امام کاظم علیه السلام فرمودند:
اَلصَّبرُ عَلَی الوَحدَةِ عَلامَةُ قُوَّةِ العَقلِ، فَمَن عَقَلَ عَنِ اللهِ تَبارَکَ وَتَعالی اعتَزَلَ أَهلَ الدُّنیا وَ الرّاغِبینَ فیها، وَ رَغِبَ فیما عِندَ رَبَّه وَکانَ اللهُ آنِسَهُ فی الوَحشَةِ وَ صاحِبَهُ فی الوَحدَةِ وَ غِناهُ فری العَیلَةِ وَ مُعِزَّهُ فی غَیرِ عَشیرَةٍ؛
صبر و سازش با تنهایی نشان قدرت عقل است، هر که با خدای تبارک و تعالی آشنا شود، از دنیا و دلباختگان دنیا کناره گیرد، و بدانچه نزد خداست دل بندد، خدا در وحشت انیس او، و در تنهایی رفیق او، و بینیازی او در زمان نداری و عزّت او در بیکسی است
💠🔰💠
📚📝تنها مونس تنهایی علی کتاب بود و در خلوت خودش همیشه مشغول مطالعه می شد..اقوام برای اینکه صحبت کند کتابها و روزنامه هایش را پنهان می کردند و از او میخواستند به بازی و سرگرمی بپردازد اما او پس از راضی کردن بچه های فامیل باز سروقت کتابهایش میرفت میگفت وقت کم دارم باید مطالعه کنم!
به دیگران هم توصیه میکرد مطالعه کنید در آینده لازم دارید وگرنه منزوی خواهیدشد!
خاطره از پاسدار شهید علی غلامپورمقدم
@aligholampor37
10.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨شیعه ی علی بن ابیطالب✨
#باهم_حرف_بزنیم
#شیعه_راستین_امیرالمومنین_باشیم
🦋🦋💠🦋🦋
❤️همه عاشقش بودند حتی ضدانقلاب! زبان نرم و رفتار ملایم و مهربانی علی،
جذب دلها بود ...
همکلامی بااو باعث شادی و نشاط و امیدبه زندگی می شد
#شهیدانه_زندگی_کنیم
#کوتاه_نگارخاطرات
#پاسدارشهیدعلی_غلامپورمقدم
🦋💠🦋
@aligholampor37
📝فاصله ی دوری مادر از علی در این دنیا ۷سال شد،هفت سال با سنگین ترین غم عالم بر دل مادر،میگفت علی گل بچه هام بود،از اعماق وجودش آااه می کشید و دعا میکرد علی مرا ببر پیش خودت،طاقت دوری علی را نداشت و هروقت به بهشت زهرا بر مزار علی میرفتیم با ناباوری نگاه میکرد ...علتش معلوم بود ...علی موقع خداحافظی مادر را موفق نشده بود ببیند و هنگام تشییع و تدفین شهید هم باز مادر نبود...دوستان علی خیلی تلاش کردند مادر را در آن روز بیاورند ولی آنقدر از نبود علی بیتابی میکرد که خواهرم اورا به مسافرتی برده بود و در تهران نبودند...وقتی مادر آمد که شهید دفن شده بود...غروب بود ومادر سکوت مطلق بود مات و مبهوت بود ،گاهی میخندید و به مردم نگاه میکرد ،حتی سؤال میکرد اینها برای چی اینجا آمدند ؟!بزرگتران مجلس میگفتند باید گریه کند وگرنه دچار جنون خواهد شد...هرچه گفتیم مادر می خندید و باورش نمیشد...و دائم سؤال میکرد علی کجاست؟!...پاسی از شب گذشت و نیمه های شب همه از گریه بیهوش بودیم...مادر نشست و در تاریکی اطراف را نگاه کرد ...من و خواهرم کنارش بودیم...ناگهان بافریادی مهیب سه بار علی را صدا زد ..بیهوش شد اهالی محل همه در منزلشان گریه کردند.....
مادرشهید۴۶ ساله ی ما یک شبه موهایش سفیدشد...
شب هفت علی بر مزار علی سه بار غش کرد و همانجا سکته ی قلبی و بعداز آن بارها سکته ی مغزی ...پس از چندماه مادر یک تکه استخوان بی حرکت و گنگ و بیجان...
تا بیستم تیر ۱۳۶۸ روز شهادت امام سجاد ع و چهلم ارتحال امام خمینی ره دار فانی را وداع گفت و به فرزند شهیدش پیوست .
روح تمامی مادران شهدا قرین رحمت باد🎐
🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@aligholampor37