eitaa logo
علی‌زین‌العابدین‌پور
809 دنبال‌کننده
323 عکس
614 ویدیو
45 فایل
صفحهٔ پیج روبیکا •۰•۰•۰•۰•🥀✨۰•۰•۰•۰•۰• https://rubika.ir/alizynolabedinpor جهت ارتباط آسان شما @adminzynolabedinpor
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دارم دلی از شوقِ تو لبریز علی‌جان آه ای تو بهارِ دلِ پاییز علی‌جان عالم همه سرمست تو من نیز علی‌جان جان همه عشاق سحرخیز علی‌جان 🌺عید سعید غدیرخم بر شیعیان مبارک باد.🌺
۱۴۰۳/٠۴/٠۵ بیست ونهمین قرارِ عاشقی ... [به نیابت از  شهیدان حسن محمدی و محمدجوادفلاح  ]
از حج باز‌ می‌گشت، از طواف خانه‌ی خدا! با کاروانی که به بلندای دامن بیابانی زمین کشیده شده بود. کاروانی که تا انتهای خط افق، طولانی بود! و نگاه نمی‌توانست آخرش را ببیند... و همگی‌شان در دل ذوق همسفری با پیامبر را داشتند. گونه‌هایش سرخ شده بود... و دانه دانه عرق از گوشه‌ی پیشانی‌اش روان بود! آفتاب بیابان حجاز و ریگ های گرم آن روز، حاجیان را از نفس انداخته بود. نبی اما، در قامت شصت و سه سالگی‌اش، شبیه جوانی هایش استوار بود و بانشاط! انگار نه انگار که آفتاب است و از سفر بازگشته! پا به پای علی پیش می‌رفت و نوای زیبای قرآنش تا چند کاروان اطراف بلند بود. علی اما با تمام استواری‌اش جا پای رسول می‌گذاشت و پای منبر ذکر های نبی، شاگردی‌ می‌کرد. لحظه‌ای از او غافل نبود. محافظِ نبی بود و عاشقِ او... هرم نفس هایش از پشت سر به گردن رسول میخورد، انگار نسیمی آمده بود به عبادت صدای انت المولی می آمد صدای اشک و انا العبد... نبی بازمیگشت و با تمام لبخندی که در یک نگاه می گنجید نگاهش میکرد جان میگرفت و دوباره حرکت میکرد. برمیگشت و ان‌یکاد فوت میکرد برایش... بر میگشت و لحظه به لحظه‌اش را به خاطر می سپرد نمی خواست لحظه ای از علی را از دست بدهد! نبی بی‌خبر نبود اما جبرئیل اختصاصی بر نبی وارد شد. نزدیک گودالی میان بیابان! سال یازدهم هجری، هجدهم بود، هجدهم بود... ماموریتی را به نبی سپرد و گفت اگر کوتاهی کند پیامبری‌اش را نصفه گذاشته است. جبرئیل گفت و تاکید کرد که همین حالا وقتش رسیده. در میان گرمای این بیابان، در میان این جمعیت، وقت به امانت گذاشتن عشق است! وقت تمام کردن نعمت. وقت تعارف کردن چشمه‌ای از برکات علی. جبرئیل گفت و خاطر جمع بود از امانت داری محمد امین. جبرئیل گفت اما نگرانی نبی را ندید کم نبودند بدخواهان و حسودان کسانی که کینه داشتند از علی، همین علی که کوه عشق است پا به پایش می‌آید! نگران علی جانش بود. علی، همسفر نبی نبود، جانش بود، تمام وجودش بود. به علی نگاه کرد که در کنارش می‌آمد و نسیم شال عربی‌اش را تکان می‌داد وموهایش را نوازش می‌کرد. یاد شب های دلتنگی و شب های حرا افتاد شب هایی که به دور از چشم همه، در دل کوه، فقط خودش مانده بود و خدا و تنها یک جفت چشم زیبا که به او خیره می‌ماند! علی بود، علی جانش.... حالا هم می‌بایست علی را بسپرد به اهل جهان! نبی از اسب فرود آمد، حیدر را مامور کرد که فرمان ایست دهد. همه‌ می‌گفتند نبی این همه پیر و جوانِ از حج بازگشته را زیر این آفتاب سوزان نگه داشته که چه بگوید؟ پایین منبر رسول، علی ایستاده بود و چه زیبا شده بود، چه خواستنی و دلربا شده بود سیمایش! سر به زیر داشت و لبخندی به لب! گاهی سر بلند می‌کرد و نبی را از نظر می‌گذراند و تصدقش می‌رفت و باز سر به زیر می‌شد. علی منتظر ایستاده بود و جهان منتظر بود. پایین پای رسول تمام ذرات عالم منتظر بودند. نبی آغاز کرد، از خدا گفت و از خویش. از عشق گفت و از نور... سخنرانی‌اش داشت به درازا می‌کشید. یک جماعتی خسته اما سرشار از ذوق به او چشم دوخته بودند. بعضی ها می‌گفتند نبی می‌توانست این ها را جای دیگری هم بگوید او چه می‌خواست بگوید که این زمان را انتخاب کرده بود به تصنیف اسلام؟! گویا خبری بزرگ در راه بود...
حالا دست علی را بالا برده بود. دست عزیزترینش را. بعد از اتمام حجت با مردمان سپرد به آنها که خوب یادشان بیاید، که او نبی است و خدایش، خدای آنها. و بعد علی را دعوت کرد که بالا بیاید. حیدر را در آغوش کشید و مثال عادت، دستی به موهایش کشید. تمام جهان چشم شده بود و به آنها خیره بودند. علی را به خود چسباند و حالا می‌توانست به چشم دید علاقه‌ی نبی را به علی. نبی عطر حیدر را به سینه کشید و او را سفت تر در آغوش فشرد. نگران علی جانش بود، اما امر امر خداوند بود. باید معرفی می‌کرد حیدر را! باید اعلام می‌کرد امیر کیست. باید تکلیف مردم را مشخص می‌کرد. باید نشان می‌داد اوج استقامت و عشق علی را به تمام جهان. باید خودش تمام‌قامت دور حیدرش می‌گشت. و نشانش می‌داد به چشم های منتظر و می‌گفت این علی، نه هر علی دیگری همین علی، که من در آغوشش کشیدم، تنها امیرمومنان جهان است. دست حیدر را محکم گرفت و با تمام قدرت بالا برد، دست در دست هم، دست به آسمان برده بودند، و زمین و زمان و اهل آسمان قربان‌صدقه‌ی‌شان می‌رفت. علی آرام بود و لبخند داشت. حالا لبخند این مرد استوار و قدرتمند را تمام جهان می‌دید. نبی اعلام کرد، هرکس من مولای او هستم این علی... هذه... همین علی، مولای اوست. حالا دست علی را بالا برده بود... دست عزیزترینش را! سپرده بودند تن به تن، میان همان آفتاب گرم، تمام آدمیان برای بیعت جلو بیایند. گفتند حالا می‌شود که علی را سفت در آغوش کشید و او را بوسید. سپرده بودند تنها علی، امیرمومنان تمام جهان است.
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
پادکست انتخاب ✅ . ‌. راوی: علی زین العابدین پور https://rubika.ir/posthaalizynolabedinpor https://eitaa.com/alizynolabedinpor با_شهدا_هَمــــراه_باشیـــد💫
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
یاعلی🩵 🌸 مطالعه : حکمت‌های 170 تا 181 شرح : حکمت ۱۳۶ _ صبر و مقاومت در مشکلات💪🏻 حکمت ۱۳۷ _ نماز بی‌ ولایت 👀 حکمت ۱۳۸ _ جذب برکات و دفع خطرات 😉 چون عید امیرالمومنین است تبریک به صاحب الزمان باید گفت:))🩷 😍... عمل کنیم شیعه جان ...🙏🏻🩵عیدتون مبارک...
۱۴۰۳/٠۴/٠۶ سی امین قرارِ عاشقی ... [به نیابت از  شهیدان محمد و یدالله ملایی(اسماعیل آبادنوق)  ]
سلام خدمت همه ی شما بزرگواران متاسفانه پیامی ک ارسال میشه خدمتتون رو به هیچ عنوان باز نکنین و روی لینک نزنید وگرنه گوشی شما هک خواهد شد و حسابتون خالی میشه... 👇 سلام حمایت خانوار نگرفتی بگیر tc.irnge.org من خودم گرفتم ۳ میلیون ️
۱۴۰۳/٠۴/٠۷ سی ویکمین قرارِ عاشقی ... [به نیابت از  شهیدان غلامحسین‌حسن‌زاده‌ وشهیدمدافع‌حرم‌سردارحسین‌محمدی  ]
می‌روی مشهد دل از بند زمینی‌ها بکن آسمانی باش، گاهی هم کبوتر نذر کن هرکجا کارت به مشکل خورد اهل روضه باش بعد هم یک سفره‌ی موسی بن جعفر نذر کن ده برابر ده برابر عشق جبران می‌کند بر در این خانه سائل! ده برابر نذر کن مادرم را که خدا رحمت کند، در کاظمین گفت: مادر حاجتی داری؟ بر این در نذر کن... ولادت باب الحوائج موسی بن جعفر مبارک باد🌸🌸🌸🌸
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 فیلم / روایتگری کربلایی علی زین العابدین پور در وصف شهید سرافراز ، غلامحسین حسن زاده . 👇👇👇👇👇 https://www.aparat.com/v/xqk29zw . 🎦 با کلیک برروی درگاه اینترنتی بالا 👆، میتوانید این ویدئو را با حجم و کیفیت تصویری اصلی در گنجینه تصویری و آنلاین علی زین العابدین پور (آپارات) مشاهده و یا دانلود نمایید. تهیه شده در »» مرکز فرهنگی گلزار شهدای جوادیه فلاح (نوق_رفسنجان) به همت »» آقای کاظم رفسنجانی باشهداما همراه باشید
اعلام مراسم 👇 . . روایتگری شهدا همراه با مناجات خوانی زمان ⬅️ یکشنبه: ۱۰ تیرماه ۱۴۰۳ ساعت ۲۰ مکان ⬅️ شهربابک _ گلزار شهدای شهرستان در جوار شهدا 🌹قدم بردیده🌹
۱۴۰۳/٠۴/٠۸ سی ودومین قرارِ عاشقی ... [به نیابت از  شهیدان غلامرضا نهویی وپاسدار محمدامین صمدی  ]
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
منتظرتون هستیم پای صندوق های رأی... امروز به نیابت از رفقای شهیدمون و شهدای دست بسته،که نذاشتن کشور به دست نااهلان بیافتد رأی بدهیم....
۱۴۰۳/٠۴/٠۹ سی وسومین قرارِ عاشقی ... [به نیابت از  شهیدان شهید محمدتقی پور و سردار علی آقازاده‌نژاد  ]
سلام و احترام همه دعوتید به مهمانی شهدا🌹🌹 قدم بر دیده🍀🍀🍀 مهمانی های ویژه این هفته مون👇👇👇
اعلام مراسم 👇 . . روایتگری شهدا همراه با مناجات خوانی زمان ⬅️ یکشنبه: ۱۰ تیرماه ۱۴۰۳ ساعت ۲۰ مکان ⬅️ شهربابک _ گلزار شهدای شهرستان در جوار شهدا 🌹قدم بردیده🌹
چهارمین مراسم گرامیداشت همدلی با شهید گمنام🍀 با روایتگری: کربلایی علی زین العابدین پور مداحی:علی پران نژاد زمان:سه شنبه ۱۲تیرماه همزمان با نماز ومغرب وعشا مکان: مزار شهید گمنام واقع در پارک شهید مطهری رفسنجان قدم بر دیده🌹🌹
۱۴۰۳/٠۴/۱۰ سی وچهارمین قرارِ عاشقی ... [به نیابت از  شهیدان محمدجعفریان و سرگرد سعیدکریمی  ]