⭕️واکنش رهبر انقلاب درباره اهانت جنونآمیز نسبت به قرآن کریم در اروپا:
🔹اهانت جنون آمیز به قرآن با شعار آزادی بیان نشان میدهد هدف حملات استکبار، اصلِ اسلام و قرآن است. علیرغم توطئه استکبار، قرآن روزبهروز پرفروغتر شده و آینده از آن اسلام است. همه آزادیخواهان جهان باید درکنار مسلمانان با سیاست پلید توهین به مقدسات و نفرتپراکنی مقابله کنند.
﷽
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
#امام_زمان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
آللهم طهر قلوبنآ بالإيمان ..
وزين عقولنا بالحكمة ..
وعافي أبداننا بالبركة..
آللهم يسر أمورنا وفرج همومنا
وأغفر لنآ ولوالدينا..
آللهم أجعل صباحنا صبآح الصالحين والسنتنا السنة الذاكرين وقلوبنا قلوب الخاشعين..
آللهم آمين يآرب آلعالمين
🍃 صبح شما بخیر
4.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹خاطره ای از معجزه بعد از شهادت محمد معماریان🌹
#شهید_محمد_معماریان
مادر شهید محمد معماریان میگوید: «محمد، 8 سال داشت. یک روز صبح از خواب بیدار شده بود و گریه میکرد. تعجب کردم. فکر کردم خواب بدی دیده یا جایی از بدنش درد میکند. کنارش رفتم و نوازشش کردم. گفتم: چرا گریه میکنی؟ گفت: هوا روشن شده و من نمازم را نخواندهام. انگار خواب مرگ رفتهام که نمازم قضا شد. در حالی که محمد فقط 8 سال داشت، اما نمازش هیچ وقت قضا نمیشد.»
اسمش را در بسیج نمینوشتند 👇👇
(مادر شهید )خانم منتظری می گوید : «خودم مدتها سابقه مسئولیت در بسیج را داشتم و پایگاه حضرت زهرا سلامالله علیها در قم را مدیریت میکردم. ولی اسم محمد را در بسج نمینوشتند و میگفتند سناش کم است. خودم دستش را گرفتم و به پایگاه بسیج رفتم. گفتم: حالا یک بچهای هم میخواهد پناهنده اسلام شود، شما نگذارید. دوست دارید ما مادرها بچههایمان را توی بغل بگیریم؟ پس چه کسی از این مملکت مواظبت کند؟ اصرار کردم. قبول نمیکردند. گفتم: امام حسین علیهالسلام هم زن و بچهاش را به کربلا برد و فداکاری کرد. حالا شما این پسر نوجوان را قبول نمیکنید، روز قیامت جواب سیدالشهدا علیهالسلام را چه خواهید داد؟ به هر زحمت و زوری بود، اسم او را در پایگاه بسیج مسجد المهدی قم نوشتند. تقریبا 13 ساله بود که پایش به جبهه باز شد. در حالی که پدرش هم از پنج سال قبل در جبهه خدمت میکرد.»
19.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روایت عاشقانه بین مادروفرزندسیزده ساله بسیجی
📹 #نماهنگ | دیدار آخر
🔺 روایت #مادر_شهید محمد معماریان از آخرین دیدار با فرزند شهید خود
✍🏻 متن تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب #تنها_گریه_کن را بخوانید👇🏻
https://khl.ink/f/49051
مادر شهید نوجوان قمی از روزی که محمد برای آخرین بار خانه را ترک کرد، میگوید: «وقتی آماده شد که برود، نگاهی به من کرد و گفت: محمدت را خوب نگاه کن. چیزی نگفتم. نگاهش کردم. از نگاه قاطعم فهمید که اهل گریه و زاری نیستم. رفت و در قاب در خانه قرار گرفت. بلند گفت: دیدار ما به قیامت. محمدت را نگاه کن! گفتم: برو بچهجان! تو را به علیاکبر امام حسین علیهالسلام بخشیدم. رفت و کمی آنطرفتر ایستاد. باز گفت: رفتم ها! نمیخواهی محمدت را برای بار آخر نگاه کنی؟ داد زدم: برو بچه! تو را به قاسم و علیاصغر بخشیدم. قرار نیست وقتی چیزی را دادم، پساش بگیرم. رفت. 21 روز بعد، خبر شهادتش را آوردند. در حالی که 16 سال و 3 ماه داشت.
خودم پسرم را به خاک سپردم
این مادر شهید، خاطرات تکاندهندهای از روز دفن محمد دارد. میگوید: «وقتی جنازه را آوردند، سه روز در نهر خیّن در شلمچه مانده بود. سه روز هم در معراجالشهدا نگه داشته بودند تا پدرش از جبهه برگردد. یک روز هم طول کشید تا کارهای تشییع و تدفینش انجام شود. یعنی جمعاً 7 روز از شهادتش میگذشت. کاسه سر محمد خالی بود و فقط صورت داشت. توی کاسه خالی سرش، پر بود از پنبه که دندانها و زبانش لابهلای پنبهها بود. جنازه را خودم توی قبر گذاشتم و خودم تلقینش را خواندم. وقتی دستم را از زیر سرش برداشتم، خون تازه دستم را رنگین کرد. دستم را نشان جمعیت دادم و گفتم: ببینید بعد از هفت روز خون تازه از سر محمدم جاری است. اما گریه نکردم. محکم و استوار همه کارهایش را انجام دادم و آمدم بیرون. بعد هم که دفن شد، روی قبر ایستادم و با استعانت از عمهام حضرت زینب سلامالله علیها، سخنرانی کردم. به این امید که در ساعات آخر عمر ما خانم از ما راضی باشد.»
جالب اینجاست که خودش قبل از اعزام آخر به دامادمان گفته بود که این قبر من است و دقیقا در همان نقطه به خاک سپرده شد