🍂
🔻سه شهید بی سر
..... در عملیات کربلای 5 ، سه #شهید دادیم که نامشان حسین بود و هیچ کدامشان سر نداشتند.
❣شهید حسین منگلی،
❣شهید حسین فتحی،
❣شهید حسین زارع
هر سه نفر با اقتدا به سرور و سالار شهیدان و آموزگار مکتب وحی سرو جان خود را تقدیم اسلام و آرمان های بلند آن کردند.
از کتاب بچه های حاج قاسم
چریک های گمنام دفاع مقدس را بیشتر بشناسیم شهید حسین منگلی معروف به حسین چریک اول فروردین ماه 1343 در شهربابک و در خانواده ای روستایی به دنیا آمد. سال 60 که به جبهه می رفت، 17 سال داشت و جثه ریزش پدر را به صرافت انداخته بود مبادا حسینش در جبهه کم بیاورد. به او گفته بود اگر می خواهی بروی هرگز پشت به جبهه ها نکن؛ اما حسین در عملیات شناسایی، شکستن خط ها، غواصی و نفوذ به خطوط دشمن آن چنان توانایی از خودش بروز داد که خیلی زود به حسین چریک معروف شد و فرماندهان گردان ها برای حضور او در یگانشان با یکدیگر رقابت می کردند.
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
چریک های گمنام دفاع مقدس را بیشتر بشناسیم شهید حسین منگلی معروف به حسین چریک اول فروردین ماه 1343 در
نامش حسین بود ملقب به حسین چریک، حسین جبههها و حسین حاج قاسم سلیمانی. در اول فروردین ماه سال 1343 در خانوادهای روستایی، متدین و ساده زیست به دنیا آمد که باعث دلگرمی خانواده شد. این خانواده بسیار مذهبی بودند و علاقه زیادی به سید و سالار شهیدان حضرت امام حسین (ع)داشتند و از این رو نام این کودک را حسین نهادند.مردم شهربابک به خوبی او را میشناسند.چابکی و عبادتهای شبانه اش در مسجد او را متمایز از هم سن و سالانش کرده بود. "حسین منگلی" با آغاز جنگ به اصرار خودش به جبهه میرود اما بارها به دلیل جثه کوچکش وسن کم برگردانده میشود اما همچنان با سماجت به جبهه میرود و سرانجام در عملیات کربلای 5 جام شهادت را مینوشد. در شهربابک همه حسین را با سرلشگر حاج قاسم سلیمانی میشناسند او در عملیاتهای مختلفی همراه سردار بوده است و پدر و مادر حسین میگویند" دلمان خوش است حسین با بزرگان جنگ و انقلاب همراه بوده است"
کارهای عجیبی میکرد هر وقت میخواست نماز بخواند اول خودش میخواند بعد من و مادرش را بیدار میکرد .هر شب به مسجد روستا میرفت و تا اذان صبح در مسجد بود و به راز و نیاز میپرداخت .یک روز صبح که از خواب بیدار شدم زن همسایهمان در را کوبید و وقتی در را باز کردم گفت حاج محمد جلوی حسینت را بگیر گفتم مگر کاری انجام داده است؟گفت "دیشب نیمههای شب متوجه شدم صدای ناله و گریه از مسجد بیرون میآید رفتم نزدیک، دیدم حسین بر زمین مسجد سجده کرده است و زار زار گریه میکند" .گفتم همسایه, حسین بین ما نیست، حسین خودش هست و خدای خودش.
حاج محمد منگلی پدر شهید حسین منگلی میگوید پسرش در چندین عملیات همرکاب سردار سلیمانی بوده است و سردار در دو سفری که به شهربابک داشته است درخواست کرده است زندگینامه این شهید را نوشته و در اختیار همه قرار دهند.
خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷
♦️به روایت
خاطره #حاج_قاسم_سلیمانی و حسین چریک
پدر #شهید از خاطره مشترک حاج قاسم سلیمانی با فرزندش میگوید:
به من خبر دادند که حسین هرشب از سنگر به بیرون میزند, که گفتم مواظب حسین باشید.
یک بار حاج قاسم به حسین میگوید حسین شما امشب پیش من بخواب و اسلحه اش را گرفتند و تحویل دادند که دیگر اسلحه ای نداشته باشد.
حاج قاسم تعریف میکرد وقتی صبح از خواب برای نماز بیدار شدند, دیدند حسین نیست و به بیرون رفتند دیدند حسین با یک تکه چوب 3 اسیر عراقی را گرفته و آمده است که با دیدن این صحنه قاسم سلیمانی به حسین میگوید؛
حسین تو لباس من را بپوش ومن لباس بسیجی تو را که حسین لبخندی میزند و میگوید شما در لباس خودت #فرمانده باش و من هم در لباس خودم همان بسیجی و انجام وظیفه میکنم.
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
معمولا با کسی عکس نمیگرفت. از شهید که بسیار باهم صمیمی بودیم پرسیدم چرا با کسی عکس نمیگیرید، گفت میخواهم پس از شهادتم اثری از من نباشد و کسی حسین منگلی را نشناسد. قبل از اذان صبح همیشه یک ساعت زودتر بیدار میشد و در گوشهای خلوت به سجده میرفت. در تاریخ 19 دی ماه 1365 در مرحله اول کربلای 5 در شلمچه آن طرف پل شهید را دیدم که پوتین به پا نداشت و دامن لباس نظامی اش پر از نارنجک بود و در قرارگاه دشمن چنان آتش بازی راه انداخته بود که تمامی وسایل موتوری دشمن در حال فرار بودند و در مرحله دوم که گردان مورد تک دشمن قرار گرفته بود سایر رزمندگان پرسیده بودند خسرو اسدی کجاست؟ گفته بودند شهید شده و بعد سراغ حسین منگلی را گرفتند و گفتند آن هم شهید شده است که بچه های گردان گفتند دیگر جای ماندن و مقاومت نیست.
در جای دیگر در کارخانه نمک در منطقه فاو بودیم که یک خمپاره 60 درست نزدیک حسین اثابت کرد و شدیدا مجروح شد. بچههای گردان ناراحت بودند و میگفتند حسین از عملیات باز میماند اما او با اینکه هنوز کاملا زخمهایش التیام نیافته بود خودش را به عملیات بزرک کربلای 5 رساند و در همین عملیات آسمانی شد.
سرانجام در سال 65 در منطقه عملیاتی شلمچه حسین بر اثر اصابت گلوله خمپاره آسمانی شد و دعوت حق تعالی را لبیک گفت.حسین من آرزویش این بود که مثل ارباش امام حسین (ع)به شهادت برسد که چنین شد و خداوند حسینم را به آرزویش رساند . تا زمانی که زندهام به این شهادت افتخار میکنم و سرم را بالا میگیرم و از شهادت فرزندم نه تنها که ناراحت نیستم بلکه خوشحالم. از همان روز اول میدانستم حسین مال من نیست و رفتنی است که این را همیشه به مادرش هم میگفتم.روز تشیع شهدا، 24 شهید به شهرستان شهربابک آوردند که 3 تا از آنها نامشان حسین بود و هر 3 آنها بی سر بودند. آن روز سخنران مراسم سردار معروفی بود تک تک اسم شهدا را نام میبرد اما تا رسید به نام حسین منگلی گفت امان از حسین منگلی امان از حسین منگلی ,ای مردم ما حسین را از دست ندادیم بلکه ما یک لشگر را از دست دادیم.
وصیت نامه شهید
قبل از آغاز سخن شهادت میدهم کسانی که در راه خدا کشته شدهاند مرده مپندارید بلکه زندهاند و نزد پروردگار روزی میخورند(قرآن کریم) ما راهنما به جنگ نبودیم و نیستیم ولیکن اگر کسی تعدی کند دهان او را خورد خورد خواهیم کرد. امام خمینی (ره)
درود و سلام خدا و ملائکه الهی بر شهدای گلگون کفن انقلاب اسلامی ایران و به رهبر کبیر انقلاب و مستضعفان جهان و بر ملت قهرمان و سلحشور ایران.ای مردم یکی از چیزهایی که به سراغ همه میآید و هیچ کس از ان فرار نمیکند مرگ است.مرگ حق است پس چه خوب است مرگی که به سراغ انسان میآید برای خداوند و در خدا باشد وای ملت مسلمان ایران خودتان را از پیکهای پیام الهی و رسولان الهی جدا ننمایید و همچنین جدا شدن از رو حانیت مساوی است با جدا شدن از اسلام.
ای دوستان امروز بر همه واجب است که از اسلام دفاع کنیم. امروز هرکس که شهادت داده است که خدا یکی است و شریکی ندارد, دین خدا را قبول دارد باید به جبهه بیاید. ما همان طوری که نماز میخوانیم روزه میگیریم باید جهاد هم بکنیم.مگر میشود ما نماز بخوانیم ولی جهاد نکنیم.امروز اگرما نماز بخوانیم روزه هم بگیریم ولی جهاد نکنیم بی فایده است.و مادرم از تو میخواهم که بعد از شهادت من هرگز گریه نکنی و مانند حضرت زینب (س)صبر پیشه کنی.