ما سرگرم زندگی خودمان بودیم. خیلی ها دنبال تحلیل بالا پایین شدن دلار و بعضی هنوز دنبال مدرک تحصیلی ات.
ما حتی نمی دانستیم که تو و همراهانت کجایید و چرا آنجایید؟
خبر فرود سخت را که دادند گفتیم، حتما عبا را روی دست انداختی و با عمامه خاکی از بالگرد پیاده شده ای ولی ما توی مه تو را نمی بینیم. کم کم حرفها رنگ دیگری گرفت. توی دلمان گفتیم خدا ملت ما را چنین آزمایش سختی نمیکند. همه اش میگفتیم بخاطر تمام دستهای پینه بسته و چهره های آفتاب سوخته ای که از نزدیک دیده ای و دعای همان مردم روستایی که توی جاده های خاکی برای دیدنشان ماشین را نگه میداشتی، پیدایت میکنیم.
حضرت آقا گفتند نگران نباشید، امور کشور بهم نمی ریزد.
ما نگران تو بودیم و همراهانت.
شبکه خبر جملات تکراری اش را زیر نویس میکرد. ما تا آخرین لحظه نخواستیم باور کنیم که رفته ای.
ولی وقتی انا لله... زیرنویس شد، به اشکهایمان اجازه دادیم بی وقفه ببارند.
این مملکت که زیر نام ولیعصر.عج. رشد کرده و قد کشیده، روزهای سخت و فراغهای جانسوز کم نداشته است.
ولی مردم دلبسته خادمان دلسوزانشان هستند. رفتن و آمدن آدمهایی که دلبسته میز و جیب هستند برای ملت فرقی ندارد. اما آمدن تو برای ما فرق داشت. از حرم سلطان برای ما نعمتی رسیده بود که خودش را خادم میدانست و در معنای واقعی دلسوز محرومان بود.
شهادت برازنده تو بود. آتش آن خرده متاع همراه دنیاییت را هم گرفت و تو ازین مسند بی هیچ متاع دنیایی رفتی.
توی این سالهای اخیر خدا خیلی چیزها به ما نشان داد. از سربازان گمنام و مرزداران، از حافظان سلامت، از جوانهای دهه هشتادی بسیجی و از رییس جمهوری سکوی پروازی هست برای شهادت.
اما از دیشب تا حالا برایمان یک درد کهنه هم زنده شد. خاطره سقوط هواپیمایی که سالها پیش همان حوالی سقوط کرد. روزی که حاج احمد کاظمی پر کشید...
سید محرومان، از همانجایی که ایستاده ای برای سلامتی رهبرمان، برای پیروزی جبهه مقاومت، برای حل مشکل تک تک محرومان دعا کن.
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
#شهید_جمهور
📌 #نشرشهیدکاظمی
🆔@nashreshahidkazemi