فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرم امام علی نرفتی؟ اینو ببین :)
+ نجف خونهیِ بابامه🧡🌱
زن زندگی آزادی واقعی
🔴زن زندگی و عشق به سبک علامه بزرگ
🔶همسر مرحوم علامه حسن زاده آملی سالها قبل به رحمت الهی رفتند
حضرت استاد یکی از اتاق های خانه را محیای دفن همسر گرامی اشان کردند.
❤️«بر در اتاق نوشتند بیت الرحمه»❤️
اطرافیان پرسیدند چرا ایشان را در خانه دفن فرمودید:پاسخ دادند چون میخواهم بیشتر به ایشان خدمت کنم .
#زن_زندگی_عشق
#دختران_انقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣پدری که تندیس شرافت و بزرگی به او اهدا شد
🔺من پسرم رو میبرم نماز جمعه و راهپیمایی...
صوت ماندگار شهیدمصطفی ردانی پور..کانال همرزم.mp3
868.4K
🎙فقط نگیم آقابیا ❗️
📻شما که میگید امام زمان(عجّلالله) باید بیاد
زمینش باید شما برای امامزمان(عجّلالله) آماده کنید.
بهترین اعمال در زمان غیبت کبری امام زمان (عجّلالله) انتظار فرج
انتظار فرج یعنی چی⁉️
یعنی همین بگیم
یابنالحسن، یابنالحسن
سینه بزنیم، گریه بکنیم❗️
بیا اقا ❗️
این به جای خود بسیار خوب.
عمل ‼️
آقا وقتی ظهور می کنند با ...❗️
🎙صوت ماندگار شهید مصطفی ردانیپور در تاریخ ۱۳۶۱/۰۴/۲۷
.
.
#همرزم
#سه_شنبه_مهدوی
#اللهم_عجّل_لولیك_الفرج
#مجله_مجازی_دفاع_مقدس
🌺سالروز فتح قلعه خیبر بدست امیرالمومنین علیهالسلام گرامیباد.
زمانی که لشکراسلام قلعههای خیبر را محاصره نموده بودند، پس از اینکه دو مرتبه لشکر اسلام به علمداری ابوبکر و عمر شکست خورد و فرار نمودند.🚶♂
🌷رسولاکرم صلیاللهعلیهوآله فرمود:
به خدا قسم، فردا پرچم را به کسی میدهم که حمله کننده بر دشمنان باشد نه فرار کننده! و خداوند به دست او خیبر را فتح کند.
و او کسی است که خدا و پیغمبر صلیاللهعلیهوآله او را دوست میدارند و او نیز خدا و پیغمبر صلیاللهعلیهوآله را دوست میدارد.❤️
چون صبح شد همه لباسهای رزم پوشیدند و خود را مقابل پیغمبر جلوه میدادند. آنگاه حضرت نظری میان اصحاب افکند، فرمود: کجا است برادر و پسر عمویم علیبن ابیطالب؟
عرض کردند یا رسولالله درد چشم دارد. به طوریکه قادر به حرکت نمیباشد.
حضرت از آب دهان مبارک خود در چشمان او گذارد و برای او دعا کرد.
فوری چشم او گشاده و روشن و مرض برطرف شد. مثل اینکه ابدا دردی نداشته. آنگاه پرچــم فتح و پیروزی اسلام را به او داد.🚩
علىعلیهالسلام گفت: یا رسولالله آنقدر با آنان مىجنگم تا اسلام بیاورند.
پیامبر فرمود: به سوى آنان حرکت کن و چون به قلعه آنان رسیدى، ابتداءًا آنان را به اسلام دعوت کن و آنچه در برابر خدا وظیفه دارند به آنان یادآورى کن.
به خدا سوگند اگر خدا یک نفر را به دست تو هدایت کند، بهتر از این است که داراى شتران سرخ موى باشى. 🐪
💥ایشان نیز به سوی ماموریت رهسپار شد و با شجاعتی بینظیر قلعههای خیبر را فتح نمود.
📚منبع:بسیاری از کتب شیعه و سنی مانند بخاری در الجهاد و..
ندای سر بریده شهید محسن آقا خانی
امام جماعت واحد تعاون بود. حاج آقای آقا خانی صدایش می کردند.
روحیه عجیبی داشت. زیر آتش سنگین عراق، پیکر شهدا را به عقب برمی گرداند که در همین رفت و آمدها گلوله مستقیم تانگ سرش را پراند.
خودم چند متری اش بودم. وقتی سر بریده اش روی زمین افتاد، صدایی از آن بلند شد: السلام علیک یا ابا عبد الله.
راوی: جواد علی گلی
طلبه شهید شیخ حسن آقاخانی در سحرگاه روز هشتم خرداد سال 1347 هجری شمسی در یک خانواده مذهبی و محّب اهل بیت عصمت و طهارت دیده به جهان گشود. شهید 7 سال اول زندگی خود را بر خلاف دیگر کودکان که به بازی وتفریح مشغول می شوند علاقه داشت که دائماً در مجالس عزاداری و جشن و سرود ائمه شرکت کند و هر جا مجالسی در این زمینه می یافت سراپا گوش می شد.
طلبه شهید شیخ حسن با اتمام دوران تحصیل راهنمایی پا به دبیرستان گذاشت وی سال اول دبیرستان را در دبیرستان هدف سابق با موفقیت به اتمام رساند و بعد از اتمام شدن امتحانات خرداد سال 1362 قبل از گرفتن نتیجه ی امتحانات به جبهه ی غرب کشور اعزام شد. وی بعد از برگشت از جبهه تصمیم گرفت به حوزه ی علمیه برود. و بدون اینکه به دنبال نتیجه امتحاناتش برود در پاییز همان سال وارد حوزه علمیه حاج آقا مجتهدی در بازار تهران شد. و تا زمان شهادت که حدوداً سه سال طول کشید به تحصیل در این حوزه مشغول بود و از محضر اساتیدی همچون آقای فاطمی نیا و آقای مجتهدی تهرانی استفاده می کرد. و نیز خود در محله جوادیه و در پشت مسجد جامع این منطقه حوزه ای را دایر کرده بود که عده ای از طلّاب در آنجا به تحصیل مشغول بودند که خود مسئولیت تدریس و نیز مدیریت و رسیدگی به آنها را به عهده داشت و برای این که بتواند با آداب طلبگی انس بیشتری داشته باشد در همان حوزه در یکی از حجره ها سکونت پیدا کرد و در هفته یکی دو روز را برای سر زدن به خانواده به خانه می آمد و ترجیح می داد در حجره به سر ببرد.
در خلال تحصیل او از رسیدگی به خانواده های بی بضاعت و نیز مشکلات جوانان و حتی همسرانی که تازه زندگی مشترک خود را شروع کرده بوند. غافل نمی ماند و با این که بسیار کم سن و سال بود اما همچون یک مرد بزرگ با دیگران رفتار می کرد و می توان گفت خود هم چون تکیه گاهی برای دیگران بود.
دیگر از فعالیتهای ایشان تدریس در کلاسهای مختلف و سخنرانی در مناطق مختلف تهران بود و در طی این دوران چندین بار به جبهه های جنگ اعزام شد و به فعالیت در جبهه ها مشغول بود. یکی از فعالیتهای مهم او در جبهه ساختن مسجد در پادگان دو کوهه بود که ایشان از بنیان گذاران آنجا به حساب می آمد
.
ایشان در زمان شهادت در منطقه عملیاتی شلمچه در عملیات کربلای 5 مسئول بخش تعاون بود و در زمانی که برای آوردن جنازۀ یکی از شهدا به خطّ مقدم می رود با خمپاره ای که از سوی دشمن شلیک می شود هم چون سالارش حسین بن علی (ع) با دادن سرش به فیض شهادت نائل شد و به آن چه لایقش بود، رسید.
خدا را شاهد می گیرم که اگر کسی از روی بغض و عناد با این پیر جماران و به این انقلاب اگر مخالفت کند از او راضی نیستم و در محضر حضرت امام حسین علیه السلام شکایت او را خواهم کرد و همه مردم را توصیه می کنم دست از دامن ائمه بر ندارند که ما بدون ائمه هیچیم و کاری از ما بر نمی آید آنهائی که علی علیه السلام ندارند چه دارند؟
آنهائی که حسین ندارند چه دارند؟ هیچ ندارند اگر میخواهید پیروز شوید علوی باشید اگر میخواهید رستگار شوید حسینی باشید و اگر میخواهید همه چیز باشید شیعه باشید.
گر نظر لطف به ذره ای بوتراب کند به آسمان رود و کار آفتاب کند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 رجز خوانی بر علیه آمریکای خبیث و اسرائیل جنایتکار
♦️سید امیر حسینی
✊ سالروز فتح خیبر
کانال عشاق الحسین 5.mp3
10.77M
•امام رضای خودم باش
🎙کربلایی سید محمد رضا نوشه ور
چهارشنبه های امام رضایی
💐داستان کرامت رضوی علیه السلام در چند روز پیش:
راوی داستان جناب آقای راست نجات ، معاون مهمانسرای حرم مطهر حضرت امام علی بن موسی الرضا علیه السلام ، در شب میلاد فرزند دلبندشان ، حضرت امام جواد علیه السلام(11/11/1401):
زمانی که معاون امداد حرم امام رضا علیه السلام بودم ، وظیفه داشتیم ، غذاهای باقیمانده مهمانسرا را آخر وقت به مناطق ضعیف و حاشیه شهر مشهد برده و بین فقرا توزیع کنیم. شبی با خادم مسجد آخر بلوار توس، تماس گرفته و به او گفتم : امشب قرار است که فلان مقدار غذای مشخص، به منطقه شما آورده و توزیع کنیم و آماده همکاری با ما باش.
نیمه های شب به آن مسجد که رسیدیم ، با جمعیت فراوانی که درب مسجد منتظر بودند مواجه شدیم بطوری که امکان توزیع غذا را بخاطر ازدحام شدید و ترس از تلف شدن تعدادی از مردم ، نداشتیم! خادم مسجد را صدا کردیم که چرا اینقدر شلوغ است؟! گفت : حواسم نبود و در بلندگو اعلام کردم : امشب قرار است غذای متبرک از حرم امام رضا علیه السلام بیاورند و اینگونه شلوغ شد و کاری از دستم بر نمی آید
تصمیم به برگشت داشتیم که ناگاه در گوشه ای کنار دیوار ، دختر بچه ای کوچک با کفش های پلاستیکی، نظرم را به خود جلب کرد و از وضعیت حال و روزش ترحمی به دلم افتاد و همانجا در دلم، از خود امام رضا علیه السلام خواستم : آقا جان خودت راه حلی ارائه بده که بتونیم غذاها را بدون مشکل تقسیم کنیم و این مردم که با امید و احتیاج به اینجا آمدند ، دست خالی برنگردند که ناگهان انگار هزار نفر درونم فریاد زدند : از خادم محله بپرسم لات این محله کیه؟! از خادم مسجد پرسیدم : لات این محله کیه و با تعجب پرسید برای چی؟!!! گفتم کارش دارم. گفت:اسمش جعفر پلنگه
گفتم بگو بیاد و زنگش زد که تا نیم ساعت دیگه میرسم ومنتظرش موندیم.
جعفر با ظاهری خالکوبی شده و پیراهن یقه باز و سوار موتور اومد و سلام کرد که فرمایش: گفتم ما از حرم امام رضا علیه السلام اومدیم و غذای متبرک آوردیم و نمیدونیم چطور تقسیم کنیم که مردم اذیت نشن و از شما میخواهیم در این کار کمکمون کنی. جعفر با کمال میل گفت : نوکر خادمهای امام رضا علیه السلام هستم وچشم.
به بقیه خدام گفتم ماشین غذا رو تحویل جعفر بدین و بهش کمک کنید تا غذاهارو تقسیم کنه. جعفر مردم را کنار دیوار به صف کرد و به هر خانواده ای بنا به مصلحت و شناختی که خودش به آنها داشت ، غذاها را تقسیم کرد و گفتم چهارتا غذا هم به خودش و خانواده ش بدهید. بعد از اتمام کار ، به من گفت : آقای راست نجات شماره تلفنت را به من میدهید؟ همکاران با اشاره گفتند اینکارو نکن و برات دردسر درست میکنه و....
اما با کمال میل به او شماره را دادم و رفتیم. ابتدای هفته بود که با من تماس گرفت که جعفر پلنگ هستم و کاری با شما دارم و به دفتر کاری م در حرم آمد!
آنجا به من گفت: من هم خادم زوار امام رضا علیه السلام هستم و بنده با تعجب گفتم : بله؟!!! گفت : منم روزهای پنج شنبه میام حرم امام رضا علیه السلام و در صحن ها میچرخم و مهرهای اطراف دیوارها را جمع آوری و سرجاهایشان میذارم و برمیگردم و به همین مقدار خودم را خادم حضرت میدانم و اتفاقا همان روز در راه برگشتم به درب مهمانسرا رسیدم و به امام رضا علیه السلام در دلم گفتم : میشه امروز غذای متبرکی از حرمتون برای خواهر بیمارم ببرم؟! وقتی به خادم درب مهمانسرا گفتم با تندی به من گفت : آقا برو کنار بایست و مزاحم نشو! وقتی نا امید شدم و خواستمبه خانه برگردم،پشت سرم،آن خادم به همکارش گفت مواظبش باشید جیب مردم رو نزند!!! هنگامی که این را شنیدم به او گفتم : خدایا توبه، من جیب بر نیستم و دلم شکست و تا بست نواب گریه میکردم و به امام رضا علیه السلام گفتم دیگه سرکشیکم نمیام و خداحافظ
که ناگهان گوشی م زنگ خورد که خادمهای حرم امام رضا علیه السلام در مسجد محله منتظرت هستند وبا ترس و لرز که من جیب بری نکردم و چه زود گزارش دادند و احضارم کردند پیش شما اومدم
حالا آمده ام بگویم: امام رضا علیه السلام چقدر مهربونه یک غذا میخواستم ولی به من یک ماشین غذا داد و بجای یکی،چهارتا غذا برای خانوادم بردم
نکاتی که از این داستان میشه برداشت کرد:
اولا ، خدمت به زوار فقط در قالب کشیک رسمی و اخذ حقوق و ...نیست و حتی نیت خدمت خالصانه و بدون ریا هم باشه، مورد توجه آقای مهربانی هاست
دوم اینکه، حتی کاری اندک که مستمر باشه برای خدا و اهل بیت علهیم السلام ارزشمند است پس آن را کم نپنداریم
سوم اینکه ، هیچ شخصی را بخاطر ظاهر فقیرش خوار و ذلیل و دزد نپنداریم چه بسا که او مورد توجه خدا و اهل بیت علیهم السلام باشه و خودمان خبر نداریم چون خداوند دوستانش رو بین مردم مخفی کرده!
چهارم اینکه ، هر وقت دلمان شکست حتی از دور مثلا از داخل صحن و سرا هم میتونیم با آقا صحبت کنیم و سیممون وصل بشه و نیاز حتمی به چسبیدن ضریح وکارهای غیره نیست که در یمنی،پیش منی
بُعد منزل نبوددر سفر روحانی
۲۶بهمن ما سالروز شهادت
مرد خدای محمد هادی ذوالفقاری
🌷شهید محمدهادی ذوالفقاری🌷
اولین بار که ایشان را دیدم با یک خودرو به سمت نجف برمی گشتیم، موقع اذان صبح بود که به ورودی نجف و کنار وادی السلام رسیدیم، هادی به راننده گفت: نگه دار، تعجب کردم، گفتم: شیخ هادی اینجا چکار داری؟
گفت: می خواهم برم وادی السلام.
گفتم: نمی ترسی؟ اینجا پر از سگ و حیوانات است، صبر کن وسط روز برو توی قبرستان، هادی برگشت و گفت: مرد میدان نبرد از این چیزها نباید بترسد، بعد هم پیاده شد و رفت.
بعدها فهمیدم که مدتها در ساعات سحر به وادی السلام می رفته و بر سر مزاری که برای خودش مشخص کرده بود مشغول عبادت می شده.
✍راوی: دوست عراقی شهید
شادی روح پرفتوح همه شهدا
صلواتی عنایت فرمایید
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حال و هوای حرم کاظمین در آستانه شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
🌷 شکراللّه سعیکم ملت ایران!
🔻 رهبر انقلاب، صبح امروز: لازم میدانم به ملت ایران اظهار تعظیم کنم به خاطر این حرکت ارزشمندی که در بیست و دوم بهمن امسال نشان دادند... اظهار ارادت به ملت ایران در همه جا؛ از منتها الیه شرق کشور تا منتها الیه غرب کشور، از شمال تا جنوب کشور، در شهرهای دوردست، در مراکز، در شهرهای بزرگ مثل تبریز، اصفهان، مشهد و جاهای دیگر تا روستاها؛ همه با هم صدا بلند کردند ملت ایران، خیلی ارزشمند است اینها. شکراللّه سعیکم ملت ایران!
📜 #سخن_نگاشت
#الّلهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّکَ_الْفَرَجْ