حاج همت ، محسن را خواست و به او گفت : « محسن، تو به شهادت مي رسي. » محسن كه كمي جا خورده بو د ، گفت ، « چطور مگه حاجي ؟»
حاج همت ادامه داد : « من خواب ديدم كه تو به شهادت ميرسي ، شهادتت هم طوري است كه اول اسيرت مي كنن و بعد از اينكه آزار و شكنجه ات دادن و تو خواسته هاي اونها رو برآورده نكردي ، تو رو تيرباران مي كنن و به شهادت مي رسي.»
سه روز بعد خواب حاج همت تعبير شد. در عمليات والفجر 3 در مرداد 62 و درآزاد سازي مهران، ماشين تويوتايي كه سرنشينان آن نوراني، برقي، پكوك و چند نفر ديگر از پاسداران لشگر 27 بودند در منطقه قلاجه به كمين منافقين خورد .پس از آن منافقين ناجوانمردانه سرنشينان تويوتا را به رگبار بستند همه سرنشينان جزء يك نفر جلوي چشم يكديگر در حاليكه زخم هاي عميق گلوله برداشته بودند با تير خلاص، به شهادت رسيدند.
تدين؛بارزترين خصوصيت اخلاقي محسن
مادرش می گوید:
بارزترين خصوصيت اخلاقي محسن خوش اخلاقي اش بود. مدام يا در نماز جماعت بود و يا در نماز جمعه . دعاي كميل مي رفت. وقتي به تهران مي امد اصلا در خانه پيدايش نبود همه اش عيادت دوست و بيمارستان.
خودم چون نماز خوان بودم دوست داشتم فرزندانم خوب تربيت شوند و پاي در مسير كجي نگذارند به انها مي گفتم : دوست بد اختيار نكنيد. برايش مغازه كتاب فروشي بازكرديم تا سرش گرم شود.
محسن اهل مطالعه بود. قران مي خواند. كتاب مطالعه مي كرد دوستانش مي آمدند كتاب مي خواندند بعد از شهادتش همه كتاب ها را جمع كرديم.
محسن مي گفت مامان راه امام حسين را بايد برويم. مامان روسري را بكش جلو. دوستم مي خواهد بيايد. مواظب خواهر كوچكم باش بد حجاب نشود يا لباس تنگ و كوتاه نپوشد.شهيدانمان راه اسلام را رفتند.
هيچ وقت محسن در خانه پيدايش نمي كرديم وقتي از جبهه مي امد با بستني به منزل دوستانش از جمله عبدالله براي عيادت كه در جبهه مجروح شده بودند مي رفت.
وصیتنامه پاسدار شهید برادر محسن نورانی
با درود به رهبر کبیر انقلاب، امام خمینی و با سلام بر شهیدان از صدر اسلام گرفته تا کربلاهای هویزه و بستان، تنگه چزابه، بازی دراز، شیاکو، بیتالمقدس و ...
لازم دیدم چند نکتهای را به ملت شریف ایران یادآور شوم:
انقلاب اسلامی ایران یک دگرگونی عظیم در تاریخ ما بود پیروزی این انقلاب مصادف بود با صدها هزار شهید و معلول و مجروح پیروزی یک چنین انقلاب در جهان کنونی مصادف بود با مرگ کلیه ابرقدرتهای شرق و غرب، برای خنثی کردن این انقلاب کلیه نیروهایی که احساس میکردند با وجود این انقلاب مرگ آنها فرا میرسد دست در دست هم داده و علیه انقلاب شروع به کار کردند و جنگ تحمیلی ایران و عراق را هم شروع کردند، و ملت ایران نیز برای صدور انقلاب و مقابله با چنین تجاوزی بپاخاستند و با تشکیل نیروهای بسیج چنان مقاومتی از خود نشان دادند که باعث تعجب است و به همین دلیل است که امام میفرماید:
که ملت الهی شده است «امام خمینی» این جمله پر محتوای امام وقتی میگوید ملت الهی شده است به این منظور که جلوی برادران 10 ساله و پدران 80 ساله را برای اینکه به جبهه عزیمت نکنند نمیشود گرفت و خانوادههایی که تا آخرین فرزندشان تا آخرین امانتشان را به خاطر انقلاب و پیروزی انقلاب فدا میکنند و آخر نیز خودشان میشتابند به جبههها عزیمت کنند پس مسلم است که ملت الهی شده است. جنگ بهترین فرصت برای آزمایش کردن ملت اسلامی و به ثمر رساندن انقلاب اسلامی است زمان خودسازی و زمان آزمایش و امتحان واقعی در این جنگ است که مادری 2 فرزندش را میدهد. و آخر برای اینکه اسلحه 2 فرزندش بر زمین نماند خود آن را به دوش میگیرد. موقع آن رسیده است که خودمان را امتحان کنیم که این همه عبادتها و این همه صحبتها محتوایی هم دارد یا نه. جنگ دانشگاهی است که مدرک آن پاک بودن، خلوص نیت، صبر و تحمل است. شرکت در این دانشگاه این نیست که اسلحه بدوش بگیرم و به جبهه بروم آن مادری که در پشت جبهه لباس و وسایل برای جبهه میفرستد از آن برادر کوچکی که میتواند صحبت کند و درود بر رهبر کبیر انقلاب بگوید تا آن پیر مردی که در راه انقلاب زحمت میکشد شرکت درآن دانشگاه است. جنگ را تخصص نمیگرداند، جنگ را تخصص پیروز نکرده است حتی یک دهم نیز سهم نداشته است البته سهم دارد ولی نه در جایی که ایمان مبارزین و مکتب اسلام است. ..و خبر از ایمان و قلب مملو از عشق شهادت و آن ایثارگری مادر و پدر و آن کمک ملت اسلامی را ندارند. علت بوجود آمدن جنگ (هم ملت آگاه هستند) بدون زمینه نبود ابر قدرتها آمدند در قسمت سیستان و بلوچستان شروع به کار کردند چون دیدند هم جو فرهنگ و هم مسائل رفاهی درسطح پایین است ولی دیدند ملت آگاه شده است و اجازه نمیدهد کسی در داخلشان نفوذ کند پشت سر آن مسائل ترکمن صحرا را بوجود آوردند بعد از مدت کمی مردم آنجا نیز توطئه آنها را خنثی نمودند.
#صدیقه_رودباری
.
🍃همان روزی که نامش را از القاب #حضرت_زهرا انتخاب کردند، به برکت صاحب نام، زندگی اش ختم به خیر شد.
.
🍃راهش را انتخاب کرد به قول خودش جهیزیه اش #تفنگش بود و فارغ از دلخوشی های هم سن و سال هایش، به #شهادت فکر می کرد.
.
🍃فعال فرهنگی و #بسیجی به تمام معنا، گاهی معلم آیه های نور و گاهی تیمار بیماران و سالمندان، گاهی #زائر شهدا هرچه که بود برای رضای خدا بود.
.
🍃عاشق و پیرو رهبرش بود وقتی سرباز شاه به #امام_خمینی بی حرمتی کرد جوابش سیلی صدیقه شجاع و با غیرت بود.
.
🍃در #بانه بدون خستگی #جهاد می کرد..
در #جبهه پا به پای رزمنده ها می جنگید تا جایی که منافقان پیغام داده بودند
"اگر دستمان به تو برسد پوستت را از کاه پر می کنیم".
.
🍃فرقی نمی کند #مرد باشی یا #زن ، عاشق #امام_زمان که باشی و برایش سربازی کنی ، با عزت خریدارت می شود مثل صدیقه.
.
🍃در جوانی #شهید شد همچون حضرت مادر.در #وصیت_نامه ی از جنس #عفت و حیا گفته بود" از جنازه ام #عکس نگیرید و به جایش #شعرها و نوشته هایم را چاپ کنید"
.
🍃خوش به حال صدیقه ها، چشم هایشان برای #رضای_خدا به این دنیا باز شد و برای رضای خدا هم از این دنیا بسته شد.
.
🍃وای بر ما که هرروز فرصت #بندگی داریم اما حواسمان به این زندگی روزشمار نیست و غرق در لذت های کوتاه دنیایی راه را گم کرده ایم .
.
#خوش_به_حال_صدیقهها...
.
✍نویسنده:#طاهره_بنائی_منتظر
.
#شهیده_صدیقه_رودباری
.
📅تاریخ تولد : ۱۸ اسفند ۱۳۴۰.تهران
.
📅 تاریخ شهادت : ۲۸ مرداد ۱۳۵۹.بانه
.
🥀محل مزار : بهشت زهرا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 اگر برایتان سوال است که چرا دنیا به بلای کرونا و امثال آن دچار می شود، این ویدئو را ببینید:
👆 کودک میانماری پس از سوزاندن پدر و مادرش به عنوان اسباب بازی برای بچه ها برده می شود!
✅ رفقا توصیه میکنم حتما در این رابطه وصیت نامه شهید مدافع حرم عباس دانشگر را مطالعه کنید فوق العاده این وصیت نامه بیدار کننده است
#کودک_میانماری
#ظلم
هدایت شده از الحقنی بالصالحین«یرتجی»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وصیت نامه شهید عباس دانشگر
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
🔸 اگر برایتان سوال است که چرا دنیا به بلای کرونا و امثال آن دچار می شود، این ویدئو را ببینید: 👆 کود
وصیتنامه
بسم الله الرحمن الرحیم
آخر من کجا و شهدا کجا خجالت میکشم بخواهم مثل شهدا وصیت کنم من ریزه
خوار سفرهی آنان هم نیستم، شهید شهادت را به چنگ میآورد راه درازی را طی
میکند تا به آن مقام میرسد اما من چه!
سیاهی گناه چهرهام را پوشانده و تنم را لخت و کسل کرده، حرکت جوهره اصلی
انسان است و گناه زنجیر، من سکون را دوست ندارم. عادت به سکون بلای بزرگ
پیروان حق است، سکونم مرا بیچاره کرده. در این حرکت عالم به سمت معبود
حقیقی دست و پایم را اسیر خود کرده، انسان کر میشود، کور میشود، نفهم
میشود، گنگ میشود و باز هم زندگی میکند.
بعد از مدتی مست میشود و عادت میکند به مستی و وای به حالمان اگر در
مستی خوش بگذرانیم و درد نداشته باشیم. درد را، انسان بی هوش نمیکشد،
انسان خواب نمیفهمد، درد را، انسان با هوش و بیدار میفهمد.
راستی! دردهایم کو؟ چرا من بیخیال شدهام؟ نکند بی هوشم؟ نکند خوابم؟ مثل آب
خوردن چندین هزار مسلمان را کشتند و ما فقط آن را مخابره کردیم. قلب چند نفرمان
به درد آمد؟ چند شب خواب از چشمانمان گریخت؟ آیا مست زندگی نیستیم؟
خدایا تو هوشیارمان کن، تو مرا بیدار کن، صدای العطش میشنوم صدای حرم
میآید گوش عالم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلتنگی به وقت کربلا😭
حسین جانم توام اشکامو میبینی🙏🏼
السلامعلیٰساکنکـربــلا... :)💔
♥️ #اللهم_ارزقنا_شهادت ♥️
⬇️⬇️⬇️
می گویند:گریه نکن! برو امام حسین(ع)را بفهم...!
برخی تا می بینند شما برای امام حسین (ع) گریه میکنید،می گویند: نمیخواهد گریه کنی؛برو امام حسین را بفهم،اینها احساسات است،میگذرد.
ما همین قدر که امام حسین(ع) را فهمیده ایم، داریم برایش گریه میکنیم
اگر بیشتر بفهمیم که خون گریه میکنیم😔💔
😭😭😭😭😭
#استادعلیرضاپناهیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خبر خوشی که چشمها را بارانی میکند!
#دلتنگ_حاج_قاسم
صدای پای کاروان کربلا نزدیک است؛
امسال را کجا روضه خواهی رفت حاجی؟!
حاج محمود میگفت
این نوحه را خیلی دوست داشتی:
«خونه خراب شدم*
از غصه آب شدم *
شرمنده تو و روی رباب شدم».
کاش روضهخوان امسالت، عباس نباشد!
کتیبهها همه دم گرفتهاند:
«سقای حرم؛ میر و علمدار نیامد».
بیچاره لشکر دلهای ما
که علمدارش ارباًاربا برگشت ....
حاجی #التماس_دعا
سلام علیکم💐
سی ومین روز از چله 🌟 بیست و چهارم🌟 مهمان سفره شهید 🌷 رضا شکری پور 🌷 هستیم.
شهید حاج رضا شکری پور متولد یازدهم اسفند ماه 1335 در همدان بود وی در 29 خرداد ماه 1365 در جزیره مجنون به درجه رفیع شهادت نایل آمد . شهید حاج رضا شکری پور در طول دوران فعالیت خود سمت های مختلفی داشت از جمله فرماندهي پادگان آموزشي، فرماندهي پادگان قدس، فرماندهي گردان ۱۵۱ مسلم ابن عقيل(ع) در عملیات والفجر5، با حفظ سمت مسئوليت واحد آموزش نظامي و فرمانده گردان ۱۵۴ حضرت علي اكبر (ع).
در مردادماه ۱۳۶۰ به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در همدان درآمد. او را به نام حاج رضا شکری پور میشناختند، در حالیکه به سرزمین وحی نرفته بود و اعمال حج را نیز انجام نداده بود. به گفته دوستان و همرزمانش روح بزرگ او در طواف خانه خدا و سعی صفا و مروه شركت كرده و حاجی شده بود. در یك مقطع زمانی در همه جا از او به نام حاج رضا یاد میشد. بعد از شهادتش یكی از دوستان نزدیك او به نیت ایشان اعمال حج عمره مفرده را انجام داد.
پس از عضویت در سپاه مدتی آموزش نظامی دید. بعد از پایان این دوره آموزشی به دلیل موفقیت در دوره به فرماندهی یکی از گردانهای آموزشی و مدتی بعد به فرماندهی پادگان آموزشی منصوب شد.
او فرماندهی بود که هر آموزشی را به نیروهای تحت امر خود میداد، خود نیز رعایت میكرد. او در پشت جبهه بود اما علاقه زیادی به شركت در جبهه و جنگ داشت. در همین مدتی که فرمانده پادگان آموزشی بود موفق شد چند بار در عملیات و خط مقدم جبهه حضور یابد.
او در امر پاكسازی مناطق آلوده كردستان به ضد انقلاب، در تیپ ویژه شهدا به فرماندهی سردار شهید "کاوه" مجاهدات زیادی انجام داد. پس از مدتی به همدان آمد و به فرماندهی پادگان آموزشی قدس انتخاب شد. پس از مدتی انجام وظیفه در این سمت بهخاطر شوق علاقهای كه به حضور در جبهه داشت به لشکر انصارالحسین(ع) رفت و در عملیات "والفجر ۵" فرماندهی گردان ۱۵۱ مسلمابن عقیل را بهعهده گرفت
خصوصيات اخلاقي او اين بود که اکثر اوقات با وضو بود و علاقه عجيبي به اهل بيت عصمت و طهارت داشت و همواره به برادران مداح سفارش مي کرد که هميشه نوحه و مصيبت اهل بيت را بخوانند. حاج رضا بسيار افتاده حال و متواضع بود و به جرات مي توان گفت که در منطقه هر کاري را که پيشنهاد مي کرد امکان نداشت که خودش در آن کار شرکت وکمک نکند و چون روح او درعالم ديگري پرواز مي کرد برايش مسئله فرمانده و مسئوليت اصلا مطرح نبود.
اکثر اوقات در منزل بچه هاي فاميل راجمع کرده با آنها بازي مي کرد و کشتي مي گرفت و به عبارت ديگر مثل خود آنها اعمال بچه گانه انجام مي داد و به بچه هاي بزرگتر سفارش مي کرد که قران بخوانند و اقامه نماز اول وقت را تاکيد مي كرد. با بي حجابي و بي بند و باري جوانان سخت مخالف بود و از آن رنج مي برد و مي گفت مي ترسم ما برويم و اين مسائل حل نشود.
در صحبت ها و نيز در بحث هايش تاکيد داشت که پيامها و رهنمودهاي امام بزرگوار را بايد اطاعت کنيم و به حضرت امام و قائم مقام رهبري عشق و علاقه وافري داشت. از دروغ و غيبت سخت بيزار بود
بالاخره او در شب عمليات ( که قصد تصرف خاکريزهايي که عراق در يک تک محدود آنها را متصرف شده بود) يعني شب مورخ 28/3/65 از ناحيه دست و پا مورد اصابت ترکش قرار مي گيرد ولي به پشت جبهه بر نمي گردد تا عمليات به نتيجه رسيده و خاکريزهاي مورد نظر پس گرفته شود.
در صبح روز عمليات يعني صبح مورخ 29/3/65 درحاليکه از مواضع تصرف شده پدافند مي کرد و درحال تيراندازي بود ضمن اظهار تشنگي از ناحيه سر مورد اصابت گلوله غناسه دشمن قرار مي گيرد و به تبعيت از سرور شهيدان و مولايش اباعبدالله الحسين (ع) که هميشه شوق ميهماني خوان او را داشت روح بزرگش به سوي معشوق پر کشيده و به درجه عظماي شهادت نايل مي گرد
وصيتنامه سردار رشيد اسلام حاج رضا شكري پور
بنام خدا
خدائي که هستي بخش است و روزي ده خدائي که تمام صفات وکمالات را براي انسان خلث کرد و سپس او را در بهشت اعلا جاي داد و يا نه بي توفيقان را در اسفل السافلين.
خدا يا مرا از زمره بندگان درگاهت قراربده. با درود و سلام بر مهدي موعود صاحب عصر و زمان (عج) و با سلام بر خميني بت شکن نايب بر حقش و با درود بر شهداي بخون خفته از صدر اسلام تا کنون و با درود بر شما امت شهيد پرور که هميشه در صحنه ايد و اميدوارم که تا انقلاب مهدي نهضت را ادامه دهيد. انشاءالله ...
خدايا توخود شاهدي که چگونه ظالمان و ظلم صفتان اين ملتهاي مستضعف را در بند مي کشند و برآنها قلدري مي کنند و ليکن هيهات من الذله اين امام ما به کمک و ياري خودش و با همياري ياران وفادارش و پشتوانه اين ملت شهيد پرور بر دهان ياوه گويان و زروگويان زدند و گفتند که ما نيز مانند حسين و يارانش که تا آخرين قطره خون جنگيدند و حتي کودک شش ماهه را نيز نثار کردند نداي تن ندادن به ذلت را سرمي دهيم و ميگوئيم اي آمريکا و اي شوروي و اي ديگر ابر قدرتها بدانيد و آگاه باشيد تا ظلم هست مبارزه هست و تا پرچم سبز لااله الا الله برجهان طنين نيفکند مبارزه خواهيم کرد.
آري به قول امام عزيزمان که مي فرمايد: ما بر اسلام دعوا داريم و همچنين است و ما هيچ آرزويي به جز پيروزي اسلام نداريم پس بايد خون داد و حال که کاروان شهدا در حرکت است ما نيز از خدا خواستيم که دنباله رو اين کاروان باشيم شايد که خدا ما را هم بپذيرد و شکر خدا که در اين راه رفتيم.
ديگر خداوند مي داند و ملائک مقربش که شهيد گشته ام يا نه و شما اي برادران پاسدار بدانيد که مسئوليت بس سنگين است و دشوار، راه دراز، مقصد مقدس و هدف نيز بسيار مقدس است و شما که با در دست داشتن روحانيت، پيشرو اين راهيد کوشش کنيد و مبادا که مغرور شويد زيرا تا آنجا که به جبهه برويد و جهاد کنيد، درراه خدا و آنگاه که خداوند تبارک وتعالي پذيرفت شهيد شويد تازه وظيفه را انجام داده ايم وخداوند نيز بر رسول خدا چنين فرمود که تو وظيفه ات را انجام بده، حالا مردم مي خواهند بپذيرند يا نپذيرند وآن بيچارگاني که توفيق از آنها سلب شده و لياقت شرکت در جبهه را ندارند بدانند که سعادتي بس بزرگ است و شهادت عظيم تر از همه آنها.
اي امت شهيد پرور بدانيد که خداوند انسانها را هميشه مورد امتحان قرار مي دهد. منتهي در سطح علم وآگاهي و صبر و مقاومت همان انسانها، مثلا امتحان حضرت ابراهيم اين است که درآتش قرار مي گيرد وقتي ملائکه تقاضا مي کنند که به او کمک کنند و ليکن او نمي پذيرد تا آنكه خداوند آتش را بر او گلستان مي کند.
پس وصيت من به شما اين است که اماممان را تنها نگذاريد و پشتيبان او باشيد و از اهداف مقدس او غافل نشويد و بدانيد که ما اکنون در حال امتحانيم و اين متاع دو روزه دنيا را بر آخرت که قرآن مي فرمايد نفروشيد و بدانيد که خداوند هيچگاه به وعده اش خلاف نمي کند.
يک مسئله مهم که ما بايد در آن بينديشيم اين است که ببينيم حق کيست و چيست؟ آيا قران حق است يا نه، خوب حال که حق است پس کليه ابرقدرتها خلاف آن را عمل مي کنند، کفر و الحاد و نفاق و فساد در تمام کشورها اين را مشخص مي کند.
بدانيم که در اين دنيا مسافري بيش نيستيم و بايد درآخر نتيجه اعمال نيک و بد خود را ببينيم، اميدوارم که خداوند همه ما را به راه راست راه اولياء و انبياء خود هدايت کند و ما را آني و لحظه اي بخودمان وامگذارد.
هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد به عشق / ثبت است بر جريده عالم دوام ما
رضا شكري پور - 22/12/1362
حاجي هرچي داشت از نماز بود. نمازي که با عشق واشک چشم آغشته شده بود. شب قبل از عمليات همچون شب قدر بود. تمام حرکات بچه ها بوي عبادت مي دادو بي اختيار همديگر را در آغوش مي کشيدند واز هم قول شفاعت مي گرفتند.
زمزمه ها همه بوي پرواز مي داد.در کوله بار آنها اثري از گناه نبود. حاج رضا آن شب به روي سجاده نشسته بود وقرآن تلاوت مي کرد وتفسير آيه ها، با اشک چشمش جاري بود. چقدر نوراني شده بود انگار اورا در نور شسته بودند. همه مي دانستند که حاجي بزودي شهيد مي شود وتولد او براي شهادت است.
به طرف چادر پرسنلي رفتم، بچه ها در آنجا جمع وغرق گفتگو بودند. همگي آرزو داشتيم يک نماز جماعت پشت سر حاجي بخوانيم. اما هر بار حاجي بهانه مي آورد وطفره مي رفت. بارها اين چنين ازدست بچه ها فرار کرده بود.
اما امشب بچه ها مصمم بودند که با يک نقشه بر حاجي پيروز شوند و حاجي بهترين طراح عمليات جنگي بود وبچه ها بهترين فاتحان خاکريز و ملائکه شب، نظاره گر اين که چه خواهد شد.
شهيد حسني معاون گروهان گفت: بچه ها بريم به حاجي بگوئيم اگر امشب با ما نماز جماعت نخواند او را حلال نمي کنيم. شهيد عليزاده فرمانده گروهان به جاي حاجي پاسخ داد وگفت: اين که درست نيست! همگي غافل بوديم که حاجي نيز در حال سرکشي به چادر ها آمده وپشت چادر پرسنلي ايستاده وبه گفتگوي بچه ها گوش مي دهد.
شهيد وحدتي مسئول پرسنلي گردان گفت: به حاجي بگوئيم که ما فردا شهيد مي شويم اما شهادت ما با خواندن نماز پشت سر شما امضا مي شود و شهيد تکلو معاون گردان حرف اورا قطع کرد وگفت: حاجي مايل است بسيجيان تا ابد زنده باشند و با لبخندي که بر روي لبان حاجي نقش بسته بود معلوم بود جواب حاجي هم بايد مشابه آن باشد.
شهيد فريدوني فرمانده گروهان که به خاطر حالت عرفاني ومعنويش بچه ها او را رباني صدا مي کردند ساکت نشسته بود وبه سخنان آنها گوش مي داد سکوت را شکست وگفت: من راضي نبودم که حاجي خودش به اينجا بيايد. بچه ها همه مشتاق شنيدن شدند و خود حاجي هم متعجب از اين که برنامه چيست.
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
حاجي هرچي داشت از نماز بود. نمازي که با عشق واشک چشم آغشته شده بود. شب قبل از عمليات همچون شب قدر بو
شهيد فريدوني ادامه داد حاجي خيلي به فاطمه زهرا علاقه دارد هرجا ذکري از حضرت زهرا باشد حاجي هم هست. پس من خودم مي خونم. شماهم با صداي بلند يا زهرا بگوئيد وسپس شروع به مداحي کرد. نام حضرت زهرا (س) خيلي زود اشک بچه ها را جاري کرد. هرکس در گوشه اي به سجده رفته بود وبا خود زمزمه مي کرد.
کم کم صداي ناله ها بلند تر مي شد وبا زمزمه در هم مي پيچيد. حاجي با چفيه اش جلو دهانش را گرفته بود تا صداي گريه اش به گوش بچه ها نرسد. مداحي به آنجا رسيدکه((فاطمه جان در وسط کوچه تورا مي زدند / کاش به جاي تو مرا مي زدند)) ديگر حاجي نتوانست خود را نگه دارد پاهاي اوسست شد وبه روي زانو افتاد صداي گريه اش بلند شد حاجي خود را به طرف در چادر کشيد وگوشه چادر را بالا زد وبا صداي گرفته گفت: بچه ها بسه ديگه مگه مي خواهيد حاجي را بکشيد. باشد قبول کردم با هم نماز جماعت مي خوانيم. بچه ها که باورشان نمي شد حاجي به اين زودي قبول کند خودشان را بر روي حاجي انداختند واورا غرق بوسه نمودند وبا اشک چشم خود صورت اورا شستند. همگي وضو داشتند. پس حاجي در جلو ايستاد وصف نماز جماعت تشکيل شد.
نماز شروع شد، نمازي که بچه ها رابهشتي کرد. حاجي حمد وسوره را مي خواندوبچه ها گريه مي کردند. وقتي که حاجي به سجده رفت ديگر صداي گريه همه بلند بود وسجاده ها تر، ذکر سجده، گريه شده بود.
حاجي با تمام توان نماز را ادامه مي داد شايد اگر ادامه نماز نبود بچه ها ساعت ها در سجده گريه مي کردند. ملائکه نيز منتظر بودند تا اين نماز عاشقانه را به آسمان ببرند.
شايد اينجا خداوند بارديگر به ملائکه يادآوري کرد ((تبارک الله في احسن الخالقين)) نماز تمام شده بود ولي گريه بچه ها هنوز ادامه داشت. حاجي روبه بچه ها کرد وگفت: انشاالله خداوند قبول کند. آخرش شما برنده شديد آن هم به خاطر اينکه اذان اين نماز يا زهرا (س) بود.
فرداي آن روز جزيره مجنون در زير گام هاي سردار نماز ويارانش آرام گرفت و دشمن زمين گير شد. حاجي آرام و قرار نداشت و براي پرواز لحظه شماري مي کرد. از وجودش نور مي باريد و از آتش سلاحش خشم الهي، تا اينکه دست تقدير صفحه زيبايي رقم زد و تيري بر پيشاني او بوسه زد.
انگار جزيره مجنون تشنه خون حاجي بود تا سيراب شود. جوي خون از پيشانيش جاري بود و روحش در پرواز.
راوي: مهدي رحيمي مهروان - همرزم شهيد