eitaa logo
🌷 شهید علیرضا جیلان
230 دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.6هزار ویدیو
29 فایل
ذوالفقار ِحیدر فرمانده تیپ خط شکن لشکر زینبیون که خون پاکش برای زمینه سازی ظهور بر خاک تَف دیده شامِ بلا بر کرانِ فرات ریخت 🌷🕊 ارسال مطالب ⏪⏪ @QOM251 کانال دوم ما: 👇👇👇 @ziarat_ashoora
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آشیانه «عقاب»ها، رادارها و موشک‌های ایرانی 🌷🕊 @alireza_jilan واعدوا لهم ما استطعتم من قوة
تصویری از آخرین خداحافظی و وداع شهید حاج قاسم سلیمانی با سیدحسن نصرالله تنها یک روز قبل از شهادت 💍💍 @alireza_jilan
ماجرای تحول شهید «احمدعلی نیری» به خاطر دوری از گناه 🌗🔆🌗🔆🌗🔆🌗 «شهید احمدعلی نیری» در سال 1345 در روستای آینه ورزان دماوند چشم به جهان گشود. از همان زمان کودکی به حق الناس و نماز اول وقت بسیار حساس بود. در مقابل معصیت و گناه واکنش نشان می‌داد. همه می‌دانستند که اگر در مقابل او غیبت کسی را بکنند با آن‌ها برخورد سختی خواهد کرد. او در تاریخ 27 بهمن ماه سال 64 و در سن 19سالگی طی عملیات والفجر8 به آرزوی دیرینه‌اش یعنی شهادت رسید. احمدعلی یکی از شاگردان خاص آیت الله حق شناس بود. «دکتر محسن نوری» یکی از دوستان شهید بود که از دوران کودکی با او همراه بوده و خاطرات مشترکی با این شهید والامقام و عارف مسلک داشته است. او در مورد نحوه تحول این شهید که با وجود سن کمش اما مراتب عرفانی زیادی را طی کرده بود به ذکر خاطره‌ای از زبان خود شهید اشاره می‌کند. این خاطره در کتاب «عارفانه» کاری از «گروه فرهنگی شهیدابراهیم هادی» نیز نقل شده است: رفتار وعملکرد احمد با بقیه فرق چندانی نداشت.در داخل یک جمع همیشه مثل آن‌ها بود با آن‌ها می‌خندید با آن‌ها حرف می‌زد و... احمد هیچ گاه خود را از دیگران بالاتر نمی‌دانست. در حالی که همه می‌دانستیم که او از بقیه به مراتب بالاتر است. از همان دوران راهنمایی که درگیرمسائل مختلف شده بودم احساس کردم که از احمد خیلی فاصله گرفتم.احساس کردم که احمد خداوند را به گونه‌ای دیگر می‌شناسد وبندگی می‌کند! مانماز می‌خواندیم تا رفع تکلیف کرده باشیم اما دقیقا می‌دیدم که احمد از نماز و مناجات با خدا  لذت می‌برد.شاید لذت بردن از نماز برای یک انسان عارف و عالم طبیعی باشد اما برای یک پسر بچه 12 ساله عجیب بود. من سعی می کردم بیشتر با او باشم تا ببینم چه می‌کند. اما او رفتارش خیلی عادی بود ومثل بقیه می‌گفت ومی‌خندید من فقط می‌دیدم اگر کسی کار اشتباهی انجام می‌دادخیلی آهسته و مخفیانه به او تذکر می‌داد احمد امر به معروف و نهی از منکر رافراموش نمی‌کرد فقط زمانی برافروخته می‌شد که می‌دیدکسی در یک جمعی غیبت می‌کندو پشت سر دیگران صحبت می‌کرد در این شرایط باقاطعیت از شخص غیبت کننده می‌خواست که ادامه ندهد ❇️من در آن دوران نزدیکترین دوست احمد بودم. ما رازدار هم بودیم. یک بار از احمد پرسیدم که احمد من و تو از بچگی همیشه با هم بودیم اما سوالی از تو دارم نمی‌دانم چرا دراین چند سال اخیرشما این قدر رشدمعنوی کردید اما من... لبخندی زد و می‌خواست بحث را عوض کند اما دوباره سوالم را پرسیم بعد از کلی اصرار سرش را  بالا آورد و گفت: طاقتش را داری؟! باتعجب گفتم: طاقت چی رو؟!گفت بشین تا بهت بگم نفس عمیقی کشیدوگفت یک روز بارفقای محل وبچه‌های مسجد رفته بودیم دماوند شما توی آن سفر نبودیدهمه رفقا مشغول بازی و سرگرمی بودند یکی از بزرگترها گفت احمدآقا برو این کتری رو آب کن و بیار تاچای درست کنیم بعدجایی رو نشان داد گفت اونجا رودخانه است برو اونجا من هم را افتادم راه زیادی نبود از لا به لای بوته‌ها ودرخت‌ها به رودخانه نزدیک شدم تاچشمم به رودخانه افتادیک دفعه سرم را پایین انداختم وهمانجا نشستم!بدنم شروع به لرزیدن کرد نمی‌دانستم چه کار کنم! همانجا پشت بوته‌ها مخفی شدم من می‌توانستم به راحتی یک گناه بزرگ انجام دهم در پشت آن بوته‌هاچندین دخترجوان مشغول شنا کردن بودند. من همان جا خدا را صدا کردم وگفتم :«خدایا کمکم کن الآن شیطان من را وسوسه می‌کند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمی‌شود اما به خاطرتو از لذت این گناه می‌گذرم» بعدکتری خالی را از آنجا برداشتم و ازجای دیگر آب آوردم بچه‌ها مشغول بازی بودند من هم شروع به آتش درست کردن بودم خیلی دود توی چشمانم رفت اشک همین طور از چشمانم جاری بود یادم افتاد که حاج آقا گفته بود:«هرکس برای خدا گریه کندخداوند او را خیلی دوست خواهدداشت» من همینطور که اشک می‌ریختم گفتم از این به بعد برای خدا گریه می‌کنم. حالم خیلی منقلب بود. ازآن امتحان سختی که در کنار رودخانه برایم پیش آمده بود هنوز دگرگون بودم همینطور که داشتم اشک می‌ریختم و باخدا مناجات می‌کردم خیلی باتوجه گفتم: «یاالله یاالله...» به محض این که این عبارت را تکرارکردم صدایی شنیدم ناخودآگاه از جایم بلند شدم از سنگ ریزه‌ها وتمام کوه‌ها و درخت‌ها صدا می‌آمد همه می‌گفتند: «سُبوحٌ قدّوس ربنا و رب الملائکه والروح» وقتی این صدا را شنیدم ناباورانه به اطراف خودم نگاه کردم دیدم بچه‌ها متوجه نشدند من در آن غروب با بدنی که از وحشت می‌لرزید به اطراف می‌رفتم از همه ذرات عالم این صدا را می‌شنیدم! احمد بعد از آن کمی سکوت کرد. بعد با صدایی آرام ادامه داد: از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد! احمد بلند شد و گفت این را برای تعریف از خودم نگفتم.گفتم تا بدانی انسانی که گناه را ترک کند چه مقامی پیش خدا دارد بعدگفت: <تا زنده‌ام برای کسی این ماجرا را تعریف نکن> 🦋 @alireza_jilan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا فاطمه من عقده ی دل وانکردم گشتم ولی قبر تو را پیدا نکردم 🎙سلیم موذن زاده ⏳فاطمه عبادی 🏴🏴🏴 @alireza_jilan
43.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مستندی که شبکه استانی تبریز اخیراً در مورد شهید علیرضا جیلان پخش کرد ⭕️قسمت اول1⃣ 🔴 🔴 🔴 🔴 🏝🏜🏝 @alireza_jilan
آیت‌الله احمد فاضلی،روز شهادت حضرت زهراسلام الله۹۹.m4a
13.33M
روضه امروز ظهر شهادت بی بی دو عالم جمکران ، امامزاده جعفر غریب
1_173632378.mp3
6.8M
🔊بیا بیا گل زهرا عزای مادر توست... ◼ امام زمان علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها 🎤حجت الاسلام ☑ کانال اشک - پایگاه نشر روضه Eitaa.com/Kanal_AshK
MirzaMohamadi_Zohr_sh_hazrat-zahra_94_a.mp3
7.18M
🔊آقا تمام سال مرا فاطمیه کن بی نام مادر تو مرا اعتبار نیست ... ◼ امام زمان علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها 🎤حجت الاسلام ☑ کانال اشک - پایگاه نشر روضه Eitaa.com/Kanal_AshK
MirzaMohamadi_Zohr_sh_hazrat-zahra_94_c.mp3
6.02M
🔊شیعتی مهما شربتم ماء عذب فاذکرونی... ◼ ظهر شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها به همراه روضه حضرت سیدالشهدا علیه السلام 🎤حجت الاسلام ☑ کانال اشک - پایگاه نشر روضه Eitaa.com/Kanal_AshK
اللهم ارزقنا سپر شدن برای قرآن و اهل بیت