eitaa logo
تفسیرقران مسجدالمهدی
117 دنبال‌کننده
197 عکس
62 ویدیو
12 فایل
🟣با آگاهی از معارف قران کریم لذت بیشتری از تلاوت قران داشته باشیم
مشاهده در ایتا
دانلود
حکایت: 🟢🟣 یک مسيحي با آن وضع زيبا و لباس تميزش وارد مدينه شد، يکي از افراد مَدني به حضرت عرض کرد که «مَا أَعْقَلَ هَذَا»؛ عجب آدم متمدّني است؟! حضرت فرمود: «مَه»؛ ساکت باش! او لباس زيبا دارد، بدن تميز دارد، «الْعَاقِلَ‌ مَنْ‌ وَحَّدَ اللَّهَ»؛ او که در دام تثليث است عاقل نيست، او که متمدّن نيست. شما يک قيافه خوبي يا يک لباس خوبي ديدي،ه همين! «مَه»؛ ساکت باش! «إِنَّ الْعَاقِلَ‌ مَنْ‌ وَحَّدَ اللَّهَ».اين منطق استقلال مي‌آورد، نفوذناپذيري مي‌آورد، عظمت مي‌آورد، روي پاي خود ايستادن مي‌آورد. 🔴تفسیر سوره فتح ایة الله جوادی املی https://eitaa.com/almahditfser
و قـال فـرعـون ذرونـى اقتل موسى و ليدع ربه انى اخاف ان يبدل دينكم او ان يظهر فى الارض الفساد (26 و قـال مـوسـى انـى عـذت بـربـّى و ربـكـم مـن كـل مـتـكـبـر لا يـؤ مـن بـيـوم الحساب (27 و قـال رجـل مؤمن مـن ال فـرعـون يـكـتـم ايـمـانـه اتـقـتـلون رجـلا ان يـقـول ربـى اللّه و قـد جـاءكـم بـالبينات من ربكم و ان يك كذبا فعليه كذبه و ان يك صادقا يصبكم بعض الّذى يعدكم ان اللّه لا يهدى من هو مسرف كذاب (28 يقوم لكم الملك اليـوم ظـاهـريـن فـى الارض فـمـن يـنـصـرنـا مـن بـاءس ‍ اللّه ان جـاءنـا قـال فـرعـون مـا اريـكـم الا مـا ارى و مـا اهـديـكـم الا سـبـيـل الرشـاد (29 و قـال الّذى امـن يـقـوم انـى اخـاف عـليـكـم مثل يوم الاحزاب (30 مثل داءب قوم نوح و عاد و ثمود و الّذين من بعدهم و ما اللّه يريد ظلما للعباد (31 و يقوم انى اخاف عليكم يوم التناد (32 يوم تولون مدبرين ما لكم من اللّه من عاصم و من يضلل اللّه فما له من هاد (33و لقـد جاءكم يوسف من قبل بالبينات فما زلتم فى شك مما جاءكم به حتى اذا هلك قلتم لن يـبـعـث اللّه مـن بـعـده رسولا كذلك يضل اللّه من هو مسرف مرتاب (34)🔴🟢🟣و فرعون گفت كه مرا واگذاريد تا موسى را بكشم و او بايد پروردگار خود را بخواند كه من مى ترسم دين شما را دگرگون ساخته و يا در زمين فساد انگيزد (26موسى گفت: من به پروردگار خودم و پروردگار شما پناه مى برم از هر متكبرى كه به روز حساب ايمان ندارد (27و مـردى از آل فـرعـون كـه ايـمـان خـود را پنهان مى داشت گفت: آيا مردى را ميكشيد كه مى گـويد پروردگار من اللّه است با اينكه از ناحيه پروردگارتان آياتى روشن آورده ؟ و اگـر دروغـگـو باشد وزر دروغش به عهده خود اوست. ولى اگر راست بگويد: بعضى از آن وعده هايى كه به شما داده به شما مى رسد. به درستى كه خدا كسى را كه اسرافگر و دروغگو باشد نمى آمرزد (28اى قوم من، امروز سلطنت و قدرت به دست شماست و در زمين نيرومند هستيد ولى اگر فردا عـذابـى از ناحيه خدا بيايد چه كسى ما را يارى مى كند؟ فرعون گفت: هيچ رأ ى جز آنچه ارائه دادم ندارم و شما را جز به راه رشد هدايت نمى كنم (29دوباره همان كسى كه ايمان آورده بود گفت: اى قوم من، به راستى بر شما مى ترسم از عذابى مثل عذاب روز احزاب (30مـثـل سـنتى از عذاب كه در قوم نوح و عاد و ثمود و اقوام بعد از ايشان جريان يافت و خدا هرگز اراده ظلم نسبت به بندگان ندارد (31و نيز من بر شما اى قوم مى ترسم از روز قيامت، روزى كه بانگ و فرياد مردم از هر سو بلند مى شود (32روزى كه از عذاب پا به فرار مى گذاريد ولى از ناحيه خدا هيچ حافظى نداريد و كسى كـه خـدا گـمراهش كند ديگر هيچ راهنما نخواهد داشت (33). همين شما بوديد كه در گذشته يـوسـف بـه سويتان بيامد و لايزال نسبت به دينى كه برايتان آورده بود در شك بوديد تـا آنـكـه از دنيا رفت گفتيد ديگر خدا هرگز بعد از وى رسولى مبعوث نمى كند اينطور خدا هر اسرافگر شكاك را گمراه مى كند (34).
۷ دسامبر، ۱۸.۱۲​.m4a
48.5M
تفسیر سوره فتح اخرین ایه شریفه سلسله جلسات تفسیر قرآن کریم حجت‌الاسلام محمدی ۱۴۰۳/۰۹/۱۷ 🗓 ╭❣ ╰┈➤@https://eitaa.com/almahditfser
قال فرعون ذرونى اقتل موسى و ليدع ربه... جمله (ذرونى ) به معناى (اتركونى ) است، يعنى مانع من نشويد و بگذاريد موسى را بكشم، و اين خطابى است كه فرعون به درباريان خود كرده. و در آن اين دلالت است كـه در بـرابـرش مـردمـى بوده اند كه با كشتن موسى مخالفت مى كرده اند و به وى مى گفته اند: او را مكش و دست از او بردار، همچنان كه آيه قالوا أ رجه و اخاه نيز اين اشاره را دارد. و جـمـله: (و ليـدع ربـه ) سـخـنـى اسـت كـه فرعون از روى تكبر و طغيان گفته. مى گـويـد: بـگـذاريـد مـن مـوسـى را بـكشم، آن وقت او پروردگار خود را بخواند، تا اگر توانست از دست من نجاتش دهد و از كشتن خلاصش كند. و در جـمـله (انـى اخـاف ان يبدل دينكم او ان يظهر فى الارض الفساد) تصميم خود را تـوجـيه و تعليل مى كند، مى گويد: من از موسى بر شما مى ترسم كه مبادا دين و دنياى شـمـا را تـبـاه كند. اما از جهت دين - يعنى پرستش بتها - براى اينكه مى ترسم او دين ديگرى به جاى آن رواج دهد و آن پرستش خداى يگانه است. و اما از جهت دنيا چون مى ترسم كار او بالا بگيرد و نيرومند شود و پيروانش زياد گشته، بـه آسـانـى سـر از اطـاعـت ما برتابد و كار منجر به مشاجره و جنگ و از بين رفتن امنيت گردد.
قال الّذى امن يا قوم انى اخاف عليكم مثل يوم الاحزاب... للعباد مـراد از جـمـله (الّذى امن ) همان مؤمن آل فرعون است و نبايد به گفته بعضى كه آن را عـبـارت از مـوسـى (عـليـه السلام) دانـسـتـهـانـد، بـه ايـن دليل كه كلام كلامى است محكم، اعتناء كرد. و مراد از (احزاب امتهاى مذكور در آيه بعدى است، يعنى قوم نوح، عاد، ثمود، و آنهايى كـه بـعـد از ايـشـان بـوده انـد. و جـمـله مـثـل (داءب قـوم نـوح )، بـيـانـى اسـت بـراى مثل قبلى و كلمه (داب ) به معناى عادت است. و معناى آيه چنين است: مؤمن آل فرعون مجددا رو به مردم كرده گفت: اى قوم و قبيله من به راسـتـى من بر شما از همان عذاب مى ترسم كه بر سر اقوام گذشته آمد، من از روزى مى تـرسـم كـه مـانـنـد يك عادت هميشگى بر اقوام گذشته يكى پس از ديگرى گذشت، به خاطر اينكه كفر ورزيدند و پيامبران خود را تكذيب كردند، ممكن هم هست كلمه جزا در تقدير بـگـيـريـم، و آيـه را چـنين معنا كنيم: من بر شما مى ترسم از روزى كه برسد بر شما مـثـل جـزاى عـادت دائمى گذشتگان، عادت دائمى شان بر كفر و تكذيب، و خداوند هرگز نمى خواهد بر بندگان ستم كند. اشاره به وجه تسميه روز قيامت به (يوم التناد) و يا قوم انى اخاف عليكم يوم التناد... من هاد مـنظور از (يوم التناد) روز قيامت است. و تسميه قيامت به اين اسم، به خاطر اين است كه در آن روز ستمگران يكديگر را با صداى بلند صدا مى زنند، و داد و فريادشان به واويلا بلند مى شود، همانطور كه در دنيا به داد و فرياد عادت كرده بودند.
قـال رجل مؤمن من ال فرعون يكتم ايمانه... از ظـاهـر سـيـاق بـرمـى آيد كه جمله (من آل فرعون ) صفت آن مرد باشد و جمله (يكتم ايـمـانـه ) صـفـت ديـگـرى از او بـاشـد، در نـتـيـجـه مـعـلوم مـى شـود مؤمن آل فـرعـون از دودمان خود فرعون، يعنى از نژاد قبطيان بوده و نيز از خواص درباريان وى بوده و كسى از ايمان درونى او خبردار نشده ؛ چون ايمان خود را از آنان مخفى مى كرده و تقيه مى نموده
اءتقتلون رجلا ان يقول ربى اللّه و قد جاءكم بالبينات من ربكم در ايـن قـسـمـت فـرعـونـيـان را نـهـى و تـوبـيـخ مـى كـنـد، از ايـنـكـه تـصـمـيـم بـر قـتـل او گـرفـتـه انـد. و از ايـنكه جمله (من ربكم ) را به كار برد، فهميده مى شود آن مـعـجـزات و بـيـنـاتى كه موسى (عليه السلام) آورده معجزات و بيناتى بوده كه دلالت داشـتـه بـر ايـنـكـه اللّه تـعـالى رب ايـشـان نـيـز هـست، همانطور كه او اللّه را رب خود گرفته. پس كشتن او كشتن مردى است كه از ناحيه پروردگار فرعونيان حق را برايشان آورده. (و ان يـك كـاذبا فعليه كذبه ) - بعضى از مفسرين گفته اند: فرضى كه در اين جـمـله كـرده، تـلطـفـى از نـاحـيـه او بـوده، نـه ايـنـكـه راسـتـى احـتـمـال مى داده كه موسى دروغگو باشد و در راستگويى وى شك داشته، خواسته است از در مهربانى سخن گفته باشد. (و ان يـك صـادقا يصبكم بعض الّذى يعدكم ) - در اين جمله مخاصمه را تا آسانترين فـرض تـنـزل داده، گويا مى گويد: (و اگر صادق باشد آن وقت آن انواع عذابهايى كـه وعـده اش را داده بـه شـمـا مـى رسـد و اگـر هـمـه آن عـذابـهـا نـرسـد، لا اقـل بـعـضـى از آنـهـا بـه شـمـا خـواهـد رسـيـد). پـس مـنـظـور تـنـزل دادن مـخـاصـمه بوده، و گرنه لازمه صدقش اين است كه تمامى آن عذابهايى كه وعده اش را داده به ايشان مى رسيد. (ان اللّه لا يـهـدى مـن هـو مـسـرف كـذاب ) - ايـن جـمـله تـنـهـا فـرض دومـى را تـعليل مى كند و معنايش اين است كه: اگر موسى در ادعاى خود دروغگو باشد، همان دروغ خـودش بـرايـش بـس است. و اگر راستگو باشد، آن وقت به فرضى كه همه عذابهايى كه وعدهاش را داده به شما نرسد، لااقـل مـقـدارى از آن به شما خواهد رسيد، چون در اين فرض شما مسرف و متجاوز هستيد كه پـا از گـليـم خـود فـراتر نهادهايد. و نيز كذاب هستيد، چون ربوبيت پروردگار خود را انـكار كرده، اربابى ديگر به جاى خدا اتخاذ نموده ايد و خدا كسى را كه مسرف و كذاب باشد هدايت نمى كند. و اما بر فرضى كه او دروغ بگويد، در آن صورت پروردگارى كه معرفى مى كند ربوبيت ندارد تا آنكه درباره هدايت كردنش و نكردنش گفتگو شود. از ايـن بـيـان روشـن مـى گـردد، ايـنـكـه بـعـضـى گـفـتـه انـد: (جـمـله مـزبـور تعليل هر دو فرض است و به هر دو جمله ارتباط دارد حرف صحيحى نيست ).
يـوم تـولون مـدبـرين ما لكم من اللّه من عاصم ) - منظور از اين (يوم ) باز همان روز قيامت است و شايد مراد اين باشد كه كفار در آن روز در دوزخ از شدت عذاب از اين سو بـه آن سـو فـرار مـى كنند شايد كه راه نجاتى پيدا كنند، ولى از هر طرف كه مى دوند برگردانده مى شوند، همچنان كه در جاى ديگر قرآن كريم آمده: (كلما ارادوا ان يخرجوا منها من غم اعيدوا فيها و ذوقوا عذاب الحريق). (و مـن يـضـلل اللّه فـمـا له مـن هاد) - اين جمله به منزله تعليلى است براى جمله (ما لكم من اللّه من عاصم )، و معنايش اين است كه شما پشت كرده و فرار مى كنيد و ليكن هيچ پـنـاهـى نـداريد؛ چون اگر پناهى باشد از ناحيه خداست، و از آن ناحيه هم پناهى نيست، بـراى ايـنكه خدا شما را گمراه كرده و كسى كه خدا گمراهش كرده باشد، ديگر راهنمايى نخواهد داشت. و لقد جاءكم يوسف من قبل بالبينات... بـعـد از آنـكـه گـفـت خـدا ايشان را گمراه كرده و ديگر راهنمايى ندارند، به عنوان شاهد، داستان يوسف (عليه السلام) كه در مصر مبعوث شد و رفتارى كه مصريان با او داشتند را ذكر مى كند كه مادام در بين آنان بود، در نبوتش شك مى كردند، و بعد از آن كه از دنيا رفت گفتند: ديگر پيامبرى بعد از او نيست. بـنـابـرايـن مـعـنـاى آيـه چـنـيـن مـى شـود: سـوگـنـد مـى خـورم كـه قـبـل از ايـن هـم يـوسف به سوى شما مصريان آمد، و آياتى بينات آورد، آياتى كه ديگر هيچ شكى در رسالتش براى كسى باقى نمى گذاشت، ولى تا او زنده بود شما همواره دربـاره دعـوت او در شـك بوديد و همين كه از دنيا رفت گفتيد: ديگر بعد از يوسف ، خداى سبحان، رسولى مبعوث نمى كند، و با اين سخن گفتار خود را نقض كرديد و هيچ پروايى هم نكرديد. آنـگـاه بـيـان خـود را تأكيد و در عـيـن حـال تـعـليـل كـرده و فـرمـوده: (كـذلك يـضـل اللّه مـن هـو مـسـرف مـرتاب آرى اين چنين خداوند هر اسرافگر شكاكى را گمراه مى كند
قـال فـرعـون مـا اءريـكـم الا مـا ارى و مـا اهـديـكـم الا سبيل الرشاد فرعون در پاسخ گفت: من شما را جز به طريق صواب و مطابق واقع راهنمايى نمى كنم ، و مـنـظـورش ايـن بـوده كه بگويد: خودم بدانچه مردم را به سويش راهنمايى ميكنم يقين دارم، و آن طريقه علاوه بر اينكه برايم معلوم است، با واقع هم مطابق است، و اين سخن از فرعون يك فريبكارى و زرنگى عجيبى است.
قوم لكم الملك اليوم ظاهرين فى الارض فمن ينصرنا من باس اللّه ان جاءنا مـعناى كلمه (ظاهرين ) غلبه و علو در ارض است. و منظور از (ارض ) سر زمين مصر و منظور از (باءس اللّه ) اخذ خدا و عذاب اوست. و استفهام در آيه انكارى است. مـعـنايش اين است كه: مؤمن آل فرعون به فرعونيان مى گويد: اى قوم و قبيله من ، امروز مـلك و سـلطـنـت در دسـت شـمـاسـت، و شـمـا بـر سـايـر مـردم يـعـنـى بـنـى اسرائيل غلبه داريد و در زمين علو و بلندپروازى مى كنيد، فردا اگر عذاب خدا به سوى ما آيد، همچنان كه موسى وعده اش را داده، چه كسى ما را يارى مى كند؟ در اين بيان خودش را هـم داخـل در آنـان و جـزو آنان قرار داده تا در ترساندنشان از عذاب خدا مؤ ثرتر و در خـيـرخـواهـى آنـان رسـاتـر سـخـن گـفـته باشد و سخن بهتر در دلهايشان جاى بگيرد، و خلاصه بفهماند كه عاقبتى را كه براى خودش مى خواهد، براى آنان نيز مى خواهد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥پیش بینی های عجیب علامه کورانی ره لبنانی: از سقوط بشار اسد و ارتباط حوادث سوریه و‌ یمن با ظهور حضرت مهدی (عج).. 🔸بشار می رود! سید حسن نصرالله (به شوخی)گفت: با ما راه بیا و نذار بشار بره ( خنده علامه کورانی) ولی من گفتم با بشار دشمنی ندارم ولی بشار اسد میره و سفیانی ۷ ماه پیش از ظهور امام میاد! درست سوریه رو از دست می‌دیم ولی یمن رو به دست میاریم نکته: ♦️ما و شما به لحاظ روحی، اعتقادی و... چقدر مردم را آماده کرده ایم؟! پ ن: علامه کورانی ره اردیبهشت ماه سال ۱۴۰۲ به رحمت خدا رفت. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 https://eitaa.com/almahditfser
✅ حکایت الان ما!!! https://eitaa.com/almahditfser
۸ دسامبر، ۱۸.۰۹​.m4a
43.46M
تفسیر سوره مبارکه ایات شریفه 26تا31 محله بهنق حسن محمدی https://eitaa.com/almahditfser
و لقـد جاءكم يوسف من قبل بالبينات فما زلتم فى شك مما جاءكم به حتى اذا هلك قلتم لن يـبـعـث اللّه مـن بـعـده رسولا كذلك يضل اللّه من هو مسرف مرتاب (34 الّذين يجدلون فـى ايت اللّه بغير سلطان اتئهم كبر مقتا عند اللّه و عند الّذين امنوا كذلك يطبع اللّه على كـل قـلب متكبر جبار (35 و قال فرعون يا هامان ابن لى صرحا لعلى ابلغ الاسباب (36 اسبب السموات فاطلع الى اله موسى و انى لاظنه كذبا و كذلك زين لفرعون سوء عمله و صـد عـن السـبـيـل و مـا كـيـد فـرعـون الا فـى تـبـاب (3 و قـال الّذى امـن يـقـوم اتـبعون اهدكم سبيل الرشاد (38) يقوم انما هذه الحيوة الدنيا متاع و ان الاخـرة هـى دار القـرار (39 مـن عـمـل سـيـئة فـلا يـجـزى الا مـثـلهـا و مـن عـمـل صـلحـا مـن ذكـر او انـثـى و هو مؤمن فاولئك يدخلون الجنة يرزقون فيها بغير حساب (40 و يـقـوم مـا لى ادعـوكـم الى النـجـوة و تـدعـونـنى الى النار (41همين شما بوديد كه در گذشته يـوسـف بـه سويتان بيامد و لايزال نسبت به دينى كه برايتان آورده بود در شك بوديد تـا آنـكـه از دنيا رفت گفتيد ديگر خدا هرگز بعد از وى رسولى مبعوث نمى كند اينطور خدا هر اسرافگر شكاك را گمراه مى كند (34هـمـان كـسـانـى كـه بـدون دليـلى آسـمـانـى در آيـات خـدا جـدال مـى كـنند و اين جدال عداوت بزرگى است نسبت به خدا و به كسانى كه ايمان آورده اند خداوند اين چنين مهر مى زند بر هر قلبى كه متكبر و جبار باشد (35از آن جـمـله ) فرعون است كه به وزيرش هامان گفت براى من قصرى بلند با آجر بساز شايد به راهها دست يابم (36راههاى آسمان، و در نتيجه معبود موسى را ببينم و راست مى گويم كه من او را دروغگو مى پـنـدارم. و اين چنين اعمال زشت فرعون در نظرش زيبا جلوه كرده بود و از راه باز داشته شده بود و نقشه فرعون جز به هلاكت وى نينجاميد (37و آنـكـه ايـمـان آورده بود گفت: اى قوم مرا پيروى كنيد تا شما را به راه رشد هدايت كنم (38اى قوم اين زندگى دنيا متاعى است و خانه آخرت خانه قرار و دائمى است (39كسى كه عمل زشتى كند تنها كيفرى مثل آن خواهد داشت ولى كسى كه عملى صالح انجام دهد چـه مـرد و چـه زن بـشـرطـى كـه ايـمـان داشـتـه بـاشـد چـنـيـن كـسـانـى داخل بهشت مى شوند و در آن بى حساب روزى داده خواهند شد (40و اى قـوم من ! چه مى شود مرا كه شما را به سوى نجات مى خوانم در عوض شما مرا به سوى آتش دعوت مى كنيد
كـذلك زيـن لفـرعـون سـوء عـمـله و صـد عـن السـبـيـل ) - مـفـاد سـياق اين است كه جمله مورد بحث به منزله يك قاعده و ضابطه كلى بـاشـد و بـفـهـماند چرا فرعون در مقابل حقى كه موسى وى را به سوى آن مى خواند اين طور دست و پا مى زد؟ براى اينكه شيطان عمل زشت او را در نظرش زيبا جلوه داده بود و او را از راه رشاد باز داشته بود، ناگزير احساس كرد كه در بن بستى قرار گرفته است، لذا با اباطيل خود در برابر آن مجادله كرد و دست به اينگونه كارهاى ناشايست و نقشه هاى سفيهانه زد تا شايد حق را از بين ببرد. و بـه همين مناسبت آيه شريفه با جمله (و ما كيد فرعون الا فى تباب ) ختم شد، يعنى كيد فرعون جز به سوى هلاكت و بى نتيجگى ره نمى برد.
لقد جاءكم يوسف من قبل بالبينات... بـعـد از آنـكـه گـفـت خـدا ايشان را گمراه كرده و ديگر راهنمايى ندارند، به عنوان شاهد، داستان يوسف (عليه السلام) كه در مصر مبعوث شد و رفتارى كه مصريان با او داشتند را ذكر مى كند كه مادام در بين آنان بود، در نبوتش شك مى كردند، و بعد از آن كه از دنيا رفت گفتند: ديگر پيامبرى بعد از او نيست. بـنـابـرايـن مـعـنـاى آيـه چـنـيـن مـى شـود: سـوگـنـد مـى خـورم كـه قـبـل از ايـن هـم يـوسف به سوى شما مصريان آمد، و آياتى بينات آورد، آياتى كه ديگر هيچ شكى در رسالتش براى كسى باقى نمى گذاشت، ولى تا او زنده بود شما همواره دربـاره دعـوت او در شـك بوديد و همين كه از دنيا رفت گفتيد: ديگر بعد از يوسف ، خداى سبحان، رسولى مبعوث نمى كند، و با اين سخن گفتار خود را نقض كرديد و هيچ پروايى هم نكرديد. آنـگـاه بـيـان خـود را تأكيد و در عـيـن حـال تـعـليـل كـرده و فـرمـوده: (كـذلك يـضـل اللّه مـن هـو مـسـرف مـرتاب آرى اين چنين خداوند هر اسرافگر شكاكى را گمراه مى كند).   الّذين يجادلون فى ايات اللّه بغير سلطان اتيهم... ايـن آيه توصيف همان (مسرف مرتاب ) آيه قبلى است، چون كسى كه پا از گليم خود بيرون كند و از زى خود خارج شود، يعنى از حق اعراض نمايد و از هواى نفس پيروى كند و در نـتـيـجه شك و ترديد در دلش جايگزين گردد، و بر هيچ سخنى هر چه هم علمى باشد اعـتـمـاد نـمـى كـنـد و بـه هـيـچ حـجـتـى كـه او را بـه سـوى حـق راهـنـمـايـى مـى كـنـد دل نـمـى بـنـدد، چـنـين كسى آيات خدا را هم در صورتى كه با مقتضاى هواى نفسش مخالف بـاشـد، بـدون هـيـچ بـرهـانـى رد مـى كـنـد و بـراى رد آن، بـه باطل جدال مى نمايد. (كـذلك يـطبع اللّه على كل قلب متكبر جبار) - اين جمله مى فهماند كه دلهاى آنان مهر خـورده و ديـگـر هـيـچ حـرف حـسـابـى و بـرهـانـى قـاطـعـى را نـمـى فـهـمـنـد و بـه هـيـچ دليل قانع كننده اعتماد نمى كنند.   و قال فرعون يا هامان ابن لى صرحا... فى تباب در ايـن آيـه فـرعـون به وزير خود هامان دستور مى دهد: برايش بناى بلندى بسازد، تا بـه وسـيـله آن از اله مـوسـى اطـلاعـى بـه دسـت آورد، و گـويـا ايـن دسـتـور را در اثـناى بـگـومـگويش با مؤمن آل فرعون، و بعد از منصرف شدن از كشتن موسى داده، و به همين جهت در بين موعظه هاى مؤمن نامبرده و احتجاجات او واقع شده. مقصود از فرعــون از ايـنـكـه بـه وزيـر خـود گـفت: (يا هامان ابن لى صرحا ابلغ الاسباب...) كـلمـه (صـرح ) - به طورى كه صاحب مجمع البيان گفته - به معناى بنايى است كـه از چشم بيننده، هر قدر هم دور باشد پوشيده نماند. و كلمه (اسباب ) جمع (سبب ) است كه به معناى هر چيزى است كه به وسيله آن به مقصد و هدف دور خود برسى. و جـمـله (لعـلى ابلغ الاسباب ) به منزله تعليلى است براى دستور مزبور، و معنايش ايـن اسـت كـه: اگر به تو دستور مى دهم براى من برج بلندى بسازى، علتش اين است كـه امـيـدوارم بـه وسـيله آن و با صعود بر بالاى آن به اسباب دست يابم. آنگاه خودش اسباب را تفسير كرده، به اسباب السموات، و بر آن متفرع كرده كه: (فاطلع الى اله موسى ) تا بر خداى موسى مشرف شوم. گويا خواسته بگويد: آن اله كه اين مرد به سـوى آن دعـوت مـى كـند، و موسى هم به سوى آن مى خواند، در زمين نيست، چون در زمين، غـيـر از مـن اله ديگر وجود ندارد، پس اگر باشد لابد در آسمان است، پس برايم برجى بساز، شايد كه من با صعود بر بالاى آن، به اسباب آسمانى كه نهانى هاى آسمان را كـشـف مـى كـنـد، دسـت يـابـم، و از راه آن اسـباب كشف كنم كه اله موسى كجا است، چون من موسى را دروغگو مى پندارم. بـعـضـى از مفسرين گفته اند: مراد فرعون اين بوده كه برايش رصد خانه اى بسازند و در آن رصـد خـانـه اوضـاع آسـمـانـى را زير نظر بگيرند، باشد كه به اين وسيله به چـيـزى دسـت يـابـد كـه بـا آن بـر وجـود اله مـوسـى استدلال كند، چون از وسايل زمينى ماءيوس شده، و از اين راه نتوانسته دليلى پيدا كند. و اين توجيه توجيه خوبى است.
يَذَرَكَ وَ آلِهَتَك﴾،[16]پس معلوم مي‌شود که خود او هم بت‌پرست بود، آنها به دو گروه تقسيم شده بودند: يک عدّه درس‌خوانده‌ها و به اصطلاح محققان و برنامه‌ريزهاي آنها و يک عدّه هم تودهٴ مشرکين بودند؛ آنهايي که به اصطلاح تحصيل‌کرده و محقّق بودند، در اثر خَلط بين تکوين و تشريع بت‌پرستي خود را اين‌طور توجيه مي‌کردند که قرآن کريم هم اين برهان را به عنوان خَلط بين تکوين و تشريع نقل مي‌کند که ﴿لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَكْنَا وَ لاَ آبَاؤُنَا وَ لاَ حَرَّمْنَا مِنْ شَيْ‌ءٍ﴾،[17]چون خدا را قبول داشتند، بت‌ها را مي‌پرستيدند تا «مقرّب الي الله» باشند؛ و شفعاي «عند الله» باشند؛ مي‌گفتند خدا ﴿بِكُلِّ شَيْ‌ءٍ عَليم﴾
مؤمن «آل فرعون» يک بار گزارش جدّي نداد و رها کند، بلکه پيگير بود و بعد بالاخره شهيد شد. مؤمن «آل فرعون» که در روايات[9] دارد، خداي سبحان که فرمود: ﴿فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا﴾،[10] معناي آن اين نيست که او حيات خود را ادامه داد؛ با اينکه او شهيد شد، امّا ﴿فَوَقاهُ اللَّهُ﴾، اين به دام ديگري نيفتاد. آن کسي که شربت شهادت مي‌نوشد و بيگانه را ردّ مي‌کند، اين را خدا حفظ کرده است؛ معناي حفظ خدا تنها اين نيست که او را از مرگ نجات داد، يکي از مصاديق اين است، وگرنه شما در ذيل همين آيه ﴿فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا﴾ که ملاحظه بفرماييد، اين روايت هست که بالاخره او شهيد شد و خدا او را از سيئات مردم مصر نجات داد، نه اينکه او را براي حيات نگه داشت؛ ولي اين شخص جدّيت جهاد فرهنگي او از آيه 28 شروع مي‌شود تا چندين آيه‌اي که هنوز در پيش داريم، اين‌طور بود! گاهي در برابر فرعون اعتراض مي‌کرد، گاهي در برابر قوم فرعون اعتراض مي‌کرد، گاهي در برابر پيشنهاد فرعون و هامان اعتراض مي‌کرد، چنين مجاهد نستوهي بود! اين «مُسرفِ مُرتاب» هدايت نمي‌شود، «مُتكبرِ جبَّار» هدايت نمي‌شود، «مُسرِف كَذّاب» هدايت نمي‌شود، چندين بار است که اين بزرگوار دارد گوشزد مي‌کند و از ﴿يَوْمَ التَّنادِ﴾ خبر مي‌دهد؛ اعرافي‌ها با يکديگر، بهشتي‌ها با يکديگر، دوزخيان با يکديگر، دورخيان با بهشتيان که مي‌گويند مقداري از آب و غذاي بهشت به ما بدهيد: ﴿أَفِيضُوا عَلَيْنا مِنَ الْماءِ﴾[11] فيضا ٭٭٭ فنحن عِطاشٌ‌ و أنتم‌ وَرود[12]
فريبکاری فرعون با استفاده از حس گرايي مردم در نفی رسالت موسی(سلام الله عليه) اين نقشه‌اي که فرعون کشيده نقشه ای بي‌سابقه است! هيچ «وثني» و «صنمي» اين‌طور فريب‌کاري نکرده است؛ بالاخره مشرکين در عالَم زياد بودند و تنها حجاز نبود، مشرکين کشورهاي ديگر و منطقه‌هاي ديگر هم بودند، هيچ وقت کسي اين‌طور عوام‌فريبي نمي‌کرد! فرعون به هامان دستور داد که يک برج بلند بساز که از آن به «صَرح» ياد کردند؛ «صريح» يعني شفاف و روشن، مي‌گويند اين مطلب مخفي يا ظاهر است يا نه صريح است؛ يعني همه مي‌فهمند. آن برج بلندي که در ديد همه باشد، آن را مي‌گويند «صرح» که ديگر مخفي نيست. گفت يک «صَرح» و برج بلندي بساز که من از موجودات آسماني در آن بررسي کنم که خدا در آنها هست يا نيست! فرعون خود يا قوم خود را براساس معرفت حسّي و تجربي در همين گودال فرو برد، چون اين کفِ معرفت است و از اين پايين‌تر ما ديگر سواد نداريم! از معرفت حسّي و تجربي که کفِ سواد است بالا آمديم، آن وقت به نيمه تجربي مي‌رسد که رياضي است، بعد به تجريدي کلامي مي‌رسد، بعد به تجريدي فلسفي مي‌رسد، بعد به تجريدي عرفان نظري مي‌رسد، البته شهود يک راه ديگري دارد؛ اين کفِ سواد است! اين کفِ سواد را اينها داشتند و گفتند چيزي را که ما ببينيم قبول مي‌کنيم و چيزي را که نبينيم قبول نمي‌کنيم؛ قوم او هم در همين گودال گرفتار بودند و مي‌گفتند: ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّی نَرَی اللَّه جَهْرَة﴾،[23]﴿أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَة﴾[24]که اين دو طايفه آيات از همين قوم برخاسته است؛ در اين ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ﴾، اينها که گرفتار تجربه حسّي هستند، همين‌طور است. در آن بحبوحهٴ انقلابِ امام، روزنامه‌ها حرفي را از «خروشچف»[25] نقل کردند که ـ معاذ الله ـ خدايي نيست، وگرنه ما هم مي‌ديديم؛ حرف صريحي بود که آن روزها از «خروشچف» نقل کردند و روزنامه‌هاي ما هم نوشتند که خدا نيست و اگر بود ما هم مي‌ديديم؛ اينها گرفتار حسّ و معرفت حسّي تجربي‌ هستند و بر اساس آن چيزي را که آدم مي‌بيند هست و چيزي را که نمي‌بيند نيست. در اين فضاي آلوده فرعون خودش هم آلوده بود و ديگران را هم در اين آلودگي نگه مي‌داشت؛ گفت خدا نيست ﴿ما عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْري﴾،[26]چرا؟ براي اينکه در زمين که ما هر چه مي‌گرديم خدايي نيست ﴿ما عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْري﴾، در آسمان هم برجي بساز تا ببينيم که در آن جا هست يا نه؟!
مردم عاقل و عالم ستون استواری دين از ديدگاه علی(عليه السلام) مطلب ديگري که در آن نامه مرقوم فرمودند اين است که فرمود مالک! اينکه ما مي‌گوييم حق مردم، براي مردم و بايد براي مردم کار کرد، معناي آن اين نيست که مردم مصرف‌کننده هستند، به سود مردم کار کنيم وبراي رفاه مردم کار کنيم؛ يک وقت است که مي‌گوييم به سود اين بچه‌هاي دبستاني بايد کار کرد، خدمت کرد، برای اينها تلاش و کوشش کرد و خدمات داد، يا به بيمارستان خدمات داد، به افراد عقب‌افتاده خدمات داد، اين يک نحو «حق‌الناس» است؛ امّا حضرت امير اينها را نمي‌خواهد بگويد، مي‌خواهد بگويد که مردم باربر نيستند، مردم حامل سياست‌هاي دينی هستند، ستون دين هستند و اين ستون را بايد محکم نگه داشت! شما نماز را محکم داريد، چرا؟ براي اينکه ستون دين است! شما اگر نماز را محکم نداشتيد، دلتان مي‌خواهد ﴿تَنْهی‌ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَر﴾ باشد؟! نماز را اقامه کنيد، نه نماز را بخوانيد! اين بارها به عرض شما رسيد، اينکه در هيچ جاي قرآن ندارد که نماز بخوانيد، براي اينکه اين کتاب، کتاب حکيم است ﴿وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ﴾[32]و حرف کتاب حکيم حکيمانه است. اگر دين مي‌گويد: «الصَّلَاةُ عَمُودُ الدِّين‌»،[33]اگر اين دين به ما بگويد نماز بخوان، معلوم مي‌شود که حرف آن حکيمانه نيست، براي اينکه ستون که خواندني نيست؛ امّا وقتي مي‌گويد ﴿أَقيمُوا الصَّلاةَ﴾[34]و ﴿يُقيمُونَ الصَّلاةَ﴾،[35]﴿مُقِيمَ الصَّلاة﴾[36] اين حرف‌ها هماهنگ است، پس اين مي‌شود کتابِ حکيم، چون از طرفي نماز ستون دين است و از طرفي مي‌گويند ستون را اقامه کن! آن جا هم که دارد ﴿يُصَلِّي﴾[37]و ﴿مُصَلًّی﴾،[38] آنها هم به همين ﴿يُقيمُونَ الصَّلاةَ﴾ برمی گردد. وجود مبارک حضرت امير وقتي مالک را به مصر فرستاد، فرمود بالاخره مي‌خواهي بماني يا نمي‌خواهي بماني؟ اگر مي‌خواهي بماني ستون مي‌خواهي، ستون سياست و ستون حکومت، مردم عاقل فهميده و خردورز هستند. اين بيان نوراني حضرت امير در آن نامه مالک ملاحظه بفرماييد که فرمود: «وَ إِنَّمَا» ما درباره نماز اين تعبير «إنَّما» را نداريم، «الصَّلَاةُ عَمُودُ الدِّين‌» است؛ امّا اين جا با «إنَّما» آمده است: «وَ إِنَّمَا [عَمُودُ] عِمَادُ الدِّينِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِينَ وَ الْعُدَّةُ لِلْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّة»؛[39] مردم ستون دين هستند! اگر نظام شما نظام ديني است مردمي که خفيف نيستند، عاقل هستند، عالِم و عادل هستند مي‌توانند نظام را نگه بدارند. اگر ـ خداي ناکرده ـ شستشوي مغزي دادي و هر چه خواستي به اين مردم گفتي، اين مردم ديگر ستون نيستند، پوک مي‌شوند! فرمود تا مي‌تواني فهم، تا مي‌تواني علم، تا مي‌تواني خرد، تا مي‌تواني برهان، اين ستون را قوي و محکم نگه بدار!
مردم عاقلِ خردورز، حافظان نظام اسلامی و ايران نمونه آن اگر مردم بخواهند نظام را نگه دارند، مردمي که مصرف‌کننده‌ هستند نمی توانند، اينکه ما فقط به اين فکر باشيم که به مردم فقط خدمات دهيم، اين نمي‌تواند ستون دين باشد. حضرت نفرمود که مردم ستون کشور هستند! اين بيان صريح حضرت در همان نامه مالک است که فرمود: «وَ إِنَّمَا [عَمُودُ] عِمَادُ الدِّينِ»؛ نظام ديني بر دوش مردم است! مردم عاقل، مردم فرهيخته، مردم نخبه و خردورز دين خود را حفظ مي‌کنند که نشانه‌ آن هم همين دفاع مقدس ده ساله است، نه هشت‌ساله! براي اينکه ما دو سال گرفتار جنگ داخلي بوديم، با همه مشکلات اين مردم بودند که حل کردند! در برابر اين مردم واقع بايد خضوع کرد؛ منتها اين عظمت را بايد حفظ کرد! هيچ تهديدي و هيچ نگراني مردم را از صحنه بيرون نکرد. دو سال که ما گرفتار جنگ داخلي بوديم، تا انقلاب پيروز شد خلق ترکمن آشوب کرد و اسلحه از طرف‌هاي شمال آمد و بالاخره سنگربندي و تقريباً در شمال جنگ رسمي شروع شد که همين عزيزان مازندران و طبرستان آن مشکل را حل کردند؛ بعد جنگ کردستان شروع شد، بعد خلق عرب شروع شد، بعد خلق مسلمان شروع شد، بعد ترورهاي ده گانه و هفتادگانه شروع شد، دوسال ما گرفتار جنگ داخلي بوديم که راه حلّ نداشتيم و هشت سال هم جنگ خارجي؛ ولي اين ملت بزرگ و بزرگوار اين مشکلات را حل کرد، پس اين ملت اين قدرت را دارد و اين ملت ستون دين است. وجود مبارک حضرت امير که فرمود مردم ستون دين هستند، اينها علوي هستند، اينها فاطمي‌ هستند، اينها حسني‌ و حسيني هستند! بارها به عرض رسانديم، وقتي عدّه زيادی مي‌آمدند که از زير قرآن ردّشان مي‌کرديم و دعا مي‌کرديم، من مي‌ديدم پنجاه عدد پرچم اگر در دست آنهاست، يک مورد هم سه رنگ نيست! تمام آنها يا زهرا! يا حسن! يا حسين! بود؛ کشور را اين حفظ مي‌کند! آن سه رنگ عُرضه اين را ندارد که خودش را حفظ کند؛ امّا يا علي و يا زهرا آن را حفظ مي‌کند، ما براي حفظ آن سه رنگ کشته هم مي‌شويم و اين را هم شهادت مي‌دانيم، چون حُبّ وطن از ايمان است؛[40] امّا اين را پرچم يا زهرا به ما مي‌دهد! ما يک مورد را هم سه رنگ نديديم! اين حفظ مي‌کند! اين را ملت ما، مردم ما، برادران ما، خواهران ما، مادران و پدران ما اين عظمت و جلال و شکوه را بايد حفظ کنند! حضرت فرمود «عماد» دين، نه «عماد» کشور و آب و خاک؛ «وَ إِنَّمَا»، اين تعبير دربارهٴ نماز نيست!
نقش روحانيت در برپايي خيمه دين و دوری جامعه از استخفاف مرحوم کاشف الغطاء را خدا غريق رحمت کند! شما به کشف الغطاء ايشان مراجعه کنيد، ايشان مي‌فرمايد درست است که نماز عمود دين است؛ ولي عمود برای خيمه است و خيمه دين را جهاد مي‌سازد![41] اين حرف بلند کاشف‌الغطاء است. مرحوم صاحب جواهر مي‌فرمايد که من فقيه به حدّت ذهن و تندي ذهن کاشف الغطاء نديدم يا کم ديدم![42] مي‌دانيد که صاحب جواهر فحلي است و در بين متأخرين ما به عظمت ايشان نداريم. ايشان در جواهر مي‌گويد فقيهي به اندازه کاشف الغطاء که از او به استاد ياد مي‌کند به حدّت ذهن او و جلالت فقهي او من نديديم! کاشف الغطاء مي‌گويد درست است که نماز ستون دين است؛ ولي خيمه‌اي بايد باشد که اين ستون زير اين خيمه باشد يا نه؟ خيمه دين را جهاد حفظ مي‌کند و اين جهاد به دوش شما بزرگواران هست! البته همه مردم زحمت کشيدند؛ امّا تلاش و کوشش شما آقايان بيش از ديگران بود. شما آمار شهدا را نگاه کنيد؛ قبلاً وقتي که تاريخ جنگ به دوهزارمين روز رسيد هزار شهيد از روحانيت از شهداي محراب پيرمردهاي هفتاد، هشتاد ساله تا جوان‌هاي بيست ساله و هفده، هجده ساله، الآن هم بررسي کردند که روزي يک شهيد از روحانيت داشتيم، مگر جمعيت روحاني چه قدر است؟! بهترين، بيشترين و پُرشهيدترين صنف همين شما آقايان هستيد، اين براساس عقلانيت است، براساس علم است و براساس شهادت است! اين را بايد حفظ کرد؛ حالا هيچ چيزي توان آن را ندارد به لطف الهي که اين را کمرنگ کند؛ ولي ما بايد تلاش و کوشش کنيم ﴿فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَكَ﴾.[43] فرمود: «وَ إِنَّمَا [عَمُودُ] عِمَادُ الدِّينِ‌ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِينَ وَ الْعُدَّةُ لِلْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّةِ فَلْيَكُنْ صِغْوُكَ لَهُمْ وَ مَيْلُكَ مَعَهُم‌
شباهت غالب مطالب مؤمن آل فرعون با سخنان انبيای ابراهيمی سوره «غافر» که در مکّه نازل شد ـ همان طوری که ملاحظه فرموديد ـ اول عناصری محوری دين، يعنی اصول دين کاملاً مطرح شد و برای اثرگذاری اين مطالب جريان حضرت موسی و به طور اجمال جريان حضرت يوسف ذکر شد، زيرا در مصر مسئله دستورهای انبيای الهی کاملاً مطرح بود؛ يعقوب(سلام الله عليه) بی ارتباط با مصر نبود، وجود مبارک يوسف ساليان متمادی در مصر به سر برد، انبيای ابراهيمی در آن منطقه آثار پربرکتی داشتند و مؤمن «آل فرعون» هم غالب مطالب او همانند عبارت هايي است که از انبيای گذشته به دست رسيده است.
عوام فريبی، هدف فرعون از دستور به ساختن برج و ديدن خدای موسی(سلام الله عليه)
اين شخص حجّت ندارد و ممکن است بگويد که اگر احکام الهي مي‌آمد ﴿لَوْ أَنَّا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْكِتَابُ لَكُنَّا أَهْدَی مِنْهُمْ﴾،[10] در بعضي آيات دارد که ما انبيا را براي هدايت فرستاديم تا شما مشرکين نگوييد که اگر ما پيامبر می داشتيم از مسيحي‌ها يا يهودي‌ها بهتر بوديم ما ﴿أَهْدی‌ مِنْ إِحْدَی الْأُمَم﴾ [11]بوديم، پس ﴿مَعْذِرَةً إِلى‌ رَبِّكُم﴾ و ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَة﴾ هست. بنابراين درست است ذات اقدس الهي مي‌داند که چه کسي مي‌پذيرد و چه کسي نمي‌پذيرد؛ ولي اگر کسي در قيامت بخواهد استدلال کند که اگر پيامبري مي‌آمد و ما را هدايت مي‌کرد ما مي‌پذيرفتيم، حجّتي در کار نبود.