فرزند حسینعلی در 5 خرداد 1337ش در خانواده ای متدین و کشاورز در محله کردآباد از محلات جی اصفهان به دنیا آمد. تحصیلات ابتدائی را در محله کردآباد سپری کرد و در کنار برادر خود اکبر مشغول به بنایی شد و همزمان دروس حوزوی را می خواند .در سال 1355ش هنگامی که مشمول خدمت سربازی شده بود، به سفارش برادرش از رفتن به خدمت خودداری کرد و با این جمله که رژیم شاهنشاهی سرسپرده است و شاه هم آمریکایی است، پس اگر سربازی بروی سرباز آمریکا می شوی، از رفتن به خدمت منصرف شد.
در عنفوان جوانی در فعالیتهای سیاسی، انقلابی شرکت می کرد و به علت فساد حاکم به مبارزه با رژیم پهلوی پرداخت تا جائی که به همراه برادرش دو روز در هفته کار می کردند و پیوسته در راهپیمائیها و تظاهرات شرکت می کردند و شب ها مشغول پخش اعلامیه بودند .
علی در یک خانواده مذهبی و متدین کشاورز و زحمتکش به دنیا آمد و از نوجوانی اهل کار و کوشش بود و به همین جهت روحیه مقاوم و استواری داشت و در خط مقدم نیز در انتقال مهمات شخصاً حضور داشت. از نوجوانی تا هنگام شهادت اهل خواندن نماز اول وقت و ذکر و دعا و راز و نیاز بود. در اوقات فراغت به خواندن قرآن و تفسیر و شنیدن سخنرانیهای امام خمینی عادت داشت. خدمت به دیگران را عبادت می دانست و به شدت به رعایت حقوق بیت المال و دیگران توجه داشت و اگر حقی از کسی ضایع می شد، پیگیر بود تا حق او را بازستاند. سیمای آرام و ذاکر او نشان از ایمان قوی و بندگی خدا را داشت .
فرهنگ جبهه از او ذاکر و عارفی سلحشور و زاهدی شهادت طلب و اهل سلوک و مراقبه ساخته بود و ترس برای او معنایی نداشت و همچون شیران روز غرنده و توفنده در برابر دشمن و زاهدی گریان در شب و در سنگر عبادت بود. وی به زیردستان خود بسیار توجه داشت و هنگامی که به مرخصی می آمد به آنان سرکشی می کرد و برای عیادت مجروحین به شهرهای دیگر نیز مسافرت می کرد .
شروع جنگ تحمیلی در آبان 1359ش به اتفاق عده ای از دلیرمردان گردان ضربت به جبهه های جنوب در منطقه دارخوین آمد. علی برای تأمین آب مصرفی رزمندگان، بیل و کلنگ دست می گرفت و چاه حفر می کرد و به کمک نیروهای تخریب می رفت و در خنثی کردن مین کمک می کرد و به همین سبب بر اثر انفجار یکی از مین ها، از ناحیه چشم مجروح شد. هنگامی که چشمش را پانسمان کردند، به مرخصی نرفت و با کمک دیگران سنگر می ساخت و مهمات جابه جا می کرد . علی در عملیات فرمانده کل قوا که در تاریخ 23/1/1360ش شرکت داشت و در حفظ و نگهداری خط مقدم به همراه شهیدان رضا بالایی و محمود شالباف حماسه آفریدند .
علی در عملیات ثامن الائمه و آزادسازی شمال آبادان و عملیات طریق القدس و آزادسازی بستان شرکت کرد و در همین عملیات هنگامی که به میدان مین و سیم های خاردار دشمن رسید، خودش را با برانکارد انداخت روی سیم خاردار و پلی شد برای عبور رزمندگان و فریاد زد معطل نکنید همه رد شوید، بچه ها تک تک از روی تنش رد می شدند. هنگام عملیات تصمیم درست و قاطع می گرفت. مثلاً در عملیات بستان کنار پل رودخانه سابله، بعثی ها با چندین تانک در حال عبور از پل بودند که حاج علی با آرامش، به رزمندگان گفت: شلیک نکنید. صبر کنید تا عراقی ها جلو بیایند. هنگامی که به وسط پل رسیدند، دستور شلیک داد و بر اثر انفجار یکی از تانک ها روی پل، راه عبور مسدود شد و دشمن مجبور به فرار شد و رزمندگان به شکار آنان مشغول شدند. حاج علی در همین عملیات زخمی شد و عصب دستش قطع گردید .
علی پس از معالجه در عملیات فتح المبین در منطقه عین خوش و دشت عباس با گردان خود حضور یافت و پس از پیروزی بزرگ فتح المبین و آزادسازی منطقه وسیعی از سرزمین های اشغالی دشت عباس در عملیات بیت المقدس و آزادسازی خرمشهر شرکت کرد. وی در هر سه مرحله این عملیات، فرماندهی گردان امام رضا (ع) را برعهده داشت و هنگام فتح خرمشهر به اتفاق گردانش از پل نو در مسیر شلمچه به داخل شهر نفوذ کرد و مستقیماً به کنار خاکریز دشمن نزدیک گمرک شهر رفت و راه فرار دشمن را مسدود کرد و پیام پیروزی بزرگ فتح خرمشهر را برای حاج حسین خرازی فرمانده لشکر امام حسین در تاریخ3/3/61ش ارسال کرد .
علت نیاز رزمندگان اسلام به آموزش های گوناگون نظامی از سوی شهید خرازی به عنوان مسؤول آموزش نظامی لشکر منصوب شد. موحددوست تمام همت خود را برای آموزش نیروهای بسیجی به کار گرفت و بر آموزش های گوناگون و توانمندسازی رزمندگان از هیچ کوششی دریغ نکرد. وی معتقد بود که باید در جنگ ترس و دلهره رزمندگان فرو ریخته شود و ابهت دشمن بعثی برای آنان شکسته شود. به همین منظور در رزم شبانه نیروهای پیاده گردان ها را با دشمن فرضی درگیر می کرد. وی با صلابت به آموزش رزمندگان همت گماشت .
حاج علی طی هفت سال جهاد مقدس و با اخلاص تمام از سیستان و بلوچستان تا کردستان گرفته و تا جبهه های جنگ تحمیلی در جنوب بی وقفه در راه اسلام و دفاع از جمهوری اسلامی ایران مبارزه کرد. وی در طی این دوران بیش از ده بار مجروح شد، به گونه ای که در سراسر بدن او آثار جراحت وجود داشت و رزمندگان به سبب وجود ترکش های زیاد در پیکر وی و صلابت و شجاعت بی مانند و مجاهدت های گسترده و خستگی ناپذیر، وی را علی آهنی لقب داده بودند. حاج علی در اواخر عمر به دلیل جراحت زیاد پاهای خود و ضعف بنیه جسمی ناگزیر بود با عصا حرکت کند و هر روز به اورژانس فاو می رفت و پانسمان خود را عوض می کرد، ولی با وجود این هیچگاه از چالاکی و بی باکی وی کاسته نشد. وی هر شب در منطقه «یا مهدی» و کنار رزمندگان اسلام به سر می برد، تا سرانجام در حین سرکشی به خط مقدم و تحویل و تحول منطقه عملیاتی لشکر امام حسین (ع) در فاو بر اثر اصابت ترکش ریز گلولهای به قلبش که در 20متری او اصابت کرد، در تاریخ6 مرداد 1365ش به شهادت رسید و پیکر پاکش را در گلستان شهدای اصفهان، در کنار قبر برادرش و نزدیک مقبره شهید آیت الله اشرفی اصفهانی به خاک سپردند.
فرازی از وصیت نامه شهید؛
طوفانی که انقلاب اسلامی به وجود آورد، برای چپاولگران قابل تحمل نبود و به همین جهت ساکت ننشستند و وسائل اذیت جمهوری نوپا را تدارک دیدند. حربه آنها ایجاد جنگ بین ایران و عراق بوده و ما به جهت سرکوب و خنثی کردن آن هجرت کردیم و به جبهه آمدیم و ما آماده ایم که انقلابمان را هرچه سریعتر به جهان صادر کنیم و خدا را شکر می کنیم که به ما لیاقت داد به سنگرهای اسلام بیائیم و نوکری امام زمان (عج) را بکنیم و خیلی خوشحالیم که توانسته ایم اصل ولایت را پیاده کنیم و ما با خون خود این اصل را حفظ می کنیم و ما پشتیبان روحانیت و خط امام هستیم. ای جوانان نکند در رختخواب بمیرید که حسین (ع) در میدان جنگ شهید شد؛ مبادا در غفلت بمیرید که علی (ع) در محراب عبادت شهید شد و مبادا در حال بی تفاوتی بمیرید که علی اکبر(ع) در راه حسین و با هدف شهید شد.
آموزش نظامی میداد با یک دست. فرماندهی دوتا گردان بود. هم زمان، امام رضا و موسی بن جعفر علیه السلام. بعد هم فرمانده تیپ دوم لشکر ۱۴ امام حسین علیه السلام. همرزم حاج حسین هم بود. حاج حسیین خرازی. آخر سرهم جانشین همرزمش ماند بعد از عملیات والفجر ۸ جانشین تا خرازی حاجی شود و برگردد.
طاقت دوریاش را اما نداشت. درست مثل برادرش جمال که ۵ ماه قبل از خودش پریده بود. پرید،سال ۶۴توی خط پدافندی فاو. وقتی که فاطمه شش ماهه و زینب یک سال و نیمه بود. همه میگفتند علی آهنی شهید شد.
می گویند هرکجا کار سخت بود و شدید، حاج حسین خرازی سراغ حاج علی می رفت.
مردی آهنین در صحنههای نبرد
حقیقتاً خداوند کسانی را که مانند پولاد محکم هستند و با اراده آهنین در راه او جهاد می کنند دوست دارد و شهید حاج علی موحددوست یکی از این افراد است چنانکه در جبهه های جنگ به "حاج علی آهنی" معروف شده بود.
18.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بگیر بگیر امام زمان شروع شده!!
آقا دونه درشتارو جدا میکنه:)
#حاج_حسین_یکتا