#استوری | #جنگ_صفین
آنچه میخوانید، ماجرای حکمین در صفین است که در ۱۲ صفر سال ۳۸ هجری رخ داد.
منبع: کتاب تقویم الشيعه
@imamalinet_fa
ترکیب بند زیبا و دلنشین وجدید از شاعر گرامی آقای ابالفضل نجیبی که ۵ بند آن در ماه محرم ارسال شده بود و بند ۶ را امروز مرحمت فرمودند جهت استحضار کامل این اشعار به مداحان عزیز تقدیم میگردد .
خادم الذاکرین علیرضا مهرپرور
هدایت شده از .... ....
سنگ بنای عالم خلقت که چیده شد
نور تو جلوه کرد بهشت آفریده شد
اصلا دلیل خلقت انسان وجود توست
روح خدا به عشق تو در گل دمیده شد
آدم که خواست توبه کند گفت یا حسین
تا گفت یا حسین صدایش شنیده شد
عیسی به ذکر نام شما مرده زنده کرد
موسی به یمن یاد شما برگزیده شد
هر پا قدم گذاشت به راه تو پا گرفت
هر دیده گریه کرد برای تو دیده شد
آرام جان فاطمه و حیدری حسین
احیاگر شریعت پیغمبری حسین
با آن همه مقام سرت شد جدا چرا
گشتی تو پایمال سم اسبها چرا
بر طبق نامه ای که نوشتند کوفیان
تو میهمان کوفه شدی،کربلا چرا؟
گیرم به زعمشان که گنهکار بوده ای
شد اصغر تو بر روی دستت فدا چرا
دست برادرت ز چه افتاد از بدن
شد اکبر تو کشته ظلم وجفا چرا
ای لایق جمیل ترین جامه بهشت
هنگام دفن شد کفنت بوریا چرا
ای پاره پاره تن که به گودال خفته ای
شاید چنین به خواهر غمدیده گفته ای
زینب هنوز ماتم بسیار مانده است
در این سفر شکنجه و آزار مانده است
از خیمه های سوخته خیلی غمین مباش
گردش میان کوچه و بازار مانده است
احیای دین ز خون شهیدان نشد تمام
بر عهده ات ادامه این کار مانده است
شمشیر و تیره و نیزه اگر شد نصیب من
سهم تو تازیانه اشرار مانده است
با ساربان بگو کمی آهسته تر رود
در پای نازدانه من خار مانده است
ای کوه صبر و وارث غمهای مرتضی
ای نور چشم فاطمه ای معدن حیا
تو میشوی اسیر غریبانه زینبم
سکنی کنی به گوشه ویرانه زینبم
در مجلس شراب کند خون دل تورا
زخم زبان زاده مرجانه زینبم
تسکین بده سکینه آشفته حال را
بر گیسوی رقیه بزن شانه زینبم
کس نیست تا رکاب بگیرد برای تو
در بین آن جماعت بیگانه زینبم
موی تو را سپید کند رنج روزگار
با قامت کمان برسی خانه زینبم
اسلام ناب حاصل ایثار زینب است
زیرا که ثبت کرببلا کار زینب است
زینب کجا و مجلس نامحرمان کجا
بزم شراب و طعنه و زخم زبان کجا
زینب کجا و در سفر کربلا به شام
همراه با سنان شدن و ساربان کجا
زینب کجا و بعد گذر از محله ها
اطراق در خرابه بی سایبان کجا
زینب کجا و وقت اسارت ز بی کسی
بر دستها و گردن او ریسمان کجا
بر اهل بیت نیست تصدق مگر حرام؟
زینب کجا تصدق خرما و نان کجا
زین داغ،خون امام زمان گریه میکند
اندوه ما کجا و امام زمان کجا
ای کاش چوب بر روی آن لب نمیزدند
یا لااقل مقابل زینب نمیزدند
زینب که بود سرور علیا مخدرات
زینب که بود عالمه علم کائنات
زینب که بود محرم اسرار مجتبی
بابش علی،برادر او کشتی نجات
زینب که شد معلم ایاک نستعین
زینب که بود خطبه او اهدنا الصراط
زینب که در نوشتن فضلش کم آورند
اشجار گر قلم شود و آبها دوات
زینب که آفتاب جمالش ندیده بود
پوشیده در حجاب صدف چون جواهرات
با آن همه مقام به عالم اسیر شد
از غم قدش خمید و ز اندوه ،پیر شد