eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
20هزار عکس
10.3هزار ویدیو
259 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
او زیر آتش دشمن نشست و مشغول نوشتن وصیت نامه شد و در جواب همرزمانش که می گفتند:‌ بلند شو الان وقت این کارها نیست گفت:‌ نه الان وقتش است و گرنه دیر می شود. سرانجام اسد الله کشمیری در 7 اسفند 1364 در عملیات والفجر 9 – در ارتفاعات هزار قله سلیمانیه عراق در حالی که سمت فرمانده طرح و عملیات تیپ ویژه شهدا را بر عهده داشت – بر اثر اصابت ترکش خمپاره به پا و سر به شهادت رسید. همرزمش درباره او می گوید:‌  بسیار بی ریا و مخلص بود و تا قبل از شهادتش کسی از اهالی محل از مسئولیت او در سپاه آگاه نبود.  پیکر شهید اسد الله کشمیری، در روستای محل تولدش قرقی در گلزار شهدا به خاک سپرده شد و از او فرزندی بر جای نماند.
در فرازهايى ‏از وصيّت ‏نامه شهيد كشميرى آمده ‏است: «يادتان باشد از موقعى كه انقلاب كرده ‏ايم، دشمنان زيادى پيداكرده ‏ايم و همه دشمنان هوشيار شده ‏اند. در اين موقعيّت مبادا كه اماممان را تنها بگذاريد كه خداى نكرده خون شهدا پايمال گردد. حمايت از امام و ولايت فقيه، حمايت از ائمه(ع) و رسول ‏اللَّه(ص) است. پس مواظب باشيد كه خداوند در اين موقعيّت حسّاس شما را امتحان مى ‏كند. پس خوب استقامت كنيد تا در اين امتحان به خوبى قبول شويد.
در عملیات والفجر 8 وقتی اسدا... به شهادت رسید، ما چند تا از دوستان تصمیم گرفتیم به مشهد برویم و خبر شهادتش را به خانواده اش برسانیم، من و چند نفر از دوستان به روستای قرقی رفتیم و خدمت خانواده ایشان رسیدیم. مادرش به گرمی از ما پذیرایی کرد، و ما کم کم خودمان را آماده می کردیم که موضوع را به مادرش بگوییم. ولی قبل از اینکه ما چیزی بگوییم، مادرش گفت: من همه چیز را می دانم، شما نمی خواهید چیزی بگویید. گفتیم شما از کجا می دانید. گفت خواب دیده ام و خودم را برای پذیرایی آماده کرده ام و ما همه شگفت زده شدیم از اینکه مادری پسرش شهید شده و او آنگونه با آرامش روحی و مطمئن از ما پذیرایی می کند که گویی می خواهد پسرش را داماد کند. راوی:  علی اصغر طالحی 
خواهر شهید می گوید : 👇 وقتی از شهادت حرف می‌زد، دلم یکباره می‌ریخت. می‌گفتم: «خدا نکند! دور از جان تو! تو اگر شهید بشوی، من یکی دق می‌کنم.» امّا او همیشه با روشی خاصّ، راضی‌ام می‌کرد به رضای خدا. یک روز سوار بر موتور، توی کوچه‌های شهر می‌گشتیم. ماشینی از توی حیاط یک خانه، دنده عقب بیرون می‌آمد. چیزی نمانده بود که تصادف کنیم. امّا خدا به ما رحم کرد. وقتی از معرکه جان سالم به در بردیم، گفت: «ببین اگر الآن با این ماشین تصادف کرده و مُرده بودیم، مردم می‌گفتند این دو نفر تصادف کردند و مُردند. امّا شهادت با این جور مُردن فرق دارد. ارزش کسی که شهید می‌شود خیلی بیشتر از کسی است که می‌میرد.» باز هم راضی شدم به رضای خدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
709.7K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صلوات فاطمی امشب مان را به نیابت از ☀️ شهید سلیمانی☀️ هدیه می کنیم محضر نورانی ⁦❣️⁩ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها⁦❣️⁩ ⁦ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي الصِّدِّيقَةِ فَاطِمَةَ الزَّكِيَّةِ حَبِيبَةِ حَبِيبِكَ وَ نَبِيِّكَ وَ أُمِّ أَحِبَّائِكَ وَ أَصْفِيَائِكَ الَّتِي اِنْتَجَبْتَهَا وَ فَضَّلْتَهَا وَ اخْتَرْتَهَا عَلَي نِسَاءِ الْعَالَمِينَ اَللَّهُمَّ كُنِ الطَّالِبَ لَهَا مِمَّنْ ظَلَمَهَا وَاسْتَخَفَّ بِحَقِّهَا وَ كُنِ الثَّائِرَ اللَّهُمَّ بِدَمِ أَوْلاَدِهَا اَللَّهُمَّ وَ كَمَا جَعَلْتَهَا أُمَّ أَئِمَّةِ الْهُدَي وَ حَلِيلَةَ صَاحِبِ اللِّوَاءِ وَ الْكَرِيمَةَ عِنْدَ الْمَلإَِ الأَْعْلَي فَصَلِّ عَلَيْهَا وَ عَلَي أُمِّهَا خدیجة الکبری صَلاَةً تُكْرِمُ بِهَا وَجْهَ اَبيها مُحَمَّدٍ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَ تُقِرُّ بِهَا أَعْيُنَ ذُرِّيَّتِهَا وَ أَبْلِغْهُمْ عَنِّي فِي هَذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلَ التَّحِيَّةِ وَالسَّلاَمِ
1.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴🎥 رهبرمعظم انقلاب: رو به است؛ این را همه بدانند این سنت الهی است؛ اینها محکومند به اینکه ساقط بشوند، افول کنند و زایل بشوند از صحنه قدرت جهانی 🔺آن کسانی که گرایش دارند به اینکه برویم با آمریکایی‌ها کنیم، بیخودی نقشه بی‌اساس و پایه میکشند، این را بدانند. ۹۷/۸/۱۲ ✍ جهت اطلاع آمریکا پرستان داخلی👆
🌹خاطراتی از شهید حاج قاسم سلیمانی ✍اطاعت از فرمان مادر حتی بعد از مرگ ابراهیم شهریاری به بیان خاطره دیگری از سردار دل‌ها نسبت به مادر پرداخت و گفت: یک روز حاج آقا از منطقه به حسینیه ثارالله آمد. برای رعایت مسائل امنیتی و حفاظتی، موقع رفتن بدون آنکه متوجه شود ما او را تا منزل مادرخانمش همراهی کردیم. آنجا که رسید، متوجه شد و من را صدا زد و گفت: چرا دنبال من می‌آیید و من را تعقیب و ناراحت می‌کنید شهریاری گفت: من پیشانی حاج قاسم را بوسیدم و گفتم: حاجی! ارواح خاک مادرت ما را اذیت نکن و بگذار ما کار حفاظت از جان تو را به خوبی انجام بدهیم. حاجی موقعی که این قسم را از زبان من شنید، سکوت کرد. او با بیان اینکه در این موقع از او اجازه خواستم تا خوابی را که از مادرش دیده بودم، برایش تعریف کنم، افزود: سردار سلیمانی گفت: چه خوابی دیده ای؟ گفتم: در عالم خواب، مادرتان را در جمعی از بچه‌های رزمنده دیدم. مادرتان با همان حیای اسلامی که رعایت می‌کرد، آمد و ما چهره اش را یک لحظه دیدیم. سلام کرد و گفت: از حاجی چه خبر؟ گفتم: حاجی حالش خوب است و سلام می‌رساند. مادرت گفت: بگو احوال پدرش را بپرسد. شهریاری با اشاره به اینکه این موضوع که یک پیرزن حتی بعد از مرگ نیز به فکر همسر است، در جامعه امروز ارزش دارد افزود: بعد از آنکه این را به حاج قاسم گفتم، شروع به گریه کرد و بعد از گریه گفت: درست است من هر روز یا یک روز در میان، زنگ می‌زدم و احوال پدرم را می‌پرسیدم. این دفعه یک عملیات سختی بود و داعشی‌ها در املی این قدر شیعه‌ها را اذیت می‌کردند و خود و بچه هایشان را می‌کشتند که من ۴ یا ۵ روز سخت درگیر شدم و نتوانستم با پدرم تماس بگیرم. راوی این خاطره ادامه داد: حاج قاسم همان شب با وجود خستگی گفت: به قنات ملک برویم و حدود ساعت‌های ۱ یا ۱ و نیم شب که رسیدیم به سر مزار مادرشان رفتیم و صبح زود نیز بعد از اقامه نماز صبح، دوباره سر مزار مادرشان رفتیم و همان جا، حاج قاسم دوباره من را صدا زد و گفت: ابراهیم، خوابت را بار دیگر برای من تعریف کن. شهریاری بیان داشت: من گفتم حاج آقا خواب من به جای خودش؛ فقط، می‌خواهم احترام مادر شما را که سن و سالی از او گذشته بود نسبت به شوهرش بگویم که چه احترامی دارد، شما دو یا سه روز یادتان رفته از پدر احوال بپرسید، مادرتان در عالم خواب به شما تذکر داد. این باید الگویی برای نسل آینده و آن‌ها که ازدواج می‌کنند، قرار گیرد و احترام همدیگر را نگه دارند. او افزود: حاج قاسم بعد از سخن من گفت: درست هم هست، هر وقت مادرم را به تهران می‌آوردم، بیشتر از ۳ یا ۴ روز نمی‌ماند و برای رفتن اصرار می‌کرد. من می‌گفتم: مادر تازه آمده ای؟ می‌گفت: من به پدرتان قول دادم و باید بروم و اگر من را نبری، خودم می‌روم یا به برادرت سهراب یا حسین می‌گویم من را ببرند.
••° 🌹حضرت‌زهرا‌سلام‌الله‌علیها‌میفرمایند: الْزَمْ رِجْلَها، فَإنَّ الْجَنَّةَ تَحْتَ اقْدامِها... 🍃در خدمت و پای‌بند او باش، چون بهشت زیر‌پاى‌مادر است.🍃 📚 کنز العمال ح۴۵۴۴۳