جوادی آملی با استناد به فرمایش گهربار امام عسکری(ع) وصول به خدا و نِیل به مقام قُرب الهی را یک راه طولانی دانسته و گفت: بیان نورانی امام عسکری(سلام الله علیه) این است که:«إنّ الوصول الی الله سفرٌ لا یُدرک الاّ بالامتطاء اللیل»؛ وصول به خدا و نِیل به مقام قُرب الهی یک راه طولانی است و پیمودن این راه طولانی مرکب میخواهد و بهترین و راهوارترین مرکب این سفر، نماز شب است. سفر با مرکب قابل طی است و بدون وسیله نقلیه آدم سفر طولانی را چطور طی کند؟ فرمود این راه، راه طولانی است این سفر،سفر طولانی است «إنّ الوصول الی الله سفرٌ» که این بدون مرکب نمیشود مرکبش هم نماز شب است .نماز شب یک مرکب خوبی است خب سوار این مرکب بشوید و بروید. اگر میخواهید عزیز و گرامی بشوید باید از خیلی از چیزها صرف نظر کنید.
جوادی آملی لذّت از زندگی در پرتو نیایش سحرگاهی را با اشاره به کلمه ی"مطیّه" در جمله امام عسکری(علیه السلام) میسّر دانسته و ابراز داشت: بیان نورانی امام حسن عسکری(سلام الله علیه) این است که🟢 «الوصول الی الله عزّوجل سفرٌ لا یُدرَک الاّ بامتطاء اللیل»؛🟢 مَطیّه یعنی مرکب راهوار. انسان وقتی سحر برمیخیزد و با خدایش گفتگو میکند و خودش را به او میسپارد به برکت او از لغزشها مصون میماند. کسانی که این راه را طی میکنند به قدری از زندگی لذّت میبرند که هیچ کسی به اندازه آنها لذّت نمیبرد.
ضبط صوت خبرنگاری_236.mp3
20.17M
#چرا سوره مبارکه یس #قلب قران نامیده می شود؟
تفسیر سوره مبارکه یس
ایات 28تا40
#اذری🔴حسن محمدی
#جلسه چهارم
https://eitaa.com/almahditfser
قال الّذين كفروا للذين آمنوا انطعم من لو يشاء اللّه اطعمه ) - اين جمله جوابى است كه كفار از دعوت به انفاق داده اند، و اگر از گوينده اين سخن به اسم ظاهر (الّذين كفروا) تعبير كرده، با اينكه مقتضاى مقام اين بود كه از آنان با ضمير تعبير كند، و بفرمايد: (قالوا گفتند) براى اين است كه به آن علتى كه وادارشان كرده اين حرف را بزنند اشاره كرده باشد و بفرمايد كفرشان نسبت به حق، و اعراضشان از آن، به خاطر پيروى شهوات، علت شد كه به مثل اين عذرها كه اساسش روگردانى از دعوت فطرت است، عذرخواهى كنند، چون فطرت هر انسانى حكم مى كند كه بايد نسبت به خلق خدا شفقت ورزيد، و آنچه كه در اجتماع فاسد گشته اصلاح كرد
عكس العمل كفار در برابر دعوت به انفاق (شفقت و خدمت به خلق)
پس جمله (و اذا قيل لهم انفقوا مما رزقكم اللّه ) متضمن دعوتشان به انفاق بر فقرا و مساكين است. و اگر از اموال آنان تعبير كرد به (آنچه خدا روزيشان كرده ) براى اين است كه اشاره كند به اينكه مالك حقيقى اموال آنان خداست كه با آن اموال روزيشان داده و ايشان را مسلط بر آن اموال كرده است و همين خداست كه فقرا و مساكين را بيافريده و ايشان را محتاج آنان كرده تا از زيادى موونه خود حوائج ايشان را برآورند و به ايشان انفاق كنند و احسان و خوشرفتارى نمايند، چون خدا احسان و خوشرفتارى را دوست مى دارد
اذا قيل لهم انفقوا مما رزقكم اللّه...
آيه قبلى كه مى فرمايد: (و اذا قيل لهم اتقوا ما بين ايديكم و ما خلفكم ) متعرض جواب ايشان در مقابل دعوت به عبادت بود كه يكى از دو ركن دين حق است، و اين آيه متعرض جواب ايشان در مقابل دعوت به سوى شفقت بر خلق خداست كه ركن دوم دين حق است، و معلوم است كه: وقتى جوابشان از دعوت به ركن اول، رد آن دعوت بود، جوابشان از اين دعوت ديگرى هم رد خواهد بود نه قبول
ما تاتيهم من آيه من آيات ربهم الا كانوا عنها معرضين
مراد از (آوردن آيات ) نشان دادن آن، به مشاهده و يا به تلاوت و تذكر است، و نيز مراد اعم از آيات آفاقى و انفسى و آ يت به معناى معجزه (مانند قرآن ) است، كفار در برابر همه اينها روگردانى مى كنند
جمله (اتقوا ما بين ايديكم و ما خلفكم) و جواب كفار به دعوت به تقوى (پروا از خالق)
و اذا قيل لهم اتقوا ما بين ايديكم و ما خلفكم لعلكم ترحمون
بعد از آنكه آيت هايى كه دلالت بر ربوبيت خدا مى كرد برشمرد، اينك در اين آيه شريفه مشركين را مذمت مى كند به اينكه حق اين آيت ها را رعايت ننموده، و بدانها اقبالى نكرده و آثار آنها را بر آنها مترتب نساختند. وقتى به ايشان گفته مى شود كه: اين آيت هاى روشن ناطقند بر اينكه پروردگار شما (اللّه ) است، پس هم از معصيت او در حال حاضر بپرهيزيد، و هم از گناهانى كه قبلا كرده بوديد و يا پس از عذاب شرك و گناهانى كه بدان مبتلاييد، و آنچه قبلا مرتكب شده بوديد بپرهيزيد و يا پس از شرك و گناهانى كه فعلا در زندگى دنيا داريد، و از عذابى كه در آخرت هست بپرهيزيد، از اين سخن اعراض نموده و اين دعوت را اجابت نمى كنند. و اين اعراضشان بر حسب عادتى است كه هميشه درباره همه آيات دارند، آياتى كه به وسيله آن تذك ر داده مى شوند.
با اين بيان دو نكته روشن مى شود: اول اينكه: مراد از (ما بين ايديكم و ما خلفكم ) شرك و گناهانى است كه در حال حاضر و در قبل از اين بدان مبتلا بودند، و يا مراد عذابى است كه بدين سبب مستوجب آن شدند، و برگشت هر دو به يكى است، و يا مراد شرك و گناهان در دنيا و عذاب در آخرت است. و اين وجه از وجوه ديگر وجيه تر است.
دوم اينكه: اگر جواب اذا حذف شده، براى اين است كه: دلالت كند بر اينكه حال كفار در جراءت و جسارت به خداى تعالى، و بى اعتنايى به حق به حدى رسيده كه ديگر نمى توان جوابى كه در مقابل اين دعوت مى دهند به زبان آورد. پس چه بهتر اينكه اصلا گفته نشود، هر چند كه با جمله (و ما تاتيهم من آيه من آيات ربهم الا كانوا عنها معرضين )، فهمانده كه آن جواب چه بوده.
دوم اينكه: اگر جواب اذا حذف شده، براى اين است كه: دلالت كند بر اينكه حال كفار در جراءت و جسارت به خداى تعالى، و بى اعتنايى به حق به حدى رسيده كه ديگر نمى توان جوابى كه در مقابل اين دعوت مى دهند به زبان آورد. پس چه بهتر اينكه اصلا گفته نشود، هر چند كه با جمله (و ما تاتيهم من آيه من آيات ربهم الا كانوا عنها معرضين )، فهمانده كه آن جواب چه بوده
به عين همين جهت است كه از مؤمنين نيز به (الّذين آمنوا) تعبير كرده كه اسم ظاهر است با اينكه مقتضاى مقام اين بود كه بفرمايد: (قالوا لهم انطعم ) تا بفهماند آن علتى كه مومنان را وادار كرد به اينكه به كفار بگويند: (از آنچه خدا روزيتان كرده انفاق كنيد) همانا ايمان ايشان به خدا بود
در اينكه كفار گفتند: (آيا طعام دهيم به كسى كه اگر خدا مى خواست خودش به او طعام مى داد) اشاره است به اينكه: اگر مؤمنين گفتند: (از آنچه خدا روزيتان كرده انفاق كنيد)، از اين باب گفتند كه انفاق به فقرا از امورى است كه خدا خواسته و اراده كرده، و خلاصه از احكام دين خداست، لذا كفار آن را رد كرده و گفتند كه: اگر خدا اراده كرده بود خودش طعامشان مى داد، پس اينكه مى بينيم نداده معلوم مى شود اراده نكرده، چون اراده خدا از مرادش تخلف نمى كند.
و اين جواب مغالطه اى است كه: در آن، بين اراده تشريعى خدا و اراده تكوينى اش خلط كرده اند؛ چون اساس اراده تشريعى خدا امتحان و هدايت بندگان است به سوى آنچه كه هم در دنيا و هم در آخرت صلاح حالشان در آن است، و معلوم است كه چنين اراده اى ممكن است با عصيان كردن از مرادش تخلف كند.
ولى اراده تكوينى از مرادش تخلف نمى كند، و معلوم است كه مشيت و اراده خدا كه به اطعام فقرا و انفاق بر آنان تعلق گرفته، مشيت و اراده تشريعى است نه تكوينى. پس تخلف اين اراده در مورد فقرا تنها كشف مى كند از اينكه كفار توانگر، از آنچه كه بدان مأمور شدند تمرد و عصيان ورزيدند، و هيچ دلالتى ندارد بر اينكه اراده خدا به اين عمل آنان تعلق نگرفته، و مؤمنين در اين مدعا دروغ گفته اند.
و اين مغالطه اى است كه به طور كلى همه سنت هاى وثنيت و بت پرستى را بر آن پايه بنا نهاده اند، همچنان كه خداى سبحان از ايشان حكايت كرده و فرموده: (و قال الّذين اشركوا لوشاء اللّه ما عبدنا من دونه من شى ء نحن و لا آباؤ نا و لا حرمنا من دونه من شى ء) و نيز فرموده: (سيقول الّذين اشركوا لو شاء اللّه ما اشركنا و لا آباونا و لا حرمنا من شى ء) و نيز فرموده: (و قالوا لو شاء الرّحمن ما عبدناهم ).
(ان انتم الا فى ضلال مبين )- اين جمله تتمه سخن كفار است، و خطابشان در آن به مؤمنين است كه مى گويند: شما مؤمنين كه ادعا مى كنيد خدا به ما دستور داده انفاق كنيم، و انجام اين دستور را از ما خواسته، در گمراهى روشنى هستيد.
از در تعجب گفتند: (واى بر ما، چه كسى ما را از خوابگاهمان بپا داشت ؟) اساسش همان انكار معاد است كه در دنيا مى ورزيدند و در دل از روز جزا غفلت داشتند، و همواره مستغرق در هواها بودند، وقتى به طور ناگهانى سر از قبر درمى آورند و به سرعت به طرف محشر مى روند، به عالمى كه جز عذاب شر، انتظار ديگرى در آن ندارند، ناگزير دچار فزع اكبر و دهشتى مى گردند كه حتى كوهها تاب تحمل آن را ندارد، و به همين جهت طبق عادت و رسمى كه در دنيا در هنگام برخورد به خطر داشتند، اولين عكس العملى كه نشان مى دهند، گفتن واويلا است، آنگاه مى پرسند: چه كسى آنان را از مرقدشان برانگيخت ؟ و اين بدان جهت است كه دهشت، آنان را از توجه به هر چيز ديگرى غافل مى سازد.
بعد از گفتن واويلا، و بعد از پرسش از اينكه چه كسى آنان را از مرقدشان برانگيخته ؟ به يادشان مى افتد كه در دنيا فرستادگان خدا همواره وعده حق را درباره بودن روز بعث و جزا تذكرشان مى دادند، آن وقت شهادت مى دهند به حق بودن آن وعده ها و خود را پناهنده رحمت خدا مى كنند و مى گويند: (اين همان بعث و جزايى بود كه رحمان وعده مى داد).
همين گفتارشان نيز از در نيرنگ و كيدى است كه: در دنيا به آن خو گرفته بودند، هر وقت دشمن بر آنان غلبه كرد، شروع مى كردند به تملق و اظهار ذلت و اعتراف به ظلم و تقصير. و در آخر با جمله (و صدق المرسلون ) حقانيت رسولان را تصديق مى كنند.
از بيان گذشته چند نكته روشن مى شود:
اول اينكه: چرا در هنگام بعث، واويلا مى گويند.
دوم اينكه: چرا اول مى پرسند: چه كسى آنان را از مرقدشان برانگيخته و سپس اقرار مى كنند به اينكه: اين همان وعده اى است كه رحمان داده، و نيز اقرار مى كنند به حقانيت و صدق مدعاى مرسلين، با اينكه ظاهر آن سؤ ال اين است كه به همه ا ين مطالب جاهلند.
سوم اينكه: جمله (من بعثنا من مرقدنا) و جمله (هذا ما وعد الرّحمن...) هر دو از سخنان كفار است.
كلمه (وعد) به تنهايى (بدون كلمه وعيد) هم به معناى وعده خبر مى آيد و هم به معناى وعده شر. ولى اگر هر دو با هم در كلامى بيايند، (وعد) به معناى وعده خير، و (وعيد) به معناى وعده شر خواهد بود