eitaa logo
💓💓مــــُـــــحَنــــــــــــّٰٓــــــــــا💓💓
2هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
8.1هزار ویدیو
479 فایل
فعلا مادر شش فرزند، مشاور، نویسنده، مسیول خوابگاه دختران، علاقه‌مند به خوشبختی همه، اینجاباهم از زندگی، به حیات می‌رسیم استفاده از مطالب کانال بلااستثنا آزاد است. بگو تابگم @barannejat https://eitaa.com/joinchat/1763180548Cdca1fa9741
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰خروش مادرانه در حمایت از مادران و کودکان فلسطینی✊ ⭕️تا میتونید منتشر کنید ✅ و بانوان ایرانی همراه با فرزندان، رو به روی دفتر سازمان ملل متحد در ایران 🌐https://eitaa.com/populationir/3788 ✅اجتماع مادران ۱۲۰ کشور دنیا در حمایت از فلسطینی‌ها و محکومیت جنایات صهیونیست‌های کودک‌کش 🌐https://eitaa.com/populationir/3790 ✅ دورهمی مادرانه به رنگ | در حرم مطهر حضرت عبدالعظیم حسنی 🌐https://eitaa.com/populationir/3792 ✅ اجتماع و دختران شهرستان خرم‌آباد در حمایت از زنان و کودکان فلسطینی https://eitaa.com/populationir/3793 ✅ اجتماع بزرگ مادرانه در حمایت از مادران مقاومت | شهر یاسوج https://eitaa.com/populationir/3794 ✅ تجمع و بانوان سمنانی همراه با فرزندان (کالسکه سواران نسل ظهور) به منظور اعتراض به جنایت‌های رژیم اشغالگر قدس 🌐https://eitaa.com/populationir/3795 ✅اجتماع و کودکان شهر تهران در حمایت از مادران و کودکان غزه https://eitaa.com/populationir/3796 ✅ خروش البرز در حمایت از مادران و کودکان فلسطین https://eitaa.com/populationir/3798 ✅ دورهمی و کودکان عاشق مبارزه با | استان فارس https://eitaa.com/populationir/3799 ✔️ادامه دارد... 💠به جمع ما بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1692008458Ce01f99cefb @almohanaa
ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ``、、`、、ヽ、ヽ ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ``、、`、、ヽ、ヽ ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽヽ、ヽ、ヽ、ヽ ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ ヽ、ヽ``、ヽ、ヽ、ヽ.`、ヽ、ヽ``、、`、、ヽ`、ヽ 、ヽ`、ヽヽ、ヽ``、 ╱◥████◣ ヽ、ヽ``、ヽ │田│▓ ∩ │ヽ、ヽ``、ヽ ◥███◣ ╱◥◣ ◥████◣ │╱◥█◣║∩∩∩ ║◥███◣ ││∩│ ▓ ║∩田│║▓田▓∩║ `、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ``、、``、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ باز باران با ترانه میخورد بر بام خانه... خانه ام کو؟. خانه ات کو؟ باران باز باران، باگلوله، با ستم های فراوان می خورد بربام غزه یادم آید روز باران گردش آن دیو صهیون مست و سرکش در کنار دشت ویران بین اجساد فراوان کودکی ده ساله بودم زارو نالان ،جسم لرزان ،روح خسته با دوچشم کودکانه زیرآوار مادرم را غرق در خون دیدمش سوی دیگر خواهر شش ماهه ام را داخل گهواره بی جان می دویدم اینسو آنسو پربهانه،باصدای عاجزانه غرق وحشت در میان دود و آتش در به در بودم دنبال پدر می شنیدم از پرنده داستانهای غم انگیز از لب باد وزنده ظلم های بی امانی آه چه غمناک بود باران وه چه دردناک بود باران وندراین غوغا و آشوب می شنیدم از ره دور آن نداهای رهایی گام های استواری خواهم آمد ،بانوای آسمانی با پیام شادمانی پرتوان باش کودک من با شعار استقامت، پایداری استقامت، پایداری ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ``、、`、、ヽ、ヽ ヽ`ヽ`、ヽ、ヽヽ、ヽ、ヽ、ヽ ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ ヽ、ヽ``、ヽ、ヽ、ヽ.`、ヽ、ヽ``、、`、、ヽ`、ヽ 、ヽ`、ヽヽ、ヽ`` ╱◥████◣ ヽ、ヽ``、 │田│▓ ∩ │ヽ、ヽ``、ヽ ◥███◣ ╱◥◣ ◥████◣ │╱◥█◣║∩∩∩ ║◥███◣ ││∩│ ▓ ║∩田│║▓田▓∩║ `、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ``、、`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ باز باران با ترانه میخورد بر بام خانه... @dar_entezare_ruyesh @almohanaa
🔴 وصیتنامه‌ی کودک اهل غزه که در فضای مجازی فلسطین دست به دست می‌شود 😭 خوش آمدید، من هیا هستم و اکنون وصیت نامه ام را می نویسم ۱. پول‌های من (۸۰ شِکِل است) : ۴۵ شِکِل (واحد پول) برای مامان، ۵ شِکِل برای زینت، ۵ شِکِل برای هاشم، ۵ شِکِل برای تیتا، ۵ شِکِل برای خاله هبة، ۵ شِکِل برای خاله مریم، ۵ شِکِل برای دایی عبود و ۵ شِکِل برای عمه سارة. ۲. اسباب بازی‌ها و همه چیزهایم (وسایلم): برای دوستانم زینت خواهرم ❤️ ریما ❤️ منة ❤️ أمل ❤️ ۳. لباس‌های من: برای دخترعموهایم ❤️ و اگر چیزی باقی ماند، انفاق کنید. ۴. کفش های من: به فقرا و نیازمندان اهدا کنید... البته بعد از شستنن ❤️ @almohanaa
34.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انیمیشن فوق‌العاده جذاب و حماسی "نابودی اسرائیل" 🧨روایت کوتاهی از نابودی تاسیسات هسته‌ای و مراکز مهم اسرائیل توسط موشک‌های سپاه و حماس 🇮🇷🇵🇸در آینده‌ای نه چندان دور 📺داستان این انیمیشن رو این روزها ملموس‌تر درک می‌کنیم 👥 ببینید و به اشتراک بگذارید به امید روزی که لکه ننگ اسرائیل از صفحه تاریخ محو بشه🤲 @almohanaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چالش سلام یا مهدی در تیک تاک . خدا اگر بخواهد این روژهای تلخ قدس به شیرینی روز ظهور ختم می‌شود. غربالهای اخرالزمانی را جدی بگیریم. @almohanaa
⁉️درباره‌ی فلسطین به بچه‌ها چی بگیم؟ چی‌ نگیم؟ 📷 مجموعه تصاویر از صفحه‌ی خانم منصوره مصطفی زاده @almohanaa
😔 خانوده ای که ۱۵ سال در انتظار فرزند بودند ، دو ماه پیش خدا چهار قلو نصیبشان کرد ، به اسامی ( خالد ، عبدالخالق، محمود ، مها البابا ) امروز به همراه مادرشان " وفاء " به شهادت رسیدند آرام بخوابید بشریت بیدار است #طوفان_الاقصی 🔲جهت دریافت اطلاعات، اخبار و محتواهای جمعیتی به کانال جهاد تبیین بپیوندید: http://eitaa.com/jamiyat @almohanaa
کودکان غزه در آغوش مادران جهان؛ اجتماع مادران بهمراه فرزندان در مشهد مقدس ▪️جمعه ٢٨ مهر ساعت ٩ صبح ▪️مشهد مقدس ،بلوار سجاد مقابل دفتر سازمان ملل @almohanaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینید ! این نوجوانان فلسطینی هزاران بار بر دولت مردان مرتجع عرب شرافت دارند ! وقتی از کوانی سخن میگوییم که پوست و جانش در قران امیخته دقیقا از یک چنین ایمانی سخن میگوییم. این طمآنینه نوجوان فلسطینی پس از مصیبت و بمب و تخریب و آتش و خون در غزه است.. @almohanaa
1402.07.26-Panahian-Shabake2-BarnameKhatSevom-NaghshAfariniZananDarMehvarMoghavemat-32k.mp3
12.24M
🔉 نقش‌‌آفرینی زنان در محور مقاومت 🗓 یک جلسه | ۱۴۰۲.۰۷.۲۶ 🔻 شبکۀ دو سیما، برنامۀ خط سوم @almohanaa
بسم الله «مثل عبود» ابوعبود همسایه‌مان بود. پیرمردی خردمند و روشن روان که فرزند شهیدش عبود، شب قبل شهادت به او گفته بود؛ پدرجان هم خدا من را می‌خواند و هم شما. به نظرتان کدام را انتخاب کنم و پدرش گفته بود:« چه بگویم، در امان خدا..» عبود رفته بود و بیست و چهار ساعت بعد، خبرشهادتش رسیده بود. به محمد شش ماهه ام نگاه می‌کنم. دوست دارم مرد شود مثل عبود قدبلند و رشید و عاقل باشد و بتواند بین من و خدا، بین پدرش و خدا بین دنیا و خدا، خدا را انتخاب کند اما محمدشش ماهه د آسم داشته و این چند وقت به خاطر هوای جنگ زده، دو روز است نمی‌تواند نفس بکشد.باید او را به بیمارستان ببرم. بهترین و بزرگترین بیمارستان که صلیب سرخ برای فلسطین ساخته. از حق نگذریم بیمارستان بزرگ و مجهزی است. روی دست‌هایم است و هرروز بیشتر زرد و زار می‌شود. این چندوقت خود فلسطین هم نفس ندارد و همه دارند دود و بوی فسفر و آتش و باروت، توی ریه می‌کشند اما ریه‌های محمد من، این قدرکشش ندارد که بتواند از حجم زیاد دود، اکسیژنش را جدا کند و توی ریه‌های چند سانتی‌اش بکشد. این را دکترش گفت وقتی بالاخره میان دست‌های سپید و تپل و بد رگش توانست، رگش را پیدا کند و انژیوکت کودکانه را در آن فرو کند. این را گفت و توی صورت محمد لبخند زد. ماسک اکسیژن را که روی دماغش گذاشت، محمد اول بی قراری کرد اما خدا خیر بدهد دکتر را. با صبر و بازی، بالاخره محمد من را که بعد چند روز نفسی داشت برای گریه، آرام کرد. ساعتی گذشت و محمد بعد چند شب، به خواب راحتی فرو رفت. آن قدر که ترسیدم. زل زدم به ماسک و قطره‌های میعان که از تلفیق نفس گرم محمد و اکسیژن توی ماسک جمع شده بود. اما باز هم دلم ارام نشد. ماسک را ارام و با احتیاط برداشتم. قفسه سینه کوچکش را نگاه کردم که آرام بالا و پایین می‌رود و بالاخره خیالم کمی راحت شد. باید سری به خانه می‌زدم و از سلیما و حلما و پدرشان خبر می‌گرفتم. همه در خانه پدربزرگ من جمع بودیم، میان این جنگ و خون، گوشی‌ام دیروز موقع فرار روی زمین افتاده و صفحه‌اش شکسته بود. روی صورت محمد بوسه‌ای کاشتم و دستهای تپل گرمش را لای دستهایم فشردم. کمی رنگ و رو به صورتش برگشته بود. اگر ازخانه می‌توانستم پلیور آبی‌اش را بردارم و تنش کنم، حتما خیلی به چهره‌اش می آمد... راهی شدم و از میان خرابه‌ها خانه پدربزرگ را تشخیص دادم. موقع شام رسیدم و مادربزرگ همزمان با برگرداندن مقلوبه توی سینی، گفت:«الهی به زودی جشن آزادی قدس را بگیریم». همه با هم آمین گفتیم و مادر بزرگ برای هرچند نفرمان توی یک سینی، غذا ریخت. تندتند چندلقمه خوردم. صورت سلیما و حلما را بوسیدم و توی صورت محوود خیره شدم:_دعاکن حالش زود خوب شود دکتر گفته ممکن است فردا مرخصش کنند. محمود خندید و گفت: ان شا الله. هنوز در را نبسته بودم که صدای وحشتناکی تمام فلسطین را لرزاند. صدای هواپیماهای امریکایی بود. به سمت بیمارستان دویدم. اما بیمارستان شده بود آورستان. دنبال دکتر بودم اما نه دکتری در کار بود نه تختی نه اتاقی نه سالنی... میان اوار بیمارستان فرو ریختم. هرکس به طرفی میدوید. هرکس دنبال تکه‌های بدنش م می‌گشت. بوی دود و مو و پوست سوخته، امانم را برید. باید آن طرف باشد، کمی سمت شرق می‌شد، اما.. وای خدای من! اتاق محمد من کجا بود. دکتر کجا بود. ایستگاه پرستاری چه؟؟؟ میان آوارها دنبال محمد می‌گشتم که دست‌های تپل و انژیکوکت ابی میان دستش را دیدم. آوارهای گچ و سنگ را کنار زدم. پایین تنه‌اش سوخته بود اما تا صورت قشنگ و سفیدش تا شکمش سالم بود. آه! محمد من! قشنگ من! فرشته من! من نمی‌خواستم از حالا شبیه عبود شوی. برای بیست سالگی‌ات، آرزوی شهادت داشتم. برای اینکه یک روزی، نه به این زودی‌ها، شبیه او شوی! نیمه محمد را به آغوش کشیدم و به سمت خانه پدربزرگ دویدم اما از سرخیابان،خانه را پیدا نمی‌کنم همه‌اش دود است و فریاد. سیاهی است که ازشهر بالا می‌رود.سیاهی هایی که به صورت بنی بشر نشسته و با هیچ پاک نمیشود. پس خانه پدر بزرگ کجا است؟شاید کجا بود؟!!! نه نه. نبایدفریاد بزدم. اینجا هزاران نفر مثل من،دنبال عزیزاتشان هستند. از همین جمعیتی که حالا روی آوارها ریخته‌اند معلوم است. همه مثل من هستند و هیچ‌کس توی این عالم سیر نمی‌کند. چند وقت است ما دیگر روی زمین نیستیم، روی بال ملایکی که برای بردن این همه جنازه شهید، حتما به زمین هبوط می‌کنند، قدم می‌گذاریم. ✍محنـــــــــــــــــــــــا @almohanaa
1_7275544246.mp3
8.08M
بسم‌الله خدای شبهای پرفروغ جمعه، خدای ما گناهکاران، همان قدر که خدای آدم خوب‌ها، به این جمعه‌های بی قراری پایان بده، به این شبهای سوگواری؛ به این تاب و تبهای شامگاهی به روزهای پر از گریه زاری. خدای شبهای روشن! دنیا عجیب تیره و تار شده. نمی‌خواهی خورشید عالم تابت را از پس ابرهای غیبت به درآوری؟!!! ـ @almohanaa
Seyed.Reza.Narimani.Manam.On.Hasrati(128) (1).mp3
15.54M
صلوات برای یادشهدا و اموات فرانوش نشود. دستی به خیر بلند کنید و کنار امواتتون مادر من حقیر هم یاد کنید❤️ @almohanaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ما زن‌هارا بفرستید غزه... مردها بلد نیستند بچه ها را آرام کنند! مادران فرزند مرده را دلداری دهند و بگن آروم باش... ما زن‌هارا بفرستید،همه کودکان را پناه می‌شویم. ما بلدیم چطور اشک‌های بچه‌ها را پاک کنیم،ما که از پشت هر عکس و فیلم بچه‌ها را نوازش می‌کنیم ...حتی بعد دیدن فیلم‌ها جانم جانم میکنیم🇵🇸 "حوراء" @almohana @twiita