خبرقتل مادرتوسط فرزند ازآن نظرقابل توجه است که جریانی درکشوربابزرگنمایی قتل رومینا سعی می کند بسترتصویب لایحه حمایت ازکودکان ونوجوانان رابدون لحاظ مواردشرعی آن به تصویب برساند
این لایحه دوبارتوسط شورای نگهبان به مجلس بازگردانده شده زیرابشدت اختیارتربیتی پدرومادررامحدود می کند
وبا محدودیتهایی که والدین برای مصلحت اواعمال می کنند (وهیچ زدن وناسزایی هم همراه آن نیست) مخالفت می کند ووالدین رامجازات می کنند
فرزندسالاری درخانواده حاکم می شود وپدرومادر درحاشیه قرارمی گیرند وهمواره ترسان ازاینکه به فرزندخودامرونهی کنند چون ممکن است مجازات شوند
رومیناسوژه خوبی است برای این که پدران خشن وآسیب رسان قلمدادشوند و کشورنیازمند تصویب لایحه ای که دستورالعمل سازمان ملل است خانم مولاوردی درتوئیت خودوقتی خبررومینارامنتشرکرد دومطلب نوشت ۱-لایحه حمایت ازکودکان ونوجوانان ۲- لایحه خشونت علیه زنان
درضمن رومیناسوژه خوبی است که لایحه رفع خشونت معاونت امورزنان ریاست جمهوری که برمبنای هدف ۵ سند۲۰۳۰ تنظیم شده به تصویب برسد
این لایحه بدلیل اشکالات شرعی فراوان ونیز ناهمخوانی بافرهنگ ایرانی توسط قوه قضائیه اصلاح شد ولی معاونت امورزنان باآن مخالفت کرد وگفت این لایحه ایدئولوژیک شده است(صریحتربگوییم اسلامی شده است) ماهها معاونت امورزنان لایحه رانگهداشت تادوباره تغییرش دهد تااینکه اخبارصداوسیمااعلام کرد درجلسه این هفته هیات دولت بااشاره به واقعه طالش لایحه خشونت (که تغییریافته) به مجلس ارسال خواهدشد
پس لطفا باهوش باشید
مسئله همدردی با دخترکی مظلوم که ناحق کشته شده نیست که اگربود چرادرمقابل قتل مظلومانه مادری توسط پسرش هیچکس اعتراضی نمی کند وهمه سکوت کرده اند خون مادرحرمت ندارد؟
مسئله اجرای تعهداتی است که برخی به سازمان ملل داده اند
ماجرای قتل رومینا دردناک است وپدرباید مجازات شود (که مطابق قانون مجازات سخت هم می شود) ولی آنها که همواره ازعفو قاتل حمایت می کردند وباقصاص مخالف بودند به کمتراز قصاص پدررضایت نمی دهند قاتلی که هیچ حقی برگردن مقتول ندارد اگراورابکشد باید ولی دم راراضی کرد تاازقصاص او بگذرند ولی اگر قاتل پدری بود که سالهابرای بزرگ کردن فرزند زحمتها کشیده اگردراقدامی جنون آمیز فرزندش راکشت به هیچ مجازاتی کمترازقصاص رضایت نمی دهند این قضاوت یک بام ودوهوابرای چیست؟
درماجرای قتل دردناک همسرنجفی شهردار سابق توسط شوهرش هم این جریان سکوت کرد چرا؟ حمایت از مظلوم لازم نبود؟
تاچه زمانی ارزش جان انسانها قربانی مصلحت سنجی سیاسی می شود؟
خدایا،صدای مناجات ماباخودت را،درنزد ملائکه ات آشناقراربده ......😭😭👆👆
از وصیت نامه شهید آمده است؛
وعده شهید «سجاد زبرجدی» به زائران مزارش
«سجاد زبرجدی»، شهید مدافع حرم در قسمتی از وصیتنامهاش آورده است: اگر درد و دل داشتید و یا خواستید مشورت بگیرید، بیایید سر مزارم؛ به لطف خداوند حاضر هستم
اگر در راه امام زمان(عج) نیستیم بهتر است هلاک شویم
به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، هفته گذشته، هفتم مهرماه، پاسدار «سجاد زبرجدی» در دفاع از حرم عمهی سادات به دست نیروهای تکفیری وهابی در سوریه به شهادت رسید.
پیکر این شهید مدافع حرم در قطعه 50 گلزار شهدای بهشت زهرا(س) به خاک سپرده شد.
شهید سجاد زبرجدی در وصیتنامهای که از خود به یادگار گذاشته، نوشته است:
سلام علیکم و رحمه الله
خداوند منان، تمام مخلوقات خود را در اختیار اشرف مخلوقات قرار داد تا اشرف مخلوقات حق را از باطل تشخیص دهد و سپس حق را انتخاب نموده و دائم به یاد و رضای خداوند مشغول باشد تا از حق منحرف نشود. اگر این بنده اشتباه کند تمام محیط اطراف به او تذکر می دهند، اگر گوش و چشم او نمرده باشد اثبات این جمله بسیار ساده است! شما چهل روز دایم الوضو باشید خواهید دید که درهای رحمت خداوند چگونه یک به یک در مقابل شما باز خواهد شد.
نمازهای واجب خود را دقیق و اول وقت بخوانید، خواهید دید که چگونه درهای خداوند در مقابل شما باز خواهد شد.
سوره واقعه را هر شب یک مرتبه بخوانید، خواهید دید که چگونه فقر از شما روی برمی گرداند.
انسان اگر می خواهد به جایی برسد، با نماز شب می رسد.
برادران و خواهران من، اگر ما در راه امام زمان(عج) نباشیم بهتر است هلاک شویم و اگر در راه امام زمانمان استوار بمانیم بهتر است آرزوی شهادت کنیم، زیرا شهادت زندگی ابدی است.
برادران و خواهران من، امام زمان(عج) غریب است. نباید آقا را فراموش کنیم، زیرا آقا هیچ وقت ما را فراموش نمی کند و مدام در رحمت دعای خیرش هستیم. از شما بزرگواران خواهشی دارم، بعد از نمازهای یومیه دعای فرج فراموش نشود و تا قرایت نکردید از جای خود بلند نشوید زیرا امام منتظر دعای خیر شما است.
هر گناه ما، مانند سیلی است برای حجت ابن الحسن (ارواحنا فداه)
سه چیز را هر روز تلاوت کنید
1- زیارت عاشورا
2- نافله
3- زیارت جامعه کبیره
اگر درد و دل داشتید و یا خواستید مشورت بگیرید بیایید سر مزارم، به لطف خداوند حاضر هستم.
من منتظر همه شما هستم. دعا می کنم تا هرکسی لیاقت داشته باشد شهید شود. خداوند سریع الاجابه است، پس اگر می خواهید این دعا را برای شما انجام دهم شما هم من را با خوشی یاد کنید.
همه ما همدیگر را در آخرت زیارت می کنیم. یکی با روی ماه و یکی با روی سیاه، انشالله همه با روی ماه باشیم.
و سلام را به امام زمان(عج) بفرستید تا رستگار شوید.
خواندن فاتحه و یاد شما بسیار موثر است برای من، پس فراموش نکنید و از من راضی باشید. همه شما را به جان حضرت زهرا(س) قسم می دهم که من را فراموش نکنید و یادم کنید من هم حتما شما را یاد می کنم. نگذارید شیطان باعث جدایی ما بشود.
کارگردان دنیا خداست !
مهم نیست نقش ما ثروتمند است یا تنگدست
سالم است یا بیمار !
مهم این است که محبوبترین کارگردان عالم نقشی به ما داده ! نباید از سخت بودن نقش گله مند بود، چرا که سخت بودن نقش، نشانه اعتماد کارگردان به شایستگی بازیگر است.
امیدوارم خوش بدرخشید !
غر نزن
گله نکن
خدا حکمت همه کارها را میدونه
فقط بهش بگو:
ای که مراخوانده ای راه نشانم بده ...
🌸❤️🌸❤️🌸❤️🌸
مردی
درحال
مرگ بود
وقتی كه
متوجه
مرگش شد
خدا را با
جعبه ای
در دست دید
*خدا* :
وقت رفتنه
*مرد* :
به این زودی؟
من نقشه های
زیادی داشتم
*خدا* :
متاسفم
ولی وقت
رفتنه
*مرد* :
در جعبه ات
چي دارید؟
*خدا* :
متعلقات
تو را
*مرد* :
متعلقات
من ؟
یعنی
همه چیزهای
من ؛
لباسهام
پولهایم و ـ ـ ـ
*خدا* :
آنها ديگر
مال تو
نیستند
آنها متعلق به
زمین هستند
*مرد* :
خاطراتم چی ؟
*خدا* :
آنها متعلق
به زمان
هستند
*مرد* :
خانواده و
دوستانم ؟
*خدا* :
نه ،
آنها موقتي
بودند
*مرد* :
زن و
بچه هایم ؟
*خدا* :
آنها متعلق به
قلبت بود
*مرد* :
پس وسایل
داخل جعبه
حتما
اعضاي
بدنم
هستند ؟
*خدا* :
نه ؛
آنها متعلق
به گردوغبار
هستند
*مرد* :
پس مطمئنا
روحم است ؟
*خدا* :
اشتباه
می کنی
روح تو
متعلق
به من است
مرد با اشك
در چشمهايش
و باترس زیاد
جعبه در دست
خدا را گرفت
و باز كرد ؛
دید خالی
است!
مرد
دل شکسته
گفت :
من هرگز
چیزی نداشتم ؟
*خدا* :
درسته ،
تو مالك
هیچ چیز
نبودی !
*مرد* :
پس من
چی داشتم ؟
*خدا* :
لحظات زندگی
مال تو بود ؛
هر لحظه که
زندگی کردی
مال تو بود .
زندگی
فقط
لحظه ها
هستند
قدر
لحظه ها را
بدانیم و
لحظه ها را
دوست
داشته
باشیم
آنچه از سر گذشت ؛ شد سر گذشت
حیف بی دقت گذشت ؛ اما گذشت!
تا که خواستیم یک «دو روزی» فکر کنیم
بر در خانه نوشتند؛ ⇦در گذشت⇨
قدر هم و لحظات خوب رو بدونيم❤
خدایا،توفیق استفاده بهینه ازعمرمان راخودت به ما بده،که ما توانش رانداریم ازاین مهمترین نعمت تو بشایستگی استفاده بریم👆👆👆
روزی پسری از خانواده نسبتا مرفه، متوجه شد مادرش از همسایه فقیر خود نمک خواست
متعجب به مادرش گفت که دیروز کیسه ای بزرگ نمک برایت خریدم، برای چه از همسایه نمک طلب می کنی؟
مادر گفت: پسرم، همسایه فقیر ما، همیشه از ما چیزهایی طلب میکند، دوست داشتم از آنها چیز ساده ای بخواهم که تهیه آن برای آنها سخت نباشد، درحالی که هیچ نیازی به آن ندارم، ولی دوست داشتم وانمود کنم که من نیز به آنها محتاجم، تا هر وقت چیزی از ما خواستند، طلبش برای آنها آسان باشد، و شرمنده نشوند...
*"فرهنگی که باید با آب طلا نوشت"*
در یکی از مدارس، معلمی دچار مشکل شد و موقتا برای یک ماه معلم جایگزینی بجای او شروع به تدریس کرد. این معلم جایگزین در یکی از کلاسها سوالی از دانش آموزی کرد که او نتوانست جواب دهد، بقیه دانش آموزان شروع به خندیدن و او را مسخره می کردند.
معلّم متوجّه شد که این دانش آموز از اعتماد بنفس پایینی برخوردار است و همواره توسّط هم کلاسی هایش مورد تمسخر قرار می گیرد.
زنگ آخر فرا رسید و وقتی دانش آموزان از کلاس خارج شدند، معلّم آن دانش آموز را فرا خواند و به او برگه ای داد که بیتی شعر روی آن نوشته شده بود و از او خواست همان طور که نام خود را حفظ کرده، آن بیت شعر را حفظ کند و با هیچ کس در مورد این موضوع صحبت نکند.
در روز دوم معلّم همان بیت شعر را روی تخته نوشت و به سرعت آن بیت شعر را پاک کرد و از بچّه ها خواست هر کس در آن زمان کوتاه توانسته شعر را حفظ کند، دستش را بالا ببرد.
هیچ کدام از دانش آموزان نتوانسته بود حفظ کند.
تنها کسی که دست خود را بالا برد و شعر را خواند همان دانش آموز دیروزی بود که مورد تمسخر بچّه ها بود.
بچّه ها از این که او توانسته در این فرصت کوتاه شعر را حفظ کند مات و مبهوت شدند.
معلّم خواست برای او کف بزنند و تشویقش کنند.
در طول این یک ماه، معلّم جدید هر روز همین کار را تکرار می کرد و از بچّه ها می خواست تشویقش کنند و او را مورد لطف و محبّت قرار می داد.
کم کم نگاه همکلاسی ها نسبت به آن دانش آموز تغییر کرد.
دیگر کسی او را مسخره نمی کرد.
آن دانش آموز خود نیز دارای اعتماد به نفس شد و احساس کرد دیگر آن شخصی که همواره معلّم سابقش "خِنگ " می نامید، نیست. پس دانش آموز تمام تلاش خود را می کرد که همواره آن احساس خوبِ برتر بودن و باهوش بودن و ارزشمند بودن در نظر دیگران را حفظ کند.
آن سال با معدّلی خوب قبول شد.
به کلاس های بالاتر رفت.
در کنکور شرکت کرد و وارد دانشگاه شد.
مدرک دکترای فوق تخصص پزشکی خود را گرفت و هم اکنون پدر پیوند کبد جهان است.
این قصه را *دکتر ملک حسینی* در کتاب زندگانی خود و برای قدردانی از آن معلّم که با یک حرکت هوشمندانه مسیر زندگی او را عوض نمود، در صفحه اینستاگرامش نوشته؛ انسان ها دو نوعند:
نوع اوّل کلید خیر هستند.دستت را می گیرند و در بهتر شدنت کمک کرده و به تو احساس ارزشمند بودن می دهند
نوع دوم انسان هایی هستند که با دیدن اوّلین شکستِ شخص، حس بی ارزشی و بدشانس بودن را به او منتقل می کنند.
این دانش آموز میتوانست قربانی نوع دوم این انسان ها بشود که بخت با او یار بود.
و آن معلم کسی نبود جز *محمد بهمن بیگی* ، ابر مردی بزرگ که چون ستاره ای در دل شبهای سیاه روزگاران درخشید و معجزه کرد. *استاد بهمن بیگی* نویسنده ای چیره دست با ذهنی خلاق و مدیری لایق بود و نشان داد که اگر اراده باشد میتوان مردمی را از فرش به عرش رساند که نمونه آن دکتر ملک حسینی است.
روحش جاودان و یادش گرامی
مطلب بالارابه عنوان خبرنمیگذارم وازصحت انتسابهاتفحص نکردم.چون خیلی درس آموز وانسان ساز بود خدمتتان تقدیم شد🌸🌺☘