eitaa logo
المرسلات
10.3هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
549 ویدیو
40 فایل
🌐المرسلات، از مقدمات تا اجتهاد 📌تبیین دیدگاه های امام، رهبری، علامه طباطبایی، شهید مطهری 🔰آثار و دروس استاد علی فرحانی 📌آموزش دروس حوزوی 📞 ارتباط با ادمین: @admin_morsalat
مشاهده در ایتا
دانلود
|معامله ای صحیح اما غیر معین 🔅یکی از مسائل فقهی این است که آیا معاملات، توقیفی و منحصر در عناوین مرسوم (بیع، اجاره، صلح، مضاربه و ...) هستند و یا اینکه معامله ای می تواند در عین اینکه صحیح است، ذیل عناوین مرسوم هم قرار نداشته باشد؟ 🔅در عبارت زیر ، که یکی از مسائل بیع ثمار در کتاب شرح لمعه است و در آن یکی از شریکین، سهم شریک خود را قبول می کند، شهید اول (ره) در متن لمعه بیان می کند که این معامله بیع نیست و عنوان دیگری را برای آن بیان نمی کند و شهید ثانی (ره)، نیز می پذیرند که این معامله صحیح است، هرچند که ذیل یکی از عناوین مرسوم قرار ندارد. 🔅اگر اصل این مسئله را بپذیریم و انحصار عناوین معاملات را بشکنیم، آنگاه باب یکی از طرق تصحیح برخی از معاملات جدید باز می شود. البته در اینصورت باید ملاک صحت معامله ای که ذیل عناوین مرسوم قرار نمی گیرد را بدست آوریم. 📝متن عبارت شرح لمعه: الثالثة يجوز أن يتقبل أحد الشريكين بحصة صاحبه من الثمرة بخرص معلوم و إن كان منها - و لا يكون ذلك بيعا - و من ثم لم يشترط فيه شروط البيع بل معاملة مستقلة و في الدروس أنه نوع من الصلح و يشكل بأنه يلزم بشرط السلامة - فلو كان صلحا للزم مطلقا ... و بعض الأصحاب سد باب هذه المعاملة لمخالفتها للأصول الشرعية و الحق أن أصلها ثابت و لزومها مقتضى العقد و باقي فروعها لا دليل عليه. (الروضه البهیه، ج2 ص261) ✍️محسن ابراهیمی 🌀فقه روز👇 https://eitaa.com/joinchat/1156972562C995b2572a2
🔅| اصرار بعضی مترجمین و مفسرین بر انکار لقاءالله ♦️به بهانه اختلاف در ترجمه یک آیه از قرآن کریم 💠 وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَا مُوسَى ٱلۡكِتَٰبَ فَلَا تَكُن فِي مِرۡيَةٖ مِّن لِّقَآئِهِۦۖ وَجَعَلۡنَٰهُ هُدٗى لِّبَنِيٓ إِسۡرَـٰٓءِيلَ «سجده ۲۳» ترجمه مشهور و نادرست آیه: 🚫 و به راستى ما به موسى كتاب داديم، پس تو در دريافت كتاب [به وسيلۀ موسى] هيچ ترديدى نداشته باش، و آن را براى بنى اسرائيل هدايت قرار داديم، ▫️همانطور که در ترجمه این آیه ملاحظه می کنید مترجم مرجع ضمیر «لقاء» را کتاب دانسته و عبارت «فلاتکن فی مریة» (تردید نداشته باش) به دریافت کتاب توسط حضرت موسی علیه السلام تعلق گرفته. ▫️همه اختلاف مفسرین و مترجمین قرآن به مرجع ضمیر لقاء در آیه باز می گردد که در این صورت معانی کاملا متفاوتی بدست می آید. ▫️ قرآن کریم به دنبال نفی هر گونه تردید از ملاقات دو حقیقت با یکدیگر است، یک احتمال این است آن دو حقیقت را کتاب و حضرت موسی بدانیم که مترجمین قرآن به آن اشاره کردند ولی احتمال دیگر این است که مقصود لقای پروردگار است. ▫️مرحوم علامه طباطبایی با توجه به سیاق آیات و ارتباط این آیه با آیه های پیشین که تصریح بر انکار لقاء پروردگار توسط کافرین دارد، در این جا نیز مقصود از لقاء را ملاقات خداوند و انقطاع کامل از ماسوی الله می خوانند. ▫️اصرار بعضی مفسرین و مترجمین بر نادیده گرفتن لقاء رب و حمل آن بر معانی دیگر بسیار تعجب برانگیز است و می توان آن را ناشی از ضعف دستگاه عقلانی در تحلیل آیات هستی شناختی و خداشناسی دانست. ▫️این انحراف معنوی در آیات قبلی که تصریح بر لقاء رب دارد نیز دیده می شود: 💠وَقَالُوٓاْ أَءِذَا ضَلَلۡنَا فِي ٱلۡأَرۡضِ أَءِنَّا لَفِي خَلۡقٖ جَدِيدِۭۚ بَلۡ هُم بِلِقَآءِ رَبِّهِمۡ كَٰفِرُونَ «سجده ۱۰» 🚫 ترجمه آقای انصاریان: و [منكران لجوج] گفتند: آيا زمانى كه [پس از مردنمان بدن ما ريز ريز شد و پوسيد و] در زمين گم شديم، آيا به راستى ما در آفرينشى جديد در خواهيم آمد؟ [نه اينكه اين لجوجان متكبر فقط منكر قدرت حق باشند] بلكه آنان منكر ديدار [قيامت و محاسبۀ اعمال به وسيلۀ] پروردگارشان هستند. ▫️همانطور که در ترجمه فوق می بینید مترجم از پیش خود تعابیری را در میان دو کروشه به ترجمه اضافه کرده که صریحا معنای آیه را تغییر می دهد و جالب اینجاست که اتفاقا آیه در صدد توبیخ و ابطال منکرین لقاء الله است و مترجم خلاف ظهور آیه لقاء را به امور دیگر نسبت می دهد. ▫️این توجیه که درک معنای لقاء الله برای عقول عامه مردم ممکن نیست و احتمال سوء برداشت وجود دارد نیز امری نادرست است. اساساً باب این توجیهات اگر باز شود هر کس می تواند مدعای خود را در پوشش ملاحظات و تدابیر عرفی به کتاب الهی نسبت دهد علاوه بر این مسأله لقای الهی از اموری است که در نظر قرآن مرز میان کفر و ایمان است چطور این مقوله را با مصلحت سنجی می توان منحرف کرد؟! ▫️امیدوارم روزی بتوانیم لقای الهی را چه در ساحت حصولی و چه در ساحت حضوری درک و تبلیغ کنیم. 📚 منابع بیشتر: ▪️رساله الولایه مرحوم علامه طباطبایی ▪️رساله لقاءالله مرحوم میرزا جواد ملکی تبریزی ▪️تفسیر المیزان ذیل آیات مذکور ▪️چهل حدیث اربعین از امام خمینی ره حدیث لقاء الله ✍سیدمجتبی امین‌جواهری ۰۰/۱۱/۹ 🌀کانال ملاحظات و محاکمات👇 eitaa.com/sm_javaheri @almorsalaat
المرسلات
📝#یادداشت| آیت الله اعرافی قلب تحول را فعال کردند. 1️⃣ تحول واقعی به نحو کلی به این معناست که حوزه
💢| «پیام دفتر فقه معاصر عبور از 'حمل اولی درمانی' در عرصه تولید نرم افزار تمدن نوین اسلامی است.» 🔻 بنده به مناسبت یک پروژه در مورد فقه های مضاف و اسلامی سازی علوم انسانی بنا شد یک فحصی انجام بدهم و نظریات اساتید معظم فعال در این عرصه را بررسی و تجمیع کنم. اکثر بزرگوارانی که در مظان این بودند که حرفی برای گفتن داشته باشند را مورد تحقیق قرار دادیم. افرادی که شاید 30 سال، 20 سال، 10 سال، مقداری کم تر و بیشتر تابلو و برند این کلان مساله هستند. ده ها نوشته، جلسه، نشست و همایش از این بزرگواران را رصد کردیم. 🔻 آنچه از خروجی اکثر این مراکز و افراد بدست آوردیم به جزء موارد خیلی نادر همه اش در لایه حمل اولی بود. انگار این بزرگواران نذر کرده اند به حمل شایع در این عرصه ورود نکنند! اگر تعاریف فقه، فقه نظام، فقه مضاف، فلسفه مضاف، فقه حکومتی وعلوم انسانی اسلامی و بیان ضرورت تولید نرم افزار و رابطه عناوین از این دست با همدیگر را جمع آوری کنیم شاید ده ها جلد کتاب شود!! صد ها نشست و همایش و سخنرانی و مقاله که دائم می فرمایند اگر علوم انسانی را اسلامی نکنیم اینچنین می شود و آنچنان می شود!! یک معرکه و جدال بی رحمانه سر قیودات تعاریف به پا شده است که انگار تمام وظیفه این اندیشمندان بزرگوار ارائه یک تعریف جامع و مانع از فقه نظام است! بس. تازه جالب است جدیدا برخی برای اینکه سر فصل ها خیلی تکراری نشود بحث را چهل پنجاه سال هم به عقب برگردانده اند و می گویند اصلا اسلام و فقه اسلامی نظام دارد !!؟؟ ❗️بنده قبلا موانع عدم تحقق اسلامی سازی علم انسانی را جمع آوری کرده بودم موارد زیادی بود اما بعد از این تحقیق بعید نمی دانم به این قائل بشویم که واقعا مشکل اصلی در این مسیر این است که اساتید محترم و دغدغه مندمان که واقعا بنیه علمی بسیار خوبی هم دارند عطش علمی خود و شاگردان و جامعه علمی را "حمل اولی درمانی" می کنند!!! 🔅اما در میان این همه هیاهوی کم خروجی، گروهی که تقریبا همه از اساتید ساکت و بی ادعا در این عرصه هستند با ابتکار آیت الله اعرافی در دفتر فقه معاصر گرد آمدند و در یک زمان بسیار بسیار کوتاه در موضوعات مختلفی که چالش پیش روی اسلام سیاسی و اجتماعی است آثار خوبی از نوع حمل شایع به جامعه علمی عرضه کردند. 🔅نمی خواهم بگویم این آثار همه مشکل ما را حل می کند یا در اوج اتقان هستند یا نیستند بلکه نفس همین شجاعت آغاز، و ورود مستقیم به دل مسائل یک جریان علمی متفاوت را رقم زدن، جای بسی خوشحالی و امیدواری است. 🔆 به نظر من دفتر فقه معاصر تنها یک دفتر و مرکز متعارف در عرض بقیه مراکز نیست بلکه یک مدیریت و مهندسی حرفه ای دانش است، یک جریان مبارکی است که حامل پیام خط شکنی و خروجی محوری است حامل این پیام است که ای اساتید معظمی که با دارا بودن قوه اجتهاد، اهلیت ورود در عرصه تولید نرم افزار تمدن نوین اسلامی را دارید که الحمدلله کم هم نیستید از جدال لفظی در این عرصه عبور کرده و سراغ اصل مطلب بروید. 🖋شیخ علی امیری 00/11/11 🌐المرسلات، از مقدمات تا اجتهاد👇 https://eitaa.com/joinchat/912326691Cd7b7696c9b
📝| وجود ربطی در نگاه علامه طباطبایی ◽️یکی از صفات تقسیمی وجود، تقسیم آن به فی نفسه و فی غیره می باشد و البته آنچه محتاج اثبات است وجود فی غیره است که بسیاری از مباحث فلسفی هم متفرع بر آن است. ◽️صدرا همانند فلاسفه قبل از خود، به منطوق کلامش فصل جداگانه ای و بحث مستقلی برای اثبات این مساله مطرح نکرده است بلکه اولین بار محقق اصفهانی بود که به گمان اینکه آخوند خراسانی هستی وجود ربطی در خارج را انکار میکند در مقام اشکال به او سعی کرده است تا وجود ربطی را در خارج اثبات کند. ◽️مرحوم علامه برای اثبات تقسیم وجود به رابط و مستقل می فرمایند: ◽️در هر موطنی اعم از ذهن و خارج اگر دو موجود مستقل متحد باشند مانند قضیه « الانسان ضاحک» ضرورتا پای یک موجود ثالثی از جنس ربط، در میان است. ◽️بدیهی است که ماهیت در ذهن مستقل است و به مقتضی قاعده کما فی الذهن کذلک فی الخارج، در خارج هم همین ماهیت مستقل است ثانیا این ماهیات در خارج اتحاد دارند مانند ماهیت انسان و ضحک؛ پس باید موجود ثالثی غیر از این دو ماهیت باشد که خود عین الربط بوده و اثری به نام اتحاد دارد. ◽️مرحوم علامه برهان خود را متوقف بر حیث قضیه نکرده و قضیه بودن قضیه هیچ دخلی در بحث ایشان ندارد کما اینکه هم در حاشیه بر اسفار و هم در نهایه علاوه بر قضیه؛ را اضافه میکند و نیز تصریح می کنند «سواء كان هناك حمل كما في القضايا- أو لم يكن كغيرها من المركبات». ◽️از همین جا باید گفت با اثبات وجود ربطی است که قاعده عرض از است و اینکه وجود فی نفسه اعراض، عین وجود لغیره انها است، معنا پیدا میکند. زیرا اعراض در ذهن فی نفسه و در خارج هم فی نفسه هستند پس حیث لغیره بودنشان مال موجود دیگری(ربط) و از باب است نه به اقتضاء ذات عرض. پس تمسک به قاعده «عرض از مراتب وجودی جوهر است» برای نفی وجود ربطی مغالطه ای بیش نیست. ❇️من هنا یظهر: 1⃣اولا مقسمِ وجود فی نفسه و وجود فی غیره، مطلق وجود است نه وجود خارجی؛ پس تقسیم وجود به ذهنی و خارجی تقسیم وجود به رابط و مستقل است لذا همین که وجود ربطی در ذهن اثبات شود برای اثبات مطلوب ما کافی می باشد اگرچه ثمراتی که در فلسفه بر وجود ربطی بار میشود متفرع بر وجود عینی آن است. 2⃣ نتیجه برهان علامه یک قضیه شرطیه است که «اگر» دو مستقل متحد باشد باید ربط هم وجود داشته باشد. لذا فارغ از اینکه ممکن است در فضای اصاله الوجود هم ربط دو طرفی اثبات شود اما اگر هم کسی بگوید طبق اصاله الوجود چنین ربط و چنین مستقلی در عالم نداریم باز ضرری به این قضیه شرطیه وارد نمی کند. 3⃣حال یا ماهیات(اعم از جوهر و عرض) به وسیله وجود ربطی در خارج متحد هستند (لغیره) یا اینکه به همان شکل استقلالی خود محقق شده اند(لنفسه)، لذا اگر برهان اقتضاء داشته باشد که یک جوهر با جوهر دیگر متحد شده است آن جوهر (لغیره) می باشد. 4⃣ حقیقت وجود ربطی « فناء» در غیر و عدم استقلال است حال فرق ندارد که فانی در یک طرف باشد یا فانی در دو طرف باشد. آنچه اشتراک لفظی ساز است صفت متن وجود بودن یا صفت حد و‌ ماهیت بودن است نه یک طرفه بودن یا دو طرفه بودن ربط. لذا معنا ندارد که بین وجود ربطی یک طرفه و‌ دو طرفه برقرار باشد. ◽️پس با اینکه بحث ما بر روی ربط دو طرفه است و نتیجه علیت ربط یک طرفی است ولی مرحوم علامه در فصل ثانی برای حل حیث شناخت شناسی وجود ربطی از علت و معلول استفاده می کنند زیرا حقیقت ربط یک طرفی و دو طرفی واحد است. ✍️احسان چینی پرداز @almorsalaat
🔰 | جایگاه طلبگی و تعلیق تاریخی ☀️ «وجَاءَ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعَىٰ قَالَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ» یس:20 ⭕️ شاید این روزها دغدغه انگیزه و چالش های علمی و معنوی در محیط حوزه های علمیه، زیاد به گوش ما رسیده باشد. بی تفاوتی جمعی از طلاب به درس یا دلزدگی و اضطراب درباره آینده برای کسی که روزانه با امور طلاب درگیر باشد امری مشهود است. این امر مشهود اما به معمایی تبدیل شده است. 🔅مساله چیست؟ آیا مسئله مشکلات مالی است؟ کتابهای قدیمی است؟ به روز نشدن نظامات آموزشی است؟ مسائل سیاسی است؟ کم شدن معنویت است ؟ .... ⭕️ آنچه پس از مدتها تامل نسبت به صحنه و گفتگو با ده ها طلبه ی درگیر با این مسئله به ذهن می رسد این است که مشکل در حقیقت هیچکدام از این موارد نیست. همه این مسائل در برهه های مختلف وجود داشته ولی چنین چالشی را تولید نمی کرده است. به نظر می رسد امروز مساله اصلی یک طلبه «هویت» است. 🔅او کیست؟ چه کار می کند؟ قرار است چه گرهی را باز کند؟ چه خدمتی به مسیر تاریخی دین ارائه نماید؟ با نبود او چه خللی در حرکت اجتماعی رخ می دهد؟ با بودن او جامعه به چه نقطه ای می تواند برسد؟ با بودن او جهان به چه نقطه ای می تواند برسد؟ ⭕️ نکته جالب اینکه به نظر نمی رسد در هیچ دوره تاریخی از زمان مرحوم کلینی و صدوق تا زمان ابن ادریس و محقق حلی و تا زمان محقق کرکی و میرداماد و صدرا رحمه الله علیهم اجمعین چنین مطلبی اساسا ظهور کرده باشد یا محل سوال قرار گرفته باشد. بلکه این هویتِ عصری برای ایشان ثابت و روشن بوده است. ⭕️ پاسخ این سوال البته هرگز بحث های صرف انسان شناختی نیست (گرچه این می تواند از مبادی پاسخ باشد.) به نظر می رسد طلبه یا نماینده یا معلم دین، امروز در یک وضعیت تعلیق به سر می برد. این تعلیق یک حالت رهاشدگی برای او نسبتِ به عصر خود ایجاد کرده است. یعنی به بیان ساده طلبه یا کلیت حوزه، «معاصر» دوره خود نیست. آن قدر تحولات فکری و فرهنگی در عالم گسترده شده است که دیگر نمی توان با تکیه بر انباشت دانشی گذشته و بدون یک فرآیند پیچیده ی فرآوری نسبت روشنی با عالم برقرار کرد. فرض کنید شما نسّاخ و کاتب هستید و امر استنساخ کتاب بر عهده شماست، پس از صنعت چاپ چه بلایی بر سر هویت اجتماعی و اقتصادی و ... شما می آید؟ تحولات سریع عالم نیاز مردمان را تغییر داده و دیگر تقاضایی برای عرضه شما وجود ندارد و این آغاز بحران هویت است. ⭕️ مساله اساسی شاید همین باشد یعنی تحولات عمیق و سریع بشر راه را بر آنچه به صورت سنتی از دین فهم و بیان می شده به شدت تنگ کرده است. ⭕️ جالب اینکه همه این بحران در زمانی رقم می خورد که ظاهرا نیاز به معنویت و عنصری معنا بخش به زندگی برای بشر روز افزون می شود. این مساله در زمانه ای محقق شده که به نام دین و از دل نهادِ حوزه یکی از بزرگترین انقلاب های تاریخ معاصر رقم خورده است و ایده ای فرا منطقه ای و فرا ملیتی از آن برای عموم انسان ها بر آمده است. ✅پس چگونه می توان این پارادوکس را حل کرد؟ چگونه می توان «هم عصر» با زمانه شد؟ چگونه می توان از تراث جدا نشد؟ آیا راه حلی وجود دارد؟ 🌀ان شاء الله نکاتی در ادامه خواهد آمد ... مطالعه ضروری: https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=21451 ✍حجت‌الاسلام سید محمد هاشمی ۰۰/۱۲/۲۰ @ofoqemobin @almorsalaat
المرسلات
✅#حلاوت_طلبگی 👇👇👇
✍️حجت‌الاسلام خلیل صادقی شاید برای شما این عکس معنا و مفهومی نداشته باشد اما برای من متفاوت است و پر از حرف! قطعا هر طلبه معمم در حرم، این منظره را تجربه کرده است. و چه تجربه ی شیرینی! که گفتنش به زبان الکن من نمی آید که یک زائر یا مسافر بیاید و سوال بپرسد! سوالاتی در زمینه های گوناگون... از احکام شرعی بگیر تا درد دل و واکردن سفره ی دل و .... شاید بگویی چیز چندان مهمی نیست؛ اما می‌گویم اتفاقا خیلی مهم است! مهم است که هنوز برخی هستند که روحانی و آخوند رو مَحرم راز خودشون میدونن معتقدن که این قشر و این صنف، خط و ربط قوی تری با عالَمِ بالا دارند و ... امید دارند که بلکه ما بتوانیم گره ای از کارشان وا کنیم. نمی دانم خوشحال باشم یا ناراحت خوشحال از اینکه منِ نوعی هم یک دانه ی ریز و ضعیف در ادامه آن سلسله مبارکه هستم که اگر خدا توفیق بدهد و امام زمان بِخَرد، بتوانم آبرو باشم! یا ناراحت باشم که قدر این جایگاه و سِلکِ خطیر و مقدس را ندانسته ام و شده ام عارِ این لباس و راه! بهر حال مائیم و این میراث که امروز به ما رسیده است. کاش بتوانیم حداقل به قدرِ جواب دادن یک سوال شرعی ساده، یا گوش دادن به مشکلِ کسی، کار مردم را راه بیندازیم. عبا به دوش نکشیم و دامن از خلق جمع نکنیم بین خود و مردمِ کوچه و بازار، حجاب و پرده ای نکشیم و تفاوتی قائل نباشیم. همین چیزهای به ظاهر کوچک شیرینی راه طلبگی است. کاش قدر بدانیم!! پ ن : ۱ / در فاصله ی کمتر از نیم متری ما؛ مسافر و زائر خسته ی حرم بی بی فارغ از هیاهوها و سروصداها چه آسوده خوابیده است. چه صحنه ی دلربایی که حرم آرامش محض است. ۲/ عکس رو بدون اطلاعم یکی از دوستان عزیز گرفته و برایم فرستاده من هم گفتم حس درونی ام رو باهاتون به اشتراک بگذارم. ۳/ بالای سرم ، جایی که نشسته ایم اسامی علمای مدفون در آن مکان را نوشته اند همان ها که هر کدام به قدر وسع برای اعتلای دین زحمت کشیده اند. خونِ دلها خورده اند محرومیت ها چشیده اند و کشیده اند همان ها که مطالعه ی سیره زندگانی شان چراغی پر نور برای من و امثال من است که بخوانیم و بدانیم که چطور باید سربازی کنیم. 🌐المرسلات، از مقدمات تا اجتهاد👇 https://eitaa.com/joinchat/912326691Cd7b7696c9b
المرسلات
🔊#اصول| علم اصول پلیس چهار راه استنباط است! 🎙استاد علی فرحانی 🌀استاد در این صوت توضیح می دهند که
♻️در وصف دقیق و زیبایی که حضرت استاد شیخ علی فرحانی درمورد علم اصول بیان فرموده اند نکات و فواید زیادی وجود دارد که در نگرش و هدف طلبه از دروس حوزه، سبک و روش و زمان و سرعت تحصیل آن علوم تأثیر بسزایی دارد. 🔻اولا نام «چهار راه» به خاطر لزوم فراگیری علوم متفاوتِ دخیل در استنباط است. قرار است که همۀ علومی که دخیل در استنباط اند، در رسیدن به این هدف مقدس مشارکت و هم افزایی داشته باشند تا حاصل مصدر و عصارۀ آن ها در راه تحقق این هدف مقدس نقش آفرینی کنند. پس این علوم اند و قرار است با هم افزایی ما را به مقصدی برسانند نه اصالی، و خود علم اصول هم که پلیس و تنظیم کننده این علوم است آلی است و قرار است برای رسیدن به آن غایت مقدس (استنباط) کمر به مدیریت حد و حدود آن علوم ببندد. همین نکتۀ ابتدایی تأثیر چشم گیری در کیفیت و سرعت خواندن علوم و جلوگیری از توّرم و طولانی شدن آن ها دارد. و اینکه هر علمی باید به اندازه ای که حجیت و اعتبار دارد در این راه نقش آفرینی کند و در نهایت با تجمیع این حجج و سبک سنگین کردن آن ها به حجت نهایی رسید (سبک مرحوم شیخ در کتاب رسائل «»). 🔻ثانیا نام مقدس این چهار راه «استنباط» -که قرّة عین و غایت القصوی علما در طول تاریخ است- می باشد. پلیس چنین چهار راهی که تأثیر مسقتیم و بسیار نزدیکی در استنباط دارد، ارزش و جایگاه والایی خواهد داشت. غفلت از این نکتۀ برخی از علماء را در میکانیزم تشخیص دایرۀ و شعاع منابع دینی و حجیت بخشی به اسناد منابع و حتی حجیت بخشی به حیث دلالی آن ها به افراط و تفریط کشانیده است! پلیس این چهار راه مقدس علم «اصول» است، نه علم «رجال» و علوم ادبی و لغت شناسی! برای فهم چگونگی مدیریت و تأثیر علم اصول بر دیگر علوم می توان شواهد زیادی آورد و کیفیت این مدیریت را به زیبایی ترسیم کرد. 🔸در اینجا یک مثال از مدیریت علم اصول بر علوم ادبی و کتب لغوی را از کتاب گرانسنگ المیزان ذکر می کنیم: علامۀ طباطبایی «ره» ابتدا معنای لغت «ولاء» را به طور کامل از کتاب مفردات راغب نقل می کند. در وهلۀ بعد با مبنای اصولی خود در مبحث «وضع» علم اصول قول ایشان را تنظیم کرده و سیر عقلائی پیموده شده در این لغت را بیان می کند. 🔹وقوله تعالى: «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا» قال الراغب في المفردات: الولاء (بفتح الواو) و التوالي أن يحصل شيئان فصاعدا حصولا ليس بينهما ما ليس منهما، و يستعار ذلك للقرب من حيث المكان و من حيث النسبة و من حيث الصداقة و النصرة و الاعتقاد، و الولاية النصرة، و الولاية تولي الأمر، و قيل: الولاية و الولاية (بالفتح و الكسر) واحدة نحو الدلالة و الدلالة و حقيقته تولي الأمر، و الولي و المولى يستعملان في ذلك، كل واحد منهما يقال في معنى الفاعل أي الموالي (بكسر اللام) و معنى المفعول أي الموالي (بفتح اللام) يقال للمؤمن: هو ولي الله عز و جل و لم يرد مولاه، و قد يقال: الله ولي المؤمنين و مولاهم. قال: و قولهم: تولى إذا عدي بنفسه اقتضى معنى الولاية و حصوله في أقرب المواضع منه يقال: وليت سمعي كذا، و وليت عيني كذا، و وليت وجهي كذا أقبلت به عليه قال الله عز و جل: «فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها، فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ، وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ» و إذا عدي بعن لفظا أو تقديرا اقتضى معنى الإعراض و ترك قربه. انتهى. 👌و الظاهر أن القرب الكذائي المعبر عنه بالولاية، ما اعتبره الإنسان إنما اعتبره في الأجسام و أمكنتها و أزمنتها أستعير لأقسام القرب المعنوية بالعكس مما ذكره لأن هذا هو المحصل من البحث في حالات الإنسان الأولية فالنظر في أمر المحسوسات و الاشتغال بأمرها أقدم في عيشة الإنسان من التفكر في المعقولات و المعاني و أنحاء اعتبارها و التصرف فيها. 📚الميزان في تفسير القرآن، ج‏6، ص: 11 ✍حجت الاسلام عباس افروزی ۰۱/۰۱/۰۷ @almorsalaat
♨️ تو شروع کن! خودت می دانی چکار کنی. 🔰 محسن ابراهیمی @ebrahimi845 🔻🔻🔻🔻🔻🔻 💠 در سالهای اول طلبگی که مشغول تحصیل کتاب اصول الفقه مرحوم مظفر بودم، می دیدم که استاد علی فرحانی، عبارات را به گونه ای متفاوت از سایر اساتیدی که دیده بودم، تدریس می کنند. از عبارت مطالبی را برداشت می کردند و نکاتی را از دل عبارت بیرون می کشیدند و در تدریس توضیح می دانند که وقتی من خودم عبارت را می خواندم، آن نکات را متوجه نمی شدم. 💠 علاقه داشتم که من هم بتوانم عبارات کتب را اینگونه بخوانم و بتوانم این نکات را از عبارت بدست آورم و به سادگی از عبارات رد نشوم. 💠 روزی از ایشان همین مطلب را پرسیدم. پرسیدم که چگونه می توان عبارات کتب را با دقت بیشتری خواند و نکات مختلفی را که شما در توضیح متن برداشت می کنید، ما هم برداشت کنیم. چون اینگونه نبود که همه کتب را ایشان تدریس کنند و ما از تدریس های ایشان استفاده کنیم، بلکه خودمان باید روش برداشت از متن و فهم ظرایف و نکات متن را یاد بگیریم تا بتوانیم با کتب مختلف کار کنیم و آنها را بفهمیم. 💠 ایشان جواب غیر منتظره ای دادند. فرمودند که شما خودت می دانی که چگونه باید این روش را تحصیل کرد و چگونه باید متن را با دقت خواند؟ ایشان فرمودند که این مطلب، دیدگاه آیت الله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی است. فرمودند: میرزا جواد آقا می فرماید که انسان در این امور خودش می داند که چکار باید کند. 💠 بعدها متن نظر میرزا جواد آقا را در کتاب شریف لقاءالله پیدا کردم. ایشان می فرماید: "اذا علم المقصود و کان مجداً فی تحصیله قد ینفتح له من وجوه حیل الوصول الیه مطالب لم یلتفت الیه غیره کما هو الشأن فی امور الدنیا فان النفس لا تحتاج فی تحصیل وجوه الحیل للوصول الیه من معلم و انما هو المعلم الخبیر". 💠 ایشان در این عبارت، ابتدا در مورد امور معنوی و اخروی و سپس در مورد امور دنیوی می فرماید که انسان نیاز به معلم ندارد. اگر انسان، مقصود و مطلوب و هدف را بشناسد و در راه رسیدن به آن تلاش کند، راه هایی برای رسیدن به آن هدف برای او مشخص می شود، که شاید تا به حال کسی به آن راه ملتفت نشده باشد. 💢 غرض از بیان این مطلب این بود که چون یکی از اغراض اصلی ما طلبه ها تحصیل علم است. این قاعده ای که از میرزا جواد آقا بیان شد، در مورد تحصیل علم هم صادق است. 💢 بعد از اینکه هدف را شناختیم و قواعد کلی روش تحصیل را یاد گرفتیم باید با جدیت و تلاش، کار تحصیل را شروع کنیم. در ضمن کار کم کم برای هر شخصی مشخص می شود که چگونه درس بخواند؟ چه ساعاتی درس بخواند؟ چگونه تقریر بنویسد؟ چگونه یک صوت را سریعتر گوش دهد که مطالب آن جذب شود؟ چگونه مباحثه کند؟ ... 💢 برخی طلاب وقت زیادی را صرف مشورت های زائد جهت پیدا کردن روش تحصیل می کنند و بعضا در این مسئله دچار وسواس می شوند. و گاهی اوقات بلکه اکثر اوقات این مشورت های متعدد لایزیدهم الا تحیرا. غافل از اینکه پس از شناختن هدف و قواعد کلی روش تحصیل، آنچه مهم است، توجه به هدف و تلاش جهت رسیدن به آن است. آنگاه آنچه برای انسان اتفاق می افتد این است که قواعد کلی تحصیلی را با شرایط خود تطبیق می دهد و در درون خود، بومی سازی می کند. بعضا انسان روش هایی را پیدا می کند، که تا حال کسی به آنها توجه نکرده است. 👈 ما نیز در واحد کانال، به عمده مخاطبین بزرگوار توصیه می کنیم که ابتدا برای یادگیری قواعد کلی تدبیری و روشی، مجموعه جلسات "اعتدال در بینش و عمل" و مجموعه صوتی "چگونه درس بخوانیم؟" را استماع کنند. پس از آن لازم است که به طور عملی وارد در تحصیل علم و درس خواندن شوند و آنچه را یادگرفته اند، به طور عملی در خود پیاده کنند. چرا که خیلی از نکات در میدان عمل مشخص می شود و حتی برخی از نکات روشی و تدبیری که در این دو مجموعه صوتی وجود دارد، برای کسی که وارد در میدان عمل شده است و مقداری جهت اجرای آنها تلاش کرده است، معنای متفاوت و بهتری پیدا می کند. 🔅 پس به طور خلاصه، در یک کلام، تو شروع کن، خودت می دانی چکار کنی. @almorsalaat
♦️ معرفی رساله فارسی معراج نامه بوعلی و اشاره به جایگاه معنوی امیرالمومنین(ع) 🔰سید مجتبی جواهری 🔅🔅🔅🔅 🔹ابْن سینا، ابوعلی حسین بن عبدالله بن سینا (۳۷۰-۴۲۸ق) میراث گسترده و عمیقی از خود به یادگار گذاشت که بزرگان عرصه علم و حکمت به فهم و تفسیر آن ها افتخار کرده اند. 🔹در این چند خط قصد دارم ابتدا یکی از رساله های ایشان را معرفی کرده سپس به بهانه یک اشاره ظریف و لطیف این رساله را با یکدیگر مرور کنیم. 🔹 رساله ای در کیفیت پیغمبر اکرم (ص) به زبان فارسی به رشته تحریر درآورده که مشهور به «معراج نامه» است. او در این رساله با استناد به روایت: «نحن معاشر الانبياء امرنا ان نتكلم الناس على قدر عقولهم» به دنبال تفسیری عقلانی و روحانی از معراج نبی (ص) است. از این رو بسیاری از تعابیر حدیث معراج را به مضامین روحانی و عقلانی تفسیر می کند. او معتقد است حقیقتی که پیغمبر (ص) از آن سخن می گویند امری معنوی و معقول است ولی بازگو کردن آن برای مخاطبین تنها با تجسم در عالم محسوسات ممکن بود چرا که خرد عامه مردم از محسوسات تبعیت می کند: 🔸« پس آنچه نبى دريابد از روح القدس باشد و آنچه بگويد باشد بتربيت و وهم آراسته چنانكه گفت «نحن معاشر الانبياء امرنا ان نتكلم الناس على قدر عقولهم»و معقول مجرد بعقل مجرد ادراك توان كردن و آن دريافتن بود نه گفتن پس شرط انبيا آنست كه هر معقول كه دريابند در محسوس تعبيه كنند و در قول آرند تا امت متابعت آن محسوس كنند و برخوردارى ايشان هم معقول باشد ليكن براى امت نيز محسوس و مجسم كنند و بر وعد و اميدها بيفزايند و گمانهاى نيكو زياده كنند تا شرط! بكمال رسد و تا قاعده و ناموس و اساس عبوديت منحل و مختل نشود و آنچه مراد نبى است پنهان نماند...» 🔹او سعادت حقیقی انسان را ثمره تربیت عقلی دانسته و شرف و کمال عقل را گذر از محسوسات می خواند: 🔸«... هر علمى كه بنفس رسد و هر سعادت كه از نفس پديد آيد همه ثمره تربيت عقلست و عقل براى آنست تا بواسطه او سعادت علم را بنفس ميرساند و نفس براى آنكه تا بمدد آن معقولات را از ميان محسوسات جدا كند و بعقل رساند كه عقل را با محسوسات كارى نيست زيرا هر چه محسوس است در مرتبه شرف و كمال نيست بلكه كمال و شرف و بزرگى معقول راست و عقل هميشه روى بر بالا دارد بزير ننگرد و از شريف بخسيس نيايد اما مددى داده است نفس را از خود كه مصلحت عالم زيرين و محسوسات را او تربيت ميكند و او را عقل مكتسب مى‌خوانند پس شرف آدمى بدو چيز است:بنفس ناطقه و بعقل و اين هر دو نه از عالم اجسامند بلكه از عالم علويند و متصرف بدنند نه ساكن بدن كه قوتهاى مجرد بسيط را حيز و مكان نخواهد بود و ليكن اثر ايشان بدن را بنظام ميدارد ...» 🔹فارغ از این که چه برهانی بر این مطلب داشته و مبانی آن چیست، توجه شما خواننده محترم را به این نکته جلب می کنم که او در نهایت، سفر پیغمبر اکرم(ص) در معراج را امری غیرجسمانی دانسته و آن را گذر از محسوسات و در معقولات می خواند و این نظریه را به حقیقت نیز سرایت می دهد: 🔸« ببايد دانست كه اثبات قول در آن جانب محال بود پس كلام ايزدى كشف معنى است كه روح القدس كند بوسيلت بر روح نبى پس آنچه نطق نبى است همه عين كلام گردد و حكم او بخود باطل شود نام قدسى بر وى افتد نطق او قرآن بود آنچه گويد نه از سر حقيقت خود گويد بلكه باجازت امر گويد چنانكه گفت اَلرَّحْمٰنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ و چون آن كشف نطق را مستغرق خود گرداند حقايق معانى مجمل نبى گردد ليكن امت را بر آن اطلاع نتواند بود كه حواس بند ايشان باشد و از براى مصلحت خلق نبى را اجازت دهند تا خيال و وهم را در كار آرد و بدان فيض را در عمل آرد و آن قوت را در فعل كشد و آنچه ادراك بود بوهم سپارد تا مجسم كند و بنمايد و معجزه بود و آنچه نطق بود بخيال سپارد و تا ذكر در وى تصرف كند در قول آرد كتاب شود بحكم آنكه بمدد ايزدى باشد كنند و گويند كتاب اللّه همچنانكه بيت اللّه و عبد اللّه و رسول اللّه...» 🔹نکته بسیار مهم اشاره لطیف ایشان به تجلی آن حقیقت معقول در پایان رساله است. او ابتدا به زبان آکنده به عقلانی پیغمبر(ص) تصریح کرده و می فرماید: 🔸« و چون بعاقلى رسد بعقل خود ادراك كند و داند كه گفته‌هاى نبى همه رمز باشد بمعقول آكنده و چون بغافلى رسد بظاهر گفته نگرد و دل بر مجسمات محسوس حريص و خوش گرداند» 🔹سپس در انتها پس از ذکر آیه 25 سوره لقمان « اَلْحَمْدُ لِلّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لايَعْلَمُونَ»، مخاطب حقیقی پیغمبر اکرم (ص) در این بیان را امیرالمومنین علی (ع) می خواند و می فرماید: 🔸« و براى اين بود كه شريفترين انسان و عزيز ترين انبيا و خاتم رسولان صلى الله عليه و آله و سلم چنين گفت با مركز حكمت و فلك حقيقت و امير المؤمنين عليه السلام كه «يا على: اذا رأيت الناس يتقربون الى خالقهم بانواع البر تقرب اليه بانواع العقل تسبقهم» و اين چنين خطاب جز ما چون بزرگى راست نيامدى كه او در ميان خلق آن چنان بود كه در ميان محسوس. گفت يا على چون مردمان در كثرت عبادت رنج برند تو در ادراك معقول رنج بر تا بر همه سبقت‌گيرى لاجرم چون بديده بصيرت عقلى مدرك اسرار گشت همه حقايق را دريافت و ديدن يك حكم دارد كه گفت لو كشف الغطا ما ازددت يقينا هيچ دوست آدمى را زيادت از درك معقول نيست بهشتى كه بحقيقت آراسته باشد بانواع نعم و زنجبيل و سلسبيل ادراك معقول است دوزخ با عقاب و اغلال متابعت اشغال جسمانى است كه مردم در جحيم هوى افتد و دربند خيال بماند و بند خيال و رنج و هم آزادى بعلم زودتر برخيزد كه بعمل زيرا كه عمل حركت‌پذير است و حركت‌پذير را انجام جزء بمحسوس نيست اما علم قوت است و آن جز بمعقول نرود چنانكه رسول صلى الله عليه و آله گفت قليل العلم خير من كثير العمل و نيز فرموده نية المؤمن خير من عمله و امير جهانيان گفت كه قدر آدمى و شرف مردمى جز در دانش نيست و چون اين مقامات در پيش افتاد درازتر نكشيم تا از مقصود باز نمانيم . 🔸مقصود از اين كتاب آن بود كه شرح دهم معراج نبى را بر موجب عقل چنانكه رفته است و بوده تا عاقلان دانند كه مقصود او از آن سير حسى نبوده است بلكه آن معقول بوده است كه مرموز بزبان محسوس بگفته است تا هر دو صنف مردم از آن محروم نمانند و اين جز بتائيد ربانى و مدد و روشنائى نور الانوار نبوده است كه خاطر مدد گيرد و آينۀ عقل روشن نمايد تا شرح اين كلمات داده شود بر طريق اختصار و رمز معراج گشاده گردد بر سبيل اسرار و اعتماد بر توفيق ايزد است عز و علا» @almorsalat
✅ احیای کتاب بحارالانوار و تولید علوم انسانی 🔰 حجت الاسلام محسن ابراهیمی ┄┅┅═❅❅❄❅❅═┅┅┄ 🔸معروف است که در شروع دوران غیبت، علمای شیعه با چهارصد اصل روایی که معروف به هستند، مواجه بودند. این اصول کتب روایی ای بود که توسط روات و اصحاب اهل بیت گردآوری شده بودند. 🔸پس از عصر حضور ائمه تا قرن پنجم، توسط سه تن از علما و فقهای شیعه (کلینی، شیخ صدوق، شیخ طوسی رضوان الله علیهم) از بین آن چهارصد اصل، چهار کتاب روایی (کافی، من لایحضر، تهذیب، استبصار) با تبویبی جدید - که البته این کتب از جهت روایات، نسبت به یکدیگر من وجه هستند- تولید شد. 🔸 تقریبا پس از قرن پنجم، به دلایل مختلفی، فضای حوزه های علمیه به گونه ای شد که انگار از بین آن چهارصد اصل فقط همین روایاتی که در وجود دارد، اعتبار فتوایی و حجیت دارند و سایر کتب و اصول روایی از اعتبار چندانی برخوردار نیستند. 🔸اما باید توجه داشت که همه کتب روایی ما خصوصا بر اساس یک نیاز و یک موضوع و نگرش خاص تبویب و تولید شده اند و بالتبع محدوده ای خاص از روایات را در بر میگیرند و نبود یک روایت در به معنای بی اعتباری آن نیست. 🔸اهمیت و اعتبار علاوه بر کم فروغ کردن سایر اصول و کتب روایی، به این دلیل که عمده ابواب این کتب، مباحث (از طهارت تا دیات) می باشد، سبب شد که ذهنیت فقهای شیعه در اعصار مختلف بیشتر بر همین ابواب متمرکز بشود و حول همین مسائل بحث کنند و سایر ابواب و موضوعات مورد ابتلای جامعه شیعه، مورد دقت های خاص اجتهادی قرار نگیرد. 🔸از دیگر عواملی که به این مسئله کمک کرد، کتاب شریف الشیعه است که در قرن یازدهم توسط شیخ حر عاملی نگاشته شد. این کتاب که در واقع تجمیع روایات فقهی است و حتی روایات معارفی اصول کافی از آن حذف شده است، به گونه ای در حوزه های علمیه اعتبار یافت، که گویی روایات شیعه و ابواب علمی و فکری شیعه منحصر در همین کتاب است. (هر چند که حتی برخی از ابواب همین کتاب نیز امروزه مورد توجه نیست). 🔸این مسئله، دایره روایات و دایره ابواب اجتهادی شیعه را بسیار کوچک کرد. به گونه ای که روایات و مباحث اخلاقی و مباحث معارفی حتی سایر ابواب فقهی مورد نیاز جامعه از دایره مباحث اجتهادی شیعه حذف شد و یا فراموش شد و یا دچار عوام زدگی شد. همین امر یکی از عوامل انکار امکان تولید توسط برخی و یا استفاده از طرقی غیر از منابع روایی توسط برخی دیگر است. 🔸با توجه به همین فضا و همین دغدغه بود که مرحوم در قرن یازدهم به گفته خود ایشان در مقدمه کتاب شریف ، با هدف احیای تراث روایی شیعه، دست به جمع آوری کتب و روایاتی زد که در مجموعه وجود ندارد. 🔸ایشان در این کتاب سعی کرد که از روایات اهل بیت را گردآوری کند و از فراموشی آن جلوگیری کند. هر چند که ایشان نیز همه روایات کتبی را که در مقدمه به عنوان مصادر بحارالانوار ذکر کرده اند، در متن کتاب بحار نیاورده اند و لذا قصد داشته اند که پس از اتمام کار این کتاب را بنگارند. 🔸نگاهی مختصر به ابواب و روایات این نشان می دهد که چه دریای وسیع و عمیقی از معارف دین را دربردارد و می تواند در اندیشمندان اسلامی را یاری کند. یکی از وجوه اهمیت این کتاب، توجه زیاد در تدریس این کتاب و تحشیه بر آن است. 🔸به امید آنکه بتوان با احیای این کتاب ارزشمند و استفاده از روایات و معارف گرانقدر مخزون در آن، انحصار روایات و ابواب فقهی در و را شکست و گامی در به روزرسانی اسلام برداشت. ┄┅┅═❅❅❄❅❅═┅┅┄ 🌐 المرسلات، از مقدمات تا اجتهاد @almorsalaat
♻️مقدار نیاز یک طلبه به ادبیات عرب 🔰حجت الاسلام عباس افروزی @A_Afrouzi133 ┄┅┅═❅❅❄️❅❅═┅┅┄ ▫️یکی از مشکلات مبتلابه طلاب در عصر حاضر -به خصوص طلاب مستعدّی که مشغول تحصیل در مقدمات هستند- این است که وسوسه کم کاری در علم ادبیات گریبان گیر آن ها شده و دغدغه و وقت خود را در علوم گوناگون ادبی صرف می کنند. خصوصا که برخی از اساتید نیز به این مشکل دامن زده و طلبه را به خواندن هر چه بیشتر این کتب تشویق، و فکر و دغدغه و عمر طلبه را در این علم محدود و متوقف می کنند. ▫️چنان ذهن طلبه را مشغول به مباحث (به ظاهر) پر طمطراق این علم می کنند که علوم دیگر در ذهن طلبه کم رنگ شده که این علم با اینکه یک و ابزاری است کم کم رنگ یک و مستقل را به خود می گیرد. ▫️به عنوان مثال طلبه پایه پنجمی که باید در آن پایه دغدغه علم اصول و فقه را داشته باشد، هنوز در فکر ادبیات بوده و به بنده می گفت مکتبی در مصر به وجود آمده که ملاک در تجزیه و ترکیب را لفظ و معنا معاً می داند، بر خلاف بعضی مکاتب دیگر که تنها لفظ را معیار در تجزیه و ترکیب می دانند و برخی دیگر تنها معنا را.!! ▫️بنده خودم چون از سیکل وارد حوزه شده بودم و با فضاهای متشتت حوزوی آشنایی نداشتم، یکی از اساتید دائما مرا به خواندن بلکه خریدن کتب متعدد ادبی تشویق می کرد، می گفت حتما باید کتب «الانصاف فی مسائل الخلاف»، «العلوم العربیه»، «حدائق الندیه» و ....را داشته باشی!. ▪️اما حقا معیار و ملاک در مقدار نیاز یک طلبه به ادبیات عرب چیست؟ آیا لازم است که بدین صورت وارد کتب ادبی شده و عمر و وقت خود را در فراگیری آن کتب صرف کند؟ ▪️بهترین و منصفانه ترین پاسخ از برای پرسش فوق، پاسخی است که استاد علی فرحانی در این زمینه بیان فرمودند. ایشان برای پاسخ به این سؤال مهم -با اینکه خود بسیاری از کتب مرجع و اصلی ادبیات عرب را در همان زمان اشتغال به سطح مقدماتی، خوانده و کار کرده بودند- با بیان یک معیار اصلی، عمر تحصیلی طلبه را به دو دوره تقسیم کرده و با توجه به اقتضائات خاص آن دو دوره، مقدار نیاز به ادبیات عرب را مشخص می کنند. ▫️ایشان می فرمودند: قبل از ورود در بحثِ از مقدار خواندن ادبیات عرب یا هر علم دیگری از علوم حوزوی، اول باید دانست که هدف اصلی و نهایی از تحصیل علوم حوزوی رسیدن به ملکه و قدرت فهم صحیحِ کتاب و سنت است. یعنی اهمیت و تقدّس علوم حوزوی فقط و فقط به خاطر این است که این علوم اند برای رسیدن به توانایی و قدرت فهم آن مقدس. و الا اگر این حیثِ از علوم حوزوی در نظر گرفته نشود، هیچ تفاوتی بین علوم حوزوی مثل: صرف و نحو، منطق، فلسفه، اصول و... با علوم غیر حوزوی مثل: فیزیک، شیمی، زیست، ریاضیات و... نخواهد بود. ▫️قطعا هر کدام از علوم حوزوی در جنبه تخصّصی خودش، شعاع بسیار وسیع و گسترده ای را شامل شده و مسائل گوناگون زیادی را در بر می گیرد. اما باید دانست که مسائل مطرح شده در آن گسترۀ وسیع، بتمامها دخیل در آن غرض مقدس از علوم حوزوی نیستند. و اساسا قرار نیست که طلبه همه مسائل و اقوال گوناگون این علوم را یاد بگیرد و تبدیل به یک ادیب زبردست یا فیلسوف قوی و یا یکی از علماء منطقی مسلط بر تمام اقوال و نظرات بشود. از این رو بسیار لازم و ضروری است که با این دید طلبه را از حیث آموزشی تربیت کرده و با حساسیت تمام جلوی صرف شدن عمر و وقت طلبه در مسائلی که (فعلا) ضرورتی برای تحصیل آن هدف مقدس ندارد، را گرفت. ▫️ایشان می فرمودند: متاسفانه یکی از مشکلات واقعی در حوزه این است که اساتید غالبا چنین قدرت و ملکه ای را نداشته و این راه را طی نکرده اند، و نمی دانند که طلبه را تا چه اندازه از هر علمی باید وارد کنند و چه اندازه را اساسا مطرح نکرده و فکر و ذهن طلبه را درگیر نکنند. لذا ناخواسته طلبه را درگیر مسائلی می کنند که اساسا نباید برای آن طلبه مطرح می شد و ذهن و فکرش را درگیر می کرد. ▫️اگرچه فراگیری بعضی از آن مسائل در نهایت کار –نه در ابتدا- شاید لازم و ضروری باشد، اما اگر طلبه با سیر صحیح و منطقی –با توجه به آن هدف نهایی مقدّس- مقدار مورد نیاز از هر علمی را فرا بگیرد، وقتی به توانایی و قدرت فهم صحیح از منابع رسید، تازه نوبت به آن مسائل رسیده و می تواند با داشتن نظام فکری و استانداردهای لازم (ملاک حجیت) در بحر وسیع و عمیق آن علوم غواصّی کند. لکن فرق این نحوۀ ورود با ورود در ابتدای کار –ورود نا بهنگام- تفاوت از زمین تا آسمان است. در این نحوۀ ورود، طلبه نظام فکری داشته و با دست برتر وارد آن مسائل می شود و بدون سردرگمی و غرق شدن در اقوال و نظرات، می تواند با مبانی و استانداردهای لازم با دقت و ظرافت تمام نظریۀ صحیح تشخیص دهد. ▪️از میان علوم حوزی آن علمی که مستقیماً متکفّل تحصیل آن است می باشد. این علم ولو خود یکی از علوم ابزاری و مقدمی است لکن مسائل و مباحث مطروحۀ در علوم دیگر تا از گذرگاه این علم نگذرند و استاندارد های لازم را به دست نیاورند و در نهایت از علم اصول مُهر با ارزش حجیت را نستانند، به هیچ وجه اعتبار نداشته و اجازۀ ابزار قرار گرفتن در راه فهم صحیح منابع دین را نخواهند داشت. از این رو علم اصول جایگاه و ارزش والایی در میان دیگر علوم حوزوی داشته و علوم دیگر را باید با توجه به این علم تنظیم و تشریح کرد. ▪️با توجه به مطالب فوق می توان عمر تحصیلی طلبه را به دو دوره تقسیم کرد: یک دوره قبل از فراگیری علم اصول و تسلط کافی بر آن علم و یک دوره بعد از آن. ▫️طلبه در دوران اول عمر تحصیلی خود یعنی زمانی که هنوز یک دور علم اصول کار نکرده و تسلط کافی (نه به صورت نهایی) را به دست نیاورده، باید ملاک و معیار در تحصیل علوم دیگر را علم اصول قرار دهد. به این صورت که ببیند که برای فراگیری و تسلط در علم اصول چه مقدار از علم منطق، چه مقدار از علوم ادبی، چه مقدار از علم فلسفه و دیگر علوم نیاز دارد. تا با تحصیل آن پیش نیازها بتواند علم اصول را به خوبی بخواند و تسلط کافی پیدا کند. ▫️در این دوره، طلبه تنها به اندازه ای نیازمند ادبیات عرب می باشد که بتواند راحت و روان کتب عربی مورد نیاز در این مسیر مقدّس را بخواند. چه کتب حوزوی مرسوم (لمعه، اصول فقه، رسائل، مکاسب، کفایه و...) چه کتب غیر مرسوم مانند نهایة الأفکار و نهایة الدرایه و... . پس همین اندازه که طلبه بتواند از پس عبارات عربی کتب مورد نیاز بربیاید، کافی بوده و لازم نیست عمر و فکر و دغدغه او را در کتب ادبی مختلف تلف کرد. ▫️در دورۀ دوم عمر تحصیلی، طلبه بعد از خواندن یک دور علم اصول و تسلط کافی بر آن علم، به یک نظام فکریِّ بنیادین و استانداردهای لازم مجهّز شده و در صورت لزوم می تواند با قدرت کافی و دستِ برتر -بدون سردرگمی و غرق شدن در اقوال- وارد مسائل ریز و درشت علوم مختلف شده و انجام وظیفه کند. ▫️به عنوان مثال، طلبه بعد از تحصیل قدرت مذکور برای فهم دقیق و صحیح قرآن کریم که یکی از جنبه های اعجازش حیث ادبی و لغوی است، لازم است در دوره دوم عمر خود با تجهّز کامل وارد علوم ادبی لغوی شده تا با اتخاذ مبنا و تشخیص قول صحیح، بتواند فهم صحیح و مصیب از آیات این کتاب شریف را داشته شود. ✅تخصّص گرایی صحیح 🔸اساسا بعد از تحصیل علم اصول و تسلط کافی بر آن است که تحقیق و پژوهش در هر علمی از علوم، معتبر و دقیق و عمیق می شود. چرا که در این صورت محصّل و پژوهشگر با دقت نظر بالا در هر قول و نظری به دنبال دلیل اعتبار و حجیتش می گردد و سریع آن مساله را جزو پیش فرض های تصوری خود قرار نمی دهد. 🔸شهید مطهری در مورد تاثیر شگرف علم اصول می فرماید: «علم اصول، نظر به اينکه سروکارش با محاسبات عقلي و ذهني است و موشکافي زياد دارد، علمي شيرين و دلپذير است و ذهن دانشجو را جلب مي‌‌‌‌‌کند. براي ورزش فکري و تمرين در رديف منطق و فلسفه است. طلاب علوم قديمه دقت نظر خود را بيشتر مديون علم اصول مي‌‌‌‌‌باشند.» کلیات علوم اسلامی، اصول فقه، ص۲۹ ▫️نقش آفرینی شگرفِ علم اصول تنها در کتب ادبیات و دیگر علوم مرسوم حوزوی نبوده بلکه به خاطر «من جهت العامه» و «قاعده مند» بودن مسائلش، در هر علمی از علوم تاثیر شگرف خود را در محصّل و پژوهشگرِ آن علم به وجود می آورد. 🔸استاد فرحانی می فرمودند: می توان برای لمس کردن این تاثیر شگرف، علم تاریخ را مد نظر قرار داد و کتب تاریخی ای که با داشتن این قدرت نوشته شده اند را با دیگر کتب تاریخی که مولّفشان چنین قدرتی نداشته است مقایسه کرد. 🔸ما نباید بخواهیم طلبه را به عنوان یک ادیب مدقّق یا یک عالم منطقی یا فیلسوف مسلّط بر تمام کتب و اقوال تربیت کنیم، بلکه تمام این علوم مقدمه و ابزار اند از برای رسیدن به قدرت و توانایی فهم صحیح منابع دین. تعیین نهایی وظیفه، دست خود طلبه است. طلبه بعد از رسیدن به آن قدرت و ملکه، تازه می تواند با توجه به وظیفه ای که در عرصه های اجتماعی بر دوش خود احساس می کند، وارد میدان انجام وظیفه شود. چه بسا که در زمانی دفاع از حریم مقدس دین اسلام ورود عمیق و دقیق در علم ادبیات عرب باشد. اما تنها طلبه ای می تواند در این میادین عالمانه و صحیح جولان دهد که این توانایی و قدرت را به همراه داشته باشد. 🌐 المرسلات، از مقدمات تا اجتهاد @almorsalat
♨️آیا وجدانیات ارزش معرفت شناختی بیشتری از محسوسات دارند؟! 🔰 حجت الاسلام سجاد انتظار 👈آیدی @entezarsajjad ┄┅┅═❅❅❄❅❅═┅┅┄ 🔺چنانچه روشن است نقطه آغاز علم فلسفه، دفع سفسطه و اثبات اجمالی حقایق است و حکمای عالم اسلام از گذشته در مقدمه این علم، ادعای شکاکانی که در وجود حقایق تشکیک می ورزیدند را به اندازه مقتضی پاسخ می دادند سپس وارد علم فلسفه می شدند اما دفع سفسطه در دوران معاصر شکل جدیدی به خود گرفته است. در عصر حاضر و با ارتقاء اشکالات شناخت شناسی به ایده آلیسم، مقدمه کوتاه فلاسفه قدیم، دفع سفسطه را نتیجه نمی دهد از این رو واکنش معاصرین به اندیشه های غربی در قالب علم معرفت شناسی با بررسی های تفصیلی و به عنوان علمی مقدم بر فلسفه بروز یافته است و مسائل این علم متناسب با جنس اشکالات، کمتر به اثبات اصل وجود حقایق می پردازد و بیشتر به بررسی مورد به مورد ادراکات و تطابق آن ها بر محکیاتشان معطوف است و به همین جهت دفع سفسطه در عصر کنونی اصطلاحی است که اعم از انکار واقعیات و انکار انطباق ادراکات بر واقعیات است بنابراین صرف اثبات اینکه حقائقی در عالم وجود دارد برای ورود به فلسفه کافی نمی نماید بلکه باید انطباق موردی ادراکات نیز تضمین گردد. 🔺کتاب شریف آموزش فلسفه از جمله کتب نظم یافته بر اساس توضیح فوق است که دروسی را به عنوان مقدمه علم فلسفه و در قالب عنوان کلی شناخت شناسی مطرح کرده است. دغدغه اصلی این کتاب در آغاز آن، اثبات اصل اجمالی واقعیت سپس بررسی انواع ادراکات و بحث پیرامون انطباق آن ها بر واقعیات و تامین ضمانت تطابق آن ها است. طبیعی است که اشراف کامل بر این مباحث تنها با مطالعه متن تفصیلی کتاب حاصل می شود و در این نوشتار تنها از جهتی که مد نظر است به این کتاب نظر می افکنیم که آن جهت، سیری است که در مقدمه ی آن برای تامین مبادی ادارکی طی شده است می باشد. به طور خلاصه پیش فرض مباحث شناخت شناسی این کتاب چنین به نظر می آید که ابتدا باید انسان را موجودی گنگ و فاقد دسترسی به واقعیات عالم تصویر کرد و آنگاه با مبادی یقینی و خلل ناپذیر و متقن راهی برای او به سمت حقایق باز کرد. 🔺سیری که در این مباحث طی می شود ابتدا استفاده از علم حضوری برای اثبات خود انسان به عنوان واقعیتی قابل توجه در عالم است که به همین مناسبت راز خطا ناپذیری آن نیز بیان می شود اما از آن جا صرف علم به نفس به صورت حضوری برای ورود به فلسفه کافی نیست، در بخش دوم سمت و سوی مباحث به علم حصولی و خواص آن می گراید تا از این طریق ارتباط انسان با عالم خارج از خود نیز تامین شود؛ به همین مناسبت مبادی برهان که منطقیین به عنوان یقینیات برمی شمرند ذکر شده و از میان آن ها تنها دو دسته از ادراکات به عنوان ادراکاتی که قابلیت دارند ارتباط علمی انسان را با خارج از خود به صورت مطابق با واقع تامین کنند انتخاب می شوند که عبارتند از اولیات و وجدانیات. 🔺رویکرد فوق از جهات سه گانه یا بیشتر مورد سوال و ابهام قرار دارد؛ ابهام نخست سنگ بنا قرار دادن علم حضوری برای دفع سفسطه است که با رویکرد حکمای اسلامی حتی معاصرین همچون علامه طباطبایی(ره) مغایرت دارد. ابهام دوم محدود کردن مبادی برهان و یقینیات به دو مورد محدود اولیات و وجدانیات است که اشعار به غیر یقینی بودن سایر یقینیات و عدم شمول مقیاس تطابق ادراکات نسبت به آن ها است که با رویکرد حکما و مناطقه اسلامی از بوعلی سینا و خواجه نصیر تا معاصرینی همچون علامه طباطبایی مغایرت دارد. جهت سوم ابهام خلل موجود در نظم ریاضی این مباحث است که منجر به تقدیم برخی از مباحث بسیار عمیق و درجه اعلای فلسفی به جهت نظری بودن و تاخیر مباحث ابتدائی و منوط کردن آن ها به مسائل متاخر است که از این جهت نیز با رویه علامه طباطبایی به خصوص در دو کتاب رئیسی بدایه الحکمه و نهایه الحکمه مغایر است. 🔺گرچه هر کدام از مغایرت های فوق باید در محل مناسب خود مورد بررسی قرار بگیرند اما هدف این نوشتار بررسی جهت دیگر رویکرد فوق است و آن ضابط واقع نمایی اولیات و وجدانیات است که گمان می شود در این دو مورد وجود دارد اما سایر مبادی برهان همچون محسوسات یا حدسیات و... فاقد آن معیار هستند. 🔺در این جا لازم است کمی در مورد این ضابطه از نظر این کتاب توضیح دهیم و سپس به اشکال جدی که در این رابطه وجود دارد بپردازیم اما قبل از آن لازم است به این نکته اشاره کنیم که این نوشتار از مباحث مختلف فلسفی بهره می برد که چه بسا از نظر نظم منطقی مخالف سیر ریاضی مسائل فلسفه باشد اما از آن جا که متن منظور الیه این نظم را بر هم زده است حرجی بر ما نخواهد بود بنابراین ما در این نوشتار در صدد سیر ریاضی از بدیهی به نظری نیستیم هم چنانکه چه بسا از مباحثی نظیر وجود ذهنی استفاده کنیم که اساسا مورد قبول حضرت آیت الله مصباح (حفظه الله) نباشد. 🔺چنانکه گفتیم پیش فرض مباحث معرفت شناسی که در این کتاب ارائه شده است، انسانی گنگ و منقطع از حقایق است که باید برای او راهی باز کنیم اما از آن جا که علم حضوری محدوده ی اندکی را که تنها شامل خود مدرک است برای او روشن می کند ناچار باید سراغ ادراکات حصولی نیز رفت اما در این حیطه نیز پیش فرضی در ارتباط با ادراکات وجود دارد و آن عدم احراز انطباق ادراکات بر واقع است مگر مواردی که ضمانت انطباق آن ها احراز شود. 🔺همین پیش فرض باعث شده است که تامین این ضابط از درون ادراکات حصولی انجام نگیرد بلکه از جای دیگری استمداد شود که طبعا آن منبع، ریشه ی اصلی این مقیاس خواهد بود گویی که قانون «کلما بالعرض لابد ان ینتهی الی ما بالذات» حکم فرما است. تنها منبعی که می توان آن را خطا ناپذیر دانست و آن را مقیاس ادراکات خطا پذیر قرار داد همان علم حضوری است که در آن عالم عین معلوم است بنابراین علم حضوری مابالذات و علم حصولی تابع آن خواهد بود. 🔺در این کتاب آمده است: «مشكل اساسى در باب ارزش شناخت اين است كه چگونه مى توان اثبات كرد كه شناخت انسان مطابق با واقع است و اين مشكل در موردى رخ مى نمايد كه بين شناسنده و متعلق شناخت واسطه اى در كار باشد كه به لحاظ آن فاعل شناسايى متصف به عالم و متعلق شناسايى متصف به معلوم گردد و به ديگر سخن علم غير از معلوم باشد اما در موردى كه واسطه اى در كار نباشد و عالم وجود عینى معلوم را بیابد طبعا جاى چنين سؤالى هم نخواهدبود . بنا بر اين شناختى كه شانیت حقیقت بودن يعنى مطابق با واقع بودن و خطا بودن يعنى مخالف با واقع بودن را دارد همان شناخت حصولى است و اگر شناخت حضورى متصف به حقیقت شود به معناى نفى خطا از آن است.» 🔺اکنون که راه تامین ضمانت انطباق، بازگشت علم حصولی به حضوری دانسته شد باید به چگونگی این اتصال و ارتباط بین دو سنخ علم بپردازیم که بر اساس آن روشن شود که این چنین ارتباطی تنها در رابطه با اولیات و وجدانیات مطرح است نه سایر ادراکات یقینی که منطقیین برشمرده اند. از آن جا که عبارت کتاب کاملا گویا است به نقل عبارت در این زمینه بسنده می کنیم و نیازی به توضیح بیشتر نیست. آیت الله مصباح (حفظه الله) در این رابطه می فرمایند: «نقطه اصلى اشكال در علوم حصولى اين است كه چگونه مى توان مطابقت آنها را بامتعلقات خودشان تشخیص داد در حالى كه راه ارتباط ما را با خارج همواره همين صورتهاى ادراكى و علوم حصولى تشكیل مى دهند. بنابراين بايد كلید حل اشكال را در جايى جستجو كرد كه ما بتوانیم هم بر صورت ادراكى و هم بر متعلق ادراك اشراف يابیم و تطابق آنها را حضورا و بدون وساطت صورت ديگرى درك كنیم و آن قضاياى وجدانى است كه از يك سو متعلق ادراك را كه مثلا همان حالت ترس ست حضورا مى يابیم و از سوى ديگر صورت ذهنى حاكى از آن را بى واسطه درك مى كنیم و از اين روى قضیه من هستم يا من مى ترسم يا من شك دارم به هیچ وجه قابل شك و ترديد نیست پس اين قضايا وجدانیات نخستين قضايايى هستند كه ارزش صد در صد آنها ثابت مى شود و خطا و اشتباه راهى به سوى آنها نمى يابد» 🔺نیز می فرمایند:«اگر بتوانیم ضمانت صحتى براى بديهیات اولیه به دست بیاوريم به موفقیت كامل رسیده ايم زيرا در پرتو آنها مى توانیم قضاياى نظرى و از جمله قضاياى حسى و تجربى را بازشناسى و ارزشیابى كنیم . براى اين كار بايد در ماهیت اين قضايا بیشتر دقت كنیم از يك سوى مفاهیم تصورى آنها را مورد بررسى قرار دهیم كه از چگونه مفاهیمى هستند و از چه راهى به دست مى آيند و از سوى ديگر در رابطه آنها بینديشیم كه چگونه عقل حكم به اتحاد موضوع و محمول آنها مى كند. اما جهت اول را در درس هفدهم روشن كرديم و دانستیم كه اين قضايا از مفاهیم فلسفى تشكیل مى يابند مفاهیمى كه به علوم حضورى منتهى مى شوند يعنى نخستين دسته از مفاهیم فلسفى مانند احتیاج و استقلال و سپس علت و معلول را از معلومات بلا واسطه و وجدانیات انتزاع مى كنیم و مطابقت آنها را با منشا انتزاعشان حضورا مى يابیم و ساير مفاهیم فلسفى هم به آنها بازمى گردند. و اما جهت دوم يعنى كیفیت حكم به اتحاد موضوع و محمول آنها با مقايسه موضوعات و محمولات اين قضايا با يكديگر روشن مى شود به اين معنى كه همه اين قضايا از قبیل قضاياى تحلیلى هستند كه مفهوم محمول آنها از تحلیل مفهوم موضوعشان به دست مى آيد مثلا در اين قضیه كه هر معلولى احتیاج به علت دارد هنگامى كه به تحلیل مفهوم معلول مى پردازيم به اين نتیجه مى رسیم كه معلول عبارت است از موجودى كه وجود آن وابسته به موجود ديگرى باشد يعنى احتیاج به موجود ديگرى داشته باشد كه آنرا علت مى نامیم پس مفهوم احتیاج به علت در مفهوم معلول مندرج است و اتحاد آنها را با تجربه درون ذهنى مى يابیم به خلاف اين قضیه كه هر موجودى احتیاج به علت دارد زيرا از تحلیل مفهوم موجود مفهوم احتیاج به علت به دست نمى آيد و از اين روى نمى توان آن را از قضاياى بديهى به حساب آورد بلكه از قضاياى نظرى صادق هم نیست. بدين ترتیب روشن مى شود كه بديهیات اولیه هم منتهى به علوم حضورى مى شوند و به سرچشمه ضمانت صحت دست مى يابند.» 🔺این عبارات به اندازه روشن است که توضیح بیشتر از وضوح آن ها می کاهد؛ ایشان کلید حل مشکل شناخت شناسی را در اشراف نفس به حاکی و محکی در ادراکات علی الخصوص وجدانیات می داند به گونه ای که حاکی و محکی به صورت هم عرض در برابر نفس قرار دارند و انطباق آن ها بر هم به صورت حضوری، معلوم نفس است. 🔺این تلاش علی رغم ظاهر آن، ناقص بلکه غلط بوده و مشتمل بر خلطی بسیار عجیب است که می توان آن را از مرحله وجود ذهنی علم فلسفه و سپس مرحله علم و عالم و معلوم ریشه یابی کرد. در ابتدا به صورت خلاصه می گوییم که قانون «کلما بالعرض...» که از شئون قانون علیت است و مراد از بالعرض در آن، بالتبع است تنها در سلسله امور عینی و واقعی قابل اجرا است در حالی که علم حصولی و مفهوم در سنخ خود با علم حضوری که از جنس وجود است هیچ اشتراکی ندارد. 🔺برای توضیح این مطلب باید از مساله وجود ذهنی بهره ببریم؛ گرچه آیت الله مصباح این باب را از رسوبات اصالت ماهیت می داند و در فلسفه خود از آن بحث نمی کند و چه بسا بتوان همین رویکرد را به عنوان ریشه خلط فوق الذکر دانست. 🔺باب وجود ذهنی گرچه با این عنوان شروع می شود که «المشهور ان للماهیات وراء الوجود الخارجی وجودا آخر لا تترتب علیه الآثار یسمی وجودا ذهنیا» لکن توجه به استدلال حاکم به این باب نتیجه ای در بردارد که اختصاصی به ماهیات ندارد بلکه تکلیف سایر مفاهیم را نیز روشن می کند و برخلاف پندار ابتدایی که از ظاهر عبارت فوق به ذهن می آید این باب تنها با ملاحظه ی آن با نزاع اصالت وجود و ماهیت -فارغ از اختیار یکی از دو قول ماهیت یا وجود- تصویر نهایی خود را پیدا می کند و اشکالات موجود در این باب تنها با اعتقاد به اصالت وجود قابل دقع است. توضیح تفصیلی این مطلب در این جا ممکن نیست و باید به متن اسفار و بدایه الحکمه مراجعه کرد اما به صورت اختصاری می توان چنین توضیح داد که: خود عنوان یاد شده را اگر به این قانون ضمیمه کنیم که «ما کانت حقیقته عین الخارجیه یمتنع ان یحل فی الذهن» این نتیجه را می دهد که ماهیتی که در هر دو موطن ذهن و عین ضمن انحفاظ ذاتیات در تردد و سیلان است نمی تواند امری اصیل باشد ناچار عنصر بی اثر است و همانند سایر مفاهیم تهی از خواص عینیت می باشد. 🔺اکنون باید پرسید که چگونه می توان بین علم حضوری که به عین و متن و حقیقت تعلق دارد و علم حصولی که مفهوم و عنصر بی اثر است رابطه ای علی و معلولی برقرار کرد؟ چگونه علم حضوری که بر محور عنصر اصیل و اثردار-وجود- است به مفهوم و عنصر بی اثر تعلق پیدا می کند؟بنابراین، این تصویر که در وجدانیات، نفس به حاکی و محکی به صورت هم اشراف دارد خلط بین حیث مفهومی ماهیات و حیث اندراج آن ها است؛ در فرض مذکور نفس با یک مفهوم و یک محکی مواجه نیست بلکه با دو محکی و دو موجود و دو عین که هر یک از آن ها موضوع اصالت وجود یا ماهیت اند و هر کدام دارای حاکی جداگانه اند مواجه است. 🔺اشکال فوق که بر پایه تصویر صحیح دو جهت واقعی موجود در مفاهیم(حمل اولی و حمل شایع) استوار است ما را به اشتباه دیگری در بیان آیت الله مصباح رهنمون می کند و آن اینکه در علم حصولی و هر جایی که انسان با مفهوم تعامل دارد رابطه سه عنصر الف-انسان ب- حاکی ج- محکی به صورت طولی است و نباید حاکی و محکی را به صورت هم عرض تصویر کرد. طبق این بیان هیچ تفاوتی بین وجدانیات و محسوسات و به طور کلی علوم حصولی وجود ندارد زیرا در تمام این موارد انسان از پس پرده ی مفاهیم با واقعیات مرتبط است بنابراین وجدانیات هیچ مزیتی بر محسوسات ندارند و ضابط تطابق ادراکات باید چیزی باشد که انطباق مفهوم بر مصداق را در هر دو تامین کند. نهایتا اینکه چاره ای نیست به جز بازگشت به پس پرده ی مفاهیم و تامین ضابط انطباق از درون ادراکات حصولی؛ چنانکه قدما نیز قاعده کلما بالعرض را در ارتباط با ادراکات حصولی و ترتب آن ها بر هم به کار برده اند نه برای ارتباط بین ادراکات حضولی و حضوری و تفریع حصولی بر حضوری. 🔺بازگشت علم حصولی به حضوری تقریر دقیق تر و صحیحی دارد که از جانب علامه طباطبایی ارائه شده است لکن مطابق آن تقریر، اشکال اساسی دیگر به بیان آیت الله مصباح وارد می شود که اساس علم حصولی را به شکلی که ایشان بیان می کنند برمیکَند زیرا مطابق توضیح علامه طباطبایی، حقیقت علم حصولی مبتنی بر توهم و اعتباری است که عقل پس از ارتباط با جواهر عقلی یا مثالی، به خاطر اتصال با عالم ماده توسط ادوات حسی، انجام می دهد بنابراین صور علمی اموری وهمی بیش نیستند تا چه رسد به این که متعلق علم حضوری قرار گیرند. 🔺البته لازم به ذکر است که این مطلب نیاز به تعمیق دارد و صرفا نمایی کلی از آن در این جا بیان شده است که هیچ ارتباطی با سفسطه و... ندارد و از عالی ترین مباحث فلسفی است که متعلم را به افق عرفان نزدیک می سازد بنابراین ظاهر معوج آن نباید مد نظر قرار گیرد. 🌐 المرسلات، از مقدمات تا اجتهاد @almorsalat
🔰تحقیق قرآنی ♻️صعود شیطان به نشئۀ وجودی ملائکة الله و هبوطش به أسفل السافلین ♨️...در اولین روزهایی که به دلایلی سعی می کردم سؤالات و مشکلات اعتقادی ام را بدون واسطه از متن قرآن به دست بیاورم و حل کنم و قرآن را به قصد فهمیدن چندین دور بخوانم، یک سؤال ذهنم را درگیر کرده و خاطرم را بس مشوّش می ساخت: اینکه تمام آیاتی که به مسالۀ سجدۀ ملائکه و ابای شیطان پرداخته اند، هیچکدام بیان نفرموده که شیطان هم مورد خطاب امر به سجده بوده است. بله، بعد از تمام شدن قضیۀ ابای شیطان از سجده، خداوند متعال هنگام مؤاخذه و توبیخ او تصریح می کند که شیطان هم مأمور به سجده بوده: «قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ...» اما هیچ کجا بیان نشد که مثلا «و إذ قلنا لإبلیس و الملائکة اسجدوا لآدم»، همه جا می فرماید «وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ». وقتی خطاب تنها به ملائکه بوده است چطور شیطان هم مورد خطاب واقع شده است؟ گاهی در ذهن خود به جای شیطان به خداوند متعال جواب می دادم که: لأنّک أمَرتَ الملائکة بالسجده و أنا لستُ مِن الملائکة. شیطان که از جنس ملائکه نبوده « كَانَ مِنَ الْجِنِّ »، چطور خطابی که ملائکه را مأمور به سجده کرده است شامل ابلیس هم شده و سجده نکردنش موجب مؤاخذه و توبیخش از جانب الهی گشته است؟ 🔹این سؤال همچنان ذهن من را آشفته می کرد و خاطرم را می آزرد. بدتر اینکه پاسخی قانع کننده ای از اساتید برای آن پیدا نمی کردم و در آرامش خاطرشان در عین ندانستن پاسخ این سؤال مرا به تعجب وا می داشت. تا اینکه خدواند متعال منّت نهاد و توفیق حضور در جلسات استاد شیخ علی فرحانی «زید عزّه» در دانشگاه قم تحت عنوان را یافتم. ایشان ذیل توضیح تعبیر «طباقاً» در آیۀ «الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا» نکتۀ جالبی فرمودند که امید زیادی در دل من برای حل این سؤال به وجود آورد. آن نکته این است که: 🔺مراتب و سلسلۀ عالم هستی طبقه طبقه و هرم وار هستند و مراتب بالایی عالم احاطه و سیطرۀ با مراتب پایینی دارند (طباقاً هستند). رأس هرم، ذات لایتناهی پروردگار است و قاعدۀ هرم و مرتبۀ دنیای (پایین ترین و پست ترین مرتبۀ هستی) همین اسفل السافلینی است که ما انسان ها در آن زندگی می کنیم «ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ». 🔸هر کدام از مراتب و نشئات هرم هستی مختصّات و ویژگی های خاص به خود دارد و موجودات و ساکنان در هر مرتبه نیز متلبّس به ویژگی ها و خصوصیات خاصّ آن مرتبه می باشند و آن خصوصیات شناخته می شود. موجوداتی که قابلیت و استعداد حرکت و رشد و تکامل در وجودشان نهادینه شده اگر از مرتبه ای که در آن هستند حرکت صعودی و تکاملی خود را شروع و به عوالم فوقانی صعود کنند، به هر کدام از عوامل فوقانی که برسند مختصّات و ویژگی های موجودات آن نشئه را حائز شده و متلبّس به لباس ساکنین آن مرتبۀ می شوند. 🔹بعد ایشان با ظاهر اولی آیاتی چند در سوره های مبارکۀ «حجر»، «صافات»، «جن» نشان می داند که اجنه تحت سماء دنیا که مختصّات و ویژگی هایش در قرآن ذکر شده است زندگی می کنند و در همین اسفل السافلین که دار تکلیف است به سر می برند. و شیطانی که هم کیش و پیالۀ با ملائکة الله بود و در آن مرتبۀ شریف از عالم هستی به سر می برد روزی در همین اسفل السافلین بوده و با عبودیت و بندگی به آن نشئه و مرتبه از هستی که رتبۀ ملائکة الله بود رسیده است. 🔸اگر چه ایشان در آن جلسات این مساله را بالخصوص مطرح نکردند ولی از صبحت ایشان می توان فهمید که شیطان صیرورت و حرکت واقعی به سمت عوالم فوقانی برایش حاصل شد و متلبّس به خصوصیات و مختصّات ساکنین آن عوالم را گشت و جزو ساکنین آنجا به شمار می رفت به گونه ای که اگر دستوری برای آن نشئۀ از جانب اقدس پروردگار صادر می شد باطبع شامل او نیز می شد. 👍مؤید این نظر، روایاتی است که آیۀ « وَمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ» را به جن بودن ابلیس می زنند که ملائکه نمی دانستند ابلیس از جنیّان است و او را همجنس خود می پنداشتند و بعد که از سجدۀ بر آدم امتناع کرد فهمیدند که (کان من الجن) و همینطور روایات دیگری که بر این موضوع صراحت دارند: «قصص الأنبیاء «ع» ...عَنِ ابْنِ يَزِيدَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع أَ كَانَ إِبْلِيسُ مِنَ الْمَلَائِكَةِ أَمْ مِنَ الْجِنِّ قَالَ كَانَتِ الْمَلَائِكَةُ تَرَى أَنَّهُ مِنْهَا وَ كَانَ اللَّهُ يَعْلَمُ أَنَّهُ لَيْسَ مِنْهَا فَلَمَّا أُمِرَ بِالسُّجُودِ كَانَ مِنْهُ الَّذِي كَانَ...‏».. . 👌جالب این است که جناب جمیل بن درّاج وقتی این حدیث را برای دوستش جناب طیّار نقل می کنند او باور نمی کند و می گوید اگر ابلیس از ملائکه نباشد امر الهی به سجده شامل حال او نمی شود. بعد که با هم به محضر امام صادق «ع» می روند جناب طیّار با بیانی بسیار محترمانه و با روشی ظریف و زیرکانه سؤال را به این شکل بیان می کند که: « تفسير العياشي عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ قَالَ: ...فَدَخَلَ عَلَيْهِ الطَّيَّارُ فَسَأَلَهُ وَ أَنَا عِنْدَهُ فَقَالَ لَهُ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا فِي غَيْرِ مَكَانٍ فِي مُخَاطَبَةِ الْمُؤْمِنِينَ أَ يَدْخُلُ فِي هَذِهِ الْمُنَافِقُونَ» و امام «ع» که منظور او را می داند به زیبایی پاسخ او را می دهد: «فَقَالَ «ع» نَعَمْ يَدْخُلُونَ فِي هَذِهِ الْمُنَافِقُونَ وَ الضُّلَّالُ وَ كُلُّ مَنْ أَقَرَّ بِالدَّعْوَةِ الظَّاهِرَةِ». 📚بحار الأنوار، ج۱۱، ص: ۱۴۸ ✍️حجت الاسلام عباس افروزی ۰۱/۰۳/۰۱ لینک دانلود جلسات انسان در قرآن دانشگاه قم👇 https://eitaa.com/almorsalaat/4972 @almorsalaat
💢حکمت چگونه متعالی شد؟ 👈(همراهی با ملاصدرا از مشاء تا متعالیه) 🔰حجت الاسلام سید مجتبی جواهری @smojtabaamin 🌐🌐🌐🌐🌐🌐 🔸حتما تا به حال زیاد شنیده اید که برای تأسیس حکمت متعالیه و نظام فلسفی نوین از دست آوردهای قرآنی و میراث عرفانی بهره برد و توانست را به کمک برهان فلسفی در راقی ترین معنای ممکن تبیین کند. ولی این پرسش به ذهن می رسد که چگونه می توان معنایی را از قرآن تعقل کرد یا شهودی را از عارف تحویل گرفت و ره آورد برهان را در مسیرِ او قرار داد؟ 🔸این پرسش ما را در درک مسائل اساسی و لمس وجدانیات مرحوم ملاصدرای شیرازی کمک می کند. 🔸مسلم است که زیربنایی ترین کبرای فکری در حکمت متعالیه «نظریه اصالت وجود» است. از کجا به ذهنِ صاحب نظریه رسیده است؟ او چه تأملی در کدامین سرفصل های فلسفه می کند تا هستی شناسی خود را از زنجیرهای ماهیت رها کرده و متنِ وجود را موضوعِ قرار می دهد؟ 🔸بگذارید مروری کنیم بر آنچه از حکمت در اختیار او بوده است. حکما پیش از ملاصدرا با قانون علیت به تفسیر هستی مشغول بودند و در صفحه به صفحه کتب خود، علیت را مبدأ قرار دادند. مثلاً قیام عرض به جوهر را با علیت تفسیر کردند، مراتب عالم را با علیت توضیح دادند، از علیت برای تبیین رابطه ممکن با واجب بهره بردند و نمونه های زیادی از این قبیل که بیان آن به تفصیل این نوشتار می انجامد. 🔸مرحوم ملاصدرا با دقت در معنای نسبت به هر یک از این فصول به این نتیجه می رسد که رابطه علت با معلول در انتساب افعال به واجب با رابطه علت و معلول در انتساب معالیل متعارف به علت هایشان متفاوت است. این تفاوت در اندیشه متکلمین یعنی معتزله و اشاعره وجود نداشت از این رو آن ها نتوانستند رابطه صفات با ذات را حل کنند. آن ها یا به انکار صفات تن دادند یا صفات را معلول و مخلوق ذات دانستند و به ناچار قائل به نظریه قدمای ثمانیه شدند. 🔸در ارتکاز حکمای اسلامی همیشه واجب الوجود لایتناهی بود و هیچ محدودیت نمی توانست او را به تناهی بکشاند. این واقعیت با الهام حکما از توحید قرآنی بدست آمده است. از این رو در تبیین برهانی، واجب و صفات و افعالش را عاری از حدود می خوانند چون هر حدی در ذات یا صفات و افعال، نوعی از ترکب را در او ایجاد می کند. چه این که ترکب ناشی از ماهیت باشد چه ناشی از حیثیات عقلانی و حقیقی، در هر صورت پذیرش لایتناهی بودن، ملازم بساطت محض در واجب است. بنابراین برای تبیین رابطه صفات واجب با ذات به نظریه «عینیت صفات با ذات» معتقد شدند. عینیت صفات با ذات در واجب چگونه منجر به ترکب نمی شود؟ 🔸حکما همچون معتقدند واجب تنها موجودی است که برای توضیحِ صفاتش ناچاریم به رابطه ای غیر از رابطه طبیعی و فرد استناد کنیم. در رابطه طبیعی و فرد علت و معلول هر دو ماهیت هستند. مثل نفس ناطقه و علم که یکی جوهر و دیگری عرض است. اعراض معلول جواهر هستند و علیت در هر دو سو به یک ماهیت ختم می شود ولی در واجب، علیت به ماهیات ختم نمی شود ولی رابطه ضروری همچنان پابرجاست. علیت در واجب به عنوان و معنون در معقول ثانی فلسفی می انجامد و این امر خطر ترکب و کثرت در ذات را دفع می کند. 🔸حکما می دانستند که ترکب و کثرت در ذات به معنای تناهی است و لایتناهی بودن نتیجه دقت در معنای واجب الوجود بالذات است. پس آن ها دست به دامان رابطه ای غیر از طبیعی و فرد نسبت به واجب می شوند. به دیگر سخن، واجب و صفات و افعالش را عاری از حدود دانسته آنگاه علیت را بر او جاری می کنند و بارگاه او را از کثرات تطهیر می کنند. 🔸ملاصدرا از سویی ندای وحدت در را می شنود و از سوی دیگر مشاهدات عرفا مبنی بر وحدت در وجود را به چشم می بیند و با ظرفیتی که در حکمت نسبت به واجب و صفاتش دیده است، آن را به کل هستی سرایت می دهد. یعنی ایده نفی حدود از واقعیت را در ذهن خود پرورش می دهد. از نظر او اگر واجب عاری از حدود است باید افعال و صفاتش نیز عاری از حدود باشد و چه موجودی در عالم از دایره افعال و صفات واجب خارج است که در او حد جاری شود؟ 🔸ماهیت بنابر سنخیتی که میان علت و معلول هست نمی تواند نسبتی با واجب داشته باشد بنابراین حضور بی واسطه او در عالم واقعیت ناخواسته حکم به تناهی ذات واجب و فعل اوست. از این رهگذر تأمل بر ماهیت را آغاز می کند و اساس یک نظریه زیربنایی در حکمت را طراحی می کند. ماهیت به اعتراف حکما یعنی آنچه وجود و عدم بر او مساوی است پس هر گونه خروج از تساوی ماهیت را لاماهیت می کند. بنابراین آنچه پا به عرصه هستی می گذارد ماهیت نیست بلکه متن وجود است. او در ادامه تلاش می کند که موضوع سخن خود را متن وجود قرار داده و با تحقیق در هر یک از محمولات فلسفی مویدی بر آن بیاورد تا نشان دهد حُکمی که بر واجب و فعلش در ارتکاز حکما وجود داشته، حُکمِ سراسر هستی است و نباید این دو را از یکدیگر تفکیک کرد. 🔸پس ملاصدرا از سویی دغدغه توحید را با نور قرآن در خود مشاهده می کرد و از سوی دیگر این ظرفیت را در حکمت تعقل کرد تا توانست ضوابط رابطه واجب با صفاتش را به کل هستی سریان دهد. از این پس هر آنچه واقعیت دارد فاقد حد است و تنها اوصافی که از رابطه عنوان و معنون (معقول ثانی فلسفی) تبعیت می کنند، حکایت از متن واقعیت دارند. 🔸 در امتداد همین مسیر، جایگاه ماهیات را در نظام شناختی روشن می کند و ذیل بحث از مخصصات وجود آن ها را لغو یا خطا نمی خواند بلکه کیفیت حکایت آن ها را تبیین می کند. حدود ماهوی حاکی از اختلاف آثار واقعی است ولی مستقیم خبر از متن واقع نمی دهد. 🔸با این تفسیر یک تحول معنایی در علم فلسفه ایجاد می شود و همه محمولات فلسفی را دچار مشترک لفظی می کند. قوه و فعل، علت و معلول، واحد و کثیر، رابط و مستقل و ... همگی در صورتی فیلسوف را به متن هستی می رساند که عاری از حدود تبیین شود. 🔸نظر به مواجه اندیشه ملاصدرا با توحید قرآنی و ظرفیت های حِکمی موجود، بهترین تعبیر برای مکتب او را می توان همان «حکمت متعالیه» دانست. حکمتی که با نظر به توحید تعالی پیدا می کند و پرسش های متعدد بشر را در همان مسیر برهانی حل می کند. @almorsalat
💠 سیر دروس اصول فقه استاد علی فرحانی و ویژگی های آن 🔰 محمدمهدی مقدسی @m_mahdi1384 ✅✅✅✅ 💢در سالهای ابتدایی ورود به حوزه علمیه قم، طلبه ای پر دغدغه بودم و در نظرم حوزه تنها مکانی بود که زمینۀ رشد فردی و اجتماعی من در آن فراهم بود؛ لذا با تلاش فراوان سعی میکردم در مسائل درسی، معنوی و اجتماعی به درستی گام بردارم. 💢برای یافتن شیوۀ صحیح درس خواندن در درسهای مختلف با اساتید با سابقۀ آن درس مشورت میکردم. در مسائل اخلاقی تلاش خود را برای عمل به رهنمودهای اساتید اخلاق به کار میبستم. همچنین تلاش میکردم برای موفقیّت در وظایف اجتماعی مهارت های لازم را به دست آورم. 💢با وجود همۀ این تلاشها نتیجۀ مطلوب حاصل نمیگشت. بزرگترین مشکلی که با آن مواجه بودم ناهماهنگیها و تناقضاتی بود که مشورت با افراد مختلف در ذهنم ایجاد میکرد. راهکارهایی که برای تحصیل عمیق دروس حوزوی ارائه میدادند با انجام تکالیف اجتماعی منافات داشت. فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی که برای دفاع از انقلاب و اسلام ضرورت داشت سبب کم رنگ شدن امور علمی میگشت. راهکارهای رشد در امور معنوی و اخلاقی به گونه ای بود که فعالیتهای اجتماعی را کمرنگ میساخت. حتّی در تحصیل علم و یافتن روش صحیح درس خواندن و میزان تحصیل و تعمّق در هر علم و اولویّتبندی بین علوم نیز با ابهامات زیادی مواجه بودم. 💢 این افکار آشفته، انگیزه ام را تحت تاثیر قرار داده و دغدغه های فکری و اضطراب شدیدی را در روحم ایجاد کرده بود. 💢 از پایۀ دوم در کلاس «المنطق» با استاد فرحانی آشنا شدم. روش تدریس ایشان برایم نو و جذاب بود. در تمام مدّت کلاس ذهنم به دنبال کلامِ ایشان میدوید. پس از تمام شدن هر جلسۀ درس، واقعا حس میکردم به دارایی هایم افزوده شده است. مشورت با استاد آبی بر آتش اضطراب درونم بود؛ ولی هنوز مسیر پیش رو برایم مبهم بود. 💢 در طول دوران تحصیل در هر یک از مباحث که در درس استاد شرکت میکردم افقهای تازه ای به رویم گشوده میشد. درس اصول فقه و حضور در کلاس استاد بسیار شیرین و نشاط آور بود. ایشان در این جلسات با کنترل ذهن شاگردان، روش صحیح حرکت علمی را بر اساس قوانین منطقی به ما آموختند. 💢 یکی از مهمترین و ارزشمندترین ثمرات این جلسات آشنا شدن با جنبه های مختلف شخصیّت حضرت امام خمینی و علامه طباطبائی بود. تا آن زمان حضرت امام را به عنوان بنیانگذار انقلاب اسلامی و علامه طباطبائی را به عنوان فیلسوف و عارفی وارسته دوست داشتم؛ ولی از آن پس این دو شخصیّت نزدم چنان با عظمت بودند که در جنبه های گوناگون علمی و عملی ایشان را تنها الگوی خود میدانستم. 💢 در پایان درس «بدایة الحکمة» وقتی نگاهی به مسیر طیّ شده انداختم مشاهده کردم که به برکت رهنمودهای استاد و آشنایی با مبانیِ حضرت امام و علامۀ طباطبائی، بنای فکریِ منسجمی در ذهنم نقش بسته است که در آن، عالِم و فقیه شدن و رشد در معنویات با انجام تکالیف اجتماعی و دفاع از اسلام و انقلاب هیچگونه تعارضی ندارند؛ بلکه جنبه های مختلف حرکتی واحد هستند که غفلت از هر یک، مانع ادامۀ حرکت میگردد. 💢بنده و جمعی از شاگردان استاد، پس از سالها همراهی با ایشان مشاهده کردیم که استاد از قدمِ اول حرکت علمی در علم «منطق» با شناخت کامل مقصد و مسیر، در دروس منطق، اصول، فلسفه و فقه و در سخنرانیها و بیانات مختلف، مسیری را طراحی کرده اند که اگر با «اعتدال در بینش و عمل» و رعایت قواعد و ضوابط آن، در این مسیر گام برداریم در کوتاهترین زمان و با بهترین کیفیت میتوانیم به اهداف خود نائل شده و به نظام اجتهادی حضرت امام خمینی و علامه طباطبائی دست یابیم؛ 💢 مجموعه جلسات «الموجز»، اولین مجموعه از تدریس های اصول فقه استاد علی فرحانی است که در مدرسه علمیّه حقانی تدریس شده اند. اگرچه موضوع این جلسات، تدریس کتاب «الموجز» است؛ ولی مطالب آن اختصاص به کتاب «الموجز» ندارد. از آنجایی که استاد در این جلسات مفاهیم تصوری و «مطلبُ ما»ی مسائل علم اصول را بیان کرده اند، از نظر منطقی محتوای آن گام نخست و زیربنای حرکت علمی در علم اصول فقه است. 💢 ایشان در ادامه، در تدریس کتاب «اصول الفقه» علامه مظفر، علاوه بر تکمیل مفاهیم تصوری علم اصول، شیوۀ به دست آوردن سازمان و مدرسه فکری مؤلف کتاب را نیز به شاگردان آموختند. ملکه ای که از این دو کلاس برای طلبه حاصل می گردد سبب می شود وی را برای شرکت در درس «مناهج الوصول» مستعدّ سازد. 💢 اگر طلبه ای سازمان استنباطی و اصولی حضرت امام را بیاموزد، به یکی از راقیترین نظامهای اجتهادی دست یافته است و علاوه بر اینکه در فقه مصطلح و ابواب طهارت تا دیات سرآمد خواهد شد، کلید گشایش قفل «تولید علوم انسانی اسلامی» را نیز در دست خواهد داشت. @almorsalaat
💢روش کتاب مناهج الوصول امام خمینی در تهذیب علم اصول 🔰حجت الاسلام سجاد انتظار ┄┅┅═❅❅❄️❅❅═┅┅┄┄ 🔹یکی از معضلاتی که در ارتباط با ابعاد آموزشی حوزه علمیه وجود دارد و بزرگان حوزه نیز دغدغه های خود را در این رابطه اظهار داشته اند، مساله تورم علم اصول است. مرحوم آخوند خراسانی به علم اصول، نظم و اتقان بی سابقه ای بخشید و شاگردان ایشان در نجف تحقیقات عریض و طویلی در ارتباط با مسائل این علم انجام دادند که در نتیجه آن، اقوال بسیار متعدد و مباحث بسیار متشتتی به وجود آمده است؛ تا بدانجا که اصولیون در مقام تعریف و تمییز مسائل این علم، از ارائه ضابطی متقن و جامع و مانع بازمانده اند و به سهولت امر اقرار کرده اند! 🔹تکثر در اقوال و مبانی به طور طبیعی آموزش این علم را کند و زمانبر می کند و چه بسا در موارد قابل توجهی به فرسایش ذهنی متعلمین این علم منجر می شود و همین مساله بهانه ای شده است برای عده ای تا با ادعای زائد بودن مسائل علم اصول به جرح این علم و قلب محتوای آن دست بزنند؛ اما گذشته از این افراط ها اصل دغدغه تهذیب علم اصول، دغدغه ارزشمندی است که توسط بزرگان این فن مطرح شده است و باید پیگیری شود. 🔹اکنون پرسش این است که منطقی ترین مسیر برای نیل به این هدف چیست؟ چه روشی باید در پیش گرفت که این علم را از تطویل بی مورد رها سازد و آن را به مسائل واقعی خود محدود کند و از طرفی تصرف بی مناط در آن انجام نگیرد و مسائل اساسی آن به این بهانه از متن این علم به حاشیه نرود؟ 🔹زمانی قادر هستیم به این پرسش جواب دهیم که ریشه یابی دقیقی از علل تورم این علم انجام دهیم و متناسب با منشا این معضل، راه حل صحیح را ارائه دهیم. 🔹از معدود اصولیونی که به این دغدغه التفات داشته و ریشه یابی صحیحی در این زمینه انجام داده و در عین حال راه حل مناسب آن را ارئه کرده و به صورت عملی، آن را پیاده کرده است، امام خمینی(ره) است. اگر به کتب اصولی ایشان نگاهی بیندازیم آثار این مساله را به صورت ملموس مشاهده خواهیم کرد به گونه ای که اگر این رویکرد ایشان را در نظر نگیریم در برخی موارد عبارات ایشان را در سطحی بسیار نازل تلقی خواهیم کرد که به برخی موارد در این نوشتار اشاره خواهیم کرد گرچه توضیح تفصیلی آن را باید در ضمن دروس مناهج جست. 🔹در این جا به توضیح دو منشا اساسی در این رابطه می پردازیم: 🔸1-منشا نخست، رویکرد شاگردان آخوند در ارتباط با تلقی علم فلسفه است. علم اصول پیوند اساسی با علم فلسفه دارد و مبادی تصدیقیه بسیاری دارد که از جانب علم فلسفه تامین می شود و به همین دلیل، تمام شاگردان آخوند از جمله کسانی هستند که در این زمینه دستی بر آتش دارند و در میان سخنان آنان مسائل فلسفی کم و بیش به چشم می خورد اما اشکال راهبردی که در رویه آن ها وجود دارد این است که علم فلسفه را نیز همانند سایر علوم ادبی، بلاغی، تاریخی و... می شمارند که یک اصولی به اندازه نیاز لازم است از این علوم بداند. مطابق این اعتقاد همه این علوم در یک وزان و برای به دست آوردن دستگاه اصولی مورد مطالعه قرار می گیرند بنابراین نیازی به تلقی آن ها بیش از این مقدار نیست و همانطور که یک اصولی می تواند در سایر علوم اجتهاد کند در این علم نیز چنین حقی را دارد گرچه نتیجه این اجتهاد با سخن اقطاب حکمت در تعارض باشد. 🔸این رویکرد که در بیانات بزرگانی همچون خود آخوند خراسانی، محقق نائینی، آقاضیاء الدین عراقی و... (رضوان الله علیهم اجمعین) به وضوح دیده می شود به شدت غلط است و از عواملی است که مدار مباحث اصولی را از آن چه باید، خارج کرده است. 🔸این رویکرد اگر در ارتباط با علوم غیر برهانی نظیر رجال، علوم ادبی، تاریخ و... قابل قبول باشد، در ارتباط با علوم برهانی از جمله فلسفه هیچ جایگاهی ندارد. زیرا مسائل فلسفه اولا دارای ضابط برهانی اند که تنها با اسلوب برهان می توان در آن سیر کرد و طرف تعامل آن، متن واقع است و رویکرد اصولی که نسبتی با برهان ندارد در تحصیل مسائل فلسفی کاملا ناکارآمد است. ثانیا به دلیل به هم پیوستگی عمیق مسائل فلسفی، تلقی بخشی از آن مسائل به تنهایی کفایت نمی کند بلکه لازم است منظومه کامل علم فلسفه دریافت شود تا تصویر تمام مسائل به درستی انجام بگیرد؛ به تعبیر دیگر تفکر فلسفی زمانی شکل می گیرد که تمام زوایای مسائل فلسفی کنار هم قرار گیرند. 🔸عدم توجه به این نکته باعث شده است تا اصولیون، اطلاعات فلسفی خود را-که طبیعتا ناقص هستند- در خلال مباحث اصولی دخالت دهند و نتایج ناصحیحی را بر آن ها مترتب کنند. به عنوان نمونه دخالت دادن علم حصولی و وساطت مفاهیم ذهنی بین فاعل شناسا –که مصداق آن واضع باشد- و پدیده های خارجی باعث شده است که تمام مباحث مربوط به اوضاع الفاظ و توابع آن تحت تاثیر قرار گیرد که ذهنی بودن موضوع له الفاظ، امتناع وضع برای پدیده های خارجی، ذهنی بودن نسب هیئات و جمل، تفسیر انتقال و دلالت به صورتی که طرفین آن ذهنی اند، نفسانی بودن امور اعتباری و ذهنی بودن فرآیند جعل و قرارداد، همگی از همین نکته نشات می گیرند. هم چنین تبعیت دلالت از اراده، امتناع استعمال لفظ در بیش از یک معنا، مقصود بالاصاله نبودن نسب مدلول هیئات به همان ریشه باز میگردد. 🔸همانطور که گفتیم نقصان اطلاعات فلسفی تاثیر مضاعفی در این زمینه دارد؛ این اصولیون اصل التفات به علم حصولی را دخالت می دهند اما به لوازم آن به طور صحیح و کامل واقف نیستند. به طور مثال مساله وجود ذهنی و وساطت ماهیت بین ذهن و خارج از دید آن ها پنهان می ماند و استحاله قسم رابع وضع و جواز قسم ثالث آن را بر ملاکی استوار می سازند که از نقطه نظر برهانی کاملا غلط است. در این میان آقا ضیاء الدین عراقی، بر اساس اطلاعات ناقص خود در نحوه تصویر رابطه طبیعی و فرد اجتهاد کرده و ارتباطی ابداعی را بیان کرده است که هیچ مشرب فلسفی آن را نمی پذیرد. 🔸با لحاظ این دورنما که محدود به چند مبحث مقدماتی علم اصول است می توان تشخیص داد که چگونه رعایت نکردن نقطه نظر عقلائی و زاویه دید مناسب با سنخ مسائل اصولی، موجب تشتت آراء شده است؛ طبیعی است که نقد این آراء و سپس طرح دوباره مسائل بر اساس زاویه دید صحیح، خود فرصت چند باره نیاز دارد و بر تطویل بی مورد خواهد افزود. همین وضعیت بر مباحث بعدی علم اصول از قبیل احکام عقل در مستقلات و غیر مستقلات، تعریف و جایگاه فاعل بالقصد در خطابات و مراتب حکم، تصحیح و رفع شبهات پیرامون تقسیمات واجب، مباحث مربوط به حقیقت امر و نهی و متعلق اوامر و نواهی، مباحث مربوط به الفاظ مطلق و اعتبارات ماهیت، مباحث مربوط به ضد و اجتماع امر و نهی، ارکان استصحاب و تحقیق امور عدمی، رابطه احکام وضعی و تکلیفی و ده ها مساله دیگر حاکم است. 🔸یکی از نقاط اهتمام امام خمینی(ره) در کتاب این است که زاویه بحث فلسفی را از اصولی جدا کند و در هر کدام از این دو بخش حق مطلب را بر اساس منطق آن علم ادا کند. ایشان در جنبه ثبوتی و فلسفی، با اشراف کامل بر علم فلسفه، عالی ترین دقایق را طرح و مطابق آن سخنان فلسفی اصولیون نجف را عیار سنجی می کند و پس از آن در جنبه اصولی، مباحث را مطابق ضوابط ادراکات اعتباری تحقیق می کند که یکی از فواید این روش، علاوه بر برطرف ساختن نقایص مذکور این است که بستر صحیحی برای تحقیق امور عقلائی و اعتباری به وجود می آید به گونه ای که سیر در این بستر مشخص می سازد که بسیاری از مدعیان تفکیک حقیقت از اعتبار، خود از مرتکبین این خلط به شمار می آیند؛ در این بستر است که زمینه برای تحقیق و احیانا مقایسه بین روش تحقیق امام(ره) در اعتباریات و روش تحقیق علامه طباطبایی(ره) به عنوان مدعی اصلی این مبحث به وجود می آید و به گونه ای اساسی علم اصول را در ریل اصلی خود قرار می دهد و از باز تولید مسائل غیر روشمند جلوگیری می کند. 🔸2-منشا دیگری که می توان آن را در زمره علل تورم علم اصول بر شمرد و چه بسا خود از نکته نخست نشات می گیرد عدم التزام به سیر منطقی و اسلوب صحیح در طرح مسائل است که نمونه روشن این رویه را در دروس خارج متداول می توان مشاهده کرد. 🔸خاصیت بسیار مهم علم اصول، منظومه وار بودن مسائل آن است که از آلی بودن این علم نشات می گیرد. یعنی علم اصول از آن دست علومی است که مجموع مسائل آن باید به گونه ای نظم و نسق بیابند که در قامت یک کل، قابلیت عملیاتی پیدا کنند و ثمره عملی بر آن کل مترتب شود. با لحاظ این نکته می توان به سهولت این نتیجه را گرفت که تلقی صحیح علم اصول اقتضاء می کند هر کدام از نظم های اصولی که توسط صاحبان آن ارائه شده است به صورت مجموعی و از ابتدا تا انتها-ولو در خصوص امهات مسائل- فرا گرفته شود. بنابراین بررسی اقوال مختلف موجود در یک مساله که از مبانی و مشارب مختلف ناشی می شود در این زمینه کارساز نیست بلکه در موارد مختلف، مورث حالت روانی شک در مسائل می شود زیرا کاملا طبیعی است که با طرح و بررسی و نقد چند باره اقوال متعدد موجود در طول تاریخ یک علم، این احتمال در ذهن فراگیر به وجود می آید که حتی نظرنهایی و مختار نیز ممکن است دچار اشکالاتی باشد و نمی توان بر آن نیز تکیه کرد. 🔸نقص دیگری که در این روش مشاهده می شود و از نقص یاد شده اساسی تر است، تغایر روش مذکور با سیر منطقی فکر می باشد. مطابق قواعد منطقی، ذهن در هر مساله ای فرآیندی قانون مند را باید طی کند تا به نتیجه ی صحیح دست یابد که در عبارات منطقی از آن به سیر از مطلب ما به مطلب هل و لم یاد می شود. اگر مفاهیم تصوری دخیل در یک مساله به صورت شفاف و صحیح طرح شود به طور طبیعی صور قابل طرح در یک مساله با حصر عقلی محدود می شود و ذهن می تواند با تصویر لوازم صحیح یا غلط آن مساله به صحت و یا بطلان آن حکم کند. این در حالی است که اگر با استفاده از بیان اقوال و رد یا قبول آن ها بخواهیم به نتیجه برسیم ممکن است در برابر خود با ده ها نظریه مواجه شویم! که در حقیقت هیچ یک از آن ها از صور محصور عقلی خارج نیستند(در این زمینه می توان مثال ذهنی بودن موضوع له الفاظ را در نظر گرفت که با دقتی ابتدایی می توان صور آن را چنین احصاء کرد که ذهنی بودن، یا قید است برای معنا و یا ظرف است؛ در صورت اول ممکن است از آن جهت که مفهوم است قید باشد و ممکن است از آن جهت که حاکی است قید باشد؛) 🔸یکی از روش هایی که امام خمینی(ره) در تالیفات خود از آن تبعیت کرده اند اهتمام به پالایش اقوال در مسائل است به این معنا که ایشان ملتزم به نقل و نقد همه اقوال ولو مهم و اساسی در هر مساله ای نیستند بلکه با در نظر گرفتن نظرنهایی، تنها به نقل اقوالی می پردازند که در مسیر صعود به نظریه صحیح دخالت دارند و به نوعی مقدمه آن به شمار می روند. نمونه های متعددی در این رابطه را می توان در متن کتاب ایشان بر شمرد. 🔸نمونه ابتدایی آن، بحث مربوط به موضوع علم اصول است؛ ایشان در ضمن درس خارج خود مبنای مشهور فلاسفه و اصولیون در زمینه پیوند گزاره ها بر اساس عرض ذاتی را به طور تفصیلی بحث کرده اند و انتقادات اساسی را در این زمینه بیان کرده اند اما در متن حاصل قلم شان، تنها به نقطه رئیسی و برهان خود بر مدعایشان تمرکز کرده اند به گونه ای که عدم دقت کافی در عمق عبارات، ممکن است سخن ایشان را تا اندازه سخن جناب مظفر تنزل دهد. 🔸همین اتفاق در عبارات بحث تبعیت دلالت از اراده نیز افتاده است. در این بحث نزاع از زمان فصول آغاز شده است و سپس در دوران بعد از آخوند توسط شاگردان ایشان توسعه بی سابقه ای یافته است و استدلال های اساسی از جانب آن ها در این زمینه مطرح گشته است به گونه ای که اگر درسی به آن نظرات نپردازد ناقص به شمار خواهد آمد اما با این وجود امام خمینی تنها به نقل نظریه فصول و کفایه اکتفا کرده است و به نظرات بعد از آن هیچ گونه اشاره ای نکرده است و همین ظاهر عجیب بحث به گونه ای است که آن را نزد خواننده بسیار سخیف جلوه می دهد. در حالی که مطابق توضیحات فوق، غلیرغم عدم نقل اقوال، همه آن ها در ضمن طرح تصوری نزاع بیان شده اند و هیچ قولی خارج از آن بحث نمانده است و با این روش مقدار قابل توجهی از حجم ظاهری بحث ویرایش شده است. 🌐 المرسلات، از مقدمات تا اجتهاد @almorsalat
💢موضوع شناسی مقدمه روش شناسی 🔰 محسن ابراهیمی 💠تولید علوم انسانی، مسئله ای است که ذهن بسیاری از اندیشمندان معاصر را به خود مشغول داشته و تلاش های وافری در این راستا صورت گرفته است. آنچه در این مقال به آن خواهیم پرداخت، تاثیر در تولید علوم انسانی است. 💠مراد از در علوم انسانی این است که آن علمی که امروزه در مجامع علمی وجود دارد و مجموعه ای از مسائل مرتبط به هم را شامل می شود، به درستی بشناسیم. دلیل این نگاه به موضوع شناسی این است که در مسئله تولید علوم انسانی بر اساس مبانی اسلامی، بنا نیست که از صفر، علمی را تاسیس کنیم بلکه مفروض این است که امروزه علمی به نام مثلا اقتصاد یا جامعه شناسی یا مدیریت یا تعلیم و تربیت وجود دارد که این علوم چون زاییده اندیشه های غیراسلامی هستند، برای جامعه ما مضر است، لذا میخواهیم اقتصاد اسلامی و یا جامعه شناسی اسلامی و یا مدیریت اسلامی و ... را بر اساس منابع اسلامی تولید کنیم. لذا باید ابتدا علوم انسانی فعلی را بشناسیم و با مسائل آن آشنا شویم، سپس نسخه اسلامی آن علم را تولید کنیم. هر چند درست است که احتمال دارد ساختار و مسائل این علوم پس از اسلامی سازی دستخوش تغییراتی شود، اما کلمه مثلا "اقتصاد" در "اقتصاد اسلامی" و "اقتصاد غیر اسلامی" مشترک معنوی باقی خواهد ماند. 💠 منظور از آن روشی است که با آن میخواهیم علوم انسانی را تولید کنیم. از ابتدای شروع نهضت تولید علوم انسانی در کشور، مدلهای مختلفی با روش های متفاوتی برای تولید علوم انسانی پیشنهاد شده است. برخی به سراغ فلسفه رفته اند و برخی به سراغ فقه، برخی به سراغ تجربه و برخی به سراغ عرف، برخی به سراغ برهان و برخی به سراغ قرآن. سوال این است که روش تولید علوم انسانی را چگونه بشناسیم؟ 💠 آنچه به نظر می رسد این است که قبل از پاسخ به این سوال باید موضوع (علم انسانی) مورد نظر را به درستی بشناسیم. 💠همینطور که بیان شد، هر علم متشکل از مجموعه ای مسائل مرتبط به هم است که در کنار هم یک مرکب اعتباری را تشکیل داده اند. این مسائل در برخی از علوم دارای یک سنخ واحد هستند، لذا روش سلوک در آن علم هم واحد است. مثلا علم فلسفه علمی است که مسائل آن همه گزاره های هستی شناسانه هستند که برهان پذیرند. 💠اما این ویژگی لزوما در مسائل علوم انسانی وجود ندارد. بلکه علوم انسانی مخلوطی از گزاره های از جنس "هست" و "باید" است. "هست"ها برخی برهان پذیرند و برخی برهان پذیر نیستند. "باید" ها برخی باید تجربی هستند و برخی باید قراردادی که برهان پذیر نیستند و روش مختص به خود را می طلبند. از جهت دیگر همینطور که سابقا تبیین کرده ایم، محدوده دین، شامل هر آن چیزی است که دخیل در سعادت و شقاوت انسان است. لذا پس از تبیین صحیح این ملاک با شناخت مسائل هر علم، باید مشخص کنیم که کدام مسائل از علوم انسانی در دایره دین قرار می گیرند و کدام قرار نمی گیرند. 💠 پس از اینکه این آنالیز و تجزیه در مورد مسائل علم مورد نظر صورت گرفت، آنگاه با توجه به ویژگی هر مسئله می توان روش سلوک در آن را بدست آورد. اگر قواعد برهان در مورد آن صدق میکند و مقدمات برهانی برای آن وجود دارد به سراغ برهان می رویم. اگر برهانی نیست، اگر در محدوده سعادت و شقاوت قرار دارد (چه اینکه "هست" باشد و چه "باید") باید به سراغ منابع دین برویم و با روش فقه جواهری آن را پاسخ دهیم و .... 💠 ما سابقا در خدمت استاد علی فرحانی، این کار را در مورد علم تعلیم و تربیت انجام دادیم و مشخص شد که بسیاری از مسائل این علم از دایره برهان و فلسفه خارج اند و باید در حل آنها به روش فقه جواهری به کتاب الله و عترت رسول الله متمسک شویم. 💠 با این توضیحات مشخص شد که موضوع شناسی و آنالیز مسائل علم، مقدم بر روش شناسی تولید علوم انسانی است و لذاست که مقام معظم رهبری فرموده اند: "در حوزه علمیه علوم انسانی را بخوانند، اینها را یاد بگیرند، صورت‌بندی مسائل و عناوین را در این علوم فرا بگیرند؛ بعد برگردند به مبانی اسلامی، ببینند مسائل متناظر آنها با تفکر اسلامی چگونه است و چگونه شکل می‌گیرد."89.08.03 📌 دیدگاهتان در مورد این نوشته به محسن ابراهیمی ( @ebrahimi845 ) ارسال کنید. 97.11.26 @almorsalaat
🅾 ادراکات اعتباری در کتاب مناهج الوصول امام خمینی (ره) 🔰حجت الاسلام سجاد انتظار @entezarsajjad ┄┅┅═❅❅❄❅❅═┅┅┄ 📌شناخت ادراکات اعتباری و احکام آن ها از جمله مسائل نو در میان مباحث اصولی و فلسفی است. این مساله گرچه از سابق مورد توجه اندیشمندان بوده است اما پس از تحقیقات مرحوم شیخ محمد حسین اصفهانی و سپس علامه طباطبایی در این رابطه، ابعاد عمیق تر و وسیع تری یافته است. استاد مطهری در رابطه با نقش علامه طباطبایی در این رابطه می فرماید:«از شاهكارهاى آقاى طباطبائى همين بحث مقاله اعتباريات ايشان است كه تقريبا شالوده علم اصول را هم زيرورو مى‏ كند» ◀️تاثیر بسیار مهم این مساله در مباحث علم اصول باعث شده است که ممنوعیت خلط حقیقت و اعتبار به یکی از قوانین اساسی این علم بدل شود و در نتیجه حکومت این قانون بر این علم، بسیاری از اندیشمندان اصولی در صدد بر آمده اند تا مباحث و نظریات خود را با این قانون سنجیده و هماهنگ کنند به گونه ای که متعلمان تازه وارد این علم حاکمیت قانون فوق را دلیلی بر بی ضابطه بودن ادراکات اعتباری دانسته و آن ها را تابع ذوق و یا شبه آن بدانند. ◀️اما در این میان بسیار اند کسانی که علیرغم تلاش برای حفظ مرز ادراکات حقیقی و اعتباری و رعایت قوانین مربوط به امور اعتباری، خود دچار خلط حقیقت و اعتبار می شوند. ریشه این اشتباه در نوع مواجهه آن ها با ادراکات اعتباری در علم اصول است. طرح ادراکات اعتباری در علم اصول و بیان خواص آنها با طرح این مساله و خواص آن در علم فلسفه متفاوت است و باید متفاوت باشد چرا که اقتضای ملاک وحدت بخش هر علم(چه موضوع باشد و چه غایت و چه روش و یا هر چیز دیگر) این است که مسائل آن علم با جهت موافق و مسانخ آن ملاک طرح شوند؛ در غیر این صورت لازم می آید که یک مساله از همان جهت که در یک علم مطرح است در علمی دیگر نیز مطرح شده و سبب تداخل مسائل علوم شود. ◀️با توجه به معیار فوق می توان گفت که بررسی ادراکات اعتباری در علم فلسفه صبغه ای هستی شناسانه دارد. یک فیلسوف از این بحث می کند که حقیقت ادراکات اعتباری چیست؟ آیا این ادراکات از شئون وجود و اقسام موجود است و یا از شئون ادراک و اقسام علم است؟ نسبت این ادراکات با فعل اختیاری انسان چیست؟ نسبت این ادراکات با واقع چیست و آیا برهان در آن ها جاری می شود یا خیر؟ و مسائلی از این دست...اما علم اصول علمی است که بر پایه مفهومی عقلائی به نام «حجیت» استوار است بنابراین هر بحثی پیرامون این ادراکات انجام بگیرد باید در محدوده ای که تحت سیطره ی عقلا قرار دارد باشد در نتیجه باید پیرامون مفاهیمی همچون وجوب و حرمت، اشتغال ذمه و فراغت آن، طاعت و انقیاد و نظائر آن ها انجام بگیرد. 🔰تفکیک این دو زاویه دید به ادراکات اعتباری خود مبدئی است برای شکل گیری مرز بین اعتبارات فلسفی و اعتبارات عقلائی که هر کدام ساحتی برای تحقیق امور اعتباری هستند و شیوه و ضابطه تحقیق در هر کدام از این دو ساحت با یکدیگر را متفاوت می کند و ثمرات حاصل از هرکدام را با دیگری جدا می کند. ◀️رعایت نکردن مرز این دو ساحت ادراکات اعتباری را می توان اصلی ترین ریشه خلط حقیقت و اعتبار مدعیان تفکیک حقیقت و اعتبار دانست که مباحث اساسی علم اصول از ابتدای آن تا به انتها را تحث تاثیر خود قرار می دهد همچون کیفیت تحلیل مسمای عبادات و معاملات، متعلق اوامر و نواهی، کیفیت دلالت امر و نهی بر وجوب و حرمت، مباحث مربوط به صغری و کبری عقل، اقسام استصحاب و شرایط آن، مراتب حکم و خواص هر کدام از مراتب و... ◀️اینکه آیا تنها ضابط امور اعتباری غایت است و هیچ ضابط دیگری برای این ادراکات وجود ندارد؟ اینکه آیا اعتبار امری متواطی است و همه جا یکسان است و یا اعتبار امری مقول به تشکیک است و جابجا احکام مختلفی دارد؟ آیا اعتبار حصه ای واحد است و یا اینکه حصص مختلف اعتباری می توان در نظر گرفت؟ اینکه اعتبار در محدوده عقلا با اعتبار در محدوده شرع یکسان است یا خیر؟ اینکه آیا اعتبار تنها فعل فاعل بالقصد است یا فاعل های دیگر نیز از اعتبار استفاده می کنند؟ اینکه امور اعتباری مکان دارند یا خیر؟ و اینکه زمان دارند یا خیر؟ و اینکه پایدار اند یا متغیر اند؟ و انواع و اقسام سوالاتی که در این زمینه وجود دارد همگی در پاسخ خود نیازمند به مشخص کردن متد پاسخگویی بر اساس یکی از دو ساحت فوق هستند. ✅یکی از اندیشمندانی که در این زمینه صاحب نظریه و ابتکارات اساسی است امام خمینی(ره) است که به نوعی می توان ایشان را در تحقیق علم اصول بر پایه ادراکات اعتباری در ساحت عقلائی متفرد دانست. ایشان به زیبایی و دقت هر چه تمام مباحث علم اصول را با این زاویه دید مطرح می کنند و نتایج بسیاری را از این شیوه بحث به دست می آورند. گذشته از آن که آیا آراء ایشان در مسائل مختلف اصولی مقبول باشد یا خیر، اصل این شیوه طرح بحث و استدلال امری است که یادگیری آن در خلال مباحث ایشان لازم و ضروری است. 🔰از آن جا که هیچ اندیشمندی را سراغ نداریم که مباحث مربوط به اعتباریات را مخصوصا در ساحت عقلائی آن به صورت جداگانه بحث کرده باشد، ناچاریم که این دست مباحث را از خلال مباحث اصولی امام (ره) پیگیر باشیم که یکی زوایای تدریس کتاب توسط استاد معظم شیخ علی فرحانی همین جهت بوده است. ایشان در خلال مباحث مختلف و شرح کلمات امام به صورت تدریجی به برخی از احکام امور اعتباری می پردازند و مقایسه هایی را بین سخنان بزرگان این عرصه همچون استاد شهید مطهری، آیت الله جوادی، آیت الله مصباح، علامه طباطبایی و امام خمینی انجام می دهند. 🌐 المرسلات، از مقدمات تا اجتهاد @almorsalat
✅ کتاب "تهذیب" جامع همه اخبار و ابواب نیست. 🔰محسن ابراهیمی 💠همانطور که سابقا بیان شده است، بر اساس دیدگاه استاد علی فرحانی، در تولید علوم انسانی اسلامی، لازم است که برای هر کدام از علوم، ابتدائا جامع منابع، تدوین شود. همچنین بیان شد که برای تدوین جامع روایی، هم باید حصر تبویب کتب روایی شکسته شود و هم روایات دوباره بازیابی شوند و روایات انحصار به کتب اربعه ندارند و این کتب برخی از اصول اربعمائه را با منطق خاصی تدوین کرده اند. یکی از شواهد بر این موضوع، مقدمه کتاب «تهذیب الاحکام» شیخ طوسی است. 💠شیخ طوسی در مقدمه این کتاب می فرماید: یکی از اصدقاء از من درخواست کرد که برای جمع بین اخبار متضاد و متخالف و جلوگیری از طعن مخالفین با محور قرار دادن بخش احکام از کتاب «المقنعه» شیخ مفید، کتابی را بنویسم. (ابتدای کتاب المقنعه، پیرامون اصول عقائد است) 💠سپس ایشان بیان می دارد که من سعی کردم که با توجه به ابواب احکام شرعی کتاب «مقنعه» با جمع آوری همه روایات مربوط به آن ابواب در واقع شرحی بر آن کتاب بنویسم. می فرماید: «أن يكون كاملا في بابه مشتملا على أكثر الأحاديث الّتي تتعلّق بأحكام الشّريعة و منبّها على ما عداها ممّا لم يشتمل عليه هذا الكتاب» 💠 نکته قابل توجه این است که ایشان در انتهای مقدمه، بیان می دارند که چون این کتاب فقط در برگیرنده روایات احکام شرعی با توجه به ابواب کتاب المقنعه است، قصد دارم پس از اتمام این کتاب کتابی را بنویسم که در آن همه احادیث را جمع آوری کنم. می فرماید: "لأنّي إن شاء اللّه تعالى إِذا وفّق اللّه الفراغ من هذا الكتاب أبتدئ بشرح كتاب يجتمع على جميع أحاديث أصحابنا أو أكثرها ممّا يبلغ إليه جهدي" 🔅همین تصریح شیخ طوسی، حاکی از آن است که در زمان ایشان، روایات بسیار دیگری در موضوعات دیگری وجود داشته اند و ایشان نیز قصد داشته اند که آنها را جمع آوری کنند. 💠کتاب تهذیب در 10 جلد و مشتمل بر مباحث زیر است: 👈ج1: «الطهاره» 👈ج2 و 3: «الصلاه» 👈ج4: «الزکاه» و «الصیام» 👈ج5: «الحج» 👈ج6: «المزار» و «الجهاد و سیره الامام ع» و «الدیون و الکفالات و الحوالات و الضمانات و الوکالات» و «القضایا و الاحکام» و «المکاسب» و «اللقطه و الضاله» 👈ج7: «التجارات» و «النکاح» 👈ج8: «الطلاق» و «العتق و التدبیر و المکاتبه» و «الایمان و النذور و الکفارات» 👈ج9: «الصید و الذبائح» و «الوقوف و الصدقات» و «الوصایا» و آالفرائض و المواریث» 👈ج10: «الحدود» و «الدیات» 💠علامه مجلسی در کتاب «ملاذالاخیار» شرح کتاب «تهذیب» بیان می دارد که تالیف این کتاب در زمانی آغاز شده است که هنوز شیخ مفید در قید حیات بود ه اند. می فرماید: « كان المفيد عند شروع الشيخ في هذا التأليف حيا، ثم توفي في أثنائه فلذا يقول في أوائل الكتاب عند ذكره" أيده الله" و بعدها "رحمه الله""(ج1ص33) با توجه به این مطلب می توان گفت که این کتاب قبل از سال «413قمری» (سال وفات شیخ مفید) یعنی در اوایل قرن «5هجری» نوشته است. و با شروع غیبت کبری (329 هجری) نزدیک به 80 سال اختلاف زمانی دارد. @almorsalaat
📝| نگاهی به مصلحت سلوکیه از منظر شیخ انصاری (ره) ◽️شروع فصل امکان تعبد به ظن در علم اصول، به شان نزول سوال ابن قبه صورت میگیرد اما تمام این فصل منحصر در این اشکال و جواب نیست بلکه بعد از بررسی اشکال ابن قبه عده ای از مطالب مطرح می‌شود که یکی از این مطالب کبرای مصلحت سلوکیه است. ◽️مرحوم شیخ قائلند که باید بین مرتبه انشاء و مرتبه فعلیت و به تبع بین مصالح مختصه به هر یک از این مراتب، تفکیک قائل شویم. ◽️در واقع مصالح و مفاسدی که قرار است مکلف آن را واجد شود، همان مصالح و مفاسد واقعیه است که به تبع آنها احکام انشائیه جعل میشود. اما در مرحله فعلیت، مولا باید مصالح اجتماع و مخاطبین را حین خطاب ملاحظه کند که البته این مصالح هیچ ارتباطی به مصالح و مفاسد واقعیه ندارد‌. ◽️سوالی که در مرحله فعلیت پیش می آید با سوالی که نسبت به مرتبه انشاء است، متفاوت بوده و جواب هر کدام نیز متفاوت است. سوال جعل حکم ظاهری و واقعی این است که «چرا شارع» امارات را جعل کرده است؟ اما سوال ابن قبه این است که «مکلف» در اثر عمل به اماره، چه چیزی را حائز میشود؟ ◽️تمام اصولیین در مبحث جمع حکم ظاهری و واقعی، قبول دارند که باید جعلی که توسط مولا رخ میدهد مصلحتی داشته باشد. این همان مصلحت سلوکیه است. ◽️شیخ با توجه به کبرای فوق، در جواب به سوال اول می فرمایند چون شارع در مقام فعلیت احکام را با لحاظ عقلاء بیان می کند و لسانش عقلائی است، پس می بایست طریقی را حجت بداند که غالبا مطابق با واقع است تا در نتیجه آن جمیع مکلفین بتوانند حظی از احکام شرعیه داشته باشد. ◽️به این شکل، در جواب به است که نظریه مصلحت سلوکیه شکوفا میشود و این نظریه ارتباطی با سوال دوم ندارد. مرحوم شیخ تصریح می کند که طبق مصلحت سلوکیه، مدلول اماره حائز هیچ مصلحت مستقلی نمیشود بلکه این مصلحت صرفا مصحح جعل مولا است. مضاف به اینکه واضح است که مصلحت تسهیل و تدریج چیزی را به مکلف اضافه نمی کند. لذا وجهی برای ملازمه مصلحت سلوکیه و تصویب نیست. ◽️جالب اینکه مرحوم شیخ به بین دو سوال فوق، تفکیک کرده اند. ایشان بعد از جواب به ابن قبه با عبارت: « و حیث انجر الکلام الی التعبد بالامارات الغیر العلمیه فنقول فی توضیح هذا المرام ...» توضیح مصلحت سلوکیه را شروع می کنند. ◽️حقیقت این است که آنهایی که مصلحت سلوکیه شیخ را مستلزم تصویب می بینند، عبارتی را که دلیل بر این معنا می دانند، همان عبارتی است که محقق نائینی آن را شاهد بر می داند. حال آنکه واضح است که عدم الاجزاء یعنی مکلف مصلحتی را حائز نمیشود. ◽️اساسا کسانی که مصلحت سلوکیه را مستلزم تصویب می دانند اولا دو سوال فوق را تفکیک نکرده و دچار مغالطه میشوند ثانیا گاها تصویب را هم درست معنا نمی کنند و به همین خاطر در باب اجزاء، تصویب را عامل عدم الاجزاء امارات معرفی می کنند. با اینکه مبحث اجزاء ناظر به ادله اَجزاء و شرائط است که البته تصویبی در آنجا معنا ندارد. ◽️بر همین اساس شیخ به زیبایی تصریح می کند که انسان، مکلف به واقعی است که مودّای ادله است. لذا در اثر عمل به ادله چه اصابه به واقع داشته باشد چه نداشته باشد تکلیف خود را انجام داده و هیچ ضربه ای هم به استکمال او وارد نمیشود. ◽️البته ناگفته نماند ممکن است برخی عبارات شیخ متشابه بوده و موهِم تصویب باشد اما اساسا باید بعد از تجمیع جمیع قرائن نسبت به کلام متکلم قضاوت کرد، لذا مجموع عبارات شیخ همان مطلبی را افاده می کند که تقریرش گذشت. ✍احسان چینی پرداز (@Ehsan1244) ۰۰/۹/۱۶ @almorsalaat
💠 فهم نخستین گام در یادگیری گزاره های علمی 🔰محمد مهدی مقدسی 💢 یکی از مهمترین مسائلی که هر طلبه باید به آن توجه داشته باشد شیوه صحیح تحصیل علم است. 🔆 همه ما مشاهده کرده ایم که گاهی با تلاش زیاد نتیجه کم حاصل می شود و این مسئله در طولانی مدت موجب خستگی و ناامیدی از ادامه روند تحصیل می گردد. 🔷 چگونه درس بخوانیم تا در مسیر دستیابی به ملکه اجتهاد حرکت کنیم؟ 🔆 یکی از پاسخ هایی که استاد فرحانی در جواب به سوالات اینچنینی بیان می کنند حرکت بر اساس روش صحیح علم آموزی یعنی یادگیری سپس و پس از آن است. 🔻در این نوشته می خواهم با توجه به بیانات استاد مقداری دربارۀ توضیح دهم. 🔆 همانگونه که در علم منطق آموخته ایم قبل از تصدیق به یک قضیه ابتدا باید مفاهیم تصوری آن قضیه برای ما معلوم باشد و اگر مفرداتِ تصوری قضیه را به درستی درک نکرده باشیم، یا تصدیقی حاصل نمی شود یا اگر آن را تصدیق کنیم، «اصل موضوع» و تقلیدی خواهد بود. 🔆 در هر علمی اگر می خواهیم گزاره های آن علم را به خوبی بفهمیم و با شناخت کامل آن ها را تصدیق کنیم ابتدا باید تصویر صحیحی از مفاهیم تصوری آن علم داشته باشیم. 🔆 در موضوعات حسی به راحتی می توانیم با استفاده از حواس تصویر آن شیء را درک کنیم، ولی در علوم که غالبا موضوعات مسائل آن غیر حسی است باید با بررسی لوازم مختلف با استفاده از تصویر دقیقی از آن موضوع در ذهن ترسیم نماییم 🔆 در بسیاری موارد اختلافات نظرهایی که در مسائل یک علم وجود دارد به دلیل عدم تصور صحیح مفردات آن علم است. 🔸 تعداد کمی از نویسندگان هستند که در کتاب هایشان به خوبی ی مفردات را توضیح دهند و غالبا به تعریف مختصری اکتفا می کنند. ولی این تعریف برای فهم صحیح کافی نیست و برای پی بردن به زوایای مختلف یک مسئله باید لوازم آن را به خوبی بررسی کنیم. 🔰 شهید مطهری و مرحوم مظفر جزء نویسندگانی هستند که با بیان یک موضوع از جنبه های مختلف سعی می کنند قبل از حکم کردن درباره آن تصویر صحیحی از موضوع در ذهن مخاطب ایجاد کنند. 🔆 برخی تصور می کنند که برای فهم هر مسئله باید به ابتدای هر فصل مراجعه کنند و تعاریف لغوی و اصطلاحی آن موضوع را یادبگیرند؛ در حالی که غالبا این تعاریف همه ابعاد مسئله را روشن نمی سازند. 🔴 برای این منظور باید شامّۀ یابی داشته باشیم. یعنی با هدف فهم صحیح موضوع ابواب مختلف را بررسی کنیم؛ مثلا در علم اصول هنگامی که می خواهیم تصویر درستی از مسئله «ظهور» به دست آوریم نباید فقط به بحث انواع دلالت و اصول لفظیه اکتفا نماییم بلکه تمام مباحثی که به این موضوع مرتبط است را باید بررسی کنیم که به تعدادی از آنها اشاره می کنم: 🔅 رابطه ظهور با دلالت تصوری و تصدیقی 🔅 ارتباط ظهور با مراد استعمالی و مراد جدی 🔅ظهور مراد استعمالی است یا تطابق مراد استعمالی و مراد جدی؟ 🔅ارتباط ظهور و حجیت (چرا در الموجز بیان شد که اگر کلام در معنایی ظهور داشته باشد حتما حجت است و نمی شود کلام ظاهر در معنایی باشد ولی آن ظهور حجیت نداشته باشد؟) 🔅آیا فهم ظهور کلام استدلال پذیر است؟ 🔅آیا منطوق غیر صریح و مفهوم در محدوده ظهور کلام است؟ 🔅اگر ظهور بدیهی است چرا برای بررسی ظهور جمله شرطیه در مفهوم، با استدلال نتیجه گرفتند که تنها زمانی جمله شرطیه ظهور در مفهوم دارد که «سه جزئیِ علّیِ انحصاری» باشد؟ 🔺اینها نمونه ای از پرسش هایی است که در فصل های مختلف باب الفاظ مانند اصول لفظیه، انواع دلالت، مفاهیم، ظهور هیئت امر در وجوب، عام و خاص، مطلق و مقید و ... مطرح می شود و برای به دست آوردن تصویر دقیقی از مسئله ظهور لازم است به آنها پاسخ دهیم. 🔆 همانگونه که مشاهده می کنید در این پرسش ها از و سوال نمی شود؛ مثلا سوال نمی کنیم که «آیا جمله شرطیه در مفهوم ظهور دارد یا خیر؟» یا «چگونه جمله شرطیه بر مفهوم دلالت می کند؟». بلکه همه سوال ها برای فهم «چیستی» ظهور است. 🔆 در غالب موارد پس از اینکه «چیستی» موضوع را به درستی شناختیم، پاسخ به «هستی» و «چگونگی» بسیار ساده می شود. 💠 شاید بتوان گفت مهمترین مشکل طلاب در طول دوران تحصیل غفلت از این روش منطقی است؛ لذا بسیاری از طلاب مخصوصا هنگامی که وارد درس خارج می شوند با حجم زیادی از اقوال و «ان قلت» و «قلت» ها مواجه می شوند و در بهترین حالت و پس از تلاش فراوان تنها اقوالی را حفظ می کنند و از جهت علمی مقلّد باقی می مانند. @almorsalaat
🔰تماشاچی و بازیکن در نظام آموزشی 🌀شاید بتوان گفت یکی از مهمترین مشکلات نظام آموزشی حوزه های علمیه، بودن طلبه است. 🌀طلبه در عمده مسیر تحصیل خود، استاد را تماشا می‌کند. استاد، متن درس را پیش مطالعه می کند، محتوا را در کلاس توضیح میدهد و بر متن تطبیق می کند، در مورد محتوا فکر می کند و اشکالاتی که به ذهنش می رسد، بیان می کند و گاهی حاصل تحقیقات خود را به عنوان شرح یا حاشیه منتشر می کند و طلبه همه این مراحل را تماشا می کند. 🌀این مطلب تا درس خارج هم ادامه دارد. استاد، منابع و ادله را جمع آوری می کند و در کلاس ارائه می دهد و مختار خود را بیان می کند. 🌀در پایان این مراحل عملا استاد محترم رشد می کند اما از طلبه انتظار داریم که تمام این مراحل را خودش بتواند اجرا کند و پس از چند سال درس خارج به اجتهاد برسد اما نمی رسد. لذا این نظام، نوعا و است. ✅ این واضح است که ، ، ، ، نظرات، ، عبارات کتب، و ... همگی مسائل هستند که تا شخصی در عمل آنها را انجام ندهد، یاد نمیگیرد. ✅به نظر می رسد که نظام آموزشی باید از این جهت تغییر اساسی کند و طلبه خودش در تمام مراحل فعال باشد و استاد او را هدایت و راهبری کند. 🌀البته ناگفته نماند که در برخی مراحل آموزشی خصوصا سالهای اولیه، نقش استاد پررنگتر است ولی نباید تا پایان ادامه یابد. 🕑ترسیم چگونگی محوریت نقش طلبه در تمام مراحل تحصیل و بازسازی نظام آموزشی بر این اساس مجال دیگری را می طلبد. ✍محسن ابراهیمی ۰۱/۱۱/۰۴ 🌐المرسلات، از مقدمات تا اجتهاد https://eitaa.com/joinchat/912326691Cd7b7696c9b
📝| اصاله الظهور در بیان شیخ اعظم و آخوند خراسانی ✍احسان چینی پرداز (@Ehsan1244) ◽️جوهره مباحث الفاظ که وحدت بخش جمیع تکثرات آن است مساله اصاله الظهور و استظهار است به نحوی که تمام اصول لفظیه مصادیق و تعینات اصاله الظهور اند و اصاله الظهور تابع استظهار وجدانی فقیه است و تعبدی نیست به خلاف اصول عملیه که تعبدی اند. ◽️این در حالی است که حرکت بر ریل خصوص موضوع له یعنی تعبد به واضع مضاف به اینکه حصر استعمالات مجازی در جائی که علاقات 12 گانه یا 24 گانه وجود داشته باشند در حالی که قائل به وضع نوعی برای این علاقات باشیم، یعنی در استعمالات مجازی هم متعبد به واضع هستیم‌. ◽️اما آخوند در همان ابتدای کفایه توضیح میدهند که تنها در استعمال حقیقی تعبد به واضع معنا دارد اما در استعمالات مجازی چنین تعبدی نداریم بلکه ملاک در استعمالات مجازی را ذوق سلیم و طبع سلیم می دانیم. ◽️ آخوند در امر رابع (استعمال لفظ در لفظ) اضافه کردند که استعمال، حصر در حقیقی و مجازی ندارد بلکه استعمالاتی داریم که نه حقیقی اند نه مجازی لذا ملاک استعمال به خودی خود (فارغ از حقیقت و مجاز و غیر حقیقت و مجاز) طبع سلیم است. ◽️بعد هم در مورد استعمال لفظ در خودش (زید لفظ) اضافه کردند که این مورد دو احتمال دارد یکی اینکه اساسا استعمال باشد اما نه حقیقی باشد و نه مجازی و احتمال دوم این است که اساسا استعمال نباشد بلکه تکلم و اطلاق لفظ باشد اما در همین حالت دوم ولو استعمال هم نباشد اما باز هم مقبول است زیرا موافق با طبع سلیم است. ◽️با همین نگاه مرحوم آخوند در مبحث حقیقت شرعیه فرمودند وضع، انحصاری به وضع تعیینی و تعینی متعارف ندارد بلکه استعمال بداعی الوضع هم با اینکه وضع است اما شق ثالثی است. ◽️ زیرا وضع تعیینی یعنی اولین باری که لفظ توسط واضع به کار رفت وضع صورت میگیرد از این جهت استعمال بداعی الوضع شبیه به وضع تعیینی است لذا آخوند از آن تعبیر به «وضع تعیینی بالکنایه» میکند. ◽️اما استعمال بداعی الوضع، وضعی است که به سبک استعمال و در ظرف استعمال صورت میگیرد یعنی در استعمال بداعی الوضع همین که واضع استعمال میکند ولو نیت وضع هم نداشته باشد اما وضع رخ میدهد لذا شبیه به وضع تعینی است. ◽️با توجه به این توضیح استعمال بداعی الوضع نه وضع تعیینی است نه وضع تعینی اما در باب حقیقت شرعیه چون بحث بر سر این است که اگر وضع رخ داده از آن زمان به بعد، کلام نبی اکرم صلوات الله علیه، عند الشک حمل بر معنای حقیقی میشود آخوند هم خصوص حیث شباهت استعمال بداعی الوضع را با وضع تعیینی بیان کردند و آن را وضع تعیینی بالتلویح معرفی کردند. ◽️مضاف به اینکه ممکن است گفته شود استعمال بداعی الوضع، استعمال هم نیست زیرا استعمال مبتنی بر وضع شکل میگیرد یا گفته شود استعمال بداعی الوضع، استعمال است زیرا لفظی که به داعی وضع استعمال میشود حاکی از یک محکی میباشد اما نه استعمال حقیقی نه استعمال مجازی. به هر حال هیچ یک از این مطالب ضرری به حجیت استعمال بداعی الوضع نمی زند زیرا حجیت و مقبولیتش تابع است. ◽️لذا آخوند با همین نگاه وضع را به صورت مطاوعه ای تعریف کردند (نحو اختصاص اللفظ بالمعنی) یعنی وضع، علل شتی دارد در این صورت است که این تعریف شامل تمام موارد وضع اعم از وضع تعیینی بالتصریح بشود و وضع تعیینی بالتلویح (استعمال بداعی الوضع) و وضع تعینی میشود. ◽️با توجه به این توضیح، اشکالاتی که به این تعریف آخوند از وضع شده است از جمله اینکه اشکال میکنند این تعریف از وضع، تعریف به لازم است، مندفع میشود ◽️پس هیچ انحصاری در استعمال ( اعم از مجازی و حقیقی و غیر مجازی-غیر حقیقی) یا عدم استعمال نداریم بلکه مجرد رابطه بین لفظ و معنا، باید عقلائی و تابع طبع سلیم عقلاء باشد یعنی ملاک در ارتباط بین لفظ و معنا، فقط و فقط ذوق سلیم عقلائی است نه وضع و نه علاقه مجازیت و نه استعمال نه ..... بلکه واضع صرفا ریل گذاری اولیه الفاظ را انجام داده تا استعمالات شکل بگیرد فلذا تعبد به واضع بی معنا است. ◽️از همین جا مشخص میشود که رتبه اول در تفسیر معانی الفاظ، حقیقت شرعیه است یعنی معنای لفظ عند الشارع اما اگر چنین معنایی احراز نکردیم نوبت به معنای عرفی می رسد اما اگر عند العرف هم معنای مشخصی نداشته باشد نوبت به معنای لغوی می رسد. ◽️به هر حال زمام کار به ید استظهار است ولو اساسا موضوع له لفظ را ندانیم و اگر استظهار شکل بگیرد نوبت به بحث از موضوع له و ... نمی رسد و حتی اصاله عدم قرینه هم باید به اصاله الظهور بازگشت کند که البته شیخ هم همین را گفته است. ◽️لذا باید تبادر در این موطن معنا شود زیرا تبادر به این معنا که لفظ مجرد از هر قرینه ای باشد به راحتی رخ نمیدهد چه اینکه ما دائما الفاظ را در موطن دلالت تصدیقیه و قرائن، مواجهه میشویم پس اینکه صاحب فصول مدعی شد که عند التبادر، احتمال قرینه را با اصاله عدم قرینه نفی میکنیم با اینکه خلط بین مقام دلالت تصوریه و تصدیقیه کرده است اما دغدغه خوبی داشته و آن این است که دائما الفاط مقرون به قرائن اند و تبادر مصداق پیدا نمیکند. ◽️مضاف به اینکه اگر تنها علامت حقیقت و مجاز را تبادر بدانیم به نحوی که اطراد را علامت الحقیقه نداریم و صحت حمل و سلب هم مربوط به موطن تصدیق است و اجنبی از موطن تصور است پس مشکل، بسی عظیم تر میشود. ◽️در آخر باید گفت اگرچه مشهور قائل اند مادر اصول لفظیه را اصالت عدم قرینه دانسته است و اصاله الظهور را به خوبی ملتفت نبوده اند و قائل اند که مساله اصاله الظهور اولین بار توسط آخوند به خوبی منقح شد اما حق این است مساله اصاله الظهور به صورت کامل ودقیق در بیان شیخ منقح شده است و شیخ ملتفت به این مساله بوده است. ◽️زیرا اولا شیخ مادر اصول لفظیه را همان اصاله الظهور می داند زیرا تعبیر میکند که «مرجع» اصول لفظیه، اصاله عدم قرینه است و کلمه مرجع در بیان شیخ گاها به معنای «تحلیل و چیستی» به کار میرود کما اینکه در مکاسب هم (اصاله اللزوم) به همین معنا به کار رفت ◽️ثانیا شیخ در جای جای رسائل و مکاسب اصاله الظهور را به دقیق ترین شکل توضیح میدهند و حتی نکاتی را که مدعین اصاله الظهور هم متوجه نبوده اند بیان کرده است ◽️مثلا در جلد چهارم رسائل توضیح میدهند که حمل مطلق بر مقید و حمل عام بر خاص یک قاعده تعبدی نیست تا همیشگی باشد بلکه یک قاعده عقلائی و تابع قرائن موجود در محیط خطاب است یعنی تا زمانی که به صورت وجدانی حمل مطلق بر مقید استشمام و استظهار نشود چنین حملی شکل نمیگیرد. به همین خاطر گاهی عام مقدم بر خاص میشود و گاهی هم خاص مقدم بر عام میشود و گاهی هم اجمال پیش آمده و هر دو کنار گذاشته میشوند لذا اینکه گفته میشود «اگر خاص مقدم بر عام نشود نوبت عمل به خاص نمی رسد» یک دلیل تعبدی بر تقدم خاص نسبت به عام نیست. ◽️اساسا ظهور امر وجدانی و عقلائی است و اگرچه باید تابع صناعت و دستگاه اصولی شکل بگیرد اما خود استظهار بنفسه قابل مناقشه نیست فلذا هیچ گاه نباید در فقه با نفس استظهار فقیه درگیر شد مگر اینکه استظهار فقیه تابع صناعت و دستگاه اصولی خود آن فقیه نباشد. ‌ ◽️در آخر باید گفت بر خلاف آنچه معمولا گمان میشود، مباحث الفاظ علم اصول بسیار پرثمر است و نقش تعیین کننده در مباحث سنگین فقهی دارد چه اینکه در صعوباتی از فقه نه مشکل سندی داریم و نه مشکل جهت دلیل بلکه تنها مشکل، مشکل دلالی است که البته اگر فقیه مبنای استظهار خود را در علم اصول مشخص نکند در فقه دچار تهافت و تناقض میشود @almorsalaat
المرسلات
🔊#درس_خارج_فقه| بررسی عنوان ماء در قاعده «الماء طاهر و مطهر» / اتمام فرع اول و ورود در فرع دوم/ تقسی
. 📝| سبک صحیح تحصیل در دروس خارج/ فقه قرآن و عترت 💢استاد در جلسه دیروز و نیز در جلسه اول خارج فقه، به دو سبک تحصیل در دروس خارج اشاره کرده و توضیح دادند سبک صحیح فقاهت و تحصیل در دروس خارج غیر از حاشیه زدن بر کتب فقه استدلالی است 💢 از این رو استاد تأکید دارند که میبایست متن محوری دروس خارج فقه، کتاب فتوا باشد نه کتاب فقه استدلالی. تا ذهن فقیه حین مواجهه با مساله فقهی، بدون ملون شدن به فهم فقیه دیگری و با رعایت ضوابط وارد منابع اصلی (کتاب و سنت) شود 💢البته باید گفت این مطلب به معنای عدم حجیت شهرت قدمائیه نیست بلکه به این معنا است که فقیه در استفاده از کلمات فقهاء نیز میبایست مبتنی بر دستگاه استنباطی و ضابطه حجیت، طی طریق کند و خارج از ضوابط دستگاه استنباطی، فهم خود از ادله شرعیه را مقید به فهم فقیه دیگری نکند. 💢عملی شدن این نگاه میتواند پاسخگو بودن فقه را نسبت به مسائل مستحدثه نشان دهد ‌و به تعبیر استاد ما را به «فقه قرآن و عترت» برساند 💢به همین خاطر است که محوریت این جلسات خارج فقه با «کتاب فتوا» (تحریر الوسیله) است تا روش صحیح فقاهت و طریق صحیح استنباط از ادله مشخص شود. 📌این مطلب مهم را استاد در سائر تدریسات خود از سالهای گذشته به مناسبتهای مختلف بیان کرده اند که میتوانید در اینجا ببینید👇 https://eitaa.com/almorsalaat/3889 🌐المرسلات، از مقدمات تا اجتهاد https://eitaa.com/joinchat/912326691Cd7b7696c9b