کوله باربهشت:
خادم الشهدا
سید میلاد یکی از رفقای بسیار خوب بنده بود ما بیست روز با هم خادم پارکینگ شلمچه بودیم هر دومون داخل یک سنگر بودیم تو این بیست روز با پای برهنه بود وقتی می گفتم سید پاهات تاول می زنه می گفت باشه اینجوری ثوابش بیشتره ...شبها توی سنگر که می خوابیدیم هر بیست روز را من می دیدم با عین حالی که ما دیر می خوابیدیم سید یک ساعت قبل از اذان صبح بلند می شد و نماز شب می خوند بعد تنها سنگری که نماز جماعت صبح توش برقرار بود سنگر ما بود ، چون سید میلاد همه بچه ها را صدا می زد برای نماز صبح بیرون سنگر هم می اومد داد می زد نماز جماعت
که بقیه هم می اومدن سنگر ما واسه نماز جماعت
به_نقل_از_دوست_شهید
❤🍃❤
اربعینی ها 🌸🍃
یادتان باشد که ستون به ستون را
مدیون قطره قطره خون
#شهیـــــــدانید
اربعینی ها 🌸🍃
وقتی چشمتان به #گنبد زیبای آقا افتاد،
یاد کنید از آنانی که با حسرت پشت پیراهن هایشان می نوشتند :
#یا_زیارت_یا_شهادت
اربعینی ها 🌸🍃
میان ِ هروله های بین_الحرمین ،
یاد کنید از #شهـــــــدایی که
در آرزوی زیارت ِ شش گوشه ی ارباب
پرپر شـــدند ...
اربعینی ها 🌸🍃
نمیدانم از کدام مرز میگذرید ! اما ؛
یاد کنید از شهـــدای مفقودالاثر در مرزهای
#مهران #چذابه #حاج_عمران
#شلمچه #سردشت و ...
#من_کجای_سپاه_حسینم
اربعینی ها #التماس_دعا 🙏❤
هدایت شده از فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
#حواسمون_به_غرق_شدن_باشه
آیت الله بهجت ره🌺
ما در درياي زندگي در معرض غرق شدن هستيم
دستگيري ولي خدا لازم است.
بايد به حضرت ولي عصر «عج» استغاثه كنيم كه مسير را روشن سازد و ما را تا مقصد، همراه خود ببرد
بســـوے ظــــــــهور💫✨👇
🆔 @Besoye_zohor 💯
اعمال مستحب سی وچهارمین روز از
چله ی شهدا ی امام حسینی🌷
ازطرف شهیدی که بنیانگذار عزاداری امام حسین «ع»در آمریکا بود🌷
جانباز شهید سیدمحمود موسوی🌷
تقدیم می کنیم به ساحت مقدس
خانم حضرت زینب سلام الله علیها
افزایش شمار مسلمانان و مساجد در آمریکا نشان از پیشرفت اسلام در کشوری دارد که بیشترین دشمنی را با این دین مبین در طول تاریخ داشته است. گسترش اسلام در آمریکا مدیون تلاش بیوقفه افرادی است که گاه آمریکایی هستند و در کشور خود اسلام را ترویج میکنند و گاه حتی آمریکایی نیستند، بلکه از کشورهای دیگر و به قصد ترویج اسلام به آمریکا مهاجرت میکنند. برخی از این مبلغان اسلام، توانستهاند نه تنها یک محله، که یک شهر را در آمریکا متحول کنند و مردم شهر محل سکونت خود را با مفاهیم و تعالیم اسلامی آشنا کنند. از جمله افرادی که پا به عرصه تبلیغ اسلام در قلب آمریکا و در شهر لسآنجلس گذاشت و توانست عزاداری امام حسین (علیه السلام) را در آمریکا برپا کند، سید محمود موسوی بود که در همین راه با توطئه و عملیات نیروهای اطلاعاتی آمریکا، به شهادت نیز رسید.
حاج آقا موسوی در زمان جنگ، از اوایل انقلاب و داستان خلق عرب، از آن موقع مشغول بودند و در طول جنگ، چهل درصد جانباز شدند. بسیار انسان شجاعی بودند. در وجود ایشان، چیزی به اسم ترس اصلاً وجود نداشت، چیزی به اسم خستگی در وجود این شخص وجود نداشت، یعنی عاشق بود، عاشق اهل بیت بود. میدانست دنبال چه هدفی است. میدانست چه وظیفه ای دارد.
نیت شهید موسوی تبلیغ تشیع بود. چون جزء باورش شده بود. یقین پیدا کرده بود. رفت آنجا فضا را دید. آنجا تعداد محدودی از ایرانی ها بودند که اهل نماز و روزه نبودند. از اولین ماه محرم، شروع کردند به مراسم داخل خانه خودشان گرفتن. بعد ایشان دیدند همسایه ها مزاحمشان میشوند، گفتند بیایید نفری ده دلار بگذاریم، برویم یک جایی را کرایه کنیم. رفتند یک سالن کوچکی را برای یک شب کرایه کردند. بعد دیدند الحمدلله برکت در این کار هست. دیدند مردم چقدر تشنه این نوع فعالیت هستند. شروع کردند به کار کردن در خانهها. بعد کمکم یک سالن کرایه کردند برای ایام ماه محرم. بعد دیدند سالن هم جواب نمیدهد.
حاجی آدمی بود که روابط عمومیش خیلی قوی بود، یعنی اگر با شما دوست میشد فقط این نبود که با شما سلام و علیک کند. ایشان به این نتیجه رسید که باید به یک مرکز برویم.
یک مرکز شیعه ای بود به نام مرکز اهل بیت. متعلق به برادران عراقی بود توی آمریکا. حاج آقا با اینها صحبت کرد شبهایی که برنامه ندارند ما برنامه بگیریم، شب های پنج شنبه هم که دعای کمیل دارند ما هم شرکت کنیم. گفتند که مانعی ندارد. حاج آقا وقتی رفت آنجا، چون خوب ایشان را میشناختند و چون عرب زبان بود، این خیلی کمک کرد و سریع هم با مردم خو میگرفت، با مردم ارتباط برقرار میکرد. کم کم شدند جزو هیئت امنای آن مسجد. دیدند مردم خیلی استقبال میکنند، جمعیتی که می آید دو سوم آن ایرانی هستند و یک سوم آن عراقی هستند، بعد دیدند که نمیشود که بیش از این مزاحم عراقی ها بشویم. آنها از زمان صدام بودند، نوع دیگری عزاداری میکردند. مثلاً سینه نمیزدند، یک روضه میخواندند و تمام میشد. حاج آقا سینهزن امام حسین علیه السلام بود. سینه زنی، عراقی ها انجام نمیدادند، چون سال ها آمریکا بودند، سبک خودشان بود
. میترسیدند و هنوز رعب و وحشت در درون آنها بود و حتی بحث سیاسی هم در آمریکا میخواستند بکنند، این طرف و آن طرفشان را نگاه میکردند که جاسوس هست یا نه. به همین خاطر سینهزنی هم نداشتند.
حاجی اینها را متحول کرد. پرچم سیاه نمیگذاشتند در مسجد بزنیم. حاجی گفت پرچم بیاورید، آنها اعتراض کردند. حاجی گفت این پرچم متعلق به امام حسین علیه السلام است، بگذارید بزنیم. قبول کردند. همینطور، یکی شد دو تا، دو تا شد سه تا. بعد شروع کردیم سینه زدن، آنها دیدند ایرانی ها سینه میزنند، آنها هم شروع کردند آمدن. کم کم به این نتیجه رسیدند حالا وقت جدا شدن است. جمعیت ایرانی ها داشت زیاد میشد.
. الحمدلله بچهها هم آمدند. گروه گروه جوانان، خیلی زیاد شدند، تشکلات دیگری تشکیل دادند، جاهای دیگری را گرفتند. آنهایی که مراکز خودشان را داشتند، مراکزشان را بزرگ تر کردند. مسجد هم کار خودش را انجام میداد.
حاجی دید حالا باید تحولات دیگری ایجاد کند. نسل جوان باید برود حج. جوان، در جوانی باید برود حج، نه وقتی که چهل سالش، پنجاه سالش شد، برود. چون ما به نسل دوم سومی ها همه چیز را داریم به طور عملی یاد میدهیم، اینها باید بروند عملی و با چشم خودشان ببینند، تجربه کنند. آمد سفر حج را راه انداخت. ۱۳۰ نفر، ۱۴۰ نفر را میبرد حج. از اینها باید ۷۰ تا، ۸۰ تایشان جوان بود. خیلی مقید بود که جوان ها باید بیایند. بعضی از اینها میگفتند: پول نداریم. حاجی می آمد با پدر و مادر اینها صحبت میکرد. میگفت قسطی بدهید
به پدر و مادرها میگفت: “بگذار بچهات برود، نگاه کن ببین چقدر بچهات عوض میشود. چقدر بهتر میشود. چهقدر به تو احترام میگذارد. رابطهاش با تو بهتر میشود.” اینها شروع کردند بچه هایشان را فرستادند حج.