eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
18.7هزار عکس
8.8هزار ویدیو
238 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
~🕊 ⚘🌸 رفتم سر رفقاے شهيدم فاتحہ خوندم ،اومدم خونہ, شب تو خواب رفقاے شهيدم رو ديدم... رفقام بهم گفتند : فلانے ، خيلے دلمون برات سوخت گفتم :چرا گفتند: وقتے اومدے سر مزار ما فاتحہ خوندے ما آماده بوديم... هر چے از خدا مےخواے برات واسطہ بشيم 💔ولے تو هيچے طلب نڪردے و رفتے خيلے دلمون برات سوخت " سر مزار شهدا حاجاتتون را بخواهید برآورده میشہ.😢😢 " ✍روايتگر : حاج حسين ڪاجے
🌄 تشییع زنده یاد مریم رحیمی پرستار ۲۷ ساله بیمارستان‌ شیراز وی با وجود بارداری همچنان مشغول به کار بود که پس از ابتلا به کرونا، ناچار به زایمان زودرس شد و دو روز پس از زایمان در گذشت. 🔹فرزند وی نیز پس از چند روز دوری به مادر پیوست.😭😭😭
دست دراز کنید ؛ بهترین شفیع روز قیامت است ......
🍃🌹🍃 مادرم کرده سفارش که بگو اول ماه "بابـی انـت و امـــی یا ابـاعبـــدالله" 🍃🌹🍃 🌹ماه ربیع الثانی ،به عنایت حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام برایتان سرشار از توفیق و برکت و سلامتی ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ خواندن زیارت آل یاسین و دعای بعد آن از طرف شهدا هدیه به امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف ✅ نماز استغاثه به امام زمان عج ✅ صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی ✅ مراقبت عملی به فرازهایی از کتاب مکیال المکارم
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
#مراقبتهای_چله_بیست_ششم ✅ خواندن زیارت آل یاسین و دعای بعد آن از طرف شهدا هدیه به امام زمان عج الل
سلام علیکم 💐 بیست و سومین روز از چله 🌟 💫 بیست و ششم💫🌟 سر سفره 🌷 شهید جبار عراقی 🌷 هستیم.
سردار شهید مدافع حرم جبار عراقی معروف به «ابا عارف» یک مرد استثنایی بود؛ همچون بسیاری از دلاور مردان ایران زمین که راه شهادت را از مسیر ولایت یافت و برای وطن و دین و اعتقاداتش مرزهای جغرافیایی را پیمود. به لطف خدا در دانش نظامی و هوشمندی بی‌بدیلی که داشت توانست در عملیات‌های بسیاری جان مظلومان را نجات دهد و راه را برای آزادی سرزمین‌های اسلامی در سوریه باز کند و شاید ذکاوت نظامی او و شاگردانی که در این راه تربیت کرد کابوسی برای داعش و حامیان آنها بود که هیچ مین و فتنه‌ای را بدون خنثی سازی رها نمی‌کرد.
۴۷/۱۲/۱۰ در یکی از روستاهای شهر بستان مرز ایران و عراق دیده به جهان گشود. جبار ۱۶ - ۱۷ ساله بود که جنگ شروع شد. او که شور و شوق جهاد و حماسه در وجودش نقش بسته بود سلاح را بر دوش خود انداخت و به نیروهای مردمی و بسیجی منطقه پیوست. سرانجام در اسفند ۱۳۶۹ به استخدام سپاه در ­آمد. ۱۵ سال خدمت در تیپ یک زرهی لشکر هفت ولی عصر(عج) اهواز را در قسمت بسیج در قسمت اداری با کمال امانت و درستکاری بر عهده داشت. سرانجام به سبب لیاقت‌­ها و رشادت‌هایش وی را به عنوان فرمانده­ی گردان امام حسین(ع) در شهرستان کارون (کوت عبدالله) منصوب کردند. کار در گردان برای جبار امری جدی بود. یک لحظه از وقتش خالی از دغدغه گردان نبود. چند سال مسئولیت گردان را داشت ولی کارش از اسم گردان امام حسین(ع) از شهرستان و اهواز بالا زد.
فرزند شهید جبار عراقی می‌گوید: شهید یکی از فرماندهان تیپ استان حماء بود. او در تاریخ ۳ آبان سال ۹۴ در استان حماء به شهادت رسید. نزدیک ساعت ۱۲:۳۰ به آنها حمله می‌شود و پدرم به همراه دو نیروی ایرانی و حدود ۴۰۰ نیروی سوری بودند که بعد از آن حمله تمام نیروهای سوری فرار می‌کنند. همرزم پدرم همان ساعت ۱۲:۳۰ زخمی می‌شود و تا ساعت ۶ صبح بیهوش بود. وقتی به هوش می‌آید متوجه می‌شود که پدرم در تمام این مدت به تنهایی جنگیده است. همرزم پدرم تعریف می‌کند که پدر، او را کول می‌کند تا از معرکه نجات دهد؛ در همین حین پدر را هم می‌زنند. پدرم در میان همرزمانش به نام ابوعارف شناخته شده بود. همرزمان پدرم از مدیریت او هم تعریف کردند. پدر هیچ وقت غذایش را تنهایی نمی‌خورد. وقت ناهار یا حتی صبحانه که می‌شد پشت بلندگو پیج می‌کرد تا همه در مقر جمع شوند و دسته جمعی با هم صبحانه یا ناهار بخورند. پدرم شب آخر قبل از شهادتش از دوستش می‌خواهد که برایش آب گرم تهیه کند تا غسل شهادت کند. همرزمان پدرم به او خندیدند و گفتند شما شهید نمی‌شوید. پدر جواب می‌دهد که من شهید می‌شوم و جایی هم شهید می‌شوم که شما نمی‌توانید من را برگردانید، همان طور شد که گفته بود بعد از شهادت پدرم تا ۲۰ روز نتوانسته بودند پیکر او را برگردانند. فرزند سردار شهید عراقی ادامه می‌دهد: پدرم سه مرحله به سوریه رفت. سال ۹۳ دو بار به سوریه اعزام شد و بار آخری که رفت تقریباً شهریور سال ۹۴ بود که حدود ۷۰ روز در سوریه ماند و بعد به شهادت رسید. به پدر گفته بودند که جایگزین شما آمده است؛ شما اگر بخواهید می‌توانید برگردید؛ اما پدر قبول نکرد و گفت که تا جایگزین تمام نیروهای من نیاید من برنمی‌گردم. من این نیروها را با خودم آوردم با خودم هم برمی‌گردانم.
پیکر همسرم متأسفانه در منطقه­‌ای بود که در دست جیش النصر بود و نتوانستند پیکر مطهرش را به دست بیاورند. حملات زیادی داشتند و خیلی هم کشته داده بودند. همه می‌­ترسیدند پیکر مطهرش به دست خدانشناس‌ها بیفتد. برای همین در سوریه شهادت همسرم را تکذیب کردند. چون همسرم خیلی باعث آزار جیش‌النصر بود و تعداد زیادی از آنها را دستگیر کرده بود. پیکر مطهر همسرم بعد از ۲۰ روز به دست ایرانی‌ها افتاد و بعد از یک روز به تهران منتقل شد. ساعت ۹ صبح روز ۹۴/۸/۱۶ فرودگاه اهواز قیامت بود. تمام عشایر و طوایف و قبایل و مسئولین خوزستان و اهواز در فرودگاه جمع شده بودند و جایی برای ایستادن نبود. مرا جلو بردند. همه­ مسئولین عالی رتبه سپاه برای پیشوازی پیکر مطهر همسرم با صف­‌های منظم ایستاده بودند. دسته گلی تهیه کرده بودیم و روی تابوت گذاشتیم ولی سیل جمعیت تابوت را بردند. من با چشمانی‌گریان به همسرم خوشامد گفتم. پیکر مطهرش را در سردخانه بیمارستان شرکت نفت که نزدیک فرودگاه بود قرار دادند. مادرم چهره­‌اش را باز کرد. او را بوسیدم، سلام کردم و گفتم چقدر زیبا شدی، چقدر خنده‌­ات زیباست! سرانجام ۹۴/۸/۱۷ ساعت ۹ پیکر مطهر همسرم از حسینیه ثارالله در خیابان طالقانی اهواز با حضور نماینده ولایت فقیه، مسئولین و عشایر غیور عرب و لر و بختیاری در اهواز به سمت بهشت آباد تشییع شد و به آرامش ابدی رسید.