الحقنی بالصالحین«یرتجی»
#مراقبتهای_چله_سی_و_نهم ✅ خواندن دعای فرج امام زمان علیه السلام ✅ 14 یا 114 ( یاالله یامحمد یا
سلام برشما خوبان، همراهان همیشگی کانال #الحقنی_بالصالحین
👈 سی و ششمین روز از 💐 #چله_سی_و_نهم 💐 مهمان سفره پر برکت
شهید🍃🌷 قدیر سرلک🍃🌷 هستیم .
بخشی از وصیتنامه شهید
کاش صحبتهای حاج احمد کاظمی سر لوحه ی کار امثال بنده که خادمی مجموعه ای را عهده دار شدیم قرار گیرد.
کاش وصیت شهدا که قاب اتاق های ما را اشغال کرده,دلمونو اشغال میکرد.
کاش صحبتهای ولی امر مسلمین,که سر لوحه ی روز مرمون شده,سر لوحه ی اعمالشون میشد.
کاش دل حضرت زهرا (س) با اعمال ما خون نمیشد.
کاش مهدی (عج) فاطمه (س) با اعمال ما ظهورش به تأخیر نمیافتاد.
دیشب خواب امام (ره) را دیدم,دیدم سر پل صراط ایستاده و با همان خضوع همیشگی داره رد میشه.
صدا زدم ,جلوشو گرفتم,گفتم چه جوریه شما راحت رد میشید؟پس ما چی؟
فرمود:اینجا دیگه اعمال دنیوی شماست,که به کارتون میاد.
خلاصه نتونستم ردبشم,تو ذهن خودم که من آدم خوبی هستم ولی در عمل نه.
نمیدونم چقدر توشه برای پل صراط گذاشتم فقط به کرمش امیدوارم و دعای خیر
آدم هایی که تا تونستم , به قول گفته حاج آقا کارشون رو طبق قانون و کار خیر راه انداختم.
امیدوارم دعام کنند.
امیدوارم اون هایی که تو آموزش از من سختی میدیدند ,من رو حلال کنند. فقط به خاطر خودشون بوده و بس.
فکرم مشوشه تازه از هیأت امام جواد (ع)اومدم. سر سفره آقا بودم.
غسل شهادتم گرفتم امیدوارم فردا ردیف بشه بروم. به آرزوی چند ده ساله ام برسم.
💠این کسی که میرود در عراق یا در سوریه بهعنوان دفاع ازحریم اهلبیت در مقابل تکفیریها میایستد، در واقع دارد از شهرهای خودش دفاع میکند
امام خامنه ای
پاسدار شهيد «قدير سرلک» متولد 13 شهریور سال 63 از شهدای مدافع حرم حضرت زینب(س) است که به صورت داوطلبانه به سوریه رفت.وی دانشجوی بسیجی دانشگاه آزاد اسلامی واحد یادگار امام خمینی(ره) شهرری از دانشجویان رشته جغرافیا و برنامه ریزی روستایی بود که در مقطع ارشد مشغول به تحصیل بود.
قدير سرلک رزمنده بسیجی که به صورت داوطلبانه برای اجرای عملیات مستشاری به منظور دفاع از حرم حضرت زینب(س) و مبارزه با گروهکهای تروریستی به سوریه رفته بود، به شهادت رسید. ستوان یکم پاسدار، قدير سرلک سالها به عنوان فرمانده گردان امام حسین(ع) سپاه ناحیه شهيد محلاتی مشغول خدمت بود. او در جریان مأموریت مستشاری که در سوریه حاضر شده بود، در روز 13 آبان منطقه حلب به شهادت رسید.
قدير به اهل بيت علاقه زيادي داشت و يك بچه هيئتي بود.🌹 هر جا هيئت برپا بود قدير يكي از ميانداران و علمداران هيئت بود.👌 بيشتر از 15 سال در خانه خودمان هيئتي به نام هيئت حضرت علي اصغر(ع) برپا كرده بود و بچهمحلها از بچه شش ساله تا جوانان را در هيئت جمع ميكرد❗️. براي بچهها كادو ميخريد و به روحاني هيئت ميداد كه اينها را به بچهها براي آمدن به هيئت بدهد.🌹 تشويقشان ميكرد و وضو گرفتن را بهشان ياد ميداد😊. بچهها را به هيئت جذب ميكرد. البته بسياري از اين بچه هيئتيها صاحب زن و بچه شدهاند ولي همچنان انس و الفتشان را با هيئت حفظ كردهاند
شهیدی که دستهای روغنی #پدرش را میبوسید❤️
پدرش که از سرکار برمیگشت، تمام قد جلوی او میایستاد و دستش را میبوسید😘.
به قدیر میگفتم دستان پدرت روغنی است اما او میگفت من به این دستها افتخار می کنم
خواهر شهید سرلک :
قدیر از نظر شخصیتی فوقالعاده فعال و پویا بود و مانند نامش واقعا توانا و انواع تخصصهای گوناگون را فرا گرفته بود و از هر نظر علم به روزی داشت و عضو گروه تواشیح بود. در فعالیتهای عامالمنفعه حضوری پررنگ داشت. قدیر از 13 سالگی غسل شهادت میکرد که در 31 سالگی مورد قبول خدا واقع شد.
زمانی که وارد سپاه شد برای گذراندن دورههای آموزشی به تبریز رفت و در آنجا در وقتهای آزادش حفظ جزء 30 را آغاز کرد و در نیمه دوم دوره آمورشیاش, جزء 26 قرآن را حفظ کرده بود . بسیار مؤدب و مهربان بود و بر روی حجاب و امر به معروف و نهی از منکر تأکید داشت و بر روی این موضوع بسیار سفت و محکم ایستاده بود و برای انجام کار با اقوام و دیگر افراد به یک شکل برخورد میکرد و «نمیتوانم جواب حضرت زهرا(س) را بدهم» تکه کلامش بود. مداح بود و اولین نفر در هیأت حضور و تأکید زیادی داشت که بعد از قرائت زیارت عاشورا حتما قرآن تلاوت شود و بر روی آموزش بچهها زمان میگذاشت و میگفت اولین دین بر گردن ما پرورش بچههای محل است.
مأموریتهایش زیادشده بود اما طبق عادتی که داشت، حرفی نمیزد. شاید فکر میکرد اگر بگوید به سوریه میرود، ممکن است مادرش که یک پسر بسیجیاش را در سال ۸۸ از دست داده، طاقت شنیدن این خبر را نداشته باشد. اما از وقتی که داوود در جریان اغتشاشات سال ۸۸ زخمی شد و مدتی بعد از آن فوت کرد، وابستگی مادر به قدیر بیشتر شده بود. شده بود سنگ صبور مادر. هربار که به مأموریت میرفت به او میگفت به گرمسار میروم.
مادر میدانست شهادت آرزوی قدیر است. تعجبی هم نداشت، چون او را با عشق به امام حسین(ع) بزرگ کرده بود. در خانهای با باورها و اعتقادات انقلابی تربیتش کرده بود. خاطرات سالهای جنگ تحمیلی را از پدرش شنیده بود و به شهدای جنگ تحمیلی ارادت داشت...
۲روز قبل از شهادتش تلفنی با مادر صحبت کرده بود. در جواب کجایی مامانجان؟ کی میآیی؟! فقط گفته بود: «انشاءالله...توکل برخدا...» این آخرین بار بود که مادر صدای شیرین و آرام او را میشنید.
قدیر سر همان قولی که داده بود ایستاد و دقیقا بعد از ۱۰ هفته بازگشت. اما با بدنی پاره پاره و اربا اربا روی دوش هم رزمانش برگشت و من هیچ وقت نتوانستم پیکر او را ببینم.
من هیچ وقت از این که قدیر در راه اسلام شهید شد پشیمان نیستم اما قدیر زود رفت و ای کاش بیشتر پیش ما میماند. امانت داری، فروتنی و ایمان، سه ویژگی بارز قدیر بود که باعث شد همه شیفته او شوند.
اگر ۱۰ فرزند مانند قدیر داشتم بازهم تقدیم انقلاب میکردم؛ انقلابی که پرچمدار آن امام زمان(عج) و رهبر آن حضرت آیت الله خامنهای است که امیدوارم هرچه زودتر این پرچم به دست صاحب اصلی آن برسد.