🌹 قصه ی امروز 🌹
مولانا شرف الدین دامغانی در سلطانیه از در مسجدی می گذشت.
خادم مسجد سگی را که وارد مسجد شده بود، به باد کتک گرفته بود و می زد و سگ فریاد می کرد.
مولانا در بگشود و سگ فرار کرد.
خادم مسجد با مولانا به مشاجره بر آمد که چرا در را گشودی، می خواستم سگ را بسیار بزنم تا دیگر به مسجد نیاید!
مولانا گفت:
ای مرد معذور دار، سگ عقل ندارد و از بی عقلی به مسجد می آید،
ما را بزن که عقل داریم و درونمان از او نجس تر و آلوده تر است...!!
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
👌 نکته ی امروز 👌❤️
هیچگاه فراموش نکنیم که هیچکس بر دیگری برتری ندارد ؛
مگر به " فهم و شعور " ؛
مگر به " درک و ادب " ؛
مهربانان …
آدمی فقط در یک صورت حق دارد به دیگران از بالا نگاه کند و آن هنگامی است که بخواهد دست کسی را که بر زمین افتاده را بگیرد و او را بلند کند !
این قدرت تو نیست ؛
این " انسانیت " است...
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹