eitaa logo
مسجدالمهدی تفسیرقران کریم
325 دنبال‌کننده
960 عکس
139 ویدیو
17 فایل
🟣با آگاهی از معارف قران کریم لذت بیشتری از تلاوت قران داشته باشیم ایدی مدیر کانال @jahad1113
مشاهده در ایتا
دانلود
لذا جمله يسعى را به عنوان حال موخر آورد، به خلاف آيه مورد بحث كه اهتمام در آن به آمدن از دورترين نقطه شهر است، تا بفهماند بين رسولان و آن مرد، هيچ تبانى و سازش قبلى در امر دعوت نبوده، و هيچ رابطه اى بااو نداشته اند، لذا جمله (من اقصى المدينه ) را مقدم آورد، و كلمه (رجل ) و (يسعى ) را بعد از آن ذكر كرد.
اين نكته همان است كه چند سطر قبل درباره آن مرد گفتيم، كه او خدا را با اخلاص بندگى مى كرد، نه به طمع بهشت و نه از ترس ‍ دوزخ، بلكه از اين جهت كه خدا اهليت براى عبادت دارد. و چون ايمان به خدا و عبادت او چنين وضعى دارد قهرا عامه مردم به چنين مقامى نمى رسند، چون اكثريت مردم يا از ترس خدا را عبادت مى كنند و يا به طمع و يا به هر دو جهت، لذا مرد نامبرده بعد از آنكه خود را محاكمه كرد، رو به مردم نمود و گفت: (و اليه ترجعون ) و منظورش از اين التفات، انذار ايشان به روز قيامت بود كه روز بازگشت ايشان به خداست، روزى كه خدا به حساب اعمالشان مى رسد، و بر طبق آن جزايشان مى دهد. پس جمله (و اليه ترجعون ) به منزله جمله معترضه و يا عين جمله معترضه است، كه از سياق كلام خارج است.
اگر از خداى تعالى تعبير آورد به (الّذى فطرنى ) براى اين است كه به علت حكم اشاره كرده و بفهماند كه چون لازمه فطر و ايجاد انسان بعد از آنكه عدم بود، بازگشت همه چيز انسان به خداى تعالى است، چه ذاتش و چه صفاتش و چه افعالش، و نيز لازمه اش اين است كه قيام همه چيز انسان به او باشد، و او مالك آدمى و همه چيز او باشد. در نتيجه براى انسان به غير از عبوديت محض چيزى نيست، بنابراين بر او لازم است كه خود را در مقام عبوديت نصب كرده و آن را نسبت به خداى تعالى اظهار بدارد، و اين همان عبادت است. پس بايد او را عبادت كند، چون از اهليت پرستش دارد.
انى آمنت بربكم فاسمعون اين جمله باز از كلمات آن مرد است كه به رسولان خطاب كرده، و اينكه گفته: (فاسمعون پس بشنويد) كنايه از تحمل شهادت است، يعنى پس شاهد باشيد. و جمله (انى آمنت بربكم...) تجديد شهادت به حق، و تأكيد ايمان است، چون از ظاهر سياق بر مى آيد كه جمله (انى آمنت بربكم ) را بعد از آن محاجه گفته، و در آن محاجه اعتراف به ايمان كرده و شهادت به حق داده بود. و منظورش از اين تكرار اين بوده كه با ايمان خود در حضور مردم قريه رسولان را تأييد كرده باشد
دو حجت و برهان عليه مشركين، در سخن مردى كه اقصاى مدينه آمد: (و مالى لا اعبد الذى فطرنى...) نكته ديگر اينكه: اين دو آيه شريفه مشتمل بر دو حجت و برهان عليه دليلى است كه بت پرستان آن را اساس بت پرستى و اعتقاد به ارباب بودن بتها قرار داده بودند. توضيح اينكه: بت پرستان معتقد بودند كه خداى سبحان اجل از آن است كه حس يا خيال بشر و يا عقل او به وى احاطه يابد و او را بشناسد و يا تصور كند، و هيچ قوه ادراكى نمى تواند او را بشناسد و به همين جهت انسان نمى تواند با عبادت متوجه او شود، پس تنها راه عبادت خدا آن است كه ما در عبادت متوجه مقربان درگاه او، و اقوياى از خلقش مانند ملائكه گرامى اش و يا بعضى از جن و يا قديسين از بشر شويم، تا آنها واسطه و شفيع ما در پيشگاه خدا شوند، در رساندن خيرات و دفع شرور. اين دو دليل اساس اعتقاد مشركين بود كه دو آيه مورد بحث از هر دو جواب مى دهد: اما از دليل اولشان جوابى مى دهد كه حاصلش اين است كه: هر چند انسان نمى تواند احاطه علمى به ذات متعالى خدا پيدا كند، و ليكن مى تواند او را به صفات مخصوص به خودش بشناسد، مثل اينكه او فاطر و پديد آورنده وى است و چون اين مقدار شناسايى خدا برايش ممكن است، پس مى تواند عبادت خود را هم از طريق همين شناسايى انجام داده و متوجه خدا گردد، و انكار اين مقدار شناسايى جز لجبازى، معناى ديگرى ندارد. اين جواب همان است كه آيه (و مالى لا اعبد الّذى فطرنى ) بدان اشاره مى كند. و اما از دليل دومشان جواب مى دهد به اينكه: اگر اين بتها به راستى شفاعت و وساطتى داشته باشند، اين مقام را خدا به آنها افاضه كرده، و خدا شفاعت را در جايى به آنها افاضه مى كند كه خودش نسبت به آن مورد، اراده اى حتمى نداشته باشد، و لازمه اين برهان آن است كه: شفاعت بتهاى شما تنها در مواردى نافذ باشد كه خدا اجازه شفاعتشان داده باشد، همچنان كه خودش فرموده: (ما من شفيع الا من بعد اذنه ). و اما در مواردى كه او اراده اى حتمى داشته باشد، ديگر شفاعت همين شفيعان فرضى هم مفيد واقع نمى شود، نه مى تواند خيرى به ايشان برساند و نه ضررى را ا ز ايشان دفع كند، كه جمله (ءاتخذ من دونه الهه ان يردن الرّحمن بضر لا تغن عنى شفا عتهم شيئا و لا ينقذون ) اشاره به اين جواب دارد. و اگر از خداى تعالى به (رحمان ) تعبير آورد، براى اين بود كه به سعه رحمت خدا و بسيارى آن اشاره نمايد و نيز بفهماند كه تمامى نعمتها از ناحيه او و تدبير خير و شر همه به دست اوست. از همين تعبير به (رحمان ) برهان ديگرى بر وحدانيت خداى تعالى در ربوبيت به دست مى آيد، و آن اين است كه: وقتى تمامى نعمتها و نيز نظام جارى در آنها مظاهر رحمت واسعه خدا و قائم بدان بود، و هيچ يك از آنها از خود استقلالى در تدبير امر خود نداشت، قهرا تدبير آنها مستقلا با خداى تعالى خواهد بود، حتى تدبير ملائكه هم بر فرض كه به قول مشركين، سهمى از تدبير به دست ملائكه باشد، باز همان نيز از رحمت خدا و تدبير اوست، پس نتيجه مى گيريم كه ربوبيت تنها از آن خداست، و همچنين الوهيت خاص ‍ اوست.
راجع به (جنت) در آيه (قيل ادخل الجنة) و اينكه خطاب كننده كيست خطاب در اين آيه به رجل نامبرده است - به طورى كه از سياق برمى آيد - اشاره مى كند به اينكه مردم قريه آن مرد را كشتند، و خداى تعالى از ساحت عزتش به وى خطاب كرد كه داخل بهشت شو. و مؤيد اين احتمال جمله بعد است كه مى فرمايد: (و ما انزلنا على قومة من بعده )، چون در آيه مورد بحث جمله (قيل ادخل الجنة )، به جاى خبر از كشته شدن مرد نشسته تا اشاره باشد به اينكه بين كشته شدن آن مرد به دست مردم قريه، و ما بين امر به داخل شدنش در بهشت، فاصله چندانى نبوده، آن قدر اين دو به هم متصل بودند كه گويى كشته شدنش همان و رسيدن دستور به داخل بهشت شدنش همان. و بنابراين مراد از جنت بهشت برزخ است نه بهشت آخرت
استعمال وصف (مكرم - اكرام شده) در آيات قرآن و موهبت اكرام هر چند دامنه اش وسيع است كه شامل حال بسيارى از مردم مى شود، ما نند: اكرام به نعمت، كه در آيه (فاما الانسان اذا ما ابتليه ربه فاكرمه و نعمه فيقول ربّى اكرمن ) آمده و نيز اكرام به قرب خدا كه در آيه (ان اكرمكم عند اللّه اتقيكم ) آمده ؛ چون كرامت داشتن عبد نزد خدا، خود اكرامى است از خدا نسبت به او. و ليكن با اين حال بنده اى كه برخوردار از نعمت هاى خدا است، و يا نزد خدا محترم است، جزو مكرمين شمرده نمى شود، يعنى كلمه (مكرمين ) به طور اطلاق درباره او به كار نمى رود؛ تنها اين كلمه على الاطلاق درباره دو طائفه از خلايق خدا به كار مى رود: يكى ملائكه كه در آيه (بل عباد مكرمون لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون ) به كار رفته، و ديگرى در افرادى از مؤمنينى كه ايمانشان كامل بوده باشد، حال چه اينكه از مخلصين - به كسره لام - باشند، كه در آيه (اولئك فى جنات مكرمون ) نامشان آمده، و يا از مخلصين - به فتحه لام - باشند كه در آيه (الا عباد اللّه المخلصين...) و هم مكرمون ذكر خيرشان شده. و اين آيه شريفه (به همان بيانى كه گذشت ) از ادله وجود برزخ
بل عباد مكرمون لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون )
ضبط صوت خبرنگاری_232.mp3
19.91M
تفسیر سوره یس (حجة الاسلام حسن محمدی) جلسه دوم 🟢قال الصادق علیه السلام:  إِنَّ لِكُلِّ شَيْءٍ قَلْباً وَ قَلْبُ اَلْقُرْآنِ يس 🟢 امام صادق علیه السلام فرمود: هر چیزی قلبی دارد و قلب قرآن یاسین است. https://eitaa.com/almahditfser
آیه 170 سوره آل عمران 3 - آل عمران 170 پرش به ناوبریپرش به جستجو مشاهده آیه در سوره فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ