eitaa logo
تفسیر المیزان
10هزار دنبال‌کننده
173 عکس
38 ویدیو
0 فایل
تفسیر المیزان علامه طباطبایی ره 🙏راه حمایت از کانال: ۵۸۹۲۱۰۱۳۰۸۱۵۷۲۶۸ جعفری. بانک سپه ارتباط @samad10011
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺تفسیر آیه5⃣ سوره از تفسير شریف المیزان 🔰الشمس و القمر بحسبان5⃣ 🔸كـلمـه  مصدر و به معناى حساب كردن است، و كلمه  مبتداء و كلمه  عـطف است بر آن، و آن نيز مبتداء و كلمه  خبر آن است، و اين جمله يـعـنـى ايـن دو مـبتدا يا خبرش خبر دومى است براى ، و تقدير كلام چنين است: خورشيد و ماه با حسابى از خداى تعالى در حركتند، يعنى در مسيرى و به نحوى حركت مى كنند كه خداى تعالى براى آن دو تقدير فرموده. _________________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺تفسیر آیه6⃣ سوره از تفسير شریف المیزان 🔰و النجم و الشجر يسجدان6⃣ 🔸مى گويند: مراد از  هر روييدنى است كه از زمين سر بر مى آورد و ساقه ندارد، و كـلمـه  به معناى روييدنيهايى است كه ساقه دارند، و اين معناى خوبى است، مويدش اين است كه كلمه  را با كلمه شجر جمع كرده، هر چند كه آمدن نام شمس و قـمـر قـبل از اين آيه چه بسا آدمى را به اين توهم مى اندازد كه نكند مراد از نجم ستاره باشد. مراد از سجـده گـيـاه و درخت براى خدا و وجه اينكه آيات دوم و سوم سوره عطف نشده اند و امـا ايـن كـه فرمود: گياه و درخت براى خدا سجده مى كنند، منظور ازسجده خضوع و انقياد ايـن دو مـوجـود اسـت، بـراى امـر خدا، كه به امر او از زمين سر بر مى آورند، و به امر او نشو و نما مى كنند، آن هم - به قول بعضى ها - در چهار چوبى نشو و نما مى كنند كه خدا برايشان مقدر كرده، و از اين دقيق اين كه نجم و شجر رگ و ريشه خود را براى جذب مواد عنصرى زمين و تغذى با آن در جوف زمين مى دوانند، و همين خود سجده آنها است، براى اين كه با اين عمل خود خدا را سجده مى كنند، و با سقوط در زمين اظهار حاجت به همان مبديى مى نمايند كه حاجتشان را بر مى آورد، و او در حقيقت خدايى است كه تربيتشان مى كند. و امـا اعـراب ايـن كـلمات، يعنى (و النجم و الشجر يسجدان) با در نظر داشتن اين كه ايـن آيـه عطف است بر آيه (الشمس و القمر بحسبان) اعرابش نيز مانند اعراب آن است (يـعنى نجم مبتدا، و شجر عطف بر آن، و يسجدان خبر مبتدا است ) و تقدير كلام (و النجم و الشجر يسجدان له) مى باشد، يعنى گياه و درخت براى او سجده مى كنند. در كـشـاف در خـصـوص ارتـباط اين دو آيه با كلمه  سوالى پيش كشيده، مى گـويـد: اگـر بـپـرسـى چـطـور ايـن دو جـمـله بـا الرحـمـان مـتـصـل مـى شـود، آنـگـاه در پـاسـخ مـى گـويـد: از آنـجـايـى كـه ايـن جـمـلات اتصال معنوى با كلمه  داشتند، بى نياز بودند از اين كه اتصالى لفظى هم داشته باشند، لذا در ظاهر لفظ نفرمود: (الشمس و القمر بحسبانه و النجم و الشجر يسجدان له)، چون همه مى دانستند. حسبان، حسبان خداست و سجده هم براى او است نه براى غير او. آنـگـاه سـوالى ديـگـر پـيش مى كشد كه: چرا جملات مذكور با حرف عطف نيامد؟ و نفرمود: (الرحـمـن عـلم القـران و خـلق الانـسـان و عـلمـه البـيان و الشمس و القمر يسجدان)؟ و حـاصـل پـاسـخـى كـه مـى دهـد ايـن اسـت كـه: در جـمـله هـاى اول كـه بـدون واو عـاطفه آورده خواسته است حساب انگشت شمارى را پيش گرفته باشد، تـا هـر يـك از جـمـله هـا مستقل در توبيخ كسانى باشد منكر نعمت هاى رحمان و خود رحمانند، مـثل اين كه شما خواننده وقتى مى خواهى شخص ناسپاسى را سرزنش كنى انگشتان خود را يكى يكى تا كرده مى گويى: آخر فلانى تو را كه مردى فقير و تهى دست بودى بى نـياز كرد (اين يكى)، و تو را كه مردى خوار و خفيف بودى عزت و آبرو داد (اين هم يكى) و تـو را كـه مـردى بـيـكـس و كـار بـودى صـاحـب كـس و كـار و فاميل و فرزندت كرد (اين هم يكى) و با تو رفتارى كرد كه احدى با احدى نمى كند، آن وقت چگونه احسان او را انكار مى كنى؟ در آيات اول اين روش را پيش گرفت، و سپس كلام را بعد از آن توبيخ دوباره به روش اولش بـرگـردانـد، تـا آنـچـه كـه بـه خـاطـر تـنـاسـب و تـقـارب وصـلش واجـب اسـت وصل كرده باشد، و به اين منظور واو عاطفه را بر سر جمله (و النجم و الشجر يسجدان) و جمله (و السماء رفعها...) در آورد. _________________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
💢معرفی کانال 🔸بررسی حجاب از منظر کارشناسان مذهبی و اندیشمندان جهان اسلام 🔸برای دیدن نکات ناب در مورد به آدرس زیر دعوتید🔰🔰 https://eitaa.com/joinchat/1873543463Cbca5fd4ebf
🌺تفسیر آیه 7⃣سوره از تفسير شریف المیزان 🔰و السماء رفعها و وضع الميزان7⃣ 🔸در صورتى كه مراد از كلمه  جهت بلندى و بالا باشد معناى رفع آن عبارت مى شـود از ايـن كـه سماء را در اصل بلند و بالا آفريد، نه اين كه بعد از خلقت آن را بلند كـرد و بـه بـالا بـرد، و در صورتى كه مراد از آن خودبالا نباشد، بلكه اجرامى باشد كـه در جـهـت بالا قرار دارند، آن وقت معناى رفع آن تقدير محلهاى آنها خواهد بود، و معناى جمله اين خواهد بود كه: خداى تعالى محل ستارگان را نسبت به زمين بلند قرار داد، و اين تـقـديـر را آن روز كرد كه زمين و آسمان همه يكپارچه بود، بعدا آنها را فتق و جداى از هم كـرد، هـمـچـنـان كـه فـرمـود: (اولم يـر الذيـن كـفـروا ان السـمـوات و الارض كانتا رتقا ففتقناهما) و به هر تقدير چه آن باشد و چه اين، منظور از رفع، رفع حسى نه معنوى. و اگر منظور از رفع سماء، منازل ملائكه و مصادر امر الهى و از آن جمله وحى بوده باشد، در اين صورت مراد از رفع، رفع معنوى خواهد بود، البته ممكن هم هست منظور از رفع را اعم از حسى و معنوى بگيريم. و امـا ايـن كـه فـرمود: (و وضع الميزان ) مراد از ميزان همان چيزى است كه وسيله آن هر چـيـزى را مـى سـنـجـنـد و انـدازه گـيـرى مى كنند اعم از اين كه ميزان براى عقيده باشد يا فعل و يا قول و از مصاديق آن ميزانى است كه اشياى سنگين را به وسيله آن وزن مى كنند، چـيزى كه هست ميزان هر چيزى حسب خود آن چيز است، (مثلا ميزان حرارت، چيزى است و ميزان طول چيزى ديگر، ميزان كاه چيزى است و ميزان طلا چيزى ديگر و ميزانى كه با آن عقايد و اخـلاق و گـفـتـار و كـردارهـا را مـى سـنجند چيزى ديگر است ) و در آيه مورد بحث منظور از ميزان همان معنايى است كه در آيه (لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط)منظور است. و از ظـاهـر آن بـر مـى آيـد كـه مـنـظـور از آن هـر چـيـزى اسـت كـه بـه وسـيـله آن حـق از بـاطـل و راسـت از دروغ و عـدل از ظـلم و فـضـيـلت از رذيـلت تـمـيـز داده شود، چون شأن رسول همين است كه از ناحيه پروردگارش چنين ميزانى بياورد. بعضى گفته اند: مراد از ميزان، عدالت است، و معناى جمله اين است كه : خداوند عدالت را در بـين شما برقرار كرد تا مساوات را ميان اشياء برقرار سازيد، و هر چيزى را در جاى خودش بكار بسته، حق هر چيزى را به آن بدهيد. بـعـضى ديگر گفته اند: مراد از ميزان همين ترازوى معمولى است كه وزن ها با آن معين مى كنند، ولى معناى اول وسيع تر و عمومى تر است. مراد از (ميزان) در آيه (الا تطغوا فى الميزان و...) _________________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺تفسیر آیات8⃣و 9⃣ سوره از تفسير شریف المیزان 🔰الا تطغوا فى الميزان8⃣ 🔰 و اقيموا الوزن بالقسط و لا تخسروا الميزان9⃣ 🔸ظـاهـرا مراد از  در اين آيه غير از ميزان در آيه قبلى است، در آنجا گفتيم منظور مـطـلق هـر چـيـزى است كه وسيله سنجش ‍ باشد، ولى در اين آيه منظور خصوص ترازوهاى مـعـمـولى اسـت، كـه سـنـگـيـنـى هـا را با آن مى سنجند، و بنابراين اين كه فرمود: (الا تـطـغـوا...) در حـقيقت خواسته است از يك حكم كلى يعنى حكم (و وضع الميزان) حكمى جزئى بيرون بكشد و مـعـانـيـش ايـن اسـت كـه لازمـه ايـنـكـه مـا بـا وضـع مـيـزان حـق و عـدل را در بـين شما تقدير كرديم، و اين است كه در سنجش اجناس خود نيز رعايت درستى ترازو و سنجش را بكنيد. و امـا بـنـابـر آن تـفـسيرى كه در جمله قبلى مى گفت: منظور از وضع ميزان همان ترازوى مـعـمـولى اسـت، اين آيه شريفه بيانگر همان وضع ميزان مى شود، و چنين معنا مى دهد: اين كه در آيه قبلى گفتيم خداوند ميان شما ميزان وضع كرده معنايش اين است كه شما بايد در كـشـيـدن و سنجيدن سنگينى ها رعايت عدالت را بكنيد، و در آن طغيان روا مداريد، (كه وقتى جـنـسـى را مـى خـريـد بـا سـنـگـى سـنگين تر بكشيد، و چون مى فروشيد با سنگى سبك بـفـروشـيـد) و بـه هر حال چه آن معنا منظور باشد، و چه اين، ظاهر كلمه در جمله (ان لا تـطغوا) اين است كه تفسيرى باشد، و جمله  نهى از طغيان در وزن كـردن اسـت، و جـمـله (و اقيموا الوزن بالقسط) امرى است كه به آن نهى عطف شده، و كـلمـه  به معناى عدل است، و جمله (و لا تخسروا الميزان ) نيز نهى ديگرى كـه بـه آن امـر عطف شده، و نهى قبلى يعنى جمله  را بيان ومى كند، و كلمه كـه مصدر فعل (لا تخسروا) است در مورد سنجيدن به معناى كم فروختن و زياد خريدن است، به نحوى كه باعث خسارت فروشنده يا خريدار شود. بـعـضـى از مـفـسـريـن حـرف  را در جمله (لا تطغوا) نافيه، و حرف  را نـاصـبـه گـرفـتـه اند، و تقدير كلام را (لئلا تطغوا - براى اين كه طغيان نكنيد) دانـسـتـه انـد. آنـگـاه به ايشان اشكال شده كه چگونه ممكن است جمله انشايى عطف بر جمله خـبـرى شـود و بـا ايـن كه در اينجا خبر مى دهد از اين كه خداى تعالى چنين و چنان كرد تا شما طغيان نكنيد، چگونه ممكن است يكباره بگويد: وزن را به عدالت بپا داريد؟ در پاسخ از اين اشكال دچار زحمت و تكلف شده اند. _________________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺تفسیر آیه🔟 سوره از تفسير شریف المیزان 🔰و الارض وضعها للانام🔟 🔸كلمه  به معناى كلمه  است. ولى بعضى گفته اند: به معناى جن و انس است. بعضى ديگر گفته اند: به معناى هر جنبنده اى است كه روى زمين راه برود. و اگر از خلقت زمين تعبير كرده به وضع، براى اين بود كه درباره آسمان تعبير كرده بود به رفع، خواست تا بفهماند زمين پايين و آسمان بالا است، چون در عرب هر افتاده و پست را وضيع مى گويند، و اين خود لطافتى در تعبير است _________________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺تفسیر آیه 1⃣1⃣سوره از تفسير شریف المیزان 🔰فيها فاكهة و النّخل ذات الاكمام1⃣1⃣ 🔸مـراد از  مـيـوه هـاى غـيـر خرما است، و كلمه  جمع  - به ضمه كاف و كسره آن و تشديد ميم - است كه منظور از آن غلاف خرما است، كه آن را طلع نـيـز مى گويند، و اما آستين پيراهن و هر جامه ديگر كه آن را نيز كم مى گويند تنها به ضمه كاف و تشديد ميم تلفظ مى شود، و به كسره كاف به اين معنا نمى آيد - اينطور گفته اند. _________________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺تفسیر آیه 2⃣1⃣سوره از تفسير شریف المیزان 🔰و الحب ذو العصف و الرّيحان2⃣1⃣ 🔸كـلمـه (حـب - دانـه ) عـطـف اسـت بر كلمه  و تقدير كلام (و فيها الحب و الريحان) است، يعنى در زمين دانه و ريحان نيز هست، و منظور از دانه هر چيزى است كه قـوت و غـذا از آن درسـت شـود، مـانـنـد گندم و جو و برنج و غيره، و كلمه به مـعـنـاى غـلاف و پـوسـتـه دانه هاى مذكور است، كه فارسى آن را سبوس گويند. البته بعضى آن را به برگ مطلق زراعت و بعضى ديگر به برگ خشك زراعت تفسير كرده اند، و كـلمـه بـه معناى همه گياهان معطر (چون نعناء و مرزه و ريحان فارسى و آويشن و پونه و امثال اينها) است. مخاطب در آيه: (فباى الاء ربكما تكذبان) جن و انس است _________________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺تفسیر آیه 3⃣1⃣سوره از تفسير شریف المیزان 🔰فباىّ الاء ربّكما تكذّبان3⃣1⃣ 🔸كـلمـه  جـمع الى (بر وزن شنى) است، كه به معناى نعمت است، و خطاب در آيه مـتـوجه عموم جن و انس است، به دليل اين كه در آيات بعد كه مى فرمايد: (سنفرغ لكم ايـّهـا الثـّقـلان ) و (يـا مـعـشـر الجـنّ و الانـس...)، و (يرسل عليكما شواظ...)، صريحا خطاب را متوجه جن و انس كرده. پس نبايد به گفته بعضى از مفسرين گوش داد كه گفته اند: خطاب در آيه متوجه مرد و زن از بنى آدم است. و يا بعضى ديگر گفته اند: خطاب در  در حقيقت دو خطاب بـه يـك طـايـفـه اسـت، و دو بـار انسان را خطاب كرده فرموده (ربّك ربّك ) يعنى اى انـسـان بـه كـدام يـك از نـعـمـت پـروردگـارت پـروردگـارت تـكـذيـب مـى كـنـى. مـثل اين كه به دو پليس دستور دهند: (اضربا عنقه - بزنيد گردنش را) كه در حقيقت به منزله آنكه گفته باشى : (اضرب عنقه اضرب عنقه). وجـه ايـنـكـه در ضـمـن شـمـارش نـعم الهى از شدائد و نقمت هاى قيامت خبر داده شده است و بـه خـاطـر هـمـيـن كـه خـطـاب را مـتـوجـه كـل جـن و انـس نـمـوده تـوانـسـتـه در خـلال بـر شـمـردن نـعـمـتـهـا و آلاى رحـمـان از شـدايـد روز قـيـامـت و عـقـوبـتـهاى مجرمين و اهـل آتـش خـبر دهد، و آنها را هم جزو نعمتها بر شمارد، آرى همين شدايد و عقوبتها وقتى با كل انس و جن مقايسه شود نعمت مى شود، چون در نظام هستى (بين دوغ و دوشاب فرق نهادن و) بـدكـاران و اهـل شـقـاوت را بـه سـرنـوشـتـى كـه مـقـتـضـاى عـمـل ايـشـان و اثر كردار خود آنان باشد سوق دادن، از لوازم صلاح و نظام عام جارى در كـل و حـاكـم بـر جـمـيـع اسـت، و خـود نـعـمـتـى نـسـبـت بـه كـل عـالم جـن و انـس اسـت، هـر چـنـد كـه نسبت به طايفه اى خاص يعنى مجرمين نقمت و عذاب باشد. و ايـن نـظـيـر هـمان سنتها و قوانينى است كه مى بينيم در جوامع بشرى جريان دارد، و همه جـوامـع در ايـن مـعـنـا اذعـان دارنـد كـه سـخـت گـيـرى دربـاره اهـل بـغـى و فـسـاد شرط قوام زندگى جامعه و بقاى آن است، و فايده اين كار تنها عايد اهـل صـلاح نـمـى شـود و هـمـچـنـيـن عـكـس قـضـيـه، يـعـنـى فـايـده مـدح و پـاداش اهـل صـلاح تـنـهـا عـايـد اهـل صـلاح نـمـى شـود، بـلكـه مـايـه قـوام زنـدگـى كل جامعه و بقاى آن است. پـس آنچه از عذاب و عقاب كه در آتش براى اهل آتش است، و آنچه از كرامت و ثواب كه در بـهـشـت بـراى اهـلش آمـاده شـده، هـر دو نـوع آلاء و نـعـمـتـهـاى خـدا اسـت بـراى كـل جـن و انـس همانطور كه خورشيد و قمر و آسمان بلند و ز مين پست و نجم و شجر و غير اينها آلاء و نعمتهايى براى اهل دنيا. و از ايـن آيـه بـر مـى آيـد كـه جـن هـم مانند انس فى الجمله از نعمتهاى مذكور بهره مند مى شود، چون اگر چنين نبود نمى بايست جن را هم در ملامتهايى كه كرده شريك انسان ها نموده، هـر دو را مـلامـت كـنـد، و از اول سـوره تـا بـه آخـر يـكسره بفرمايد: (فباى آلاء ربّكما تكذّبان ). _________________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺تفسیر آیه 4⃣1⃣سوره از تفسير شریف المیزان 🔰خلق الانسان من صلصال كالفخّار4⃣1⃣ 🔸كـلمـه  به معناى گل خشكيده اى است وقتى زير پا مى ماند صدا مى كند، و كلمه  به معناى سفال است. و مـراد از  در ايـنـجـا نوع آدمى است، و منظور از (خلقت انسان از صلصالى چون سفال) اين است كه : خلقت بشر بالاخره منتهى به چنين چيزى مى شود. بعضى هم گفته اند: مراد از انسان شخص آدم عليه السلام است _________________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺تفسیر آیه 5⃣1⃣سوره از تفسير شریف المیزان 🔰و خلق الجانّ من مارج من نار5⃣1⃣ 🔸كلمه  به معناى زبانه خالص و بدون دود از آتش است. و بعضى گفته اند: به معناى زبانه آميخته با سياهى است. و مـراد از  نـيـز مـانـند انس نوع جن است، و اگر جن را مخلوق از آتش دانسته به اعتبار اين است كه خلقت جن منتهى به آتش ‍ است. و بـعـضـى گـفـتـه اند: مراد از كلمه جان پدر جن است، (همان طور كه گفتند: مراد از انس، پدر انسان ها، آدم عليه السلام است). _________________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺تفسیر آیه7⃣1⃣ سوره از تفسير شریف المیزان 🔰رب المشرقين و رب المغربين7⃣1⃣ 🔸مـنـظـور از ، مشرق تابستان و مشرق زمستان است ، كه به خاطر دو جا بودن آن دو چهار فصل پديد مى آيد، و ارزاق روزى خواران انتظام مى پذيرد. بـعضى هم گفته اند: مراد از دو مشرق، مشرق خورشيد و مشرق ماه است، و مراد از دو مغرب هم دو مغرب آن دو است _________________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺تفسیر آیات9⃣1⃣و0⃣2⃣ سوره از تفسير شریف المیزان 🔰مرج البحرين يلتقيان9⃣1⃣ 🔰 بينهما برزخ لا يبغيان0⃣2⃣ 🔸كـلمـه  - بـا سـكـون راء - كـه مـصـدر فعل ماضى  است به معناى مخلوط كردن و نيز به معناى رها و روانه كردن است، هـم مـوقـعـى كـه مـى خـواهـى بـه طـرف بفهمانى كه فلانى فلان چيز را مخلوط كرد، مى گويى ، و هم هنگامى كه مى خواهى بفهمانى فلان چيز را رها و يا روانه كرد، مـى گـويـى ، ولى در آيـه مـورد بـحـث مـعـنـاى اول روشـن تر به ذهن مى رسد و ظاهرا مراد از (بحرين - دو دريا) دريايى شيرين و گـوارا، و دريـايـى شـور و تـلخ اسـت، هـم چـنـان كـه در جـايى ديگر ازدو دريا ياد كرده فـرمـوده: (و مـا يـسـتـوى البـحـران هـذا عـذب فـرات سـائغ شرابه و هذا ملح اجاج و من كل تاكلون لحما طريا و تستخرجون حليه تلبسونها). و قابل قبول ترين تفسيرى كه درباره اين دو آيه كرده اند اين كه: مراد از دو دريا دو درياى معين نـيـسـت، بلكه دو نوع دريا است، يكى شور كه قريب سه چهارم كره زمين را در خود فرو برده، كه بيش تر اقيانوسها و درياها را تشكيل مى دهد، و يكى هم درياهاى شيرين است كه خداى تعالى آنها را در زير زمين ذخيره كرده و به صورت چشمه ها از زمين مى جوشد، و نهرهاى بزرگ را تشكيل مى دهد، و مجددا به درياها مى ريزد، اين دو جور دريا يعنى درياهاى روى زمـيـن و درياهاى داخل زمين همواره به هم اتصال دارند، هم در زير زمين و هم در روى زمين، و در عـيـن ايـن كـه (يـلتقيان - برخورد و اتصال دارند) نه اين شورى آن را از بين مى برد و نه آن شيرينى اين را، چون بين آن دو حاجز و مانعى نمى گذارد در وضع يكديگر تـغـييرى بدهند، و آن مانع، خود مخازن زمين و رگه هاى آن است، كه نه مى گذارد درياى شـور بـه دريـاى شـيـريـن تـجـاوز نـمـوده، و آن را مـثـل خـود شـور كـنـد، و در نتيجه جانداران راتهديد نمايد، و نه درياى شيرين به درياى شـور تـجـاوز نـموده بيش از اندازه از زمين بجوشد، و زياده از اندازه به دريا بريزد، و دريـا را شـيرين سازد، و در نتيجه مصلحتى را كه در شورى آب درياها است كه يا تصفيه هوا است و يا مصالحى ديگر از بين ببرد. و نـيـز به طور دائم درياهاى شور، درياهاى شيرين را از اين راه كمك مى كند، كه آب خود را بـه ابـرهـا داده، و ابـرهـا آن را بـر زمـين مى بارد، و زمين باران را در خود فرو برده مـخـازن خـود را پـر مـى كـنـنـد، و همين مخازن هم درياهاى شور را كمك نموده، همان طور كه گفتيم از زمين مى جوشد و به صورت نهرهاى كوچك و بزرگ به دريا مى ريزد. پس معناى اين دو آيه - و خدا داناتر است - اين است كه: خداى تعالى دو درياى شيرين و گوارا و شور و تلخ را مخلوط كرده، در عين اين كه تلاقى آن دو دائمى است، به وسيله مـانـعى كه بين آن دو قرار داده نمى گذارد كه يكديگر را در خود مستهلك كنند، و اين صفت گوارايى آن را از بين ببرد و آن صفت شورى اين را، و در نتيجه نظام زندگى جانداران و بقاى آن را تهديد كنند _________________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺تفسیر آیه 2⃣2⃣سوره از تفسير شریف المیزان 🔰يخرج منهما اللولو و المرجان2⃣2⃣ 🔸يعنى از اين دو درياى گوارا و شور،  و  بيرون مى آيد، و اين خود يـكـى از فوايدى است كه انسان از آن بهره مند مى شود، و ما درباره تفسير اين آيه آنچه را كـه گـفـتنى است در تفسير آيه 12 از سوره فاطر گفته ايم. _________________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺تفسیر آیه4⃣2⃣ سوره از تفسير شریف المیزان 🔰و له الجوار المنشئات فى البحر كالاعلام4⃣2⃣ 🔸كـلمـه  جمع جاريه است، كه به معناى كشتى است، و كلمه  اسم مـفـعـول از مـاده انـشـاء است، و انشاء هر چيز معناى احداث و ايجاد و تربيت آن است، و كلمه  جمع  - فتحه عين و لام - است كه به معناى كوه است. و اگر كشتى ها را ملك خداى تعالى دانسته با اين كه كشتى را انسان ها مى سازند، بدين جـهـت اسـت كـه تـمـامـى سبب هايى كه در ساختن كشتى دخالت دارند، از چوب و آهن و ساير اجـزايـى كشتى از آن تركيب مى يابد، و انسانى كه اين اجزا را تركيب مى كند، و صورت كشتى به آن مى دهد، و نيز شعور اين انسان و فكر و اراده اش همه مخلوق خدا و مملوك اوست، نتيجه عمل انسان هم كه يا كشتى است و يا چيز ديگر ملك خداى تعالى است. پـس مـنـعـم حـقيقى كشتى ها به انسان، خدا است، چون خداى تعالى به انسان ها الهام كرد چـگـونـه كـشتى بسازند و اين كه چه منافع و آثارى مترتب بر اين صنع هست، و نيز راه استفاده از منافع بسيار آن را او الهام فرمود. مراد از فناى هر كه بر زمين است و وجه اينكه آن را از جمله نعمتهاى الهى شمرده است _________________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺تفسیر آیات6⃣2⃣و 7⃣2⃣ سوره از تفسير شریف المیزان 🔰كل من عليها فان6⃣2⃣ 🔰 و يبقى وجه ربك ذوالجلال و الاكرام7⃣2⃣ 🔸ضـمـيـر  بـه زمـيـن بـر مـى گـردد، و معناى آيه اين است كه: هر جنبنده داراى شـعـورى كـه بـر روى زمـيـن اسـت بـه زودى فـانـى خـواهـد شـد، و ايـن آيـه مسأله زوال و فـنـاى جـن و انـس را مـسـجـل مـى كـنـد، و اگـر فـرمـود: (كـل مـن عـليـهـا - هـر كـس بـر روى زمـيـن اسـت) و نـفـرمـود (كـل مـا عـليـهـا - هـر چـيـز كـه بـر روى زمـيـن اسـت) و خـلاصـه اگـر مسأله فنا و زوال را بـه صـاحـبـان شـعـور اخـتـصاص داد، نه از اين جهت بوده كه موجودات بى شعور فـانـى نـمـى شوند، بلكه از اين بابت بوده كه زمينه كلام زمينه شمردن نعمت هايى است كـه بـه صـاحـبان شعور ارزانى داشته، نعمتهاى دنيايى و آ خرتى، و معلوم است كه در چنين زمينه اى مناسب همان است كه درباره فناى اين طبقه سخن بگويد. در ضـمن با توجه به اين كه كلمه (فان - فانى) ظهور در آينده دارد، و سياق آيه نـيـز ظـهـور در ايـن دارد كـه از آيـنـده اى خـبـر مـى دهـد، از جـمـله (كـل مـن عـليـهـا فـان) ايـن نـكـتـه هـم بـه طـور اشـاره اسـتـفـاده مـى شـود كـه مـدت و اجـل نـشـاءه دنـيـا بـا فـنـاى جن و انس به سر مى آيد و عمرش پايان مى پذيرد، و نشاءه آخـرت طـلوع مى كند، و هر دو مطلب يعنى فناى جانداران صاحب شعور زمين، و طلوع نشاءه آخـرت كـه نـشـاءه جزا است، از نعمتها و آلاى خداى تعالى است، چون زندگى دنيا حياتى اسـت مـقـدمـى بـراى غـرض آخـرت و مـعـلوم اسـت كـه انتقال از مقدمه به غرض و نتيجه، نعمت است. بـا ايـن نـكته گفتار بعضى از مفسرين پاسخ داده مى شود كه گفته اند: فناء چه نعمتى هست كه آيه شريفه آن را از آلاء و نعمتهاى الهى شمرده ؟ و حاصل جواب اين است كه: حقيقت اين فنا انتقال از دنيا به آخرت، و رجوع به خداى تعالى است، همچنان در بسيارى از آيـات كـريـمـه قـرآن اين فناء به انتقال مذكور تفسير شده و فهمانده كه منظور از آن فناى مطلق و هيچ و پوچ شدن نيست. مقصود از وجه خدا و بقاى آن، و معناى (ذو الجلال و الاكرام) (و يـبقى وجه ربك) - وجه هر چيزى عبارت است از سطح بيرونى آن، (و از آنجايى كـه خـداى تـعـالى مـنزه است از جسمانيت و داشتن حجم و سطح، ناگزير معناى اين كلمه در مـورد خـداى تـعـالى بـعد از حذف محدوديت و نواقص امكانى عبارت مى شود از نمود خدا) و نمود خدا همان صفات كريمه او است، بين او و خلقش واسطه اند، و بركات و فيض او به وسـيـله آن صـفـات بـر خـلقـش نـازل مـى شود، و خلايق آفرينش و تدبير مى شوند، و آن صـفـات عـبـارتـنـد از عـلم و قـدرت و شـنـوايـى و بـيـنـايـى و رحـمـت و مـغـفـرت و رزق و امـثـال ايـنها، و ما در تفسير سوره اعراف در اين كه صفات خداى تعالى واسطه هاى فيض اويند بحثى گذرانديم. (ذوالجـلال و الاكـرام ) - در مـعـناى كلمه چيزى از معناى اعتلا و اظهار رفعت خـوابـيـده، البـته رفعت و اعتلاى معنوى در نتيجه جلالت با صفاتى كه در آن بويى از دفع و منع هست سر و كار و تناسب دارد، مانند صفت علو، تعالى، عظم ت، كبرياء، تكبر، احاطه، عزت، و غلبه. خـوب وقـتـى هـمه اين معانى در كلمه جلال خوابيده، بايد ديد براى كلمه  چه بـاقـى مـى ماند؟ براى اين كلمه از ميان صفات، آن صفاتى باقى مى ماند كه بويى از بـهاء و حسن مى دهد، بهاء و حسنى كه ديگران را واله و مجذوب مى كند، مانند صفات زير: عـلم، قـدرت، حـيـات، رحـمـت، جـود، جـمـال ، حـسـن، و از ايـن قـبـيـل صـفـات كـه مـجـمـوع آنـهـا را صـفـات جـمـال مـى گـويـنـد، هـمـچـن ان كـه دسـتـه اول را صـفـات جـلال مى نامند، و اسماى خدايى را به اين دو قسمت تقسيم نموده، هر يك از آنـهـا كه بويى از اعتلا و رفعت دارد صفت جلال، و هر يك كه بويى از حسن و جاذبيت دارد صفات جمال مى نامند. بـنـابـراين، كلمه (ذوالجلال و الاكرام) نامى از اسماى حسناى خدا است، كه به مفهوم خود تمامى اسماى جلال و اسماى جمال خدا را در بر مى گيرد. و مـسـمـاى بـه اين نام در حقيقت ذات مقدسه خدايى است، همچ نان كه در آخر همين سوره خود خـداى تـعـالى را بـه ايـن اسـم نـامـيـده و فـرمـوده : (تـبـارك اسـم ربـك ذى الجـلال و الاكـرام)، و ليـكـن در آيـه مـورد بـحـث نـام وجـه خـدا شـده، حـال يـا بـه خـاطـر اين بوده كه در خصوص اين جمله از معناى وصفيت افتاده، و صفت وجه واقـع نـشده، و بلكه مدح و ثناى رب قرار گرفته، و تقديرش (و يبقى وجه ربك هو ذوالجـلال و الاكـرام - و تـنـهـا وجـه پـروردگـارت كـه او دراراى جلال و اكرام باقى مى ماند مى باشد) و يا اين كه مراد از وجه همانطور كه گفتيم صفت كريمه و اسم مقدس خداى تعالى است ، و معلوم است كه برگشت اجراى اسم بر اسم، اجراى آن بر ذات است. 🔹ادامه دارد..👇
🔹ادامه آيات ۲۶و ۲۷..👇 🔸و مـعناى آيه شريفه بنابر اين منظور از وجه اسم بوده باشد، و با در نظر گرفتن اين كه بقاى اسم يعنى آن ظهورى كه اسم لفظى، از آن حكايت مى كند فرع بقاى مسمى است چـنـيـن مـى شـود: (و پـروردگـارت - عـز اسـمـه - بـا هـمـه جـلال و اكـرامـش بـاقـى مـى مـانـد، بـدون ايـن كـه فـنـاى مـوجـودات اثرى در خود او و يا دگرگونى در جلال و اكرام او بگذارد). و بـنـابـر ايـن كـه مـراد از وجـه خدا هر چيزى باشد كه ديگران رو به آن دارند كه قهرا مصداقش عبارت مى شود از تمامى چيرهايى كه به خدا منسوبند، و مورد نظر هر خداجويى واقع مى گردد، مانند انبيا و اولياى خدا و دين او و ثواب و قرب او و ساير چيزهايى كه از ايـن قـبـيـل بـاشـنـد مـعناى آيه چنين مى شود: (همه زمينيان فانى مى گردند، و بعد از فـنـاى دنـيـا آنـچـه نـزد او و از نـاحـيـه او اسـت، از قـبـيـل انـواع جزا و ثواب و قرب به او باقى مى ماند، همچنان كه در جاى ديگر فرموده: (ما عندكم ينفد و ما عنداللّه باق ). در سابق هم در تفسير آيه شريفه (كل شى ء هالك الا وجهة)، مطالبى گفتيم كه به درد اينجا هم مى خورد _________________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺تفسیر آیه 9⃣2⃣سوره از تفسير شریف المیزان 🔰يسئله من فى السموات و الارض كل يوم هو فى شأن9⃣2⃣ 🔸مـنـظـور از درخـواسـت تمامى آسمانيان و زمينيان درخواست به زبان نيست، بلكه درخواست بـه احـتـيـاج اسـت، چـون احـتـيـاج خودش ‍ زبان است، و معلوم كه موجودات زمين و آسمان از تـمـامـى جـهـات وجـودشـان، مـحـتـاج خـدايـنـد، هـسـتـيـشـان بـسـتـه بـه خـدا، و مـتـمـسك به ذيـل غـنـاى وجود اويند، همچنان كه فرمود: (انتم الفقراء الى اللّه و اللّه هو الغنى) و نـيـز در ايـن كه منظور از درخواست، درخواست زبانى نيست، بلكه درخواست حاجتى است، فرموده: (و اتيكم من كل ما سالتموه ). (كـل يـوم هـو فى شان) - اگر كلمه  را در اينجا نكره يعنى بدون الف و لام آورد، بـراى ايـن بـود كـه تـفـرق و اخـتلاف را برساند درنتيجه معناى جمله چنين شود: خـداى تـعـالى در هـر روزى كـارى دارد، غـيـر آن كـارى كـه در روز قـبل داشت، و غير آن كارى كه روز بعدش دارد، پس هيچ يك از كارهاى او تكرارى نيست، و هـيچ شأنى از شؤ ون او از هر جهت مانند شأن ديگرش نيست، هر چه مى كند بدون الگو و قـالب و نـمونه مى كند، بلكه به ابداع و ايجاد مى كند، و به همين جهت است كه خود را بديع ناميده، فرموده: (بديع السموات و الارض ) البـتـه ايـن را هـم بـگـويـيـم كـه: مـنـظـور از كـلمـه  در جـمـله (كـل يـوم - هـر روز) احـاطـه خـداى تـعـالى در مـقـام فـعـل و تـدبـيـر اشـيـاء اسـت، در نـتـيجه او در هر زمانى هست ولى در زمان نيست، و در هر مكانى هست ليكن در مكان نمى گنجد، و با هر چيزى هست ليكن نزديك به چيزى نيست _________________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺بحث روایتی آیات 1⃣الی 0⃣3⃣سوره از تفسير شریف المیزان 🔰بحثى روايتى (رواياتى در ذيل برخى آيات گذشته) 🔸در كـافـى مـى گـويـد: مـحـمـد بـن مـنكدر از جابر بن عبداللّه روايت كرده كه گفت : وقتى رسـول خـدا صـلى اللّه عليه و آله و سلم سوره الرحمن را براى مردم خواند، مردم چيزى نـگـفـتند، حضرتش فرمود: پاسخ و عكس العمل جن در برابر اين سوره بهتر بود از عكس ‍ العمل شما، براى اين كه وقتى جن اين آيه را شنيد: (فباى الاء ربكما تكذبان) گفتند: (لا و لا بشى ء من الاء ربنا نكذب - نه، به هيچ يك از آلاى پروردگارمان تكذيب نمى كنيم). مؤلف: اين معنا در الدر المنثور هم از عده اى از اصحاب حديث و صاحبان جوامع اخبار روايت شـده، و صـاحـب الدر المـنـثـور نـقـل آن را از پـسـر عـمـر از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم نقلى صحيح دانسته. و در عـيـون بـه سـنـد خـود از حـضـرت رضا عليه السلام روايت كرده كه فرمود: مردى شـامى در ضمن سوالاتى كه از على عليه السلام كرد پرسيد: نام پدر بزرگ طايفه جن چيست؟ فرمود: شومان و اين شخص همان كسى است كه خداى تعالى او را از آتشى خالص بيافريد. و در احـتـجـاج از عـلى عليه السلام روايت كرده كه در ضمن حديثى فرمود: و اما اين كه فـرمـوده: (رب المـشرقين و رب المغربين) منظور از آن مشرق زمستان عليحده، و مشرق تابستان عليحده است، آيا اين را از دورى و نزديكى خورشيد نمى شناسى؟ مؤلف: اين معنا را قمى هم در تفسير خود آورده، و ليكن سند آن را ذكر نكرده، و نام على (عليه السلام) را نبرده، بلكه فرموده : از آن جناب. دو دريـا عـلى و فـاطـمـه عـليـه السـلام و لؤلؤ و مـرجان حسن و حسين عليه السلام اند و در الدر المـنثور است كه: ابن مردويه از ابن عباس روايت كرده كه در تفسير آيه (مرج البـحـريـن يلتقيان) گفته: منظور از دو دريا على و فاطمه است، و منظور از برزخ و حـائل ميان آن دو رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) است، و در تفسير آيه (يخرج منهما اللولو و المرجان ) گفته است : منظور از لولو و مرجان حسن و حسين است. مؤلف: نـظير اين حديث را الدر المنثور از ابن مردويه از انس بن مالك و نيز صاحب مجمع البـيـان از سلمان فارسى و سعيد بن جبير و سفيان ثورى روايت كرده اند، چيزى كه هست بـايـد دانـسـت كـه ايـن تـفـسـيـر، تـفسير به باطن است نه اين كه بخواهد بفرمايد: معناى بحرين و برزخ و لولو و مرجان است. و در تـفـسـيـر قـمـى در ذيـل آيـه (كـل مـن عـليـهـا فـان) آمـده كـه امـام در بـيـان جـمـله (كـل مـن عـليـهـا فان ) فرموده :هر كس كه بر روى زمين قرار دارد، و در معناى جمله (و يـبـقى وجه ربك) فرموده : منظور از وجه پروردگار دين او است، و امام على بن الحسين فرموده : وجه خدا كه مردم رو به سوى آن مى آيند ماييم. و در مـنـاقب ابن شهر اشوب در ذيل آيه (و يبقى وجه ربك) آمده كه: امام صادق عليه السلام فرمود: وجه اللّه ماييم. مؤلف: و در معناى اين دو روايت رواياتى ديگر نيز هست، و ما در سابق بيانى داشتيم كه تفسير وجه اللّه، به دين و امام را توجيه مى كند. و در كـافـى در خـطـبـه اى كـه از عـلى عليه السلام نـقـل كـرده آمـده كـه فـرمـود: (الحـمـد لله الذى لا يـمـوت و لا يـنـقـضـى عـجـائبـه لانـه كل يوم هو فى شأن من احداث بديع لم يكن). و در تـفـسـير قمى در ذيل همين آيه آمده كه امام فرمود: يعنى زنده مى كند و مى ميراند زياد مى كند و كمى و نقصان مى آورد. و در مـجـمـع البـيان از ابو درداء از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم روايت آورده كـه در ذيـل جـمـله (كـل يـوم هو فى شان) فرمود: يك شأن او اين است كه گناهانى را بـيـامـرزد، يـكـى ديـگر اين كه در اندوه و گرفتارى ها فرج و گشايش دهد، يكى اين كه مردمى را بلند كند، مردمى ديگر را از بالا به پايين آورد. مؤلف: ايـن روايـت را الدر المـنـثـور هـم از آن جـنـاب نقل كرده، و در معناى آن حديثى از ابن عمر از آن جناب به اين عبارت آورده فرمود: گناهى را بيامرزد و اندوهى را برطرف سازد. _________________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
إِنَّا لِلَّٰهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ سلام ما را به حاج قاسم برسان
هدایت شده از علامه طباطبایی ره
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ ▪️در مکتب سید الشهدا ما عاشق شهادت می شویم و در این راستا چیزی جز زیبایی نمی بینیم سید مقاومت « سید حسن نصرالله» ___ 🌷کانال علامه طباطبایی ره در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/490209349C8c72616880
🌺تفسیر آیات1⃣3⃣الی8⃣7⃣ سوره از تفسير شریف المیزان 🔰ترجمه آيات 🔸به زودى اى جن و انس به حسابتان خواهيم رسيد (31). 🔸ديگر كداميك از نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مى كنيد؟ (32). 🔸اى گـروه جـن و انـس اگـر مـى تـوانـيـد از كـرانـه هـاى آسـمـان و زمـين راه فرارى يافته بـگـريـزيد اين كار را بكنيد، ليكن از حساب ما و عذاب ما گريزى نداريد، مگر با حجت و عذر موجه (33). 🔸پس ديگر كداميك از نعمت هاى پروردگار خود را تكذيب مى كنيد؟ (34). 🔸آتشى بدون دود و آتـشـى ديـگـر بـا دود بـر شـما مسلط مى كند، و ديگر نمى توانيد يكديگر را يارى كنيد (35). 🔸پس كداميك از نعمت هاى پروردگارتان را تكذيب مى كنيد؟ (36). 🔸پس روزى كه آسمان شكافته شود، آن وقت مانند روغن مذاب سرخ مى گردد (37). 🔸ديگر كداميك از نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مى كنيد؟ (38). 🔸در آن روزنه ز انس و گناهش سوال مى شود و نه از جن (39). 🔸ديگر كداميك از نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مى كنيد؟ (40). 🔸مجرمين از چهره شان شناخته مى شوند، و موى سر و پاهايشان را مى گيرند و در آتش مى افكنند (41). 🔸ديگر كداميك از نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مى كنيد؟ (42). 🔸اين همان جهنمى است كه مجرمين تكذيبش مى كردند (43). 🔸بين آن و بين آبى در نهايت جوش، آمد و شد دارند (44). 🔸ديگر كداميك از نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مى كنيد؟ (45). 🔸و آن كسى كه از مقام پروردگارش بيمناك است دو بهشت دارد (46). 🔸ديگر كداميك از نعمت هاى پروردگارتان را تكذيب مى كنيد (47). 🔸بهشت هايى كه انواع ميوه ها دارند (48). 🔸ديگر كداميك از نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مى كنيد؟ (49). 🔸در آن دو بهشت دو چشمه جارى است (50). 🔸ديگر كداميك از نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مى كنيد؟ (51). 🔸در آن دو از هر ميوه دو صنف شناخته و ناشناخته هست (52). 🔸ديگر كداميك از نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مى كنيد؟ (53). 🔸در حـالى كه بر فرشهايى تكيه كرده اند كه آسترش از ابريشم است و ميوه هاى رسيده آن دو باغ در دست رس است (54). 🔸ديگر كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مى كنيد؟ (55). 🔸در آنـهـا هـمـسـرانـى هست كه چشم به غير از شوهران نيفكنده نه انسى قبلا با آنان تماس گرفته و نه جنى (56). 🔸ديگر كداميك از نعمتهاى پر وردگارتان را تكذيب مى كنيد؟ (57). 🔸آنها همچون ياقوت و مرجانند (58). 🔸ديگر كداميك از نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مى كنيد؟ (59). 🔸آرى مگر جزاى احسان جز احسان مى تواند باشد؟ (60). 🔸ديگر كداميك از نعمت هاى پروردگارتان را تكذيب مى كنيد؟ (61). 🔸قبل از آن دو بهشت، دو بهشت ديگر دارند (62). 🔸ديگر كداميك از نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مى كنيد؟ (63). 🔸بهشت ها كه از شدت سبزى ميل به سياهى دارند (64). 🔸ديگر كداميك از نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مى كنيد؟ (65). 🔸در آن دو نيز دو چشمه چون فواره هست (66). 🔸ديگر كداميك از نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مى كنيد؟ (67). 🔸در آن دو ميوه و نخل و انار است (68). 🔸ديگر كداميك از نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مى كنيد؟ (69). 🔸درآنها همسرانى خوش صورت و نيكو سيرت است (70). 🔸ديگر كداميك از نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مى كنيد؟ (71). 🔸سياه چشمانى كه هرگز از خيمه ها بيرون نمى شوند (72). 🔸ديگر كداميك از نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مى كنيد؟ (73). 🔸زنانى كه قبلا نه انسانى با آنها تماس گرفته و نه جنى (74). 🔸ديگر كداميك از نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مى كنيد؟ (75). 🔸در حـالى كه بر بالش هاى سبز رنگ ابريشمين تكيه كرده اند كه بهترين بافت را دارد و بسيار زيبا است (76). 🔸ديگر كداميك از نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مى كنيد؟ (77). 🔸چـه پـر بـركـت اسـت نـام رحـمـان خـدا كـه پـروردگـار تـو و داراى صـفـات جلال و جمال است (78). _________________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺بیان آیات 1⃣3⃣الی8⃣7⃣سوره از تفسير شریف المیزان 🔰بيان آيات 🔸ايـن آيـات فصل دوم از آيات سوره است، كه نشاءه دوم جن و انس را توصيف مى كند، نشاءه اى كـه بـه سـوى خـدا بـر مـى گـردنـد و بـه جـزاى اعمال خود مى رسند و آلاء و نعمتهايى را كه خدا در آن نشاءه به ايشان ارزانى مى دارد بر مـى شـمـارد _________________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺تفسیر آیه 1⃣3⃣سوره از تفسير شریف المیزان 🔰سنفرغ لكم ايه الثقلان1⃣3⃣ 🔸وقـتـى مـى گـويـنـد: فـلانـى بـراى فـلان كـار فـارغ شـد مـى فـهـمـانـد كـه قـبـلا مشغول كارى ديگر بوده، آن را به خاطر اين كار رها كرده، چون اين كار را مهمتر دانسته. و بـنـابـر ايـن، مـعـنـاى جـمله  اين مى شود كه ما به زودى بساط نشاءه اول خـلقـت را در هـم مـى پـيـچـيـم، و بـه كـار شـمـا مـشـغـول مـى شـويـم. آنـگـاه آيـات بـعـدى بـيـان مـى كـنـد كـه مـنـظـور از مـشـغـول شـدن خـدا بـه كـار جن و انس اين است كه ايشان را مبعوث نموده، و به حسابشان رسيدگى نموده، و بر طبق اعمالشان جز ايشان مى دهد، خير باشد خير و شر باشد شر، پـس فـراغ بـراى جـن و تـعـبـيـرى اسـت اسـتـعـاره بـه كـنـايـه از تبدل نشاءه دنيا به نشاءه آخرت. مـمـكـن اسـت در ايـنـجا اين شبهه به ذهن خواننده عزيز برسد كه اگر منظور از فراغ چنين مـعـنـايـى بـاشد، آيه شريفه با آيه اى ديگر كه مى فرمايد: (هيچ كارى خدا را از كار ديگر باز نمى دارد) منافات خواهد داشت، ولى شبهه وارد نيست، براى اين فراغ مذكور تنها ناظر به تبدل نشاءه است، و اما آن دليل كه مى فرمايد: (لا يشغله شأن عن شأن - هيچ كارى او را از كارهاى خدا باز نمى دارد نـاظـر اسـت به اين كه قدرت خداى تعالى مطلق و وسيع است، و اين دو مطلب ربطى به هم ندارد، تا منافات داشته باشد. و هـمـچـنـيـن هـيـچ مـنـافـاتـى مـيـان جـمـله (كـل يـوم هـو فـى شأن) بـا دليل مذكور كه مى گفت: هيچ كارى او را از كار ديگر باز نمى دارد وجود ندارد. و مـنظور از  جن واست، و ضمير جمع در كلمه  و كلمه  و غـيـر ايـن دو كـلمـه به همان ثقلان بر مى گردد، با اين كه كلمه مزبور تثنيه است، و على القاعده بايد ضمير تثنيه به آن برگردد، و بفرمايد:  و ، و اگـر ضـمـيـر جمع برگردانده، بدين جهت است كه هر چند جن و انس دو طايفه از خلقند، ليكن افراد اين دو طايفه بسيارند _________________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺تفسیر آیه 3⃣3⃣سوره از تفسير شریف المیزان 🔰يا معشر الجن و الانس ان استطعتم ان تنفذوا من اقطار السموات و الارض فانفذوا...3⃣3⃣ 🔸خـطـاب بـه گروه جن و انس در اين آيه شريفه به طورى كه از سياق استفاده مى شود از خطابهاى روز قيامت است، و خطابى است تعجيزى، يعنى مى خواهد بفرمايد: روز قيامت هيچ كارى نمى توانيد بكنيد. و مـراد از استطاعت، قدرت، و مراد از نفوذ از اقطار، فرار از كرانه هاى محشر است، چون كـلمه اقطار جمع قطر است كه به معناى ناحيه است و معناى آيه اين است كه: اى گروه جن و انـس - در ضمن بايد دانست اين كه جن را جلوتر از انس آورد، براى اين بود كه طايفه جـن در حـركـات سـريـع تـوانـاتـر از انـسـان - اگـر تـوانـسـتيد از حساب و كتاب قيامت بـگـريزيد، اين شما و اين نواحى آسمان ها و زمين، ولى به هر طرف بگريزيد بالاخره به ملك خدا گريخته ايد، و شما نمى توانيد از ملك خدا درآييد، و از مواخذه او رها شويد. (لا تنفذون الا بسلطان) - يعنى قادر بر نفوذ نخواهيد بود، مگر با نوعى سلطه كه شـما فاقد آن هستيد. و منظور از سلطان، قدرت وجودى است، و سلطان به معناى برهان و يا مطلق حجت است، و سلطان به معناى ملك نيز هست. بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از نفوذى كه در اين آيه نفى شده نفوذ علمى در آسمان ها و زمـيـن، و دسـت يابى به اقطار آن دو است (و نتيجه گرفته اند آيه شريفه پيشگويى از ايـن آينده است كه روزى بشر قدرت نفوذ علمى پيدا مى كند، و به اقطار آسمان ها دست مى يابد) ليـكـن هـمـانـطـور كـه ملاحظه فرموديد: سياق آيه با اين معنا سازگار نيست (چون در اين آيـات گـفـتـگـو دربـاره قـيـامـت است، و در وسط چنين گفتگويى ناگهان به مسأله اى از مسائل دنيا پرداختن درست به نظر نمى رسد). _________________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a