#یادداشت
✍️آیا فلسفه بخوانیم؟
🌀تاملی پیرامون اعتقاد آخوند خراسانی (ره) در ارتباط با خاص نبودن معنای حروف
🔰حجت الاسلام سجاد انتظار
💠 یکی از موضوعاتی که برای برخی از محصلین حوزه مطرح است این است که آیا خواندن #فلسفه ضرورت دارد یا نه؟ و در صورتی که ضرورت داشته باشد به چه اندازه و در چه سطحی نیاز به فراگیری آن است؟
به طور معمول در پاسخ این سوال چنین گفته می شود که اگر کسی بخواهد به ارزش ذاتی فلسفه در به دست آوردن نگرشی کلان به عالم هستی برسد باید این علم را به طور مستوفی تحصیل کند بنابراین نمی تواند به سطح خاصی از این علم مانند آراء #مشاء یا #اشراق به تنهایی اکتفاء کند و در نتیجه چاره ای جز اندوختن آراء صدر المالهین و فلاسفه بعد از ایشان نیست. اما اگر کسی به دنبال تحصیل چنین نگرشی نیست و تنها از آن جهت به این علم می پردازد که مقدمه لازم برای فهم علم اصول است در این صورت می تواند به آراء مشاء و #بوعلی (ره) اکتفا کند زیرا مستوای مباحث فلسفی که در علم اصول مخصوصا در دوره نجف وجود دارد بالاتر از مباحث مشاء نیست.
💠به نظر می رسد که این پاسخ گرچه برای کسانی که نسبت به فلسفه موضع دارند خوشآیند هست اما از حقیقت امر و میدان علم اصول فاصله دارد. بدون تردید سخنان آخوند خراسانی به عنوان بزرگترین اصولی نجف مشحون از مباحث فلسفی است که قضاوت پیرامون آن ها بلکه حتی تفسیر عبارات ایشان بدون تسلط بر #حکمت_متعالیه امکان پذیر نیست. ما به عنوان نمونه در این جا به بررسی یکی از عبارات ایشان می پردازیم که از جمله عبارات ابتدائی ایشان و مربوط به #وضع_حروف است. در ضمن این عبارات متوجه خواهیم شد که ایشان علیرغم تسلط وافی به بخشی از مساله که مربوط به فلسفه مشاء است به دلیل عدم اشراف کافی به حکمت متعالیه دچار انحرافی عجیب در این بحث شده است و برخی از #شاگردان ایشان با همان رویکرد استاد خود دچار انحرافاتی به مراتب نازل تر شده اند.
آخوند خراسانی در این بحث معتقد است که وضع حروف بر خلاف اعتقاد مشهور به صورت عام-خاص نیست بلکه از جنس وضع عام-موضوع له عام است اما برخی از شاگردان به دلیل اینکه این ادعا را نپذیرفته اند مجبور به نفی کلی حکایت گری حروف شده و به #ایجادی بودن آن ها اعتقاد پیدا کرده اند و به این ترتیب با دو خطای پی در پی در دو مرحله از سخن مشهور فاصله گرفته اند. اکنون به قدر وسع به این بحث می پردازیم
💠آخوند خراسانی در ضمن تحقیقی که پیرامون موضوع له حروف ارائه می کند چنین می فرماید: لأن الخصوصية المتوهمة إن كانت هي الموجبة لكون المعنى المتخصص بها #جزئيا_خارجيا فمن الواضح أن كثيرا ما لا يكون المستعمل فيه فيها كذلك بل كليا و لذا التجأ بعض الفحول إلى جعله جزئيا إضافيا و هو كما ترى و إن كانت هي الموجبة لكونه #جزئيا_ذهنيا حيث إنه لا يكاد يكون المعنى حرفيا إلا إذا لوحظ #حالة لمعنى آخر و من #خصوصياته القائمة به و يكون حاله كحال #العرض فكما لا يكون في الخارج إلا في الموضوع كذلك هو لا يكون في الذهن إلا في #مفهوم آخر و لذا قيل في تعريفه بأنه ما دل على معنى في #غيره فالمعنى و إن كان لا محالة يصير #جزئيا بهذا #اللحاظ بحيث يباينه إذا لوحظ ثانيا كما لوحظ أولا و لو كان اللاحظ واحدا إلا أن هذا اللحاظ لا يكاد يكون مأخوذا في المستعمل فيه و إلا فلا بد من لحاظ آخر متعلق بما هو ملحوظ بهذا اللحاظ بداهة أن التصور المستعمل فيه مما لا بد منه في استعمال الألفاظ و هو كما ترى مع أنه يلزم أن لا يصدق على الخارجيات لامتناع صدق الكلي العقلي عليها حيث لا موطن له إلا الذهن ف امتنع امتثال مثل سر من البصرة إلا بالتجريد و إلغاء الخصوصية هذا مع أنه ليس لحاظ المعنى حالة لغيره في الحروف إلا كلحاظه في نفسه في الأسماء و كما لا يكون هذا اللحاظ معتبرا في المستعمل فيه فيها كذلك ذاك اللحاظ في الحروف كما لا يخفى.
💠ایشان در ابتدا به توضیح مقدمه ای دقیق از مشاء می پردازند تا از آن در استدلال خود بهره گیرند؛ مطابق اعتقاد مشاء امور عالم مانند یک طیف منشوری به سه صورت تحقق دارند؛ دسته نخست #جواهر هستند که موجوداتی #مستقل در ذهن و خارج اند و وابستگی به چیزی ندارد؛ دسته دوم #اعراض هستند که علیرغم استقلال ماهوی شان، در #تحقق خود وابسته به جواهر اند و از خواص آن ها هستند؛ مشاء در تعبیری فنی و دقیق از اعراض چنین یاد می کنند که: #وجوده_فی_نفسه_عین_وجوده_لغیره؛ یعنی اعراض موجوداتی بینابین هستند که از یک نظر شبیه جواهر اند زیرا ذات و ذاتیات دارند و از جنس ماهیت هستند اما از جهت دیگر شبیه دسته سوم موجودات هستند؛ دسته سوم موجوداتی هستند که نه در ذهن و نه در خارج هیچ استقلالی ندارند و کاملا #وابسته به طرفین خود هستند و به آن ها وجود رابط گفته می شود. اعراض با اینکه دارای ماهیت هستند اما تحقق خارجی ان ها مانند وجودات رابط است یعنی در تحقق خود کاملا وابسته به غیر هستند.
نکته ای که در این جا باید یادآوری کنیم این است که توضیحات دقیق ایشان نشان می دهد که اشراف کافی بر تقسیم موجودات از نظر استقلال وارتباط دارند بنابراین برخی از اصولیون که در مقام رد سخن ایشان به بیان دوباره این تقسیم پرداخته و از ضرورت وضع برای هر کدام از این موجودات سخن گفته اند نمی تواند ردیه ای بر سخن آخوند خراسانی باشد. ایشان علی رغم اعتقاد به انحاء موجودات در میفیت وضع حروف مناقشه دارند.
💠 آخوند خراسانی با استفاده از مقدمه فوق به تصویر خاص بودن معنای حروف می پردازد و سپس توالی فاسد متعدد این تصویر را بیان می کند و در نهایت عام بودن موضوع له حروف را نتیجه می گیرد. از نگاه ایشان حرفی بودن یک معنا و مفهوم با توجه به مقدمه گذشته به این است که آن مفهوم وابسته به غیر باشد. چیزی که این #وابستگی را تامین می کند #لحاظ انسان است یعنی مفهوم زمانی خاص و جزئی خواهد بود که لاحظ، آن را به عنوان حالت چیزی دیگر و خصوصیات چیزی دیگر تصویر کند. این لحاظ باعث می شود که آن مفهوم تحقق فی غیره داشته باشد و چنین تحققی، موجب #تشخص و #خاص بودن آن مفهوم می شود.
ایشان پس از روشن ساختن کیفیت تشخص و خاص بودن یک مفهوم، با برشمردن لوازم فاسد این مطلب نتیجه می گیرند که نباید لحاظ انسان را در حریم معنا دخالت داد و وقتی لحاظ از حریم معنا خارج شود تشخص آن مفهوم نیز از بین می رود و در نتیجه آن مفهوم #کلی و #عام خواهد شد. لوازم فاسد تعلق لحاظ به معنا و مفهوم موارد زیر هستند:
-لزوم اجتماع دو لحاظ در مقام استعمال که خلاف وجدان است
-مجازیت کاربرد حروف در معانی خارجی و اختصاص کاربرد حقیقی آن ها به محیط ذهن
-لزوم دخالت لحاظ در معنای حروف و عدم دخالت لحاظ در معنای اسماء
نتیجه بطلان دخالت لحاظ در معنای حروف از نظر آخوند(ره) این است که معنای حروف را باید عام و کلی بدانیم
💠حقیقت آن است که ایشان علیرغم تصویر صحیح انحاء موجودات، در تحلیل خواص مفاهیم، از مساله بزرگ و مهمی غفلت کرده اند و آن تفکیک حیث #اندراج مفاهیم از حیث #مقیسیت آن ها است. در حکمت متعالیه و بر اساس تقسیم وجود به ذهنی و خارجی این مطلب تحقیق شده است که مفاهیم دارای دو اعتبار هستند؛ هر مفهومی از یک جنبه #حاکی از خارج است و بر مصداق خارجی خود #انطباق می یابد و از جنبه دیگر یک موجود واقعی است در عداد سایر موجودات که ذیل مقوله ای از مقولات #مندرج می شود. مفهوم از جهت مقیسیت، امری #اعتباری و غیر اصیل است و از جهت تحقق و اندراج آن، موجودی #حقیقی است که #اصالت ماهیت یا وجود آن مورد نزاع قرار می گیرد.
اگر با نظر گرفتن این تفکیک به عبارت ایشان بنگریم خواهیم دید که آن چه مورد تعلق لحاظ است حیث اندراج مفاهیم است و جنبه قیاسی مفاهیم مورد لحاظ قرار نمی گیرد؛ بنابراین تشخص مفاهیم نیز مربوط به جنبه اندراجی آن ها است و حیث مقیسیت نمی تواند متصف به تشخص گردد زیرا تشخص شان وجود است. از سوی دیگر آن چیزی که وصف کلیت(عام) یا جزئیت(عام) را می پذیرد حیث انطباق مفاهیم است نه جنبه اندراج آن ها؛
بر این اساس هر مفهومی که در ذهن باشد از جنبه اندراج خود، متعلق لجاظ واقع می شود و در نتیجه تشخص می یابد و در این جهت تفاوتی ندارد که آن مفهوم در انطباق خود، قابلیت صدق بر بیش از یک مصداق را دارد تا کلی باشد یا قابلیت صدق بر بیش از یک مصداق را ندارد تا جزئی باشد. مفهوم چه جزئی باشد و چه کلی باشد با تعلق لحاظ به وجود آن، یک وجود متشخص عینی خواهد بود.
متاسفانه محقق خراسانی با در هم آمیختن این دو حیث، از نفی تعلق لحاظ که به وجود مفاهیم مربوط می شود کلیت مفاهیم را که به مفهومیت مفاهیم مربوط است را نتیجه می گیرد.
این خلط در بیانات امام با تعبیر خلط بین #معلوم_بالذات و #معلوم_بالعرض مطرح است.
💠 با تفکیک دو جنبه فوق اکنون می توانیم بگوییم که ملاک ربطی یا مستقل بودن یک مفهوم را باید در حیث انطباق مفاهیم جست. اگر مفهومی دارای ذات و ذاتیات باشد و رابطه اش با مصداق خود رابطه #طبیعی و #فرد باشد آن مفهوم مستقل و اسمی است اما اگر مفهومی فاقد ذاتیات باشد و صدق آن بر مصداق خارجی اش به صورت انطباق #عنوان بر #عنون باشد آن مفهوم حرفی و ربطی است.
نکته تکمیلی در باب مفاهیم ربطی این است که ملاک ربط بودن یک مفهوم #در_ذهن ، وابستگی یک معنای حرفی به دو مفهوم دیگر است نه وابستگی آن به لحاظ یا نفس مدرک و یا مواردی از این دست؛ بنابرین ظرفیت در جمله «زید فی الدار» به خاطر اندکاک در دو مفهوم زید و دار است که حرفی است نه به دلیل تعلق لحاظ لاحظ؛ کما اینکه این نسبت در تحقق خارجی خود وابسته به تحقق خارجی زید و دار است.
نتیجه دیگری که از این بحث می توان گرفت این است که جمله مشهور«ربط به ذهن نمی آید» به این معنا است که ربط به صورت مستقل از طرفین به ذهن نمی آید اما در ضمن طرفین به ذهن می آید و می توان آن را به نحو #اجمال تصویر کرد چرا که اگر چنین نباشد هیچ #تصدیقی در ذهن شکل نمی گیرد.
📚تحقیق دقیق این مباحث را می توان در کتاب #مناهج_الوصول امام خمینی (ره) در ضمن بحث از تطابق قضایای #ملفوظه #معقوله و #محکیه و هم چنین تقسیم ربط به #ربط_تصوری و #تصدیقی جست و جو کرد.
#فلسفه #اصول
@almorsalaat
♨️نقش علامه طباطبایی در انقلاب اسلامی
1⃣مشاركت در جلسات مشورتى با علما و انتشار اعلاميه
2⃣تبيين مبانى فكرى انقلاب
🔰آیت الله مصباح یزدی
🔹علامه طباطبايى(رحمه الله) در مسايل #انقلاب اسلامى نقش مهمى داشته است؛ زيرا اين حركت بزرگ قبل از آنكه سياسى و اجتماعى باشد، #فرهنگى بود و براى پيروزى چنين انقلابى به فعاليت فرهنگى مستمرى نياز بود، و علامه طباطبايى در تقويت اين بُعد انقلاب بسيار تأثيرگذار بوده است.
🔹شاهدش اين مىباشد كه بسيارى از مسؤولين بزرگ نظام جمهورى اسلامى ايران از #شاگردان ايشان هستند و از افكارشان الهام گرفتهاند.
🔹آن زمانى كه كمتر صحبتى از حكومت اسلامى به ميان مىآمد مرحوم علامه هم در اثر سترگ خود يعنى #الميزان و نيز در برخى آثار ديگرش اين موضوع مهم را مطرح كرد و #مقالاتى به قلم ايشان در سالهاى اختناق سياسى رژيم پهلوى درباره زعامت و رهبرى منتشر شد كه براى تبيين مبانى نظام اسلامى از منابع ارزشمندى به شمار مىروند.
🔹تأثيرى كه وى در فراهم نمودن زمينه فرهنگى انقلاب داشتند، چشمگير و غير قابل انكار است. در آغاز نهضت اسلامى كه علماى حوزه علميه قم و ساير شهرستانها، #جلساتى تشكيل مىدادند و براى روشن نمودن افكار و اذهان مردم #اعلاميههايى صادر مىكردند، علامه در زمره برجستهترين افرادى بود كه در اين جلسات حضور مىيافت و برخى اعلاميههايى كه به امضاى ايشان مىباشد در دسترس است.
🔹پس در واقع آن مفسّر عاليقدر در دو عرصه در پيشرفت انقلاب اسلامى، مؤثر بوده است يكى مشاركت در جلسات مشورتى با علما، اساتيد و مراجع و انتشار اعلاميه و ديگرى تبيين مبانى فكرى انقلاب چه در درسهايشان و چه در كتابهايشان.
📚تماشای فرزانگی و فروزندگی
#در_محضر_علامه #حوزه_انقلابی
#بزرگداشت_علامه_طباطبایی
@almorsalaat