🖤 ....🖤 #رقیه_خاتون شام سر تا به پا همه چشمند، ... قد و بالای من تماشا شد من شهیدِ نگاه می باشم،... کشته ی این همه نظر بابا .،😭 # بر زجر لعنت ..🔥 #حاج_حسن_جمالی

|⇦•خوش آمدی تو از سفر بابا.. #روضه و زمزمه بسیار جانسوز ویژۀ شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها به نفس مرحوم حاج حسن جمالی •ೋ ●•┄༻↷◈↶༺┄•●

شادی روح مداح (حاج حسن جمالی) که دیروز بر اثر تصادف از دنیا رفت صلواتی هدیه کنیم

°•🌱 با پایِ پر ورمم... #استوری #رقیه_بنت_الحسین_علیه_السلام #اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع

زمینه | این پا و اون پا نکن بابا... بامداحی: حاج مهدی رسولی پست‌ویژه شهادت حضرت رقیه(س) هیئت‌ثاراللّه‌زنجان ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌#محرم

✨﷽✨ 🌼داستان کوتاه "خصوصیات ذاتی" ✍روزی در دُر گرانبهای پادشاه لکه سیاهی مشاهده شد هر کاری درباریان کردند نتوانستد رفع لکه کنند هر جایی وزیر مراجعه کرد کسی علت را نتوانست پیدا کند تا مرد فقیری گفت من میدانم چرا دُر سیاه شده، پس مرد فقیر را پیش پادشاه بردند او به پادشاه گفت در دُر گرانبهای شما کرمی هست که دارد از آن می‌خورد پادشاه به او خندید و گفت ای مردک مگر می‌شود در دُر کرم زندگی کند ولی مرد فقیر گفت ای پادشاه من یقین دارم کرمی در آن وجود دارد پادشاه گفت اگر نبود گردنت را میزنم و مرد بیچاره پذیرفت وقتی دُر را شکافتند دیدند کرمی زیر قسمت سیاهی رنگ وجود دارد پادشاه از دانایی مرد فقیر خوشش آمد و دستور داد اورا در گوشه ای از آشپزخانه جا دهند و مقداری از پس مانده غذاها نیز به او دادند. روز بعد پادشاه سوا بر اسب شد و رو به مرد فقیر کرد و گفت این بهترین اسب من است نظر تو چیست، مرد فقیر گفت بهترین در تند دویدن هست ولی یک ایرادی نیز دارد پادشاه گفت چه ایرادی فقیر گفت در اوج دویدن اگر هم باشد وقتی رودخانه را دید به درون رودخانه می‌پرد پادشاه باورش نشد و برای امتحان اسب و صحت ادعای مرد فقیر سوار بر اسب از کنار رودخانه ای گذشت که اسب سریع خودش را درون آب انداخت پادشاه از دانایی مرد فقیر متعجب شد و یک شب دیگر نیز او را در محل قبلی با پس مانده غذا جا داد. روز بعد خواست تا او را بیاورند، وقتی نزد پادشاه آمد پادشاه از او سوال کرد ای مرد دیگر چه میدانی مرد که به شدت می‌ترسید با ترس گفت میدانم که تو شاهزاده نیستی پادشاه به خشم آمد و او را به زندان افکند ولی چون دو مورد قبل را درست جواب داده بود پادشاه را در پی کشف واقعیت وا داشت و پادشاه نزد مادرش رفت و گفت ای مادر راستش را بگو من کیستم این درست است که شاهزاده نیستم مادرش بعد کمی طفره رفتن گفت حقیقت دارد پسرم چون من و شاه بی‌بهره از داشتن بچه بودیم و از به تخت نشستن برادرزاده‌های شاه هراس داشتیم وقتی یکی از خادمان دربار تو را به دنیا آورد تو را از او گرفتیم و گفتیم ما بچه دار شدیم و بدین طریق راز شاهزاده نبودن پادشاه مشخص شد. پادشاه بار دیگر مرد فقیر را خواست ولی این مرتبه برای چگونگی پی بردن به این وقایع بود و به مرد فقر گفت چطور آن دُر و اسب و شاهزاده نبودن مرا فهمیدی مرد فقیر گفت دُر را از آنجایی که هر چیزی تا از درون خودش خراب نشود از بین نمیرود را فهمیدم و اسب را چون پاهایش پشمی بود و کُرک داشتند فهمیدم که این اسب در زمان کُره ای چون اسب ها و گاومیش‌ها یک جا چرا میکردن با گاومیشی اُنس گرفته و از شیر گاومیش خورده بود و به همین خاطر از آب خوشش می‌آید سپس پادشاه گفت اصالت مرا چگونه فهمیدی، مرد فقیر گفت موضوع اسب و دُر که برایت مهم بودند را گفته بودم ولی تو دو شب مرا در گوشه ای از آشپزخانه جا دادی و پاداشی به من ندادی و این کار دور از کرامت یک شاهزاده بود و من هم فهمیدم تو شاهزاده نیستی. "آری اکثر خصایص ذاتی است یعنی در خون طرف باید باشد." ‌

✨﷽✨ #پندانه ✍می‌گویند ملا نصرالدین از همسایه‌اش دیگی قرض گرفت. پس از چند روز دیگ را به همراه دیگی کوچک به او پس داد. وقتی همسایه قصه دیگ اضافی را پرسید ملا گفت: دیگ شما در خانه ما وضع حمل کرد. چند روز بعد، ملا دوباره برای قرض گرفتن دیگ به سراغ همسایه رفت و همسایه خوش‌خیال این بار دیگی بزرگتر به ملا داد به این امید که دیگچه بزرگتری نصیبش شود. تا مدتی از ملا نصرالدین خبری نشد. همسایه به در خانه او رفت و سراغ دیگ خود را گرفت. ملا گفت: دیگ شما موقع وضع حمل در خانه ما فوت کرد. همسایه گفت: مگر دیگ هم می‌میرد؟ چرا مزخرف می‌گویی!!!جواب شنید: چرا روزی که گفتم دیگ تو زاییده نگفتی که دیگ نمی‌زاید. دیگی که می‌زاید حتما مردن هم دارد. 🔻این حکایت برخی از ماست که هر جا به نفعمان باشد عجیب‌ترین دروغ‌ها و داستان‌ها را باور می‌کنیم اما کوچکترین ضرر را بر نخواهیم تابید.

🍃خاک قدمِ رقیه باشی ▪️عشق است 🍃زیر علمِ رقیه باشی ▪️عشق است 🍃با مهدی صاحب الزمان ▪️از ره لطف 🍃یک شب حرم رقیه باشی ▪️عشق است #شهادت_حضرت_رقیه(س)🥀 #تسلیت_باد💔🥀 @almahdie

◼️ وقتی حسین(ع) سر روی زانوی رقیه(س) گذاشت ... #روضه #حضرت_رقیه #استاد_پناهیان @almahdie

#شھادٺ_حضرٺ_رقیہ 🎗جای طناب رو دست... 🎙#رضا_شیخے 🔊#زمینه @almahdie

┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ ‌ با پای پر ورمم 💔 دردسر حرمم 😭 شهادت سه ساله اباعبدالله الحسین حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها تسلیت باد. 😭😭😭😭 @almahdie

📲 #استوری | بابا .... من را ببخش💔 اگرچه لکنت زبان گرفتم💔 #شهادت_حضرت_رقیه(س)🥀 #تسلیٺ_باد🏴 @almahdie

📲 #استوری | نیمه شبه ...💔 یه دختری ... از خواب ناز پریده💔 #شهادت_حضرت_رقیه(س)🥀 #تسلیٺ_باد🏴 @almahdie

📲 #استوری | ز گوش گفته ...💔 نگفته از کشیدگی مو رقیه ...💔 #شهادت_حضرت_رقیه(س)🥀 #تسلیٺ_باد🏴 @almahdie

📲 #استوری | عمه بابا آمده برخیز تا کاری کنیم ...💔 آبرو داری کنیم ...💔 #شهادت_حضرت_رقیه(س)🥀 #تسلیٺ_باد🏴 @almahdie

📲 #استوری | بابا ... بابا ... بابا ...💔 بابا ... بابا ... بابا ...💔 #شهادت_حضرت_رقیه(س)🥀 #تسلیٺ_باد🏴 @almahdie

📲 #استوری | بد اخلاقند چقدر مردان شامی💔 به جای قلب سنگه تو دلاشون💔 #شهادت_حضرت_رقیه(س)🥀 #تسلیٺ_باد🏴 @almahdie

📲 #استوری | میگه بابا ...💔 موهات سوخته ...💔 #شهادت_حضرت_رقیه(س)🥀 #تسلیٺ_باد🏴 @almahdie

📲 #استوری | به زخم تو نمک پاشیده شد ...💔 آن زن غساله هم اشکش در آمد ...💔 #شهادت_حضرت_رقیه(س)🥀 #تسلیٺ_باد🏴 @almahdie