🌷
جانباز روشندل #آقامجتبی_راستی
( اهل بروجن )
یک چشم در #فتح_المبین💐
یک چشم در #خیبر💐
اگراهل حقیقت هستی، خوب تفکرکن
اگر بینائی ، ببین
°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
@alireza_jilan✌️
🕊شهیدعلیرضاجیلان
36.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 عجیبترین اجرای عصر جدید
عجیبترین اجرای عصر جدید؛ قدرت تلهپاتی بین یک مادر دختر در اجرای شب گذشته این مسابقه را مشاهده کنید.
#ذهن_خوانیِ دخترِ مهربان
👩👧
جلوه ای از توانایی های ناشناخته ی انسان
و قدرت پروردگار احسن الخالقین
〽️〽️〽️〽️〽️〽️〽️
.کانال.شهید.جیلان.
@alireza_jilan
〽️〽️〽️〽️〽️〽️
این دختر معلول می تونست زانوی غم بغل بگیره و افسرده بشه
اما حرکت کرد و روی تواناییهای دیگش کار کرد و خدای مهربان را عادل دید
♻️♻️♻️♻️♻️
به امیرالمومنین امام علی علیه السلام منسوب است که فرمود:
دَوَاؤُكَ فِيكَ وَ مَا تَشْعُرُ
وَ دَاؤُكَ مِنْكَ وَ مَا تَنْظُرُ
وَ تَحْسَبُ أَنَّكَ جِرْمٌ صَغِيرٌ
وَ فِيكَ انْطَوَى الْعَالَمُ الْأَكْبَرُ
وَ أَنْتَ الْكِتَابُ الْمُبِينُ الَّذِي
بِأَحْرُفِهِ يَظْهَرُ الْمُضْمَر
اى انسان، داروى تو در درونت وجود دارد در حالیکه تو نمیدانى و دردت هم از خودت میباشد اما نمیبينى.
#آيا_گمان_میکنى_كه_تو_موجود_كوچكى_هستى در حالىكه #دنیای_بزرگی_در_تو_نهفته است؟!
اى انسان، تو كتاب روشنى هستى كه با حروفش هر پنهانى آشکار میشود.
✳️✴️✳️✴️✳️✴️✳️
🖋زینب سلیمانی دختر حاج قاسم نوشت:
🔖
تنی پر از ترکش، ریهای شیمیایی از ۸سال دفاع مقدس تا دفاع از حرم، دستی قطعشده که نشان علمدار شد و در نهایت یک تن اربا اربا؛ حضرت پدر خوب رسم علمدار کربلا را به جا آوردید و یاد قمر بنی هاشم(ع) را در چشمان یک عالم مجسم کردید!
چقدر زیبا روایتهای عمو عباسِ بچههای خیمه را در یادها زنده می کند.
✴️
@alireza_jilan✴️
✴️
برگرد و بگیر دست ما را
ای دست تو در دستِ اباالفضل(ع)
🌴🌴
🌠
#مسابقه
❓شناسایی کنید
جایزه هم میدیم به آخرین نفری که درست بگه😅
#____________
@QOM251 ⬅️ارسال پاسخ
❇️
@alireza_jilan
برتری ♡مولا امیرالمؤمنین ♡علیه السلام برانبیاء
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
صعصعة بن صوحان، از دوستان و ارادتمندان حضرت علی (ع) بود.
عرض کرد: یا امیرالمومنین! آیا شما افضل هستید یا حضرت آدم؟
حضرت، چشم های مبارک خویش را گشوده و فرمودند:
انسان خوب نیست از خودش تعریف کند، اما برای اینکه نعمت های الهی را در حق خودم اظهار کنم و نوعی شکرگزاری کرده باشم، جواب تو را می گویم: خداوند متعال، آدم را داخل بهشت کرد و تمام نعمت های بهشت به غیر از خوردن گندم را بر او مباح و حلال نمود. با وجود منع الهی، آدم از آن گندم خورد ولی برای من گندم مباح بود اما از آن استفاده نکردم.
عرض کرد: شما افضل هستید یا حضرت نوح (ع)
امام فرمودند:
زمانی که قوم نوح، او را اذیت و آزار رساندند، قومش را نفرین کرد و گفت: رب لاتذر علی الارض من الکافرین دیاراً: پروردگارا هیچ یک از کافران را بر روی زمین، باقی مگذار ؛ ولی من با این همه مصیبت و آزار، در عمر خود نفرین نکردم.
صعصعة پرسید: آیا شما افضلید یا ابراهیم خلیل؟
حضرت فرمودند:
ابراهیم به خدا عرضه داشت«رب ارنی کیف تحی الموتی»: خداوندا، به من نشان بده که چگونه این مردگان پوسیده را زنده خواهی کرد» خطاب رسید: مگر به قدرت ما ایمان نیاورده ای؟ عرض کرد: چرا؛ ولی می خواهم قلبم مطمئن شود، اما ایمان من در مرتبه ای است که «لوکشف العظاء ما ازددت یقیناً»: اگر تمام پرده های بین خالق و مخلوق برداشته شود، یقین و اطمینان من به حدی است که کم و زیاد نمی شود.
باز پرسید: یا علی! تو افضلی یا موسی(ع)؟
امام فرمود:
زمانی که خداوند موسی را با معجزه ید بیضا و عصا به سوی فرعون فرستاد و فرمان داد: برو به سوی فرعون؛ از خداوند تقاضا کرد که برادرش هارون را با او همراه کند؛
«ولهم علی ذنب فاخاف ان یقتلون»: پروردگارا! آنان به اعتقاد خودشان، مرا گناهکار می دانند: می ترسم مرا بکشند اما وقتی پیامبر اسلام (ص) مرا مامور کرد تا سوره برائت را به سوی فرعونیان مکه ببرم و در موسم حج بخوانم، با وجودی که بسیاری از پهلوانان، پدران و برادران آنها را در جنگ کشته بودم ذره ای به دلم خوف نیامد و کسی را برای کمک و یاری نخواستم.
صعصعة عرض کرد: یا علی: تو افضل هستی یا عیسی بن مریم (ع)؟
امام فرمود:
آنگاه که مادر عیسی (ع) خواست بچه اش را به دنیا بیاورد و زمان وضع حملش رسید از طرف خداوند فرمان رسید: مریم! از بیت المقدس بیرون رو، که اینجا جای زایمان نیست، اینجا عبادتگاه است و او به زیر یک نخل خشک پناه برد. اما وقتی مادر من در مسجدالحرام، آثار وضع حمل را دید و خواست از آنجا خارج شود ندا رسید: داخل خانه ما بیا؛ و دیوار کعبه شکافت و مادرم مرا در خانه خدا به دنیا آورد و سه روز مهمان پروردگارم بودم.
صعصعه عرض کرد یا علی تو افضل هستی یا حضرت محمد مصطفی (ص)؟ فرمود :
من بنده ای از بندگان حضرت هستم.
🔵🔵🔵🔵🔵🔵🔵🔵
📚بحار الانوار ج 73 ص 456
و کتاب شبهای پیشاور
🔮
@alireza_jilan
🌤
🌱
🌐
"""""
قَالَ رَسُولُ الله:
《ذکر علی عبادتست》
AUD-20200329-WA0001.mp3
924.4K
ابراز امیدواری و #بشارت مقام معظم رهبری در خصوص اتصال انقلاب اسلامی ملت ایران به انقلاب جهانی حضرت مهدی ارواحنا فداه
و تقدیم پرچم نظام مقدس جمهوري اسلامی خدمت آقا صاحب الزمان ارواحنا فداه🇮🇷
#12فروردین روز جمهوری اسلامی مبارکباد
☀️
🌍
@alireza_jilan
⏹ فضیلت ماه شعبان و مناجات شعبانیه
🎙آیت الله جوادی آملی
💎
⭕️
@alireza_jilan
کار که گره می خورد تیپ ویژه و خط شکن باید به میدون میومد... ذوالفقار گره گشای میدان نبرد شده بود. تنها فرماندهی که بعد از کار اطلاعاتی وسیع، با همه خستگی دل به میدون عمل می زد. آخه ذوالفقار هم مسئول اطلاعات بود، هم فرمانده تیپ ویژه، حس می کردم خستگی خسته شده بود از این جوان. نمی دونم چه کرده بود با نیروهاش که بدون فرماندشون خواب و خوراک نداشتند.
#ارسالی
#همرزم شهیدجیلان
🥀🥀🥀🥀🥀🥀
@alireza_jilan🕊
🔅علیرضا برای مردم
🔅مردم برای علیرضا
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
تك تك تيربرق های این شهر و هر جايي كه ميشد رویش پوستر و بنر و پارچه نصب کرد رو علیرضا در طی 25 سال که به کار فرهنگی مشغول بود برای نصب و زدن تبلیغات مراسمات اهل بیت و برنامه های انقلابی بالا رفته بود ، خالصانه و در دل شبهای خلوت و سرد
و همانطور که همگان دیدند
در زمان شهادت علیرضا و تشییع شون در خیابانها و کوچه های
شهر که قدم می زدیم می دیدیم همه ی اون تیربرق ها و جایگاهها که علیرضا برای اعتلاي شهر رویشون زحمت کشید همگی یکپارچه و مردمی توسط بنرهای شهادت علیرضا فتح شدند
تیرک ها که هیچ؛ شهر فتح شده بود
و از آن بالاتر ، تمام قلوب مردم فتح شده
واقعا سنگ تمام مردم این شهر برای علیرضا مافوق تصور بود
آری به قول شهید صیاد شیرازی حدیثی که خیلی دوست داشت و تکرار میکرد:
"من کان لله ،کان الله له"
هرکس برای خدا بود، خدا برای اوست
#فتح_قلوب
○●○●○●○●○●○●
@alireza_jilan🍏
🌄🌅🌄🌅🌄🌅🌄🌅🌄🌅
داستان #انار
📝راوی : آیت الله سید ابوالحسن مهدوی
️ 🔆🕊
┄┅┅┄┄┅✶✶┄┅┄┅┄
#قسمت_اول:
علّامه مجلسی(ره) در كتاب «بحارالانوار»، داستان محمّد بن عیسی را ذكر كردهاند. در دوران سیطرة آشكار انگلیسیها بر جزایر خلیج فارس، به كمك آنها رژیمی بر بحرین تسلّط یافته و مستقر شده بود كه با مذهب اهل بیت(ع) میانه خوبی نداشت.استعمار اروپا برای آنكه مردم مسلمان را راضی نگه دارد، یك مردسنّی را حاكم آنجا قرار داده بود و چون بیشتر ساكنان بحرین را شیعیان و دوستداران خاندان وحی و رسالت تشكیل میدادند، نظام حاكم با آنان سازگاری نداشت.
امیر جزیره فردی سنّی مذهب و متعصّب بوده و وزیری داشت كه عنصری خشن و كینهتوز و نسبت به خاندان وحی و رسالت و دوستداران آنان، بسیار بد اندیش و بدخواه بود. او همواره در پی نقشهای بود تا شیعیان را زیر فشار قرار دهد و به هر صورت ممكن آنان را از راه و رسم خویش باز گرداند و به راه و رسم خویش درآورد، اما هرگز در این كار موفّق نبود و در برابر منطق و استدلال قوی آنان، ضعیف و ناتوان میماند. از این رو مدّتها فكر كرد و با یك نقشة حساب شدة شیطانی، روزی نزد امیر رفت و گفت: قربان! خدا را بنگر و سند حقانیّت و درستی مذهب اهل سنّت را. امیر دید، وزیر اناری آورده است كه روی آن گویی به طور طبیعی با خط برجسته نوشته شده بود:
«لا إله إلّا الله محمدٌ رسول الله و ابوبكر وعمر وعثمان و علی خلفاء رسول الله».
حاكم انار را گرفت و خوب به آن نگاه كرد و كاملاً یقین پیدا كرد كه این نوشتهها طبیعی روی آن نوشته شده است. از این رو به وزیر گفت: این انار دلیل محكمی است بر بطلان مذهب شیعه كه میگویند علی(ع) خلیفه بلافصل پیغمبر اكرم(ص) است. به نظر تو ما با آنها چه كنیم؟ وزیر بد اندیش و توطئهگر گفت: قربان! شیعیان مردان غیرمنصفی هستند، حتّی دلایل محكم را هم نمیپذیرند. من معتقدم بزرگان آنها را حاضر كن و به آنها این انار را نشان بده و آنها را مخیركن كه یكی از این راهها را برگزینند. امیر گفت: كدام راهها؟ وزیر گفت: یا برای این دلیل استوار و محكم ما پاسخی بیاورند كه نخواهند توانست. یا به حكومت جزیه بدهند، یا به مذهب ما درآیند، یا مردانشان را قتلعام و زنانشان را به اسارت گرفته و اموالشان را به غنیمت بگیریم. حاكم كه سخت تحت تأثیر او قرار گرفته بود، پذیرفت. از این رو دستور داد بزرگان شیعه باید در فلان روز همه در دربار جمع شوند كه میخواهم موضوع مهمی را با آنها در میان بگذارم. روز موعود فرا رسید، بزرگان شیعه همه به دعوت حكومت گرد آمدند. هنگامی كه مجلس آماده شد، حاكم انار را به شیعیان نشان داد و آنگاه تصمیم خویش را نیز به اطّلاع حاضران رساند و پیشنهاد وزیر را به آنها گفت كه باید در اسرع وقت جواب را بگویند، وگرنه باید یكی از سه راه باقیمانده را برگزینید. بزرگان شیعه وقتی انار را دیدند و تهدید حاكم را شنیدند، دچار اضطراب شدیدی شدند، بدنشان لرزید و حالشان متغیّر شد، چرا كه پاسخ مناسبی نداشتند. به همین جهت، تنها راهی كه به نظرشان رسید، این بود كه سه روز مهلت خواستند، تا تصمیم خود را بگیرند. پس از پایان مجلس، شیعیان، خود با ترس و خوف در مجلسی جمع شدند و با یكدیگر مشورت كردند تا چارهای بیندیشند. پس از گفتوگوی بسیار، هنگامی كه از همه جا نومید و مأیوس شده بودند، تصمیم گرفتند كه به فریاد رس درماندگان، حضرت ولیعصر(ع) توسّل جویند و حلّ مشكل جامعة خویش را از او بخواهند. برای این كار ده تن از شایستگان را از میان خویش برگزیدند و آنان نیز از میان خویش سه نفر را انتخاب نمودند تا هر كدام شبی رو به بیابان نهد و ضمن راز و نیاز با خدا و توسّل به حجّت حق، حضرت مهدی(ع) از او مدد بخواهد. شب اوّل، یكی از سه نفر رفت و از شامگاه تا بامداد به نماز و دعا و استغاثه پرداخت، ولی دست خالی بازگشت. نفر دوم شب دوم رفت، امّا او هم كاری از پیش نبرد و مأیوسانه به نزد شیعیان بازگشت. شیعیان فوقالعاده مضطرب شدند. تنها یك شب دیگر فرصت دارند كه جواب مسئله را آماده كنند و اگر آن شب هم مأیوس برگردند و شب سپری گردد، باید آمادة مشكلات فراوان و یا كشته شدن بگردند. همه مردم دست به دعا برداشتند. شب سوم، جناب محمّد بن عیسی را كه از بهترین مردان علم و تقوای آن سامان بود، به بیابان فرستادند. آن بزرگوار با سر و پای برهنه به صحرا رفت و در درگاه خدا با قلبی خاضع و خاشع و پر از اخلاص، به نماز و دعا و گریه و زاری پرداخت و از خدا خواست كه به وسیلة حجّت و خلیفهاش، امام عصر(ع) بندگانش را مدد كند و با چشمان اشكبار و دلی پرنور و شور، چهره بر خاك نهاد و حضرت مهدی(ع) را به فریادرسی میطلبید. در اوج سوز و گداز و مناجات بود كه ندای دلنشینی گوشش را نوازش داد. خوب گوش داد. متوجّه شد شخصی اسم او را میبرد و به او میگوید: ⬇
~~~~~~~~~~~
@Alireza_jilan♡
~~~~~~~~~~~
ادامه در پایین👇
⬆️ #قسمت1⃣
🔻 ادامه داستان انار 🔴
#قسمت_دوم :
️ 🔆🕊
┄┅┅┄┄┅✶✶┄┅┄┅┄
:محمّدبن عیسی! چرا سر به صحرا نهاده و در غم و اندوه گرفتار آمدهای؟ پاسخ داد: بنده خدا ! مرا به حال خود واگذار كه برای كاری خطیر آمدهام. پرسید: كارت چیست؟ پاسخ داد: جز به مولا و آقایم امام زمان نخواهم گفت. فرمود: محمّد بن عیسی، خواستهات را بگو، من صاحبالزّمانم. پاسخ داد: اگر به راستی شما آقایم هستید، نیاز به بیان نیست. فرمود: بله راست میگویی. شما برای گرفتاری شیعیان در خصوص انار و تهدید حاكم، سر به صحرا گذاشتهای. محمّد بن عیسی میگوید: وقتی این كلام معجزهآسا را از مولایم شنیدم، متوجّه او شدم و به او عرض كردم: شما میدانید چه بر سر ما آوردهاند و شما امام مایید و قدرت دارید كه این بلا را از ما دور كنید. حضرت ولیعصر(ع) فرمودند: ای محمد بن عیسی! در خانة وزیر، درخت اناری است كه وقتی انارهایش درشت شد، او قالبی خاص از گِل را به صورت انار ساخت و آن را به طور دقیق به دو نیم نمود و ما بین آنها را تهی ساخته، آنگاه جملات مورد نظر خویش را به طور معكوس در داخل آن قالب حك كرده و بر روی انار نارس محكم بسته است. وقتی انار داخل آن قالب بزرگ میشد اثر آن نوشتهها روی انار به مرور زمان نوشته شده و باقیماند. از این رو فردا نزد امیر میروی و به او میگویی پاسخ را آوردهام، امّا تنها در خانة وزیر خواهم گفت. وقتی شما چنین بگویی، وزیر تلاش میكند به صورتی، خود را پیش از شما به خانه برساند و قالب را نابود سازد. شما نباید اجازه بدهی برود و یا با كسی سخن بگوید. به همراه امیر و وزیر و دیگران هنگامیكه به سرای وزیر وارد شدید، سمت راست حیاط غرفهای است كه درب آن بسته است. بگو درب آن را بگشایند. هنگامی كه وارد شدی در طاقچة اتاق، كیسة خاصّی است و آن قالب گِلین در آنجا قرار گرفته است. آن را بردار و در برابر امیر بگذار و انار را در آن قالب بگذار تا برای حاكم، حقیقت معلوم شود و بدانند كه این توطئة ابلیس است نه كار خدا.
بگو ما از درون انار خبر میدهیم و اگر انار را بشكنند، دانهای ندارد و جز دود و خاكستر در درونش نخواهید یافت. از وزیر بخواه تا آن انار را بشكند، آنگاه خواهی دید كه جز دود چیزی در درون آن نیست و دود آن بر چهره و ریش پلیدش خواهد نشست. محمّد بن عیسی وقتی این مطلب را از مولای خود حضرت بقیّةالله(ع) شنید، بسیار خوشحال شد. زمین ادب را مقابل آن حضرت بوسید و با خوشحالی به میان مردم برگشت، تا مژدة لطف حضرت مهدی(ع) را به آنها بدهد. بامداد آن شب جاودانه، بزرگان شیعه همراه با محمّد بن عیسی به كاخ امیر رفتند و گفتند كه پاسخ لازم را آوردهاند، امّا تنها در خانة وزیر بیان خواهند كرد. وزیر از شنیدن این جمله بر خود لرزید. امّا به روی خویش نیاورد و سعی كرد با خوشرویی اجازه بگیرد كه برای آماده ساختن اوضاع به سرای خویش، پیش از همه برود. امّا محمّد بن عیسی نپذیرفت و به حاكم گفت شرط جواب دادن ما این است كه همه با هم به خانة وزیر برویم. وقتی به خانة وزیر رسیدند، محمّد بن عیسی وارد منزل شد و طبق نشانیای كه مولایش به او داده بودند، یك سره به سراغ اتاق و طاقچة آن رفته، قالب گِلی را از داخل كیسه بیرون آورد و به حاكم و همة ناظرین نشان داد و حاكم، متوجّه خیانت و حیلهگری وزیر شد. محمّد بن عیسی گفت: جناب امیر! نشانة دیگری نیز برای حقانیّت ما وجود دارد و آن خبر دادن از درون انار است. پس از بیان محمّد بن عیسی از درون انار، وزیر آن را باز كرد، طبق فرمودة امام عصر(ع) دود و خاكستر از درون آن به سر و صورت وزیر نشست. حاكم از كشف حقیقت و نیز این خبرحیرتآور غرق در بهت و تعجّب شد و از محمّد بن عیسی پرسید: این مطالب را از كجا دانستی؟ محمّد بن عیسی گفت: این مطلب را از امام زمان، حجّت خدا حضرت حجّتبن الحسن المهدی(ع) گرفتهام. حاكم سؤال كرد: امام شما كیست؟ جناب محمّد بن عیسی، نام یك یك از ائمّة اطهار(ع) را با حضرت ولی عصر(ع) برد و خاطرنشان ساخت كه او پناه و ملجأ ما در زمان ماست. امیر گفت: اینك دستت را بده تا من نیز به مذهب اهل بیت(ع) ایمان بیاورم. سپس دستور داد وزیر را اعدام كنند و از آن پس از شیعیان عذرخواهی كرد و سیاست خوشرفتاری با شیعیان را در پیش گرفت. این داستان در میان مردم بحرین مشهور است و جناب محمّد بن عیسی نیز در بحرین مورد احترام مردم است.
#شیعه_صاحب_دارد☑️
_____
🔆🔅 🔆 🔅🔆
@Alireza_jilan
کانال شهید جیلان
💚💚💚💚💚
#قسمت2⃣
18.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💐💐امام مهربان💐💐
🎞 نماهنگی زیبا با نوای برادر هنوز رزمنده
#حاج_مهدی_سلحشور
✨ 🔅 ✨ 🔅 ✨
♡کانال شهید علیرضا جیلان♡
@alireza_jilan
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿