eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
20هزار عکس
10.3هزار ویدیو
259 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
سردار شوشتري جانشين فرمانده نيروي زميني سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و فرمانده قرارگاه قدس كه در تدارك برگزاري همايش وحدت سران طوايف در استان سيستان و بلوچستان بود صبح روز یک شنبه 26مهر1388 در اقدامي تروريستي به فيض شهادت نائل آمد.
همسر شهید شوشتری گفت: آباد کردن سیستان و بلوچستان و تداوم وحدت بین شیعه و سنی بزرگترین آرزویی همسرم بود، دوست داشت این دو مذهب آنقدر با هم صمیمی باشند که وحدت آنان زبانزد خاص و عام شود. رهبر معظم انقلاب در مراسم بزرگداشت شهدای خراسان در 27 مهر ماه 88 در خصوص ویژگی های شهید شوشتری چنین بیان میکنند: «این شهید عزیزمان، شهید شوشتری واقعا جزو عناصر پاکیزه سپاه بود. بنده ایشان را از نزدیک می شناختم و میدانستم که جزو انسان های مومن، پاک، سالم، صمیمی، فعال و زحمتکش و حقیقتا مظهری از همین ارزش هایی بود که متراکم می شود و یک شهید را به وجود میآورد. در واقع شهید شوشتری خودش را به این کنگره رساند و در اعداد شهدا قرار گرفت. خداوند ان شاء الله درجات ایشان را عالی کند و گوارا باد بر این انسان مجاهد و مبارز این پایان با ارزش، بعد از این که سال ها در جنگ بوده و تجربه‌های جنگ را از سر گذرانده و سالم از جنگ بیرون آمده بالاخره شهادت نصیبش شد. این خیلی ارزش بزرگی است، به خانواده ایشان و دوستان ایشان باید تبریک و تسلیت بگوییم».
🔴قسمتی از وصیت نامه شهید شوشتری 🌹 ♦دیروز از هر چه بود گذشتیم و امروز از هر چه بودیم گذشتیم ... ♦آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز... ♦دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز تلاش می کنیم ناممان گم نشود ... ♦جبهه بوی ایمان میداد و اینجا ایمانمان بو می دهد ... ♦آنجا روی درب اطاقمان می نوشتیم : یا حسین فرماندهی از آن توست، اینجا می نویسیم بدون هماهنگی وارد نشوید ... ❤الهی نصیرمان باش تا بصیر گردیم ❤و بصیرمان کن تا از مسیر بر نگردیم ❤و آزادمان کن تا اسیر نگردیم . #شهید_نورعلی_شوشتری🌹
خبر شهادت در خواب شهید به وی الهام شده بود   لحظه ای سکوت فضا را فرا میگیرد، چشمهای همسر شهید شوشتری خیره به گل های قالی است، زیر لب تسبیح میگوید و برای همسر شهیدش طلب آمرزش میکند، به ناگاه انگار نوری تازه در دلش روشن میشود، ادامه می دهد: یک هفته قبل از شهادتش و درست قبل از آنکه به کشیک حرم امام رضا (ع)  برود، خوابی می بیند که شهدا برایش جشن گرفته اند و با دیدن این خواب اضطراب عجیبی به او دست می دهد انگار برای دیدار دوست دلهره پیدا می کند، تاجایی که وقتی قصد رفتن داشت، انگار همه چیز را برای آخرین بار می بیند، وقتی از در بیرون رفت بار دیگر برگشت و برای دومین بار از من خداحافظی کرد نگاهی دوباره به خانه انداخت و به من گفت: "حاج خانم دیگه با من کاری نداری؟" پس بی زحمت این کفش هایم را واکس بزن چون این هفته که بیایم کشیک حرم هستم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماه رجب تنها ماهی است که برای آن زیارتنامه مخصوص وارد شده است . زیارت رجبیه، زیارتی است که حسین بن روح نوبختی ، از ناحیه مقدسه حضرت ولیعصر عجل الله تعالی فرجه الشریف آن را نقل کرده است . در زیارت رجبیه می گوئیم ؛ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَشْهَدَنَا مَشْهَدَ أَوْلِيَائِهِ فِي رَجَبٍ زیارت رفتن در ماه رجب ، یکی از عمده ترین راه های رسیدن به مقامات ماه رجب است . مراقبت کنیم در این ماه ، روزی نگذرد مگراینکه زیارتی برویم ؛ زیارت ائمه اطهار علیهم السلام ، امامزادگان، علما ، شهدا ، مؤمنین و خواندن این زیارتنامه و حمد کردن بابت آن ، از مهم ترین اعمال رجبیه است .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃❤️ #امـام_خـامنه_اے آنچه ڪہ مهـم است حفظ راه شهـداست یعنے پاسـدارے از خـون شهـدا.👌 این وظیفہ اول ماست. در قـبال شهـدا همہ هم موظّفیم☝️ نه این ڪہ بعضے وظیفه دارند و بعضے نه....🙂✌️
﷽  سلام علیکم  بیست ودومین روز از🌷چله دوازدهم🌷  تلاوت☀️ زیارت امین الله☀️  به نیابت از  بقیة الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف امام خمینی (ره) همه شهدا و ❣️ شهید محسن خزایی❣️  #هدیه می کنیم  محضر نورانی  ☀️ امیرالمؤمنین علیه السلام☀️ 🌹🌹🌹🌹  تلاوت ☀️زیارت آل یاسین☀️ و عرض سلام و ارادت خدمت ☀️امام زمان علیه السلام ☀️ #به_آرزوی_شهادت  اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ 
همسر شهید خزایی👇👇 شهید خزایی کمک به جنگ‌زده‌های سوریه را یکی از وظایف خود می‌دانست و دغدغه‌های زیادی در قبال مردم سوریه داشت. هر زمان به ایران می‌آمد، بی‌تاب برگشتن به سوریه بود و همیشه می‌گفت که طاقت ندارم و باید هرچه زودتر برگردم. حس مسئولیتی که داشت اجازه نمی‌داد که سوریه را ترک کند.   همسر شهید خزایی عنوان کرد: محسن خود را خادم و مدافع حرمین می‌دانست و هر زمان که می‌گفتم شما وظیفه خود را انجام داده‌اید، می‌گفت «من متعلق به خودم نیستم؛ من متعلق به جهان اسلام هستم و نمی‌توانم مسئولیتم را زمین بگذارم و برگردم باید همه بدانند که هدف و راه تروریست‌ها با اسلام مرتبط نیست و این را باید با گزارش‌هایی که ضبط می‌کنم نشان دهم».   ‌ شهید خزایی زمانی که به ایران می‌آمد نیازهایی را که مردم سوریه داشتند، در حد توان از جیب خود می‌خرید و در بین آ‌ن‌ها تقسیم می‌کرد.  
محسن خزایی در پانزدهم آذر ماه سال ۵۱ درخانواده ای مذهبی که ذاکر اهل بیت بودند به دنیا آمد. او در سال ۷۴ به عنوان متصدی صدا فعالیت خود را در صدا و سیما  آغاز کرد و به خاطر شور و نشاط خاصی که در برنامه های جوان ایجاد می کرد و با جوانان ارتباط زیادی داشت مدیر باشگاه خبرنگاران جوان زاهدان شد.  اوج کارش زمانی بود که جریان تکفیری گروهک جندالشیطان در جنوب شرق فعال شده بود. او یک بار از کمین گروهک تکفیری در حادثه تروریستی تاسوکی نجات یافت. شهید محسن خزایی پس از موفقیت در باشگاه خبرنگاران جوان زاهدان به عنوان مدیر خبر گیلان معرفی شد.  پس از فعالیت های تخصصی و حرفه ای خبر، عشق دفاع ازحرم  او را به سوریه کشاند او درسوریه بعد از هر گزارش خبری خود، در بین رزمندگان مقاومت مداحی اهل بیت می کرد. وی دارای سه فزرند، دو پسر و یک دختر است گروه خبری خبرگزاری صدا و سیما به همراه سایر رسانه ها برای پوشش آخرین وضع میدان نبرد و پیشروی رزمندگان در منطقه منیان در غرب شهر حلب حضور داشت که تروریست ها با خمپاره این گروه را مورد حمله قرار دادند. شهید خزایی در اثر اصابت ترکش ناشی از انفجار خمپاره به ناحیه سر  به شهادت رسید.
فرزند شهید محسن خزایی می‌گوید که خبر شهادت پدرش را در مسیر کربلا شنیده و آن سفر را نیمه‌تمام گذاشته. محمدهادی لحظه دریافت خبر شهادت پدرش را این‌گونه توصیف می‌کند: احساس تنهایی و بی‌پشت و پناهی داشتم. نمی‌توانستم به کسی بگویم چه شده است. از اتوبوس پیاده شدم و به خط پدرم در سوریه زنگ زدم. در دسترس نبود. چند بار زنگ زدم، اما موفق نشدم. باور نمی‌کردم پدرم شهید شده باشد. با بهت و حیرت، دوباره سوار اتوبوس شدم. خاله‌ام زنگ زد. صدایش آشکارا می‌لرزید. شنیدم که می‌گفت: باباتو زدند... باباتو شهید کردند... برگرد خاله... برگرد. این فرزند شهید می‌گوید: به خاله‌ام گفتم که باور نمی‌کنم. صبر کنید تأیید این خبر را از سوریه بگیریم. شماره یکی از بچه‌های تیپ فاطمیون را که در منطقه سیده زینب با تکفیری‌ها می‌جنگد، داشتم. به او زنگ زدم. سلام حاج حسن. هادی‌ام. فرزند حاج محسن. چی می‌گن؟ اتفاقی افتاده؟ حاج حسن سکوت کرد. داد زدم: چرا سکوت می‌کنید؟ به حرم آمد و گفت: خدا صبرت بده. این را که شنیدم، اولین ذکری که به زبانم آمد این بود: یا زهرا. چند بار گفتم تا دلم سبک شود. بعد، فریاد زدم: یا محمد، یا عباس، یا زینب، یا صاحب‌الزمان.