eitaa logo
مسجدالمهدی تفسیرقران کریم
277 دنبال‌کننده
533 عکس
89 ویدیو
14 فایل
🟣با آگاهی از معارف قران کریم لذت بیشتری از تلاوت قران داشته باشیم ایدی مدیر کانال @jahad1113
مشاهده در ایتا
دانلود
تـوضـيـحـى در مـورد (لا ظـلم اليـوم) و تـعـليـل آن بـه (ان الله سريع الحساب) و جمله (ان اللّه سريع الحساب) تعليل نفى ظلم است كه جمله (لا ظلم اليوم) از آن خـبـر مـى داد، مـى فرمايد: اينكه گفتيم در امروز هيچ ظلمى نيست، بدين علت است كه خداى تعالى در محاسبه سريع است، چنان نيست كه رسيدگى به حساب يك نفر او را از حساب افراد ديگر باز بدارد، تا در نتيجه به اشتباه بيفتد و جزاى اين را به آن و پاداش آن را به اين بدهد، و در نتيجه ظلمى پيش ‍ بيايد. و ايـن تـعـليـل نـاظـر بـه ايـن اسـت كه ظلم ناشى از اشتباه را نفى مى كند، و اما ظلم عمدى احـتـيـاج بـه نـفـى نـدارد، بـراى ايـنـكـه وقـتـى بـنـا شـد عـيـن عمل انسان را به عنوان جزا به انسان بدهند، ديگر چنين ظلمى تصور ندارد
 جـمـله (و مـا تخفى الصدور) به معناى وجوه كفر و نفاق و گناهان است كه صاحبش آن را در نفس خود پنهان مى داشت
اذا القـلوب لدى الحـنـاجـر) - (حناجر) جمع (حنجره ) به معناى سر حلق است. ايـن جـمـله كـنـايه است از نهايت درجه ترس، گويا كار مردم از شدت وحشت به جايى مى رسـد كـه گـويـى دلهـايـشـان از جـاى خـود كـنده مى شود و تا حنجره بالا مى آيد. و كلمه (كاظمين ) اسم فاعل از (كظم ) است و (كظم ) به معناى شدت اندوه است. (مـا للظـالمـيـن مـن حـمـيـم و لا شـفـيـع يـطـاع ) - كـلمـه (حميم ) به معناى نزديك و خـويشاوند است، و معناى جمله اين است كه كفار خويشاوند و نزديكى ندارند كه به يارى آنـان بـپـا خـيـزد و حـمـيـت قـرابـتـش به هيجان آيد. و اين معنا در جمله (افلا انساب بينهم يومئذ) نيز آمده. و معناى جمله (و لا شفيع يطاع ) اين است كه: كفار شفاعت پذيرفته ندارند.
مراد از (خـائنـة الاعـيـن ) تـمـامـى گـناهان نيست، بلكه تنها آن گناهانى منظور است كه براى ديـگـران هـويـدا نـباشد، و از آنان پوشيده باشد، مانند (سارقة النظر) كه به معناى نگاههاى زير چشمى و پنهانى است، به دليل اينكه جمله (خائنة الاعين ) با جمله (و ما تخفى الصدور) آمده.
و اللّه يقضى بالحق و الّذين يدعون من دونه لا يقضون بشى ء... ايـن جـمـله حـجـت ديگرى است بر يگانگى خداى تعالى در الوهيت، كه آن را بعد از داستان انـحصار ملك در خدا در روز قيامت، نيز بعد از ذكر اينكه خدا (خائنة الاعين ) را مى داند، آورده، تا آن دو جمله مقدمه براى جمله مورد بحث بوده باشند. و حـاصـل ايـن حـجـت آن اسـت كـه: يـكى از لوازم ضرورى و بديهى الوهيت اين است كه اله بـايـد در بـنـدگـان خـود و در بـيـن آنان به حق داورى كند و خداى سبحان در قيامت در بين خـلقـش بـه حق داورى مى كند، اما خدايانى كه شما مشركين اتخاذ كرده ايد، هيچ حكمى نمى كـنـنـد، نـه بـه حـق و نه به باطل ؛ براى اينكه اين آلهه خود مملوك خدايند، و هيچ چيز را مالك نيستند
نـگـاه امـام فـرمـود: در ايـن هـنـگـام اسـت كـه جـبـار - جـل جـلاله - با صوتى بسيار بلند كه از ناحيه او برمى خيزد، ندا مى كند، ندايى كه هـمه اقطار آسمانها و زمين آن را مى شنوند: (لمن الملك اليوم امروز ملك از آن كيست ؟) و كـسـى جـوابـش نـمـى گويد. در اين هنگام جبار - عزّوجلّ) پاسخ خود را چنين مى گويد: (لله الواحد القهار ملك از آن خداى يكتاى قهار است )
او لم يـسـيروا فى الارض فينظروا كيف كان عاقبة الّذين كانوا من قبلهم كانوا هم اشد منهم قـوة و آثـارا فـى الارض فـاخـذهم اللّه بذنوبهم و ما كان لهم من اللّه من واق (21ذلك بـانهم كانت تاتيهم رسلهم بالبينات فكفروا فاخذهم اللّه انه قوى شديد العقاب (22 و لقد ارسلنا موسى بايتنا و سلطان مبين (23 الى فرعون و هامان و قارون فقالوا سحر كذاب (24) فلما جاءهم بالحق من عندنا قالوا اقتلوا ابناء الّذين آمنوا معه و استحيوا نساءهم و مـا كـيـد الكـافـريـن الا فـى ضـلال (25) در زمـيـن سـيـر نـمـى كـنـنـد تـا بـبـيـنـنـد سـرانـجـام كـسـانـى كـه قـبـل از ايـشـان بـودنـد چـه شـد؟ آنـان از اينان نيرومندتر بودند و آثار بيشترى در زمين داشـتند با اين حال، خدا به كيفر گناهانشان بگرفت و از ناحيه خدا هيچ حافظى نداشتند (21).🟣🔴🟢🔵ايـن بـدان جهت بود كه رسولانشان به سويشان مى آمدند و آياتى روشن مى آوردند ولى كفر مى ورزيدند خدا هم ايشان را بگرفت كه خدا قوى و شديد العقاب است (22)همين ما بوديم كه فرستاديم موسى را با آيات خود و سلطانى مبين (23).به سوى فرعون و هامان و قارون پس گفتند: وى ساحرى است دروغ پرداز (24).و چـون حـق را از نـاحـيـه مـا آورد گـفـتـنـد فـرزنـدان هـر كـس كـه طـرفـدار اوسـت بـه قـتـل بـرسـانـيـد و زنانشان را زنده نگه داريد ولى كيد و نقشه هاى فرعون كيدى كور و نقشه اى بر آب بود (
فى الارض فينظروا... اسـتـفـهـام در ايـن آيـه انـكـارى اسـت. و كـلمـه (واقـى ) اسـم فـاعـل از مـصدر (وقاية ) است به معناى حفظ كردن چيزى از هر چه آن را اذيت كند و به آن ضرر بزند. و مـعـنـاى آيـه ايـن اسـت كـه: (او لم يسيروا) چرا اين مردمى كه ما پيامبر به سويشان گسيل داشته ايم به (سير فى الارض فينظروا) در زمين نمى پردازند، تا به نظر تـفـكر و عبرتگيرى بنگرند كه (كيف كان عاقبة الّذين كانوا من قبلهم ) عاقبت مردمى كه قـبـل از ايـشـان مـى زيـسـتـه انـد چـگـونـه بـوده و آن امتها در اثر تكذيب پيامبران خود چه سـرانـجـامـى داشـتـند. (كانوا هم اشد منهم قوة ) با اينكه آن امتها از اينان نيرومندتر و داراى تمكنى و تسلطى بيشتر و آثارا و آثارى چون شهرهاى محصور به قلعه هاى محكم و كاخهاى عالى و پى ريزى شده داشتند، (فى الارض فاخذهم اللّه بذنوبهم ) در همين زمين كه اينان زندگى مى كنند زندگى مى كردند، ولى خدا ايشان را به كيفر گناهانشان بگرفت و به جرم اعمالشان هلاكشان كرد (و ما كان لهم من اللّه من واق ) و از ناحيه خدا هيچ حافظى كه حفظشان كند نداشتند
فراگير بودن قانون مرگ در دنيا و عدم آن در برزخ نتيجه اين آيات اخير اين شد که انسان در دنيا به نحو «موجبهٴ کليه» محکوم به مرگ است و از آن طرف هم به نحو «سالبهٴ کليه» کسي از اين اصل مستثنا نيست، چون ﴿كلّ نَفسٍ ذائِقَة المَوت﴾ [1]است، ﴿ما جَعَلنا لِبَشَرٍ مِن قَبلِكَ الخلدَ أَ فَإِن مِتَّ فَهم الخالِدون﴾ [2]است، ﴿إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهم مَيِّتون﴾ [3]و مانند آن است که در دنيا اين اصل، اصل کلي است؛ وقتي اين مرگ فرا رسيد همه وارد برزخ مي‌شوند. مطلب دوم اين است که جريان ﴿رَبَّنا أَمَتَّنَا اثنَتَينِ وَ أَحيَيتَنَا اثنَتَين﴾[4]حق است؛ امّا اين «موجبه کليه» نيست که هر انساني دو «إماته» و دو «إحياء» دارد. کفّار مي‌گويند: ﴿رَبَّنا أَمَتَّنَا اثنَتَينِ وَ أَحيَيتَنَا اثنَتَين﴾؛ آيا همه اهل برزخ مي‌ميرند و بعد از مرگ وارد صحنه معاد مي‌شوند يا نه؟ اين از اين آيه برنمي‌آيد، چه اينکه از آيه «نفخ صور» و «صعقه» يک عدّه استثنا شدند. حشر انسان های کامل در قيامت با بدن دنيوی و برزخی مطلب سوم اين است که اگر کسي مثل انبيا و اوليا زنده از برزخ وارد قيامت شد، معناي آن اين نيست که در قيامت با همان بدن برزخي فقط محشور مي‌شوند، بلکه در قيامت با حفظ بدن برزخي، با بدن دنيايي محشور مي‌شوند؛ يعني ديگران آن خصوصيت برزخ را ندارند، فقط بدن دنيايي نصيبشان مي‌شوند و در قيامت با همان بدن دنيايي محشور مي‌شوند؛ ولي اولياي الهي و انبيا(عليهم السلام) که مستثناي از «صعقه» هستند با حفظ بدن برزخي، بدن دنيايي را هم دارند. پرسش: مگر انسان مادّه است که بدن دنيايي را در مادّه ... است؟! پاسخ: چرا! همان دنيايي است؛ مادّه است و با حفظ بدن برزخي، بدن دنيايي پيدا مي‌کنند و نمونه آن در همين دنيا هم همين‌طور است. الآن برابر آن حديث معروف: يَا حَارِ هَمدَانَ مَن يَمت يَرَنِي ٭٭٭ مِن مؤمِنٍ أَو منَافِقٍ قبلا[5] هر کس که مي‌ميرد ـ منافق يا مؤمن ـ وجود مبارک حضرت امير را مي‌بيند. حضرت که زنده بود اين اصل جاري بود و الآن هم که رحلت کرده است، اين اصل جاري است. الآن ممکن است کسي بگويد که با بدن برزخي است؛ امّا آن وقت که زنده بود ـ چه مؤمن و چه غير مؤمن ـ حضرت را با بدن برزخي مي‌ديدند، با اينکه حضرت در مدينه بودند يا در کوفه تشريف داشتند، بدن مادي داشتند و در دنيا بودند؛ امّا هر مؤمني يا هر کافر يا منافقي وجود مبارک حضرت را مي‌ديد؛ البته واقعيت حضرت را مي‌ديد! بنابراين انسان‌هاي کامل در قيامت هم داراي بدن دنيايي و مادي هستند و هم داراي بدن برزخي‌ و آن روح مجرد می باشند؛ لازم نيست که اينها با مرگ برزخي وارد معاد شوند، با حفظ همان بدن برزخي وارد قيامت کبرا مي‌شوند، بدن دنيايي و مادي را آن جا پيدا مي‌کنند و بدن برزخي هم دارند که اين با مستثنا هم سازگار است. پرسش: بدن برزخی را در برزخ می گذارند؟ پاسخ: بالاخره برزخ حکمي دارد و قيامت کبرا حکم ديگري دارد، براي تودهٴ مردم اين‌ گونه است؛ ولي براي انسان کامل همان‌طوري که در دنيا هم بدن مادي داشتند و هم بدن برزخي داشتند، در آن مرحلهٴ عاليه و در قيامت هم همين‌طور است. اينکه فرمود: «مِن مؤمِنٍ أَو منَافِقٍ قبلا»، وجود مبارک حضرت در دنيا بودند، بدن دنيايي و مادي داشتند؛ ولي هر مؤمني يا هر کافر يا منافقي که مي‌مرد، وجود مبارک حضرت را با بدن برزخي مي‌ديد؛ غرض اين است که اينها را نمي‌شود با افراد عادي قياس کرد. پرسش: اينها ممکن است حيات دنيايي هم نداشته باشند، چون هم حيات برزخی دارند، هم حيات قيامتی و هم دنيا!؟ پاسخ: نه، غرض اين است که اگر از برزخ وارد قيامت مي‌خواهند شوند، لازم نيست که مثل خيلي‌ها بدن برزخي را رها کنند و وارد قيامت شوند، بلکه با حفظ همان بدن برزخي وارد معاد مي‌شوند و بدن دنيايي و مادي را پيدا مي‌کنند. پرسش: آن بدن برزخی مؤمن که نتيجه عمل خودش است وقتی با عمل خودش آن بدن را ساخته چگونه می شود که در برزخ رها باشد ولی در قيامت بدن او؟ پاسخ: آن شخص نتيجه عمل خود را در برزخ مي‌بيند؛ ولي در معاد نتيجه را به صورت ديگر مي‌بيند
لا يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولى‌ وَ وَقاهُمْ عَذابَ الْجَحِيمِ «56» فَضْلًا مِنْ رَبِّكَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ «57»دخان در بهشت جز مرگ نخستين (كه پشت سر گذاشته‌اند) مرگى نخواهند چشيد و خداوند آنان را از عذاب سوزان حفظ نموده است. (اينها همه) بخششى است از طرف پروردگارت، اين است همان كاميابى بزرگ. جلد 8 - صفحه 507 پیام ها 1- حفاظت در دنيا سبب حفاظت در آخرت است. كسى كه در دنيا با تقوا خود را حفظ كرد، در آخرت خداوند او را از دوزخ حفظ مى‌كند. إِنَّ الْمُتَّقِينَ‌ ... وَ وَقاهُمْ‌ ... 2- بهشت جاودانه است و بهشتيان از دغدغه مرگ در امانند. لا يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْتَ‌ ... 3- هيچ كس از خداوندطلبى ندارد، هر چه هست فضل اوست. «فَضْلًا مِنْ رَبِّكَ» 4- تمام كاميابى‌هاى بهشتيان در سايه لطف خداوند است، اگر رهنمود و سوز و خلوص پيامبر نبود، متّقين در كار نبودند تا به بهشت برسند. «فَضْلًا مِنْ رَبِّكَ»
الإمامُ الصّادقُ عليه السلام : ما يَموتُ مُوالٍ لَنا مُبغِضٌ لأعدائنا إلاّ و يَحضُرُهُ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله و أميرُ المؤمنينَ و الحسنُ و الحسينُ عليهم السلام فَيَسُرُّوهُ و يُبَشِّروهُ، و إن كانَ غيرَ مُوالٍ لَنا يَراهُم بحَيثُ يَسوؤهُ و الدّليلُ على ذلكَ قَولُ أميرِ المؤمنينَ عليه السلام لحارثِ الهَمْدانيِّ : يا حارَ هَمْدانَ مَن يَمُتْ يَرَني مِن مؤمنٍ أو مُنافِقٍ قُبُلا . امام صادق عليه السلام : هيچ كس نيست كه دوستدار ما و دشمن دشمنان ما باشد و بميرد، مگر اينكه [در هنگام مرگش ]رسول خدا صلى الله عليه و آله و امير مؤمنان و حسن و حسين ـ صلوات اللّه عليهم ـ حاضر شوند و اگر دوستدار ما نباشد، آنان را به گونه اى كه ناراحت شود، مشاهده كند. دليل بر اين مطلب، فرموده امير مؤمنان عليه السلام به حارث همدانى است كه : اى حارث همدانى! هر كس بميرد مرا رو در رو مى بيند، مؤمن باشد يا منافق
ارسال موسى (عليـه السلام) به سوى فرعون و گفتگوى فرعون درباره كشتن او و لقد ارسلنا موسى باياتنا و سلطان مبين بـعـيـد نـيست مراد از (آيات ) معجزات و خارق العاده هايى باشد كه موسى با آنها به سـوى فـرعون فرستاده شد، از قبيل عصا، يد بيضاء و غير آن دو. و مراد از (سلطان مبين ) سـلطـه الهى باشد كه خدا به وسيله آن موسى (عليه السلام) را تأييد كرد، و به وسيله آن جلو فرعون را از كشتن موسى و خاموش كردن نور او بگرفت. بعضى گفته اند: مراد از (آيات ) براهين و دلالات است، و مراد از (سلطان ) معجزات موسى، چون عصا، يد بيضاء، و غير آن دو. بعضى ديگر هم حرفهايى ديگر زده اند. الى فرعون و هامان و قارون فقالوا ساحر كذاب كلمه (فرعون ) نام جبار و ديكتاتور نژاد قبط و پادشاه ايشان است. و (هامان ) نام وزيـر اوسـت و (قـارون ) نـام يـكـى از طـاغـيـان بـنـى اسـرائيـل اسـت كـه داراى خـزايـنـى مـمـلو از پـول بوده. و اگر از ميان همه دو امت قبطى و سبطى تنها نام اين سه نفر را ذكر كرده، براى اين بوده كه تمامى فتنهها و فسادها به اين سه نفر منتهى مى شده. فلما جاءهم بالحق من عندنا قالوا اقتلوا ابناء الّذين آمنوا معه... در اين آيه ما بين آنچه موسى برايشان آورد و بدان دعوتشان كرد، با مقابله اى كه آنان كـردنـد و نـقـشـه هاى شيطانى كه ريختند، مقابله و مقايسه شده است، مى فرمايد: موسى براى آنان حق را آورده بود و جا داشت حق را بپذيرند، به خاطر همين كه حق است و نيز به خـاطـر ايـنـكـه آنـچـه آورده بـود از نـاحـيـه خـداى تـعـالى بـود، بدين جهت لازم بود آن را قـبـول كنند و رد نكنند، ولى در عوض كيد كردند و آنچه كه گفتند بدين منظور گفتند كه كـسـى بـه مـوسـى ايـمـان نـياورد. اما خداى عزيز كيد ايشان را بى نتيجه و خنثى ساخت و نگذاشت آن كيد به گروندگان به موسى اصابت كند. سياق آيه اين اشعار را دارد كه يكى از گويندگان اين حرف قارون بوده كه خود از بنى اسـرائيـل بـوده اسـت و اشـكـالى هـم نـدارد، چـون فـرمـان بـه كـشـتـن پـسـران بـنـى اسـرائيـل و زنـده نـگـهـداشـتـن دخـتـران از نـاحـيـه فـرعـونـيـان و قـبل از دعوت موسى (عليه السلام) بوده، و فرمان در اين آيه كه گفتيم قارون هم در آن شريك بوده، بعد از دعوت موسى و در خصوص فرزندان مؤمنين به وى بوده است و هيچ مـانـعـى نـدارد كـه قـارون هم در اين فرمان با فرعونيان موافقت كرده باشد، چون او با موسى و مؤمنين عداوت مى ورزيده. و در ايـنـكـه فـرمـود: (الّذيـن امنوا معه ) و نفرمود: (آمنوا به ) اشاره است به اينكه گروندگان به موسى از آن جناب پشتيبانى هم مى كردند و در دعوتش كمكش مى نمودند