فراگير بودن قانون مرگ در دنيا و عدم آن در برزخ
نتيجه اين آيات اخير اين شد که انسان در دنيا به نحو «موجبهٴ کليه» محکوم به مرگ است و از آن طرف هم به نحو «سالبهٴ کليه» کسي از اين اصل مستثنا نيست، چون ﴿كلّ نَفسٍ ذائِقَة المَوت﴾ [1]است، ﴿ما جَعَلنا لِبَشَرٍ مِن قَبلِكَ الخلدَ أَ فَإِن مِتَّ فَهم الخالِدون﴾ [2]است، ﴿إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهم مَيِّتون﴾ [3]و مانند آن است که در دنيا اين اصل، اصل کلي است؛ وقتي اين مرگ فرا رسيد همه وارد برزخ ميشوند. مطلب دوم اين است که جريان ﴿رَبَّنا أَمَتَّنَا اثنَتَينِ وَ أَحيَيتَنَا اثنَتَين﴾[4]حق است؛ امّا اين «موجبه کليه» نيست که هر انساني دو «إماته» و دو «إحياء» دارد. کفّار ميگويند: ﴿رَبَّنا أَمَتَّنَا اثنَتَينِ وَ أَحيَيتَنَا اثنَتَين﴾؛ آيا همه اهل برزخ ميميرند و بعد از مرگ وارد صحنه معاد ميشوند يا نه؟ اين از اين آيه برنميآيد، چه اينکه از آيه «نفخ صور» و «صعقه» يک عدّه استثنا شدند.
حشر انسان های کامل در قيامت با بدن دنيوی و برزخی
مطلب سوم اين است که اگر کسي مثل انبيا و اوليا زنده از برزخ وارد قيامت شد، معناي آن اين نيست که در قيامت با همان بدن برزخي فقط محشور ميشوند، بلکه در قيامت با حفظ بدن برزخي، با بدن دنيايي محشور ميشوند؛ يعني ديگران آن خصوصيت برزخ را ندارند، فقط بدن دنيايي نصيبشان ميشوند و در قيامت با همان بدن دنيايي محشور ميشوند؛ ولي اولياي الهي و انبيا(عليهم السلام) که مستثناي از «صعقه» هستند با حفظ بدن برزخي، بدن دنيايي را هم دارند.
پرسش: مگر انسان مادّه است که بدن دنيايي را در مادّه ... است؟!
پاسخ: چرا! همان دنيايي است؛ مادّه است و با حفظ بدن برزخي، بدن دنيايي پيدا ميکنند و نمونه آن در همين دنيا هم همينطور است. الآن برابر آن حديث معروف:
يَا حَارِ هَمدَانَ مَن يَمت يَرَنِي ٭٭٭ مِن مؤمِنٍ أَو منَافِقٍ قبلا[5]
هر کس که ميميرد ـ منافق يا مؤمن ـ وجود مبارک حضرت امير را ميبيند. حضرت که زنده بود اين اصل جاري بود و الآن هم که رحلت کرده است، اين اصل جاري است. الآن ممکن است کسي بگويد که با بدن برزخي است؛ امّا آن وقت که زنده بود ـ چه مؤمن و چه غير مؤمن ـ حضرت را با بدن برزخي ميديدند، با اينکه حضرت در مدينه بودند يا در کوفه تشريف داشتند، بدن مادي داشتند و در دنيا بودند؛ امّا هر مؤمني يا هر کافر يا منافقي وجود مبارک حضرت را ميديد؛ البته واقعيت حضرت را ميديد! بنابراين انسانهاي کامل در قيامت هم داراي بدن دنيايي و مادي هستند و هم داراي بدن برزخي و آن روح مجرد می باشند؛ لازم نيست که اينها با مرگ برزخي وارد معاد شوند، با حفظ همان بدن برزخي وارد قيامت کبرا ميشوند، بدن دنيايي و مادي را آن جا پيدا ميکنند و بدن برزخي هم دارند که اين با مستثنا هم سازگار است.
پرسش: بدن برزخی را در برزخ می گذارند؟
پاسخ: بالاخره برزخ حکمي دارد و قيامت کبرا حکم ديگري دارد، براي تودهٴ مردم اين گونه است؛ ولي براي انسان کامل همانطوري که در دنيا هم بدن مادي داشتند و هم بدن برزخي داشتند، در آن مرحلهٴ عاليه و در قيامت هم همينطور است. اينکه فرمود: «مِن مؤمِنٍ أَو منَافِقٍ قبلا»، وجود مبارک حضرت در دنيا بودند، بدن دنيايي و مادي داشتند؛ ولي هر مؤمني يا هر کافر يا منافقي که ميمرد، وجود مبارک حضرت را با بدن برزخي ميديد؛ غرض اين است که اينها را نميشود با افراد عادي قياس کرد.
پرسش: اينها ممکن است حيات دنيايي هم نداشته باشند، چون هم حيات برزخی دارند، هم حيات قيامتی و هم دنيا!؟
پاسخ: نه، غرض اين است که اگر از برزخ وارد قيامت ميخواهند شوند، لازم نيست که مثل خيليها بدن برزخي را رها کنند و وارد قيامت شوند، بلکه با حفظ همان بدن برزخي وارد معاد ميشوند و بدن دنيايي و مادي را پيدا ميکنند.
پرسش: آن بدن برزخی مؤمن که نتيجه عمل خودش است وقتی با عمل خودش آن بدن را ساخته چگونه می شود که در برزخ رها باشد ولی در قيامت بدن او؟
پاسخ: آن شخص نتيجه عمل خود را در برزخ ميبيند؛ ولي در معاد نتيجه را به صورت ديگر ميبيند
لا يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولى وَ وَقاهُمْ عَذابَ الْجَحِيمِ «56» فَضْلًا مِنْ رَبِّكَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ «57»دخان
در بهشت جز مرگ نخستين (كه پشت سر گذاشتهاند) مرگى نخواهند چشيد و خداوند آنان را از عذاب سوزان حفظ نموده است. (اينها همه) بخششى است از طرف پروردگارت، اين است همان كاميابى بزرگ.
جلد 8 - صفحه 507
پیام ها
1- حفاظت در دنيا سبب حفاظت در آخرت است. كسى كه در دنيا با تقوا خود را حفظ كرد، در آخرت خداوند او را از دوزخ حفظ مىكند. إِنَّ الْمُتَّقِينَ ... وَ وَقاهُمْ ...
2- بهشت جاودانه است و بهشتيان از دغدغه مرگ در امانند. لا يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْتَ ...
3- هيچ كس از خداوندطلبى ندارد، هر چه هست فضل اوست. «فَضْلًا مِنْ رَبِّكَ»
4- تمام كاميابىهاى بهشتيان در سايه لطف خداوند است، اگر رهنمود و سوز و خلوص پيامبر نبود، متّقين در كار نبودند تا به بهشت برسند. «فَضْلًا مِنْ رَبِّكَ»
الإمامُ الصّادقُ عليه السلام : ما يَموتُ مُوالٍ لَنا مُبغِضٌ لأعدائنا إلاّ و يَحضُرُهُ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله و أميرُ المؤمنينَ و الحسنُ و الحسينُ عليهم السلام فَيَسُرُّوهُ و يُبَشِّروهُ، و إن كانَ غيرَ مُوالٍ لَنا يَراهُم بحَيثُ يَسوؤهُ
و الدّليلُ على ذلكَ قَولُ أميرِ المؤمنينَ عليه السلام لحارثِ الهَمْدانيِّ :
يا حارَ هَمْدانَ مَن يَمُتْ يَرَني
مِن مؤمنٍ أو مُنافِقٍ قُبُلا .
امام صادق عليه السلام : هيچ كس نيست كه دوستدار ما و دشمن دشمنان ما باشد و بميرد، مگر اينكه [در هنگام مرگش ]رسول خدا صلى الله عليه و آله و امير مؤمنان و حسن و حسين ـ صلوات اللّه عليهم ـ حاضر شوند و اگر دوستدار ما نباشد، آنان را به گونه اى كه ناراحت شود، مشاهده كند. دليل بر اين مطلب، فرموده امير مؤمنان عليه السلام به حارث همدانى است كه :
اى حارث همدانى! هر كس بميرد مرا
رو در رو مى بيند، مؤمن باشد يا منافق
ارسال موسى (عليـه السلام) به سوى فرعون و گفتگوى فرعون درباره كشتن او
و لقد ارسلنا موسى باياتنا و سلطان مبين
بـعـيـد نـيست مراد از (آيات ) معجزات و خارق العاده هايى باشد كه موسى با آنها به سـوى فـرعون فرستاده شد، از قبيل عصا، يد بيضاء و غير آن دو. و مراد از (سلطان مبين ) سـلطـه الهى باشد كه خدا به وسيله آن موسى (عليه السلام) را تأييد كرد، و به وسيله آن جلو فرعون را از كشتن موسى و خاموش كردن نور او بگرفت.
بعضى گفته اند: مراد از (آيات ) براهين و دلالات است، و مراد از (سلطان ) معجزات موسى، چون عصا، يد بيضاء، و غير آن دو. بعضى ديگر هم حرفهايى ديگر زده اند.
الى فرعون و هامان و قارون فقالوا ساحر كذاب
كلمه (فرعون ) نام جبار و ديكتاتور نژاد قبط و پادشاه ايشان است. و (هامان ) نام وزيـر اوسـت و (قـارون ) نـام يـكـى از طـاغـيـان بـنـى اسـرائيـل اسـت كـه داراى خـزايـنـى مـمـلو از پـول بوده. و اگر از ميان همه دو امت قبطى و سبطى تنها نام اين سه نفر را ذكر كرده، براى اين بوده كه تمامى فتنهها و فسادها به اين سه نفر منتهى مى شده.
فلما جاءهم بالحق من عندنا قالوا اقتلوا ابناء الّذين آمنوا معه...
در اين آيه ما بين آنچه موسى برايشان آورد و بدان دعوتشان كرد، با مقابله اى كه آنان كـردنـد و نـقـشـه هاى شيطانى كه ريختند، مقابله و مقايسه شده است، مى فرمايد: موسى براى آنان حق را آورده بود و جا داشت حق را بپذيرند، به خاطر همين كه حق است و نيز به خـاطـر ايـنـكـه آنـچـه آورده بـود از نـاحـيـه خـداى تـعـالى بـود، بدين جهت لازم بود آن را قـبـول كنند و رد نكنند، ولى در عوض كيد كردند و آنچه كه گفتند بدين منظور گفتند كه كـسـى بـه مـوسـى ايـمـان نـياورد. اما خداى عزيز كيد ايشان را بى نتيجه و خنثى ساخت و نگذاشت آن كيد به گروندگان به موسى اصابت كند.
سياق آيه اين اشعار را دارد كه يكى از گويندگان اين حرف قارون بوده كه خود از بنى اسـرائيـل بـوده اسـت و اشـكـالى هـم نـدارد، چـون فـرمـان بـه كـشـتـن پـسـران بـنـى اسـرائيـل و زنـده نـگـهـداشـتـن دخـتـران از نـاحـيـه فـرعـونـيـان و قـبل از دعوت موسى (عليه السلام) بوده، و فرمان در اين آيه كه گفتيم قارون هم در آن شريك بوده، بعد از دعوت موسى و در خصوص فرزندان مؤمنين به وى بوده است و هيچ مـانـعـى نـدارد كـه قـارون هم در اين فرمان با فرعونيان موافقت كرده باشد، چون او با موسى و مؤمنين عداوت مى ورزيده.
و در ايـنـكـه فـرمـود: (الّذيـن امنوا معه ) و نفرمود: (آمنوا به ) اشاره است به اينكه گروندگان به موسى از آن جناب پشتيبانى هم مى كردند و در دعوتش كمكش مى نمودند
تَعَطَّرُوا بِالاستِغفَارِ لَا تَفضَحنَّكُم رَوَائِحُ الذُّنُوب»
امکان تصور ظلم در قيامت با معطّلی مؤمن در حسابرسی و نفی آن
🔴🟢يک فرض ميماند و آن معطلي آن روز است؛ بالاخره کسي که زحمتي کشيده و کار خيري انجام داده بايد به پاداش برسد؛ «تَلاقی» اولين و آخرين در روزی که پنجاه هزار سال است، اين معطلي و سرگرداني که خودش ظلم است! فرمود: اين چنين هم نيست، چون ﴿إِنَّ اللَّهَ سَريعُ الحِساب﴾ است؛ اين ﴿إِنَّ اللَّهَ سَريعُ الحِساب﴾ که در ذيل آيه آمده، روشن است که تعليل است
﴿يَومَ نَدعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم فَمَن أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمينِهِ فَأُولئِكَ يَقرَؤُنَ كِتابَهُم وَ لا يُظلَمُونَ فَتيلا﴾؛ به اندک چيزي ستم نميشود، چون متن عمل را ميبينند! در راههاي ديگر هم فرمود که اگر انسان به سرعت همهٴ اعمال و «شوارح» و شواهد خود را ميبيند، احتمال ظلم اصلاً مطرح نيست. فقط ميماند اين مسئله که آن معطلي را چه کار کنيم؟ در اين آيه ميفرمايد: ﴿إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الحسَاب﴾ و در بخشهايي از سوره مبارکه «بقره» و آيه 62 سوره مبارکه «انعام» فرمود: ﴿ثُمَّ رُدُّوا إِلَی اللَّهِ مَولاهُمُ الحَقِّ أَلا لَهُ الحُكمُ وَ هُوَ أَسرَعُ الحاسِبين﴾، هيچ معطلي ندارد! بنابراين احتمال اينکه آن روز پنجاه هزار ساله يک عدّه سرگردان باشند، اينطور نيست، مگر اينکه سرگرداني، کيفر باشد که مثلاً يک عدّه محکوم به سرگرداني هستند؛ الآن اين شخص در جهنم است و اينطور نيست که «بلاتکليف» چند سال سرگردان بماند تا ظلم محسوب شود.
روايت دال بر کوتاهی روز قيامت برای مؤمن
گاهي که وجود مبارک پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين آيه را تفسير ميکرد، می فرمود که آن روز ﴿خَمسينَ أَلفَ سَنَة﴾[12معارج 4] است، کسي از حضرت سؤال کرد که «مَا أَطوَلَ هَذَا اليَومَ»؛ عجب روز طولاني است! فرمود: 🟢🟢🟢🟢«وَ الَّذِي نَفسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ»🟢🟢؛ قسم به ذات کسي که جانم در دست اوست، اين روز که پنجاه هزار سال است، براي مؤمن به اندازه يک نماز پنج، شش دقيقهاي است،[13] اين پاداش اوست! پس سرگرداني و معطلي در آن روز پنجاه هزار ساله نيست، مگر اينکه خود سرگرداني کيفر باشد. کسي که ديگران را سرگردان کرده و کار مردم را انجام نداده است، همين در قيامت باعث سرگرداني و کيفر اوست، نه اينکه او معطل باشد تا جزا ببيند، بلکه الآن دارد جزا ميبيند؛ او مردم را معطل کرده، آن جا هم معطل ميشود! ﴿وَ قِفُوهُم﴾ [14]هم همينطور است!
تَعْرُجُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ4معارج
«فرشتگان و روح [- فرشته مقرب خداوند] به سوی او عروج میکنند در آن روزی که مقدارش پنجاه هزار سال است» (تعرج الملائکة و الروح الیه فی یوم کان مقداره خمسین الف سنة).
مسلما منظور از «عروج فرشتگان» عروج جسمانی نیست، بلکه عروج روحانی است. یعنی، آنها به مقام قرب خدا میشتابند، و در آن روز که روز قیامت است آماده گرفتن فرمان، و اجرای آن میباشند.
منظور از «روح» در اینجا همان «روح الامین» بزرگ فرشتگان است که در سوره «قدر» نیز به او اشاره شده است.
و اما تعبیر به «پنجاه هزار سال» از این نظر است که آن روز بر حسب سالهای دنیا تا این حد ادامه پیدا میکند، و با آنچه در آیه 5 سوره سجده آمده است که مقدار آن را یک هزار سال تعیین مینماید منافاتی ندارد، زیرا همان گونه که در روایات وارد شده است در قیامت پنجاه موقف است، و هر موقف به اندازه یک هزار سال طول میکشد
نمونه
پرسش: اگر گناه نکردند چه؟
پاسخ: اگر کسي ـ إن شاءالله ـ اينطور باشد، فرمود به اندازه «صَلَاةٍ مَكتُوبَة» در قيامت معطل است، بعد راهيِ بهشت ميشود. هيچ وقت آن سرگردانی پنجاه هزار ساله براي همه نيست! اين پنجاه هزار سال اگر مانند روز دنيا و اينها باشد، بله «شمس» و «قمر» در کار است؛ ولي ﴿وَ الأَرضُ جَميعاً قَبضَتُهُ يَومَ القِيامَةِ﴾ شد، ﴿وَ السَّماواتُ مَطوِيَّاتٌ﴾[15] شد و ﴿فَدُكَّتا دَكَّةً واحِدَةً﴾[16] شد، بساط منظومه شمسي و نظام سپهري برچيده شد. پس اگر ما معطّلي پنجاه هزار نفر را در دنيا فراهم کرديم، پنجاه هزار سال آن جا معطّل هستيم و اگر مشکل پنجاه هزار نفر را خوب بررسی کرديم و انجام داديم، سريعاً عبور ميکنيم! حضرت فرمود: «وَ الَّذِي نَفسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ» اين روز، براي مؤمن به اندازه «صَلَاةٍ مَكتُوبَة» است.
پرسش: ﴿كَلَمحِ البَصَرِ﴾ [17]را قرآن به کار می برد، چون در بعضی از روايات دارد که بعضی ها ﴿كَلَمحِ البَصَرِ﴾ هستند؟
پاسخ: بله، از اينها دقيقتر! عبور بر صراط ﴿كَلَمحِ البَصَرِ أَو هُوَ أَقرَب﴾ هست؛ اين صراط مستقيمی که بايد عبور کنند، بعضيها خوب و به سرعت عبور ميکنند. اينهايي که هميشه از سيئات و گناهان عبور کردند و «غضّ بصر» کردند، آن جا هم سريعاً از صراط عبور ميکنند، اين درست است!
پرسش: مقام رسيدگی به ثواب در عالَم جزا با مقام رسيدگی به عذاب بايد فرق کند!
پاسخ: کسي که ﴿سَريعُ الحِساب﴾ است، معطل نميکند؛ ولي آن مقام فرق ميکند؛ اول بررسي است، استنطاق است، سؤال و جواب است، استشهاد است، اداي شهادت و اقرار گرفتن است، بعد از اينکه ﴿فَاعتَرَفُوا بِذَنبِهِم﴾،[19]آنوقت ديگر سرگردان نيستند، مگر اينکه خود سرگرداني جزء پروندههاي تعذيبي آنها باشد