eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
18.7هزار عکس
8.8هزار ویدیو
238 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
اَللّهُمَّ اَهْلَ الْکِبْرِیاَّءِ وَالْعَظَمَةِ وَاَهْلَ الْجُودِ وَالْجَبَرُوتِ وَاَهْلَ الْعَفْوِ وَالرَّحْمَةِ وَاَهْلَ التَّقْوى وَالْمَغْفِرَةِ  📣📢📣📢📣📢 سلام علیکم 💐 الحمدلله رب العالمین ❤️ با یاری شما خوبان امروز چهارشنبه 22 فروردین ماه مصادف با روز اول_شوال، روز ۲ راس گوسفند 🐑🐑 برای سلامتی و فرج آقا امام زمان(عج)، صدقه سر سلامتی حضرت، سلامتی رهبر عزیزمان، همه مسلمانان جهان ویژه شیعیان امیرالمؤمنین(ع) و رفع مشکلات اقتصادی، بلایا، فتنه‌ها و گرفتاری‌ها از بلاد مسلمین، نظام جمهوری اسلامی ایران و پیروزی مردم مظلوم فلسطین بر رژیم غاصب صهیونیستی قربانی گردید❤️ مناطق توزیع شده قربانی‌ها 👇 ✅ استان تهران - شهرستان قرچک ( محلات قرچک و روستاهای محمدآباد، قشلاق) ✅ استان سیستان و بلوچستان - شهرستان زهک (روستاهای دهنو، محمد شاه‌کرم و اله ده) 🟩 قربانی‌ها از طرف امیرالمؤمنین علی علیه السلام هدیه شد به حضرت بقیةالله الاعظم(عج) . ان شاالله تمام اعمال و عبادات ما در این ماه ثبت و ضبط شود و شامل دعای خاص حضرتش قرار بگیریم. به دعای امیرالمؤمنین علیه السلام به همین زودی امر فرج امضاء شود 🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برادر آرزوت چیه؟ مرا دعوت شهیدی به کربلا کشانده 🌱 💔 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اللّهمَّ عَجَّل لِوَلیّکَ الفَرَج اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) اهتمام به اعمال ماه رمضان (تلاوت و دعا و مناجات و. ...) ، امیرالمؤمنین علیه السلام در طول 40 روز
📌 فرمانده شهیدی که سرش متلاشی شد و سینه اش شکافت 🔷️ شب اول عملیات بدر را به خوبی پشت سر گذاشتیم. تا شب نیز پشت خاکریزی که آن سوی ساحل دجله بود مستقر بودیم. ◇ شب دوم عملیات، رضا نورمحمدی که فرمانده محور عملیاتی بود نیروها را در یک کانال به ارتفاع ۱۷۰ و عرض ۷۰ سانتی‌متر مستقر کرد و منتظر صدور فرمان حمله بودیم. ◇ هوا خیلی سرد بود و بالاپوش بچه‌ها کم. من و نورمحمدی هر دو زیر یک پتو استراحت می‌کردیم. دشمن که گویی متوجه ما شده بود به شدت کانال و اطراف آن را زیر آتش گرفته بود ◇ چند نفر از بچه‌ها شهید و مجروح می‌شدند ولی عزم ما برای ادامه عملیات جزم بود. رضا خواب بود و من هم داشتم به خواب می‌رفتم که خمپاره‌ای نزدیک سرمان منفجر شد. رضا بیدار نشد. ◇ گفتم: آن‌قدر خسته است که خمپاره نیز حریفش نیست. لحظاتی بعد فرمانده لشکر با بی‌سیم رضا را صدا زد تا دستور آغاز حمله را به او بدهد. ◇ هرچه رضا را صدا زدم بیدار نشد. نگران شدم. پتو را که کنار زدم دیدم تمام لباس‌هایش غرق خون است و ترکشی به سینه‌اش اصابت کرده. البته در آن موقع سرش را ندیدم چون مغزش نیز متلاشی شده بود. درحالی‌که دستانم از شدت ناراحتی می‌لرزید گوشی بی‌سیم را که مستمر می‌گفت: «رضا، رضا، احمد» ◇ بی سیم را برداشته با بغض گفتم: «احمد، احمد، رضا به میهمانی امام حسین علیه السلام رفت.» 🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید رضا نورمحمدی
سال 1337 ه ش در شهر آبادان متولد شد و از کودکي صفات برجسته اي داشت مثلاً خيلي نوع دوست با عاطفه و مهربان با مظلوم و سرسخت با ظالم بود. در طول انقلاب به واسطه مبارزاتش بارها مورد تعقيب قرار گرفت. بعد از پيروزي انقلاب جهت ادامه تحصيل عازم هند بود ولي آشوب «خلق عرب» در منطقه جنوب باعث شد که رضا دفاع از انقلاب را بر مسافرت هند ترجيح دهد. بعد از آن با شروع جنگ از نخستين مدافعان خرمشهر بود و تا پايان عمر هرگز سلاح را زمين نگذاشت. خانواده او جزء مهاجرين جنگي بودند که در نجف آباد ساکن شدند به همين دليل رضا نيز از طريق بسيج نجف آباد به جبهه اعزام شد. اکثر اوقات او در جبهه مي گذشت و مرخصي هاي او بيشتر در طول درمانش در فواصل 15 بار مجروحيت وي بود.
او در جبهه هاي آبادان، خرمشهر، جزيره مينو و بستان حماسه ها خلق کرد. رضا تخصص خاصي در انهدام سنگرهاي کمين و خاموش کردن آتش تيربار دشمن داشت و با يک هجوم اين کار را مردانه انجام مي داد. سردار نور محمدي در بيش از هفت عمليات با سمت فرماندهي شرکت داشت و نقش عمده اي در پيشروي نيروهاي اسلام و فتح سنگرهاي دشمن داشت. سرانجام در عمليات بدر در يک نيمه شب بعد از آن که با آب دجله وضو ساخت به خيل شهداء پيوست.
مادر شهيد: يک روز نزديک افطار رضا به خانه آمد و يک ساعت شماطه دار خريده بود. آن را به من داد و گفت: «با اين ساعت هر موقع خواستي از خواب بيدار مي شوي.» گفتم : «مادر ما که دو تا ساعت داريم.» گفت اشکالي ندارد با اين مي شود سه تا. متوجه شدم، خريدن آن ساعت حکمتي دارد. گفتم: «چرا خريدي؟» او که با اصرار من مواجه شد گفت: «پيرمردي کنار گذر نشسته اين ساعت را مي فروخت. من پرسيدم چرا مي خواهد بفروشد. او گفت جهت تهيه افطار پول ندارد. من هم براي اين که به او پول ندهم تا روحيه گدايي پيدا کند، ضمناً کمکي نيز به او کرده باشم ساعت را به دو برابر قيمت پيشنهادي پيرمرد خريدم تا آبروي يک خانواده حفظ گردد.»