر امتحان هایش را قبول شد، برای کبوترهای حرم امام رضا (ع) گندم ببرد.
نذر کبوترها رد خور نداشت. قبول که می شد می رفت پیش پدرم و می گفت: «بابا سهمیه ی کبوترای امام رضا (ع) رو از خرمن گندماتون بذارین کنار تا براشون ببرم.»
یک کیسه ی کوچک گندم برمی داشت می رفت حرم، سراغ کبوترهای امام رضا (ع).
اسد الله کشمیری دومین فرزند خانواده کشمیری، در اول فروردین ماه سال 1341 در روستای قرقی در 12 کیلوکتری مشهد در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد. مادرش می گوید، بسیار خوش قدم بود. چون فرزندان قبلم زنده نمانده بودند از خدا خواستم که اگر بنده صالح می خواهد این فرزندم را نگه دارد.
اسد الله از کودکی پسری ساکت و آرام و سر به زیر و متواضع بود و در همان کودکی قرآن را از پدرش آموخت.
در سال 1347 وارد دبستان تربیت در روستای قرقی شد. علاقه فراوانی به مدرسه داشت و در انجام دادن تکالیفش بسیار کوشا بود و پس از تعطیلی مدرسه بلافاصله به سراغ تکالیفش می رفت. پسری با محبت و خوشرو و در جمع دوستانش محبوب بود و در اوقات بیکاری کتابهای مذهبی مطالعه می کرد و به پدر در امور کشاورزی کمک می کرد. از 9 سالگی نماز می خواند. هنگام انقلاب و پس از پیروزی آن با تمام وجود در خدمت انقلاب و اهداف آن قرار داشت. در تمام موارد پیرو سیاست اصولی انقلاب و خط امام بود. بسیار شجاع بود، به طوری که چهار سال دوشادوش شهید کاوه در کردستان جنگید. در بحرانها و مشکلات با روحیه ای باز و با تلاش و پشتکار هر چه بیشتر به خدا توکل می کرد و جز خدمت به اسلام و جهاد در راه خدا و استقرار کامل حکومت اسلامی هدف دیگری نداشت.
در سال 1353 وارد مدرسه راهنمایی فارمد در روستای فارمد شد. با اوج گرفتن حرکات مردم علیه رژیم شاه، اسد الله دچار دگرگونی شد. از آن بیشتر وقت خود را در مساجد و جلسات مذهبی می گذراند و پای صحبت روحانی مسجد می نشست و کتابهای مذهبی شهید مطهری را مطالعه می کرد.
پس از پایان دوره راهنمایی در سال 1356 درس را رها کرد و به مشهد عزیمت کرد و بدین ترتیب در تظاهرات و راهپیماییها شرکت فعال داشت و یکی از کسانی بود که اعلامیه ها و پوسترهای حضرت امام را توزیع می کرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی به هسته های مقاومت بسیج پیوست و شبها را در مساجد و سنگرها نگهبانی می داد.
تاکید زیادی به شرکت در نماز جمعه و دعای کمیل داشت و همواره دیگران را امر به معروف می کرد.
در سال 1359 با شروع جنگ از طریق بسیج به همراه پدر و بیست نفر از اهالی روستا و به مدت دو ماه به کردستان اعزام و پس از آن عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد.
پس از ازدواج با همسرش به ارومیه به خانه های سازمانی سپاه نقل مکان کرد و با انتقال لشگر، همسرش نیز در مکانهای دیگر با او بود. او همواره می گفت: همسری می خواهم که همیشه همراهم باشد، حتی در کردستان. شهید کشمیری در مدت حضور در جبهه، سه بار مجروح شد. اما این موضوع را به خانواده اش اطلاع نمی داد. از جمله یک بار در عملیات بدر بود که خانواده اش پس از مدتها وقتی آثار آن را دیدند متوجه جراحتهای وی شدند. او به خاطر لیاقت و کاردانی در سازماندهی و سایر مهارتهای جنگی، به سمت فرمانده گردان امام صادق (ع) منصوب شد. در عملیات های متفاوتی شرکت می کرد و از کسانی بود که همیشه در خطوط مقدم جبهه به سر می برد و اغلب اوقات به شناسایی مواضع دشمن می پرداخت.
شهید کشمیری برای یک دوره آموزش نظامی – دوره دافوس به تهران اعزام شد، اما 15 روز از آموزش باقی مانده بود که عملیات والفجر 9 آغاز شد و به همراه دو تن دیگر از برادران تیپ ویژه، با اصرار زیاد از مسئول آموزش نظامی خواستند که در عملیات والفجر 9 شرکت کنند، اوپذیرفت، دوره آموزشی را تعطیل کرد و این سه نفر به عملیات اعزام شدند. یک بار وقتی پس از شش ماه حضور مداوم در جبهه به مرخصی آمده بود، پدرش گفت چرا این قدر دیر آمدی؟ بس است. دیگر بیا مدتی استراحت کن، اما او در جواب گفت: شما مگر نمی خواهید که من شهید شوم.