eitaa logo
اشعار علی ذوالقدر
1.6هزار دنبال‌کننده
35 عکس
14 ویدیو
0 فایل
جهت خرید مجموعه شعر بنده به لینک زیر مراجعه کنید: https://dinkala.com/product/part-book/
مشاهده در ایتا
دانلود
ا﷽ا به نام خدای ادب آفرین به نام خداوند ام البنین به نام زنی ماورای ادب قلم می زنم از خدای ادب زنی در نگاه علی محترم پس از فاطمه با علی هم قدم به بیت ولا یاورش خوانده اند حسین و حسن مادرش خوانده اند علمدار خیبر شکن بوده است به شیر خدا شیرزن بوده است نثار حسین است لبخند او عموی رقیه است فرزند او ملائک قیامت سلامش کنند امامان همه احترامش کنند شبیه خداوند، ماه آفرین نبوده در عالم جز ام البنین نشستم شبی فکر کردم به او شدم با خیالات خود روبرو شنیدم صدایی ز ام البنین که می گفت با شاه دین اینچنین الا ای امیر دو دنیا علی به عرش خدا مقتدا یاعلی خدا خانه دارد میان دلت ملک جای خود، انبیا سائلت به احمد تویی بهترین جانشین نخی از عبای تو حبل المتین تویی روز و شب هم کلام خدا به سوی تو جاری سلام خدا سعادت در خانه ام را زده است چه عشقی به دنبال من آمده است نگین مرا اصل دانسته ای مرا لایق وصل دانسته ای ولی من کجا وصل حیدر کجا مرا پیش تو شأن همسر کجا کنار تو قلب جهان می تپید در این خانه زهرا نفس می کشید کنار تو حتی خسی نیستم پس از فاطمه من کسی نیستم نفس میزنی در هوایم بس است کنیز تو باشم برایم بس است غریبی اگر، یاری ات می کنم چو مردان علمداری ات می کنم در این راه زهراست الگوی من فدای تو بازو و پهلوی من من عمری به عشق تو می زیستم کنار تو چون کوه می ایستم سپاه تو را تقویت می کنم برای تو یل تربیت می کنم جگردار و غرنده مانند شیر یلانی دلاور ولی سر به زیر به راه تو از هرکه همراه تر به چهره یکی از یکی ماه تر سرافراز و سرلشکر و صف شکن ولی خاک پای حسین و حسن ***** از آن روزها سال هایی گذشت ولی در فراق و جدایی گذشت ز یل های او قیل و قالی نماند به جز چند قبر خیالی نماند چنان یاد دست قلم گریه کرد که با گریه اش سنگ هم گریه کرد دلش از غم و غصه آکنده شد خبر آمد و سخت شرمنده شد خبر راوی داغی از کربلاست دراین داغ عالم بسوزد رواست که در پیش چشم تر زینبین زده چکمه پوشی لگد بر حسین عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/304480783Ce7815bd1f1
ا﷽ا رو کرد خدا قدرت پنهانی خود را تا خلق کند حوری انسانی خود را ابلیس بهشتی بشود گر بگذارد بر خاک قدم های تو پیشانی خود را هفتاد یهودی نه، که سلمان و ابوذر مدیون تو هستند مسلمانی خود را در بند غمت هر که اسیر است عزیز است آزاد مکن یوسف زندانی خود را چون مور اگر ریزه خور خوان تو باشیم یک روز ببینیم سلیمانی خود را ترسی ز اجل نیست به این شرط که باشیم در روضه تو لحظه پایانی خود را محشر همه فاطمیون چشم به راهند از یاد مبر این همه قربانی خود را عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/304480783Ce7815bd1f1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در زندگی من است محور مادر آرام دل است و سایه سر مادر گفتند که نام دیگر عاشق چیست آمد ز دلم ندا که مادر مادر عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/304480783Ce7815bd1f1
خواب بودیم که سرمایه ما را بردند عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/304480783Ce7815bd1f1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر مرا نخواست زحمتی نمی دهم به او خودم گلوی خویش را به ذوالفقار می کشم به عشق دیدن علی بهشت را نظر کنم بدون او من از بهشت هم کنار می کشم عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/304480783Ce7815bd1f1
گر چه صحبت از او کار ما نیست شاعرش نا امید از خدا نیست لال بودم زبان باز کردم یاعلی گفتم آغاز کردم هر بیان مؤدب عزیز است شعر در وصف زینب عزیز است او که آیینه دار علی شد وارث اقتدار علی شد بین زن هاست بالاترین او بعد زهراست زهراترین او روی لب های جبریل نامش نیست در فهم عالم مقامش ماه شرمنده نور رویش روز و شب سجده آرد به سویش عزت و رفعتش بی نظیر است آسمان پیش او سر به زیر است از ازل عشق دیوانه اوست جود هم سایل خانه اوست کوه حیران و سرمست او بود صبر بازیچه دست او بود تازه روز دهم نوبتش شد صحنه آماده غیرتش شد بار دیگر قیامی به پا کرد کوفه و شام را کربلا کرد دست حق بود همواره یارش ذره ای کم نشد از وقارش آنکه سیری در افلاک دارد کی ز اهل زمین باک دارد خطبه اش کوفه را زیر و روکرد شام را خار و بی آبرو کرد شهر را از هیاهو درآورد مرد و زن را به زانو درآورد پرچم کفر را بر زمین زد مهر خفت به آن سرزمین زد گفت در بندتان نیست زینب رفته از یادتان کیست زینب؟ از خودم بارها نان گرفتید پیش من درس قرآن گرفتید گیرم اصلا بدون نقابیم ما درخشان تر از آفتابیم عرش روشن ز تابیدن ماست چشمتان کور از دیدن ماست یک نفر از شما با خدا نیست؟ این سر روی نی آشنا نیست؟ یادتان هست قحطی که آمد آسمان دست رد بر شما زد این سر روی نی با خدایش درد دل کرد در ربنایش ابر رحمت به گریه که افتاد سوی این خاک باران فرستاد آن همه لطف ها یادتان رفت؟ عزت و شأن ما یادتان رفت؟ مردمی که همیشه حقیرید! شأن ما را به بازی مگیرید ما در این شهر سختی کشیدیم حرف های بدی را شنیدیم بین بازار که جای ما نیست خارجی خواندن ما روا نیست سخت تا کرد این شهر با ما چشمتان تا ابد خیس بادا عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/304480783Ce7815bd1f1