🔴چه زنانی با حضرت فاطمه محشور می شوند؟
✅حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمود: سه طایفه از زنان امت من عذاب و فشار قبر ندارند و در قیامت هم با حضرت فاطمه (س ) محشور مى شوند.
طایفه اول : زنى كه با فقر و تنگدستى شوهر خود بسازد و توقع بیجا از او نداشته باشد.
طایفه دوم : زنى كه با تندى و بداخلاقى شوهر خود صبر كند و بردبارى خود را از دست ندهد.
طایفه سوم : زنى كه براى رضاى خدا مهریه خود را به شوهر ببخشد
📚 مواعظ العددیه ، ص 75
✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺
🔰 کار شما مداحان اهلبیت در حرکت عظیم ملت ایران تاثیر عمیق خواهد داشت
🔻 رهبرانقلاب، صبح امروز در دیدار مداحان:
🔸️ این همه مداح و ذاکر اهلبیت یک ذخیره و موجودی ارزشمند است. اگر این ذخیره باطل و بیاثر بماند ظلم شده، اگر این سرمایه را نداشتیم، مسئولیتمان به این سنگینی نبود. اما این سرمایه هست و برای انقلاب و اسلام و سیدالشهدا و فاطمه زهرا است. از این سرمایه باید در راه اهداف حسینی و فاطمی استفاده شود.
🔹️ آن چیزی که امروز پیش پای ملت ماست، تبیین معارف انقلاب اسلامی است. این کار از شما [مداحان] برمیآید.
🔸️ بارها گفتم، گاهی یک قصیده، یک غزل و یک بیت ِشما به قدر یک سخنرانی میتواند در مخاطبتان اثر بگذارد.
🔹️ شعر با مضمون اسلامی و قرآنی و -به بیان شما- فاطمی و حسینی بخوانید.
🔺️ اهداف انقلاب را با فکر روشن در شعر بگنجانید و آن را با صدا و لحن خوش در جلسه القا کنید. این کار در حرکت عظیم ملت ایران تاثیر عمیقی خواهد داشت. ۹۷/۱۲/۷
🌹 #دیدار_مداحان
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
🔰 کار شما مداحان اهلبیت در حرکت عظیم ملت ایران تاثیر عمیق خواهد داشت 🔻 رهبرانقلاب، صبح امروز در دی
🌟 خدا با ماست به شرط آنکه برای خدا باشیم!
👈 هرکس به وعده نصرت الهی باورندارد، به چهل سال انقلاب نگاه کند
🔻 رهبرانقلاب، صبح امروز در دیدار مداحان:
🔹️ دشمنان حقیقت و دین خدا، تازه به وجود نیامدهاند و از آغاز، حضور و صفآرایی داشتند. امروز هم، همان صفآرایی هست و بعد از این هم خواهد بود. امروز شما در همان صفی هستید که ابراهیم، موسی، عیسی و پیامبر اسلام(ص) در آن قرار داشتند. اگر صف خود را نشناسیم دچار اشتباه میشویم.
🔸️ امروز هم پرچمی که در آسیا، اروپا و آمریکا و هر نقطه عالم در مقابل انقلاب اسلامی ایستاده، همان پرچمی است که در مقابل ابراهیم، موسی، عیسی و پیامبر اسلام(ص) قرار گرفته بود.
🔹️ دشمنان نابود شدند و پیامبران زندهاند. علت زنده ماندن راه پیامبران این است که خدا به آنان فرمود إِنَّنِي مَعَكُما أَسْمَعُ وَ أَرى نترسید واهمه نکنید و دچار اشتباه نشوید. خدا باشماست.
🔸️ هرکس به این وعدهی الهی باور ندارد، به این #۴۰سال نگاه کند که دشمنان ما که مرکز قدرت دنیای مادی بودند، با همهی وجود در مقابل این انقلاب ایستادند و هرکار توانستند کردند.
🔺️ بعد از ۴۰ سال آنها ضعیفتر از روز اولند و ما قویتریم. این نشان میدهد خدای متعال با ماست؛ اما یک شرط دارد که با خدا باشید. ان تنصرالله ینصرکم. این درس را امام خمینی(ره) به ما داد. میگفت با خدا باشید و خودش با خدا بود. ۹۷/۱۲/۷
🌹 #دیدار_مداحان
🔷مادر خواب پسر شهیدش را میبیند
پسر به او می گوید : توی بهشت جام خیلی خوبه چی می خوای برات بفرستم ؟
مادر می گوید : چیزی نمی خوام؛ فقط وقتی میرم جلسه ی قرآن همه قرآن می خونن و من نمی تونم بخونم خجالت می کشم. می دونن من سواد ندارم. بهم میگن همون سوره توحید رو بخون.
پسر می گوید : نماز صبحت رو که خوندی قرآن رو بردار و بخون.
بعد از نماز یاد حرف پسرش می افتد. قرآن را بر می دارد و شروع می کند به خواندن.
خبر می پیچد...
پسر دیگرش این را به عنوان کرامت شهید محضر آیت الله نوری همدانی مطرح می کند و از ایشان می خواهد مادرش را امتحان کنند.
قرار گذاشته می شود.
حضرت آیت الله نزد مادر شهید می روند. قرآنی را به او می دهند و که بخواند.به راحتی همه جا را می خواند اما بعضی جاها را نه....
می فرمایند : قرآن خودت را بردار و بخوان.
مادر شهید شروع به خواندن می کند؛ بدون غلط.
آیت الله نوری گریه می کنند و چادر مادر شهید را می بوسند و می فرمایند : جاهایی که نمی توانست بخواند متن غیر قرآن گذاشته بودیم که امتحانش کنیم
شهید، حاج کاظم رستگار فرمانده لشکر 10 سیدالشهدا
شهید ی که بدون سر به دیدار مادر رفت
شهید مصطفی عربی نوده/ دوم فروردین 1349،در روستای نوده ملک از توابع شهرستان گرگان به دنیا آمد. پدرش حسین، کشاورز بود و مادرش سلیمه نام داشت. دانش آموز دوم هنرستان در رشته کشاورزی بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. پنجم مرداد 1367، با سمت تیربارچی در مریوان توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش گلوله توپ به سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای امامزاده عبداله شهرستان زادگاهش قرار دارد.
👇👇👇
لحظهای که پیکر شهید مصطفی عربی نوده را برای مادرش میآورند:
مصطفی را به هنرستان بردم که ثبت نام کنم. آنجا مرکزی بود، مثل یک دارالتدریس، شبانه روزی. به مدیرش گفتم: آقای مدیر باید هفته ای یک بار مصطفی به خانه بیاید. چون بهم خیلی وابستگی دارد.
مدیر گفت: مادر مصطفی ما نمی توانم این کار را بکنیم، مصطفی باید عادت کند. یاد بگیرد بزرگ که شد، مرد که شد، تنهائی و سختی و مشقت او را از پا در نیاورد.
گفتم: آقای مدیر یکی از دوستان مصطفی به من گفت که مصطفی شب ها یواشکی و مخفی گریه می کند. گریه اش برای این بود که دلش برایم تنگ می شد.
اما نمی دانم چرا حالا دیگه دلش برای من تنگ نمی شود، یادم نمی کند، به خوابم نمی آید. همیشه موقع خوابیدن سرش را روی زانوی من می گذاشت و من هم موهای او را دست می کشیدم و او آرام می گرفت. اما موقعی که بالای سرش رسیدم نه صورت داشت که ببوسم نه سر داشت که دست به موهایش بکشم.
صبح بود که در زدند، رفتم در را که باز کنم، به دلم افتاد که از طرف مصطفی هستند. در را که باز کردم، پاهایم لرزید.
گفتند: مصطفی زخمی شده، دو نفر با لباس سبز پاسداری بودند. سوارم کردند، گفتم اگر مصطفی شهید شده بگوئید، من طاقتش را دارم، ولی انکار کردند. ماشین که به طرف امامزاده عبدالله پیچید، یک مرتبه دلم برای مصطفی تنگ شد. دلم هوری ریخت، ته دلم خالی شد. یاد زینب کربلا افتادم. وقتی به داخل امامزاده رسیدیم، وارد مزار شهدا که شدیم. پشت سر آمبولانس، دیدم دو تا خواهرش، خواهرهای مصطفی از حال رفته اند، اما من طاقت داشتم.
آقای مردشور گفت تا شما بیرون نروید من او را نمی شویم، داخل یک پلاستیک پیچیده بودنش، گفتم برید کنار، چادرم را انداختم، گفتم من خودم پسرم را می شویم. طاقتش را هم دارم. مگر زینب طاقت نداشت، من مگر زینب نیستم. من هم زینب هستم. من پسرم را می شویم. بروید کنار، همه رفتند من ایستادم. اما بدنم می لرزید. گفتم هیچ کسی حق ندارد به پسر من دست بزند. دستام را بالا بردم، گفتم: خدایا همانطور که به حضرت زینب (س) قدرت دادی به من هم قدرت بده. وقتی پلاستیک را کنار زدم دیدم مصطفی سر ندارد، دست در بدن ندارد، پاهایش نیست، دیگر چیزی نفهمیدم.
7.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به زن ها گفتم گریه نکنید مصطفی را دامادش کردم