🔶تنها امامی که نتونستن به حج مشرف شوند.
بنی العباس چنان بر امام سخت گرفتند و مانند پدرش امام هادی او را در پادگان سامرا تحت نظارت و مراقبت دائمی نگاه داشتند كه او در عمر مبارک خود نتوانست حتی برای یكبار هم كه شده به زیارت خانه خدا و قبر جد اطهرش در مدینه برود لذا تنها امامی است كه به مكه نرفته است و به بعضی از شیعیان خود هم پس از بر عهده گرفتن هزینه سفرشان وكالت میداد تا به نیابت از او به كربلا - كه برخلاف مكه و مدینه فاصله زیادی با سامرا نداشت - مشرف شوند و قبر جد غریبش امام حسین را زیارت كرده و از كربلا برای او تربت حسینی را به سوغات آوردند.
#شهادت_امام_حسن_عسکری
#امام_حسن_عسکری
#علی_سرایی
@alisarayi
+ میگفت که چطوری این همه سال میتونه یه آدم زنده بمونه مردمو مسخره کردین امام زمان الان هزار خورده ای سالشه مگه میشه؟!
- گفت همون خدایی که از تولدت مژه هاتو ثابت نگه داشته و موهای سرت داره رشد میکنه تو یه مکان به اسم سر اینکارم میتونه بکنه..
جمکران دعاگوتون هستم 🌸
#اغاز_ولایت_امام_زمان
#علی_سرایی
#عید_بیعت
+ روزی آقا امام حسن علیه السلام
بالا منبر خطبه میخوندن...
اکثر مردم شهر پای منبر آقا بودن
محو ِامام
@alisarayi
معاویه لعنت الله علیه
که چشم نداشته عظمت امام رو ببینه میخواسته به زعم خودش
امام رو نعوذ بالله ضایع کنه..
@alisarayi
برمیگرده میگه
یا ابامحمد 😌
شما میگید همه چی تو قرآن اومده
ادعا هم دارید که
از تمام محتویات قرآن خبر دارید😒
.
( یکدفعه دست به ريشش برد و به قصد استهزاء گرفتن قرآن و امام گفت )
.
پس
اگه میتونی بگو رابطه ریش من
و ریش تو کجای قرآن اومده؟!
پ.ن
ریش امام حسن بسیار پرپشت و زیبا
و ریش معاویه کم و کوسه وار بوده؛
@alisarayi
ﺍﻣﺎﻡ فرﻣﻮﺩ
ﻣﮕﺮ ﻧﺨﻮﺍﻧﺪﻩ ﺍﯼ؟! :
﴿ ﺯﻣﯿﻦ ﭘﺎﮐﯿﺰﻩ ﮔﯿﺎﻫﺶ
ﺑﻪ ﺍﺫﻥ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺵ ﺧﻮﺏ ﻭ ﭘُﺮ ﻣﯽ ﺭﻭﯾﺪ
ﺍﻣّﺎ ﺯﻣﯿﻦ ﺧﺒﯿﺚ ﺷﻮﺭﻩ ﺯﺍﺭ
ﺟﺰ ﮔﯿﺎﻩ ﮐﻢ ﻭ ﺑﯽﺍﺭﺯﺵ
ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﺪ.. ﴾
( ﺳﻮﺭﻩ ﺍﻋﺮﺍﻑ، ﺁﯾﻪ ۵۸)
ﻋﻤﺮوﻋﺎﺹ ﻣﻠﻌﻮﻥ
ﺑﻪ ﻣﻌﺎﻭﯾﻪ ﮔﻔﺖ
ﻣﮕﺮ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﮕﻔﺘﻪ ﺍﻡ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺩﺭﻧﯿﻔﺖ ﮐﻪ ﺯﺑﺎﻧﺸﺎﻥ ﺷﻤﺸﯿﺮ اﺳﺖ ﻭ ﻋِﻠﻤﺸﺎﻥ ﮐﺎﻣل...
شما خودکار رو مـیگیری ده تومن؛🥲
ولـی لاک غلطگیـر رو دو برابر مـیگیری!👀
تو این دنیا،حتی روی کاغذ هم اشتباه کنی
برات گرون تموم میشه،چه برسه بـه زندگی!⛓️
_شـهیده زینب کمایی
#لبنان
#علی_سرایی
کنار اربابم💛
ابوریاض یکی از افسرای عراقی میگه:
توی جبهه جنوب مشغول نبرد با ایران بودیم که دژبانی من رو خواست. فرمانده مان با دیدن من خبر کشته شدن پسرم رو بهم داد.خیلی ناراحت شدم. رفتم سردخانه ، کارت و پلاکش رو تحویل گرفتم. اونا رو چک کردم ، دیدم درسته. رفتم جسدش رو ببینم. کفن رو کنار زدم ، با تعجب توأم با خوشحالی گفتم: اشتباه شده ، اشتباه شده ، این فرزند من نیست
افسر ارشدی که مأمور تحویل جسد بود گفت: این چه حرفیه می زنی؟ کارت و پلاک رو قبلا چک کردیم و صحت اونها بررسی شده. هر چی گفتم باور نکردند.کم کم نگران شدم با مقاومتم مشکلی برام پیش بیاد.
من رو مجبور کردند که جسد را به بغداد انتقال بدم و دفنش کنم.به ناچار جسد رو برداشتم و به سمت بغداد حرکت کردم تا توی قبرستان شهرمون به خاک بسپارم. اما وقتی به کربلا رسیدم ، تصمیم گرفتم زحمت ادامه ی راه رو به خودم ندهم و اون جوون رو توی کربلا دفن کنم. چهره ی آرام و زیبای آن جوان که نمی دانستم کدام خانواده انتظار او را می کشید ، دلم را آتش زد. خونین و پر از زخم ، اما آرام و با شکوه آرمیده بود. او را در کربلا دفن کردم، فاتحه ای برایش خواندم و رفتم
... سال ها از آن قضیه گذشت.بعد از جنگ فهمیدم پسرم زنده است . اسیر شده بود و بعد از مدتی با اسرا آزاد شد. به محض بازگشتش ، ازش پرسیدم: چرا کارت و پلاکت رو به دیگری سپردی؟
وقتی داستان مربوط به کارت و پلاکش رو برایم تعریف کرد ، مو به تنم سیخ شد
پسرم گفت: من رو یه جوون بسیجی ایرانی و خوش سیما اسیر کرد. با اصرار ازم خواست که کارت و پلاکم رو بهش بدم. حتی حاضر شد بهم پول هم بده. وقتی بهش دادم ، اصرار کرد که راضی باشم. بهش گفتم در صورتی راضی ام که بگی برای چی میخای. اون بسیجی گفت: من دو یا سه ساعت دیگه شهید میشم، قراره توی کربلا در جوار مولا و اربابم حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام دفن بشم، می خوام با این کار مطمئن بشم که تا روز قیامت توی حریم بزرگترین عشقم خواهم آرمید...
#فرزندان_فاطمه_ج1ص54
شهید آرزو میکنه کنار اربابش حسین دفن بشه ، اونوقت جاده ی آرزوهای ما ختم میشه به پول ، ماشین ، خونه ، معشوقه زمینی ، گناه و ...
خدایا! ما رو ببخش که مثل شهدا بین آرزوهامون ، جایی برای تو باز نکردیم
#جمعه
#هفته_وحدت
#شهدا
#علی_سرایی